eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
330 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🎁 بازنشر به مناسبت استقبال از ایام برگزاری عملیات غرور آفرین والفجر۸ 🌴 *مردان دریایی* از امروز در *الف دزفول* 🔅 «شهید محمود دوستانی دزفولی» فرمانده گروهان غواص گردان بلال دزفول ، پس از عملیات والفجر۸ و شهادت صمیمی ترین رفقایش ، با دلی سوخته به دزفول برمی گردد. 🌷شهادت «حمید کیانی» به تنهایی کمر محمود را شکسته است. محمود، ساکت ترین غواص اروند رود، به اصرار هادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین درچین با اصرار های مکرر قبول می کند که چند دقیقه از خاطرات عملیات والفجر۸ بگوید. آن چند دقیقه، سه ساعت شده و برای همیشه در تاریخ ثبت می شود و محمود سه روز پس از بیان این خاطرات به شهادت می رسد. ✅شاید رمز و راز زنده ماندن محمود و تاخیر چند روزه اش در رسیدن به رفقای شهیدش، بیان همین خاطرات باشد، خاطراتی که سیدحبیب حبیب پور در قالب کتابی به نام «مردان دریایی» به چاپ رسانده است. ✍🏻متن خاطرات شهید محمود دوستانی از کتاب مردان دریایی به همراه صوت خاطره گویی شهید سه روز قبل از شهادت، در ۲۵ قسمت تقدیم می شود. 🌷 «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐https://alefdezful.com 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🌴 1️⃣🌷 قسمت اول مأموريت ما با اعزام نيرو در ۱۸ آبان ۱۳۶۴ شروع شد. گردان بلال كادر خود را براي مأموريت باخبر كرده بود. بچه ها همگي، با اين اميد كه عمليات در راه است، جمع شدند و صبحگاه هجدهم آبان با نام خدا از دزفول حركت كردند. بعد از گذشت يك روز و نصفي كه در پادگان شهيد مصطفي خميني بوديم، نيروها را تقسيم كردند. كادر گردان بلال هم تقسيم شدند كه حدود 130 نفر بودند و ما هم از آنها بودیم. از آنجا به پادگان كرخه رفتيم و دوباره بچه هاي قديمي دور هم جمع شدند. حدود شانزده روز همانجا مانديم. در آن مدت، كاري انجام نميشد، چون نيرو كم داشتيم و فقط جلسات قرائت قرآن و عقيدتي بر پا ميشد. يادم نميرود كه آنجا استادم، حميد كياني، جلسة تفسير نهج البلاغه داشت و با شور و حرارت، خطبه هاي مولا علي عليه السلام را تفسير ميكرد. به راستي هر چه پيرامون نهج البلاغه ميگفت، در خودش ديده ميشد. آن پانزده- شانزده روز گذشتند. يك روز كه تنها نشسته بودم، فرمانده گردان، برادر عبدالحسين خضريان، آمد و گفت كه اين مأموريت قرار است يك گروهان غواص داشته باشيم و در اين مورد صحبتهاي زيادي كرد. از همان روز اين جرقه در ذهنم زده شد كه اين عمليات بايد چيزي فراتر از عمليات گذشته باشد كه اين همه نيروي غواص نياز دارند. اين مأموريت به ما محول شد. تعداد زيادي از بچه هاي زبده و كساني كه در عمليات بدر به عنوان غواص شركت داشتند، انتخاب شدند و گروهاني غواص از گردان بلال به نام گروهان مالك تشكيل شد، ولي هنوز نيرو كم داشت. سرانجام روز سيام آبان گروهان تكميل شد و با گردان كه هنوز كسري داشت، به سمت پلاژ حركت كرديم. حدود پنج الي شش روز در پلاژ گذشت و بچه ها چند روز پيش از شروع تمرين و آموزش، به خودسازي بيشتري مشغول بودند و كمتر كسي را ميتوانستي بيكار پيدا كني. بعد از گذشتن هفت الي هشت روز، كلاسهاي غواصي شروع شد و نخستين نفرات كه وارد آب شدند نه نفر بودند، البته نه دست لباس بيشتر نداشتيم. يادم نميرود كه از همان لحظات اول، ماجراهایی آغاز شد كه بسيار زياد ميباشند. گروهانهاي ديگر نيز كم كم كامل ميشدند. گروهان ما نيز ميبايست افرادي كه پيش از آن در عمليات شركت داشتند و به قول معروف، «جبهه اي» را يكي يكي انتخاب ميكرد. وقتي ميخواستيم نيروهايي را كه توان غواصي نداشتند از كادر گروهان جدا كنيم و به گروهانهاي ديگر كه غواص نبودند بفرستيم، با يك شور و علاقه خاصي اصرار ميكردند كه به هر شكلي كه باشد ميمانيم، ولي در هر صورت آنها را جدا كرديم و به گروهانهاي خشكي فرستاديم. همانطور كه گفتم، روز اول كه در آب رفتيم، نه نفر و روز دوم پانزده نفر بوديم و به اين شكل، كار شروع شد. در اواخر آذر ماه كه كار غواصي را شروع كرديم، هوا خيلي سرد بود. بچه هايي كه با ما بودند بچه هاي باحالي بودند و ميتوانستي روی آنها حساب کني. در راه شنا و غواصي، بچه ها صلوات ميفرستادند و شعار ميدادند. از همه باحالتر، شهيد عبدالنبي پورهدايت بود كه خاطراتش از ذهن هيچ يك از بچه ها نميرود و مربي غواصي هم در آموزش، وقتي كه در بچه ها خستگي را ميديد و ميخواست روحيه بگيرند، به عبدالنبي اشاره ميكرد و ميگفت شعار بگيرد. بچه ها نيز، از جمله شهيد عبدالنبي پورهدايت و شهيد جمال قانع، در راه بازگشت از آموزش، شعار ميگرفتند و از سختي آموزش – به شوخي – انتقاد ميكردند و با همين شوخيها و پشتگرمي ها و نيز يكدلي بچه ها فشار ناشي از سختي آموزش كم ميشد. چند روز گذشت و كارهاي مقدماتي انجام شد. كار ما حالت تاكتيكي گرفت و هيچ وقت يادم نميرود آن روز كه مربي غواصي آن را روز ريختن ترس بچه ها نام گذاشته بود. آن روز بچه ها از يك بلندي به ارتفاع پانزده متر ميپريدند و با اين همه خيلي شوخي ميكردند و براي هر كس كه ميپريد، صلوات ميفرستادند. بعد از باران، آب به شدت گل آلود شده بود. به قول بچه ها، مصيبت آنها اين بود كه هر وقت آب گل آلود ميشد، مربي ميآمد و ميگفت: «امروز، تمرين ما در آبهاي گل آلود است.» وقتي آب زلال بود ميگفت: «تمرين ما در آبهاي زلال است.» وقتي آب باتلاقي ميشد، ميگفت: «امروز تمرين در آبهاي باتلاقي است.» خلاصه براي هر نوع آب يك نوع آموزش مخصوص آن نوع درست ميشد. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4301 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🎁 اختصاصی الف دزفول 📶1️⃣✅ انتشار برای اولین بار در الف دزفول ❤️ او فقط خدا را دید ✍🏻 روایت شهادت شهید احمد پرموز در عملیات تروریستی عوامل ضدانقلاب 🔴 ۵ همرزم جوان دوباره در خودرو جیپ ارتشی جای گرفتند و خیابانهای مهاباد را به قصد ادای تکلیف فرمانده طی کردند.لحظات به کندی می گذشت ! حادثه ای تلخ و شاید شیرین در انتظار بود. شاید او در اندیشه ماجرای دل «خود» و «مادرش» بود که برق نگاه نارنجک سبز رنگی در زیر پایش، چشمانش را خیره کرد. 🌷 تا چند ماه پس از شهادت احمد همه فکر می کردند احمد در جنگ با بعثی ها به شهادت رسیده است و حتی بر سنگ مزار او نحوه شهادت ،جنگ با کفار بعثی عراق درج شده بود، ولی بعدها همرزم او که در این حادثه یک چشم خود را ازدست داده بود ،ماوقع را شرح داد. 🌴مشروح روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻 🌎https://alefdezful.com/k1a4 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
❓او را می شناسید ؟ 😭 شاید به دلسوختگی این مادر ، کمتر مادر شهیدی داشته باشیم! روایتش را به زودی برایتان می گویم! 🔻🔺 او مادری است که با قاتل پسرش رو برو می شود و تقاضا می کند قاتل را همان طور که پسرش را به شهادت رسانده، قصاص کند . . . 🌴🔴 بغض او به سنگینی کل عالم است و قطره های اشکش به حرارت آتشفشان . . . 😭روایت دردناکی دارد . . . ⏳ به زودی در الف دزفول 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 2️⃣🌷 قسمت دوم يك روز وقتي در آب رفتيم، آب آنقدر كم شد كه ديگر چيزي نماند و تقريباً آب بسته شد. بچه ها نيز به شوخي به آقاي عليزاده، مربي غواصي، گفتند: «آقاي عليزاده! در هر نوع آبي كه شما گفتهايد، رفتهايم؛ آب زلال و باتلاقي و گلآلود. امروز دیگر هيچ توجيهي نخواهيد داشت.» مربي خنديد. او واقعاً درمانده بود كه نام اين آموزش را چه بگذارد. وقتي به بچه ها نگاه ميكردي، جز ايماني كه در دلشان بود چيز ديگري نميديدي. چون كسي را نميتوانستي پيدا كني كه در اواسط آذر و دي ماه و در زمستان اين گونه آموزش ببيند و تا كمر در گل فرو برود. وقتي نگاهشان ميكردي، سراپا گل بودند و جز ايمان به خدا چيز ديگري در عملشان نميديدي. بچه ها ساعت 5:30 صبح بيدار ميشدند و بعد از خواندن نماز، براي آموزش آماده ميشدند و به آب ميزدند. من خودم آن ساعتها ياد سحرهاي ماه مبارك رمضان ميافتادم. خدا رحمت كند شهيد حميد كياني را! نماز شبش كه تمام ميشد، ميآمد دم چادر و ما را بيدار ميكرد و از ما سراغ كلوچه ميگرفت. برنامه ما به اين شكل بود كه قبل از اذان صبح بيدار ميشديم. صبحانه يا به قول بچه ها، سحري ميخورديم و با اذان صبح، نماز ميخوانديم. پس از آن به خط ميشديم تا به آموزش غواصي در آب سرد برويم. در آن صبحهاي زود، هر كس بچه ها را ميديد كه وارد آب ميشدند – اگر چه لباس گرم به تن داشت – به جاي آنها وحشت ميكرد كه البته همين صبر و استقامت بچه ها نتيجة ايمان آنها به خدا بود. در مورد لباسها نيز نخست بايستي آنها، را خيس ميكرديم و بعد ميپوشيدیم و اين براي ما خيلي مشكل بود، چون بدنمان از آب يخ به لرزه ميافتاد و صبح كه ميخواستيم لباس بپوشيم- حدود ساعت 6 صبح – بدنمان از شدت سرما ميلرزيد. ولي بچه ها، با آن همه مشكل، براي رضاي خدا طاقت ميآوردند. نماز جماعت نيز به امامت حاج آقا سیفی در پلاژ برگزار ميشد. او چون خودش با بچه هاي غواص بود، حرفهايش به دل مينشست. نماز كه ميخواند، همهاش گريه ميكرد. بچه ها هم با او گريه ميكردند و بينالصلاتين كه براي بچه ها سخن ميگفت، از اول سخنانش با او اشك ميريختند و اين به دلیل آن بود كه با بچه ها بود و در دل آنها جا داشت. يادم نميآورد برادران شهيد مسعود اكبري، فرمانده گروهان غواص گردان حمزه، از لشكر 7 ولي عصر(عج) و عظيم مسعودي چند شب كه حاج آقا سيفي را نميديدند، ميگفتند: چون حاج آقا نيست، حال بچه ها گرفته شده است. بچه ها با وجود سرماي زياد و سختيهاي غواصي، هميشه به خدا توكل ميكردند، چون عمليات آبي با عملیات خشكي تفاوت فراوان داشت. اگر ميخواستند كاري كنند، بايد به كسي جز خدا توكل نميكردند و به راستي راه را خوب تشخيص داده بودند. قبل از آن زمان، من خودم، وقتي در رودخانه ميرفتم، فقط يك ساعت و شايد كمتر ميتوانستم در آب باشم، ولي در آنجا تمام ما ساعتها در آب بوديم و آموزش ميديديم و جز ياري و لطف خدا چيز ديگري در كار نبود. شبها بعضي از بچه ها از فرط خستگي بعد از نماز مغرب و عشا به خواب ميرفتند. بعضي روزها بود كه بچه ها ساعت 6 صبح به داخل آب ميرفتند و ساعت 12:30 ظهر بيرون ميآمدند و اين ميطلبيد كه بچه ها پشتوانة قلبي قوياي داشته باشند؛ چيزي كه در وجود آنها موج ميزد. با آن همه خستگي، شبها بچه ها جلسة قرائت قرآن و اخلاق داشتند و مراسم دعا و توسل و عزاداري بود. آنجا شهيد حميد كياني، با قاطعيت تمام، روحيهاي عجيب به بچه ها ميداد و همه با گفتار و سخنانش سر حال ميآمديم. حميد نسبت به تمام بچه ها خيلي رئوف و مهربان بود و صميميت خاصي با آنها داشت. يادم ميآيد كه يك شب رزم شبانه داشتيم. حدود ساعت 8:30 شب، بعد از پوشيدن لباس غواصي به داخل آب رفتيم. آن شب، هر چه آموزش ديده بوديم انجام داديم. با بچه ها هم قرار گذاشته بوديم كه آية «وجعلنا» را هر شب بخوانيم تا در شب عمليات يادمان نرود، چون آنجا ميبايست دشمنان اسلام كور میشدند. در طول آموزش، پيش ميآمد كه بچه ها روزي سه بار نرمش ميكردند و مربياي كه داشتيم اين آموزشها را در ارتش ديده بود و ميگفت: «ما فقط روزي دو ساعت آموزش ديدهايم و غذايي كه به ما ميدادند انواع غذاهاي تقويتي بوده و هر كدام از ما يك دست لباس غواصي داشتهايم.» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4301 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🎁 بازنشر ویژه ایام الله دهه مبارک فجر 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 3️⃣🌷 شهید شیخ عبدالحسین سبحانی ✍🏻 روایت شهادت مظلومانه شهید سبحانی 🌹به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند. 📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻 https://alefdezful.com/1521 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
📸پیکرهای مطهر ۴۴ شهید تازه تفحص شده به معراج شهدا اهواز منتقل شدند. 🔻 عموم مردم می توانند تا ابتدای ماه مبارک رمضان با حضور در معراج شهدای اهواز از زیارت این شهدای والا مقام بهره مند شوند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا