eitaa logo
الف دزفول
3.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
253 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت اول ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی ☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول ) 🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹چند روزی ما رو انداختن توی زندونی که فقط جای ایستادن داشت. نه می­شد خوابید و نه می­شد نشست. مجبورمون کردن که بایستیم و اجازه نمی­دادن که بشینیم. حتی برا نماز خوندن هم اجازه نشستن نداشتیم و نمازمون رو بدون رکوع و سجده می­خوندیم! تو همون حالت اونقده رو انگشتای پامون سوزن و شعله کبریت می­گرفتن که نتونیم بخوابیم. ✳️اولین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/921 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت چهارم- روایت شهید جاویدالاثر سیدمنصور قاطمه باف 📢روایت شهیدی که بعد از مفقود شدن ، خودش خبر شهادتش را به مادرش داد ❤️حال و هوای دلتان را با این روایت عوض کنید 🌴مادر خبر حمله را که می شنود، بدنش یخ می کند و شروع می کند به لرزیدن. بخاری را روشن می کند که چشمش می افتد به سید منصور که روبه رویش نشسته است. حیرت می کند. اولا همه ی درها قفل است و دوما سید منصورش بین عملیات. مات و مبهوت نگاه می کند به چهره ی پسرش! . . . 🌷 الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/411 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 3️⃣1️⃣🌷 قسمت سیزدهم خلاصه سه نفر به جاي سيزده نفر حركت كرده بودند. بچه ها ما هم به آب زدند و به صورت پيكان حركت كردند. دستة اول به ستون يك در جلو بود. دستة ديگر سمت راست و دستة سوم سمت چپ، البته كمي عقبتر. قدري در كنار آب به بحث پرداختيم و نميدانستيم اول مد است يا وسط يا آخر آن. مشخص نبود و چون ساعت عمليات را به ما گفته بودند، ساعتهاي غواصي را -كه دو عدد بودند و يكي روي دست من بود و ديگري روي دست يكي ديگر از بچه ها- تنظيم كرده بوديم و با كمك شبنماهايي كه ساعت را نشان ميدادند، متوجه زمان ميشديم. قرار بود ساعت 10 عمليات شروع شود و هر چه عقربه به 10 نزديكتر ميشد، اضطراب ما براي شروع عمليات اوج ميگرفت، چون ميبايست قبل از ساعت 10 به ساحل دشمن ميرسيديم تا براي نيروهاي خشكي مشكلي پيش نيايد و ميبايست تمام گروهانهاي غواص لشكرهاي مختلف با هم به خط دشمن ميزدند و عقب افتادن يكي باعث مشكلات زيادي براي ديگران ميشد. يكي از عجایب و معجزات اين عمليات اين بود كه قرار بود چند صد نفر غواص با هم و در يك ساعت مشخص از اروندرود ميگذشتند، به خط دشمن ميرسيدند و به خط ميزدند. حركت آغاز شد. تمام گروهان ما داخل آب شدند. از ساحل، حدود بيست متر فاصله گرفته بوديم كه وضعيت آب به شدت تغيير كرد و موجهاي بزرگ به طرف ما آمدند. نفر اول، كه از بچه هاي اطلاعات – عمليات بود، مقدار زيادي آب خورد كه حالش بد شد به گونهاي كه سرفة زيادي ميكرد و اين در حالي بود كه نبايد صداي نفس كسي بالا ميآمد. به همين دليل به يكي ديگر از بچه هاي اطلاعات– عمليات مأموريت داده شد تا او را به عقب برساند. با اين قضيه از آن سه نفر از واحد اطلاعات – عمليات لشكر كه همراه ما بودند، دو نفر رفتند و فقط يك نفر همراه ما ماند كه برادر محمدرضا حقيقي از بچه هاي اهواز بود. بالاخره حركت كرديم. آب وضع ناجوري داشت و همانطور كه گفتيم، قبلاً هم از آنجا گذشته بوديم، ولي به اين شكل نبود، نه در رفتن و نه در برگشتن. خدا شاهد است، موجي كه آن شب ميآمد حدود دو متر بود. خيلي از جاهاي سخت در رودخانه دزفول و ديگر جاها شنا كردهام، ولي آنچنان موجهايي نديده بودم. به سبب آن يك نفر كه به عقب برده شد، تمام نظم گروهان به هم خورد، چون ميبايستي در آب ميمانديم و او از كنارمان به عقب برده ميشد. ما كه سردسته بوديم، وقتي مانديم تا او رد شود، طنابهايي كه در دست سردسته بود، به دور همة ما پيچيده شدند و حتي طناب به دور گردن برخي از بچه ها گره خورد كه نزديك بود آنها را خفه كند. وضعيت كاملاً دگرگون شد و من همانجا رو به خدا كردم و گفتم: «خدايا! خودت به ما كمك كن!» گويا از همان اول خدا ميخواست به ما بفهماند كه ما هيچ هستيم. در همان لحظات چند نفر از بچه ها گم شدند و واقعاً وضعيت عجيبي پيش آمد. اگر كسی حتي براي چند ثانيه دست ديگري را رها ميكرد، با موجهايي كه ميآمدند، از هم جدا ميشدند و همديگر را گم ميكردند. آقاي خضريان پشت سرم بود و محمدرضا حقيقي جلويم؛ يعني او نفر اول بود و من نفر دوم. محمدرضا در همان لحظه رو به من كرد و گفت: «صبر كن بروم جلو و بيايم.» دستم را رها كرد و تا خواستم به او بگويم «نرو! الآن گم ميشوي.»، او رفته بود و اصلاً او را نديدم و گم شد. بلافاصله به آقاي خضريان رو كردم و گفتم: نيروي اطلاعات گم شد. بايد خودمان گروهان را به جلو ببريم. با توكل به خدا و توسل به حضرت زهرا(س) حركت را ادامه داديم. آيه وجعلنا را همانجا چند بار خوانديم و به خدا گفتيم: «خدايا! باز هم خودت به ما كمك كن!» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت دوم) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی ☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول ) 🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹محمد شهادت را با دل و جان می­خواست. عطش داشت برای رسیدن به شهادت. انگار دست­هایی محمد را به سمت شهادت می­کشاند. هم عاشق رفتن بود و هم با وجود یک پسر خردسال و یک فرزند توی راه، دل بریدن برایش سنگین بود. محمد بعد از شهادت حسین، انگار گمشده­ای بزرگ داشته باشد، بی­قراری هایش تمامی نداشت ✳️دومین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/094 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 2️⃣🎁 قسمت دوم : « *پنج منهای دو* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴پنج منهای دو روی کاغذ سه می شود، اما توی دل حاج پولاد و همسرش یک تفریق ساده نیست. جمع است. جمع دل با مصیبت. ضرب است. ضرب درد در درد. تقسیم است. تقسیم فراق بین تمام سلول های وجود. 🌹 این پیکر غسل دادنی نیست. امکان ندارد. نمی شود. نمی شود که نمی شود. صلی الله علیک یا اباعبدالله. نه اینکه حاج پولاد دلش را نداشته باشد ، نه! حاج پولاد دلش را داده است دست کسی که باید و دیگر دلی نمانده است که تاب و توانی داشته باشد یا نداشته باشد. 🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1092 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 رفاقتی شگفت از جنس نور🌷 ✍🏻 3️⃣ روایت سوم - روایتی از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ و سالگرد شهادتشان 🌹از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد. 🌴حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است. 🎁 پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند. جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد. 🌐 دستنوشته های بسیار زیبا و سراسر معرفت این دو شهید را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/11011 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌷 شهید شیخ عبدالحسین سبحانی ✍🏻 روایت شهادت مظلومانه شهید سبحانی 🌹به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند. 📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻 https://alefdezful.com/1521 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 4️⃣1️⃣🌷 قسمت چهاردهم حالت ما مانند غرقشده ها بود. اين حرفها را كسي كه يكبار غرق شده و سپس نجات پيدا كرده باشد متوجه ميشود. آن لحظات اميدها از همه بريده شده بود، حتي از رفيقي كه كنارمان بود. هر لحظه موجي ميآمد و به بچه ها ميخورد و تعدادي از آنها آب ميخوردند. از بس آب خورديم، ساحل دشمن را هم گم كرديم. آقاي خضريان گفت: «ساحل دشمن را ميبيني؟» گفتم: «نه.» مانده بوديم در وسط آب كه چه كار كنيم. هيچكس ساحل خودي يا دشمن را نميتوانست تشخيص بدهد. همه ذكر ميگفتند. ابرها هم آسمان را پوشانده بودند و مانع ميشدند تا به كمك ستاره ها جهت را تشخيص بدهيم. حميد دستم را ميفشرد و ميگفت: «چه ميخواهيد بكنيد؟» محمدرضا شيخي را صدا زدم. او از ستون ديگر به سمتم آمد. از او كه بيشتر از ما منطقه را ميشناخت، جهت را پرسيدم. او هم نميدانست و ميان زمين و آسمان مانده بوديم و نميدانستيم چه كنيم. از خدا خواستيم كمكمان كند، چون ما معتقديم كه صاحب داريم و اين عرض ارادتها و توسلهايمان بينتيجه نخواهد ماند. همانجا راهي به فكرم خطور كرد. چون وقتي آب در حالت مد باشد، بايد به سوي داخل اروند رود برود و در هنگام جزر به سمت بيرون از اروندرود و به سوي دهانة خليج. وقتي مشخص ميشد كه آب به طرف اروندرود ميرود، خود به خود به سوي آب رو ميكردي، سمت چپ ساحل دشمن ميشد. تقريباً يقين پيدا كرديم كه ساحل دشمن سمت چپ ماست و اگر اشتباه بود، بايد به سرعت برميگشتيم. اين بهتر از ماندن در وسط آب بود چون در آن حالت به سمت پايين ميرفتيم و وضعيت پايين بدتر از بالا بود، چون دشمن سنگر داشت، ولي در همانجا كه ما بوديم، حدود يكصد متر با آب فاصله داشت. همانطور كه قبلاً گفتم، تمام آسمان از ابر پوشيده بود، ولي در همان حالت كه با اضطراب به آسمان نگاه ميكردم، ناگهان ديدم كه در گوشهاي از آسمان ابرها به كنار رفتهاند و علامت پيكانشكلي را مشاهده کردم كه براي جهت‏يابي استفاده ميشود و نوك آن شمال را و عقب آن جنوب را نشان ميدهد. با اين لطف و امداد خداوند كه فقط اين قطعه از آسمان از ابر خالي شد، سمت شمال و جنوب را پيدا كرديم. با گفتن بسم ا... به سوي ساحل دشمن حركت كرديم. حدود يك ساعت و ربع، فين زديم و در همان زمان نیز چند تن از بچه ها گم شدند. توان اين مقدار فين زدن را با آن همه تجهيزات جز با ياري خدا نداشتیم. بچه هايي كه هيكلهاي بزرگ داشتند و من روي آنها حساب ميكردم، به من مراجعه ميكردند و ميگفتند: «ما خسته شدهايم. چه كار كنيم؟» ولي در آن همه رنجها شهيد حميد كياني دست در دست من داشت. دستم را فشار ميداد. به من روحيه ميداد و ميگفت: «محمود! من هستم.» در سمت راست، يعني سمت مكاني كه ما ميبايست به آن ميرسيديم، يك سهپاية بلند بود. روز قبل از عمليات كه نگاه كرده بوديم، يك مقدار پايينتر از آن در سمت چپ، دو تا لنج و پايينتر از آن يك لنج ديگر بود. آن شب گفتيم خب اين همان سه پايه است و بايد مقداري به سمت چپ بكشيم. وقتي كمي تأمل كرديم، ديديم خيلي بالاتر از محلي كه ميبايست برسيم، رسيدهايم و آنجا محلي بود كه غواصهاي گردان عمار ميبايست از آب بيرون ميآمدند. به هر شکلی بود، خود را در زير موانع خورشيدي كه با ميله هاي گرد به صورت ششپر درست شده و درون آنها سيم خاردار بود، مخفي كرديم. كمي با برادر خضريان مشورت كردم. آن دو لنج را پيدا كرديم. ساعت نه و شش دقيقة شب بود و ما هنوز به معبر نرسيده بوديم. جلوتر كه آمديم، بچه هاي اطلاعات– عمليات گردان عمار را ديديم. آنها سه نفر بودند كه قبل از نيروهاي غواص آن گردان حركت كرده بودند تا با چراغ دستي به بقيه خبر دهند. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( آخرین قسمت ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی 🌷 چهل سال است برنگشته است ( آخرین قسمت ) ✍🏻 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹حتما مرا با لباس خون‌آلود در کفنم بگذارید که میخواهم با این حال به دیدار خدا بروم، شاید مورد لطف و رحمتش قرار گیرم. مرا در شهید آباد نزدیک حسین ناجی و علی دوستانی بخاک بسپارید. میخواهم نزدیک دوستان و برادرانم باشم. ✳️آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/98 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌹 شهید عزیز صفری ✍🏻 بازمعرفی دانشجوی شهیدی که کمتر از او شنیده ایم ⭕️ شهیدی که پس از تحمل ده روز شکنجه وحشیانه به شهادت رسید 🌴او از شهدای دو مزاره دزفول است، یک مزار در بهشت زهرای تهران و یک مزار در بهشت علی دزفول ⭕️ او را بیشتر بشناسید👇🏻 https://alefdezful.com/2710 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 3️⃣🎁 قسمت سوم : « *پنج منهای سه* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴بار اول علیرضایی که حاج پولاد خودش او را غسل می دهد و توی لحد می گذارد. بار دوم محمدرضایی که پیکرش قابل غسل و کفن نیست و حالا اتفاقی تلخ تر رخ داده است. خبری از پیکر حمیدرضا نیست که حاج پولاد بخواهد غسل بدهد یا ندهد. 🌹 ریاضیات چقدر می تواند بی رحم باشد ، وقتی یک تفریق یک رقمی از یک رقمی ساده اش قرار است آمار پسرهای باقی مانده ی حاج پولاد را محاسبه کند. پولاد هم ذوب می شود اینجا. 🌐 قسمت سوم این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1093 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🏴انا لله و انا الیه راجعون 🌷 دلاورمرد جانبازی دیگر از خطه قهرمان پرور دزفول به همرزمان شهیدش پیوست. 🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز 70 درصد سرافراز هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. ⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷 شرح کوتاهی از زمانه و زندگی جانباز قطع نخاع شهید حاج فریدون غلامی 🌴 «*حاج فریدون غلامی*» جانباز 70 درصد قطع نخاع دزفولی به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست ⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است. 🌐الف دزفول را ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/11017 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *او تکرار شدنی نیست* 🎤 گفتگویی مفصل اما قدیمی با جانباز سرافراز حاج فریدون غلامی 🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز سرافراز قطع نخاع 70 درصد هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. 🌐بازنشر این گفتگو را در الف دزفول ببینید 👇🏻 🌎 https://alefdezful.com/1711 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 4️⃣🎁 قسمت چهارم( آخرین قسمت ) : « *پنج منهای چهار* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴ما گمان می کنیم بسیاری از اتفاقات عالم اتفاقی رقم می خورد. اما در این عالم رازهایی هست که شاید هیچ گاه از اسرار آن سر در نیاوریم. مثل همین قصه ی حاج پولاد. امروز که خواستم عکس مزارش را در سایت بگذارم، متوجه شدم سالروز وفاتش است و من آخرین قسمت «حاج پولاد» را در بیست و پنجمین سالروز وفاتش دارم منتشر می کنم. 🌷پیکر «حمید رضا» پیدا شده است و حالا دیگر حاج پولاد نیست تا مثل دو پسر دیگر تدارکات تشییع و تدفینش را خودش انجام دهد. از حمیدرضا قنداقه ای بیشتر برنگشته است. شاید سبک تر از قنداقه ای که روز تولدِ حمیدرضا دست حاج پولاد دادند. 🌹 تفریق چقدر با خانواده حاج پولاد بد تا می کند. همان پنج منهای سه، خاکستری بیشتر از پدر و مادر باقی نگذاشته بود که حالا «غلامرضا» هم می رود. چهار پسر از پنج پسر «تفریق» می شود و داغ های قبل به «توان» می رسند برای این خانواده و خصوصاً مادر! و امان از دل مادر! 🌐 آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1094 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌹 شهیدعظیم اسدی مشکال 🌷عظیم را به شهربانی منتقل کرده ، لباس هایش را از تن خارج و در هوای سرد اوایل فروردین ماه ، با آب سرد بدنش را خیس کرده و شروع می کنند با شلنگ بر بدن او زدن. ⭕️هاشم ستاری رئیس وقت ساواک دزفول بعد از اطلاع از شهادت عظیم ، به شهربانی زنگ زده و می گوید : «باید جنازه او را از بالای پل حمیدآباد به رودخانه می انداختید که جنجال به پا نشود. » 🌴بعد از تحویل جنازه شهید ، آثار شکنجه از قبیل : ضربات باتوم ، سوختگی در پشت بوسیله اتو ، خون مردگی اطراف چشم ها ، شکسته شدن دندان ها ، کبودی تمامی قسمت های بدن به دلیل ضربات شلاق کاملا مشهود بوده است. ⭕️ الف دزفول را ببینید👇🏻 https://alefdezful.com/1531 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 5️⃣1️⃣🌷 قسمت پانزدهم از آنها پرسيديم: «پس بچه هاي غواص گردانتان كجا هستند؟» پاسخ دادند: «هنوز نرسيدهاند.» كمي پس از رفتن آنها از آن طرفتر كسي مرا صدا زد. ديدم شهيد عبدالنبي پورهدايت است. او با سه نفر از بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر، نيم ساعت قبل از ما به آب زده بودند و قرار بود كه همديگر را در معبر ببينيم كه او هم راه را گم كرده و روي معبر گردان عمار، همانجايي كه ما بوديم، درآمده بود. زير پاي سنگرهاي دشمن كه قرار شده بود هيچكس سخن نگويد، دور هم جمع شديم كه ببينم چه بايد بكنيم؟ حدود ساعت نه و پانزده دقیقه بود كه تصميم گرفتيم از همانجا كار را آغاز كنيم. علت اينكه نميخواستيم از جايمان تكان بخوريم و به معبر خودمان برويم اين بود كه يك اتاق سيماني كه در داخل آن كمين عراق واقع بود درست سر راه ما قرار داشت. ما پنجاه و چهار غواص از گردان بلال بوديم كه با دوازده نفر بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر، شصت و شش نفر ميشديم. حدود هشت نفر از بچه هاي ما گم شده بودند كه بعدها شنيديم آنها در ساحلي درآمدهاند كه ساحل خودي بوده است، نه ساحل دشمن. چند تا از سيم خاردارها را بريديم و موانع خورشيدي را به عقب كشيديم. بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر با چند نفر از بچه هاي ما به جلو رفتند. من و برادر خضريان مانديم تا همه رد شدند. از موانع دوم كه ميگذشتيم، تمام مينها و تله هاي انفجاري را خنثي كرديم تا اينكه به موانع سوم رسيديم. اين حركت از ساعت 9:15 تا 9:55 دقيقه طول كشيد. بچه ها به جاي مهم و حساس، يعني بيست متري دشمن، رسيده بودند. صداي نگهبانان عراقي به خوبي شنيده ميشد و از سخنانشان كه «عَدّد، عَدّد» ميگفتند، مشخص بود كه بو بردهاند. تيربار عراق در بالاي سرمان كار ميكرد و ما در زير پاي سنگرها خوابيده بوديم. آنچه پيش از آن به ما گفته شده بود اين بود كه در آن محل، سراشيبياي وجود دارد كه ميبايست از آن بالا بكشيم و به راحتي پايين برويم، ولي وقتي به آنجا رسيديم، ديديم يك ديوار بسيار بلند قرار دارد. چون نفرات اول وضعيت ديوار را نميدانستند با سر و كله از بالا به زمين خورده بودند، از جمله شهيد حميد كياني كه وقتي رفت و آنگونه افتاد، گفت: «واقعاً چقدر بلند است!» خدا رحمت كند شهيد عبدالنبي پورهدايت را كه حدود سه - چهار قدم رسيده به آن ديوار با انفجار نارنجك دشمن به شهادت رسيد. در همانجا درگيري سختي شروع شد كه برادر جمال قانع و چند نفر به سمت چپ رفتند و يك سنگر مهمات دشمن را منهدم كردند. گلوله به سر جمال خورد و زخمي شد و به حالت اغما افتاد كه بعد از چند دقيقه شهيد شد. قرار شد كه زياد به طرف چپ نرويم. حدود چهل- پنجاه متر برويم سمت چپ تا حفاظ محورمان باشد و با بقية بچه ها به سمت راست برويم تا به محور خودمان برسيم؛ يعني هم مسير گردان عمار را پاكسازي كنيم و هم مسير خودمان را. پنجاه نفر از بچه ها تا آخر سمت راست رفتند و من پس از چند دقيقه به آنها رسيدم. در موانع سوم و در داخل آب، در كنار برادر خضريان بودم. يكدفعه چند گلوله به طرفمان آمد. برادر خضريان چرخي خورد و گفت: «محمود! تير نخوردي؟» گفتم: «نه. گفت: فكر ميكنم تير خوردهام.» بيسيم هم خراب شده بود و او به شدت احساس ناراحتي ميكرد. خط شكسته شده بود و ميبايست قايقهايي كه حامل بچه هاي خشكي بودند، ميرسيدند. از پنجاه نفر ما حدود چهار يا پنج نفر شهيد شده بودند و بيست نفر زخمي. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 5️⃣✍🏻 روایت پنجم - روایت «شهید علیرضا روغنی» که پس از 38 سال به شهر و دیارش برگشت 📢روایت انتظار پدر و مادری که به آرزویشان نرسیدند 🌴 یک تصویر غریبانه که سنگ را به گریه وا می دارد 🌹مادر عصرها می رود روی پشت بام مشرف به کوچه و نگاهش را می دوزد به انتهای کوچه تا شاید خبری از «علیرضا» یش شود. در خلوت تنهایی اش مویه می کند و اشک می ریزد و با پسرش حرف می زند. ☀️چه استقبال عجیبی. چه دیدار دردآوری. چه وصال تلخی و شاید هم شیرین. شیرین بخاطر اتفاقاتی که پشت پرده های غیب رقم می خورد و ما از آن بی خبریم. ✅و این تصاویر برای ثبت در تاریخ برای همیشه می ماند. . . 🌷 تصاویر مربوط به این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1117 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻با سلام 🎁 پست ویژه - *اختصاصی الف دزفول* (بازنشر) 🌷 وسایل کشف شده به همراه پیکر *شهید علیرضا روغنی* توسط گروه تفحص 🔆 تصویر پلاک ، آورکت، گرمکن، خودکار ، کلاه ، پیشانی بند و سایر وسایلی که به همراه پیکر شهید کشف گردیده است 🌹 شهید نامش را با ماژیک روی لبه آورکت نوشته بود که براحتی قابل خواندن بود 🔅 🏴برادرش که مغنا (شال سیاه ) را دید ، با حیرت و بغض گفت: این مغنا را روز آخر خودم گردنش انداختم ... ☀️ الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/513 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 6️⃣1️⃣🌷 قسمت شانزدهم تعداد كمي سالم بوديم و مجروحيني را كه از ناحيه پا زخمي شده بودند، به گونهاي نشانديم كه اسلحه هايشان به طرف دشمن بود تا اگر دشمن بيايد، بتوانند با تيراندازي نشسته او را سركوب كنند. مشكل اين بود كه چگونه به نيروهاي خشكي كه در قايقها بودند بگوييم تا به طرف ما بيايند. چند چراغ دستي با ما بود، ولي همة آنها نزد كساني مانده بود كه گم شده بودند، جز يكي كه به كمر برادر خضريان بود. به او گفتم: «بگذار آن را باز كنم!» گفت: «خودم باز ميكنم.» آن را از كمر باز كرد و تا آمد به من بدهد، در آب افتاد. آنجا من و او با هم به گريه افتاديم. هر چه در آن سرما زير آب ميرفتم، نميتوانستم چراغ دستي را پيدا كنم. در اين فاصله هم درد برادر خضريان بيشتر شده بود و ميگفت: «زخمم سوز ميزند.» نميدانستم چه كنم و از طرفي هم ميبايستي قايقها را با علامت چراغ دستيها خبردار ميكرديم. برادران تخريبچي، كه قرار بود قبل از ما موانع خورشيدي را بردارند تا قايقها بتوانند به خشكي برسند، هم گم شده بودند. ارتش عراق به ذهنش هم نميرسيد كه نيرويي بتواند به اينجا بيايد. موانع خورشيدي را براي قايقها گذاشته بود تا با برخورد با آنها سوراخ شوند. چند تا از آن موانع خورشيدي را خودمان برداشته بوديم. حدود يكصد متر آن طرفتر در سمت چپ ما هنوز عراقيها بودند. در كنارم يك نفر از واحد تخريب ايستاده بود. به او گفتم: «ميتواني تله- منورها را خنثي كني؟» گفت: «بله.» سر نيزهام را به او دادم و شروع به كار كرد كه در حين خنثي كردن، يكي از آنها منفجر و فضا روشن شد. همه در آب نشستيم و فقط سرهايمان از آب بيرون بود. با روشن شدن منور، تيربار دشمن بر روي ما آتش گشود. ما هم به خيال اينكه تير نخوريم، سرمان را پشت ميله هاي ششپرها، كه يك سانتيمتر عرض داشتند، ميگرفتيم، چون هيچ پناهگاهي بجز همان ميله ها نداشتيم. ما به اين اميد كه اگر تير بيايد، به اين ميله هاي يك سانتيمتري ميخورد و كمانه ميكند، پشت آنها سنگر گرفته بوديم. نميدانم در آنجا چه شده بود كه بيسيمها چند دقيقه كار ميكردند و پس از آن چند دقيقه از كار ميافتادند. اتفاق ميافتاد كه بارها با التماس كردن به بيسيم با عقب تماس ميگرفتم و ميگفتم كه نيروها را بفرستند، ولي از آن طرف بيسيم صدا ميآمد كه: «تكرار كن.» اين تكراركردنها بسيار ناراحتم ميكردند. در آن جهنم آتش دشمن، تازه وقتي ميخواستي تكرار كني، بيسيم خراب ميشد و كلافه ميشدی. بعد از مدت زيادي، چند قايق از دور پيدا شدند. خط هنوز پاكسازي نشده بود. دشمن هم، كه متوجه جريان شده بود، به شدت روي آنها آتش ميكرد. بچه ها در قايقها به پيش ميآمدند كه بارها دشمن منور ميزد و آن عزيزان به اميد این كه مثلاً دشمن آنها را نبيند يا گلوله نخورند، در قايقها درازكش ميشدند كه اين خود باعث ميشد عراقيها فكر كنند كه داخل قايقها نيرو نيست، ولي دشمن به شدت تيراندازي ميكرد. كاري از دست ما برنميآمد، چون تعداد كمي از بچه هاي غواص سالم مانده بودند و اميدمان بعد از شكستن خط به نيروهاي خشكي بود كه برسند. قايقها در آب مانده بودند كه چه كنند. من و يكي از بچه هاي خودمان و آن برادر تخريبچي هر چه صدا ميكرديم و تكبير ميگفتيم و فرياد ميزديم: «سكاني! قايق! قائم! فتح! بياييد اينجا!» و ميخواستيم آنها را به طرف خودمان هدايت كنيم، موفق نميشديم، چون اصلاً صدا به صدا نميرسيد. پس از مدتي حدود سيزده نفر از رزمندگان به ما ملحق شدند. پرسيدم: «شما از كجاييد؟» پاسخ دادند: «از لشكر 19 فجر.» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4305 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌹 شهیدمحمدعلی مؤمن 🌷در تظاهراتی که در دوم دی ماه ۵۷ برگزار می شود ، محمد علی مومن ، جوان جسور و شجاع و مبارز دزفول در یک درگیری نابرابر و ناجوانمردانه به وسیله ضربات سرنیزه یکی از مامورین رژیم به شهادت می رسد. ⭕️خاطره ای جذاب از شهید محمدعلی مؤمن 🌐 الف دزفول را ببینید👇🏻 https://alefdezful.com/1537 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 جنازه ام را روی سیم های خاردار بیندازید🌷 ✍🏻 4️⃣روایت چهارم - روایتی از شهید حمید محمود نژاد از شهدای شگفت و کم نظیر دزفول 🌐 بازنشر به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید حمید محمود نژاد 🎥 به همراه فیلم خاطره انگیز مصاحبه با شهید ⁦ 🌴من در حال مرخصي هستم و اجازه ندارم از غذاي بيت المال بخورم، زمانی مجاز به خوردن این غذا هستم که در حال خدمت به سپاه اسلام باشم ⭕️آیت الله مهدوی کنی در خصوص شهید محمود نژاد: بگذارید برود! مگر می شود جلوی ارتباط عاشق و معشوق را گرفت 🌷 الف دزفول را ببینید 👇 🌐https://alefdezful.com/531 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
⚫️🌴🌷 اطلاعيه مراسم وداع و تشییع جانباز سرافراز شهید حاج فریدون غلامی 🔷 مراسم وداع: 🕰سه شنبه 18 بهمن ماه 1401 ساعت 20 🕌 مسجد جامع شهر منتظران 🔷 مراسم تشییع: 🕰چهارشنبه 19 بهمن ماه 1401 ساعت 14 🕌 از شهر منتظران به طرف آستانه محمد بن جعفر طیار(ع) 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 دخترم مرا ببخش🌷 ✍🏻 5️⃣روایت پنجم - نامه ی شهید عبدالکریم صادق حبشی برای دختر چند ماهه اش، ده روز قبل از شهادت 🌐 به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید عبدالکریم صادق حبشی ❤️ تصویر شهید صادق حبشی در حال بوسیدن قنداقه دخترش 1️⃣🌎 انتشار برای اولین بار 🎥 به همراه چند تکه فیلم از شهید عبدالکریم صادق حبشی ساعاتی قبل از شهادت 🌷 الف دزفول را ببینید 👇 🌐https://alefdezful.com/1118 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام 🌷 عاقبت قفل این فراق خواهد شکست🌷 ✍🏻 روایتی قدیمی در خصوص شهید جاویدالاثر مدافع حرم حاج حسین سعادتخواه ( قفلی) 🌐 بازنشر به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام ❤️ بر خلاف بسیاری از نیروهای نظامی که در لباسِ فرم، فقط اُبهت نظامیشان را به نمایش می گذارند، در سایه سار ابهت مقتدرانه­ ی نظامی اش با آن قد بلند و چهارشانه، نسیم محبتی داشت که به راحتی می توانستی حسش کنی و مهربانی غریبی در چشمانش بود که از پشت آن عینک فتوکرومیک هم به دلت می نشست. 🌹سربازها خیلی دوستش داشتند. نه این که چون بی خیال سربازها و کارهایشان بود، نه! با این که آخرِ نظم و قانون بود، اما مغناطیس غریبی داشت که جذبت می کرد. 🌷مشروح روایت در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/1119 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc