#حاج_پولاد
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است*
2️⃣🎁 قسمت دوم : « *پنج منهای دو* »
✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد
🌴پنج منهای دو روی کاغذ سه می شود، اما توی دل حاج پولاد و همسرش یک تفریق ساده نیست. جمع است. جمع دل با مصیبت. ضرب است. ضرب درد در درد. تقسیم است. تقسیم فراق بین تمام سلول های وجود.
🌹 این پیکر غسل دادنی نیست. امکان ندارد. نمی شود. نمی شود که نمی شود. صلی الله علیک یا اباعبدالله. نه اینکه حاج پولاد دلش را نداشته باشد ، نه! حاج پولاد دلش را داده است دست کسی که باید و دیگر دلی نمانده است که تاب و توانی داشته باشد یا نداشته باشد.
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/1092
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷 رفاقتی شگفت از جنس نور🌷
✍🏻 3️⃣ روایت سوم - روایتی از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ و سالگرد شهادتشان
🌹از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد.
🌴حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است.
🎁 پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند. جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد.
🌐 دستنوشته های بسیار زیبا و سراسر معرفت این دو شهید را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/11011
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌷 شهید شیخ عبدالحسین سبحانی
✍🏻 روایت شهادت مظلومانه شهید سبحانی
🌹به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند.
📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻
https://alefdezful.com/1521
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
4️⃣1️⃣🌷 قسمت چهاردهم
حالت ما مانند غرقشده ها بود. اين حرفها را كسي كه يكبار غرق شده و سپس نجات پيدا كرده باشد متوجه ميشود. آن لحظات اميدها از همه بريده شده بود، حتي از رفيقي كه كنارمان بود. هر لحظه موجي ميآمد و به بچه ها ميخورد و تعدادي از آنها آب ميخوردند.
از بس آب خورديم، ساحل دشمن را هم گم كرديم. آقاي خضريان گفت: «ساحل دشمن را ميبيني؟» گفتم: «نه.» مانده بوديم در وسط آب كه چه كار كنيم.
هيچكس ساحل خودي يا دشمن را نميتوانست تشخيص بدهد. همه ذكر ميگفتند. ابرها هم آسمان را پوشانده بودند و مانع ميشدند تا به كمك ستاره ها جهت را تشخيص بدهيم.
حميد دستم را ميفشرد و ميگفت: «چه ميخواهيد بكنيد؟» محمدرضا شيخي را صدا زدم. او از ستون ديگر به سمتم آمد. از او كه بيشتر از ما منطقه را ميشناخت، جهت را پرسيدم. او هم نميدانست و ميان زمين و آسمان مانده بوديم و نميدانستيم چه كنيم. از خدا خواستيم كمكمان كند، چون ما معتقديم كه صاحب داريم و اين عرض ارادتها و توسلهايمان بينتيجه نخواهد ماند.
همانجا راهي به فكرم خطور كرد. چون وقتي آب در حالت مد باشد، بايد به سوي داخل اروند رود برود و در هنگام جزر به سمت بيرون از اروندرود و به سوي دهانة خليج. وقتي مشخص ميشد كه آب به طرف اروندرود ميرود، خود به خود به سوي آب رو ميكردي، سمت چپ ساحل دشمن ميشد.
تقريباً يقين پيدا كرديم كه ساحل دشمن سمت چپ ماست و اگر اشتباه بود، بايد به سرعت برميگشتيم. اين بهتر از ماندن در وسط آب بود چون در آن حالت به سمت پايين ميرفتيم و وضعيت پايين بدتر از بالا بود، چون دشمن سنگر داشت، ولي در همانجا كه ما بوديم، حدود يكصد متر با آب فاصله داشت.
همانطور كه قبلاً گفتم، تمام آسمان از ابر پوشيده بود، ولي در همان حالت كه با اضطراب به آسمان نگاه ميكردم، ناگهان ديدم كه در گوشهاي از آسمان ابرها به كنار رفتهاند و علامت پيكانشكلي را مشاهده کردم كه براي جهتيابي استفاده ميشود و نوك آن شمال را و عقب آن جنوب را نشان ميدهد. با اين لطف و امداد خداوند كه فقط اين قطعه از آسمان از ابر خالي شد، سمت شمال و جنوب را پيدا كرديم.
با گفتن بسم ا... به سوي ساحل دشمن حركت كرديم. حدود يك ساعت و ربع، فين زديم و در همان زمان نیز چند تن از بچه ها گم شدند.
توان اين مقدار فين زدن را با آن همه تجهيزات جز با ياري خدا نداشتیم. بچه هايي كه هيكلهاي بزرگ داشتند و من روي آنها حساب ميكردم، به من مراجعه ميكردند و ميگفتند: «ما خسته شدهايم. چه كار كنيم؟» ولي در آن همه رنجها شهيد حميد كياني دست در دست من داشت. دستم را فشار ميداد. به من روحيه ميداد و ميگفت: «محمود! من هستم.»
در سمت راست، يعني سمت مكاني كه ما ميبايست به آن ميرسيديم، يك سهپاية بلند بود. روز قبل از عمليات كه نگاه كرده بوديم، يك مقدار پايينتر از آن در سمت چپ، دو تا لنج و پايينتر از آن يك لنج ديگر بود. آن شب گفتيم خب اين همان سه پايه است و بايد مقداري به سمت چپ بكشيم.
وقتي كمي تأمل كرديم، ديديم خيلي بالاتر از محلي كه ميبايست برسيم، رسيدهايم و آنجا محلي بود كه غواصهاي گردان عمار ميبايست از آب بيرون ميآمدند.
به هر شکلی بود، خود را در زير موانع خورشيدي كه با ميله هاي گرد به صورت ششپر درست شده و درون آنها سيم خاردار بود، مخفي كرديم.
كمي با برادر خضريان مشورت كردم. آن دو لنج را پيدا كرديم. ساعت نه و شش دقيقة شب بود و ما هنوز به معبر نرسيده بوديم.
جلوتر كه آمديم، بچه هاي اطلاعات– عمليات گردان عمار را ديديم. آنها سه نفر بودند كه قبل از نيروهاي غواص آن گردان حركت كرده بودند تا با چراغ دستي به بقيه خبر دهند.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4304
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( آخرین قسمت ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی
🌷 چهل سال است برنگشته است ( آخرین قسمت )
✍🏻 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد
🌹حتما مرا با لباس خونآلود در کفنم بگذارید که میخواهم با این حال به دیدار خدا بروم، شاید مورد لطف و رحمتش قرار گیرم. مرا در شهید آباد نزدیک حسین ناجی و علی دوستانی بخاک بسپارید. میخواهم نزدیک دوستان و برادرانم باشم.
✳️آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌎https://alefdezful.com/98
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌹 شهید عزیز صفری
✍🏻 بازمعرفی دانشجوی شهیدی که کمتر از او شنیده ایم
⭕️ شهیدی که پس از تحمل ده روز شکنجه وحشیانه به شهادت رسید
🌴او از شهدای دو مزاره دزفول است، یک مزار در بهشت زهرای تهران و یک مزار در بهشت علی دزفول
⭕️ او را بیشتر بشناسید👇🏻
https://alefdezful.com/2710
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#حاج_پولاد
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است*
3️⃣🎁 قسمت سوم : « *پنج منهای سه* »
✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد
🌴بار اول علیرضایی که حاج پولاد خودش او را غسل می دهد و توی لحد می گذارد. بار دوم محمدرضایی که پیکرش قابل غسل و کفن نیست و حالا اتفاقی تلخ تر رخ داده است. خبری از پیکر حمیدرضا نیست که حاج پولاد بخواهد غسل بدهد یا ندهد.
🌹 ریاضیات چقدر می تواند بی رحم باشد ، وقتی یک تفریق یک رقمی از یک رقمی ساده اش قرار است آمار پسرهای باقی مانده ی حاج پولاد را محاسبه کند. پولاد هم ذوب می شود اینجا.
🌐 قسمت سوم این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/1093
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🏴انا لله و انا الیه راجعون
🌷 دلاورمرد جانبازی دیگر از خطه قهرمان پرور دزفول به همرزمان شهیدش پیوست.
🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز 70 درصد سرافراز هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷 شرح کوتاهی از زمانه و زندگی جانباز قطع نخاع شهید حاج فریدون غلامی
🌴 «*حاج فریدون غلامی*» جانباز 70 درصد قطع نخاع دزفولی به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست
⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است.
🌐الف دزفول را ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/11017
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *او تکرار شدنی نیست*
🎤 گفتگویی مفصل اما قدیمی با جانباز سرافراز حاج فریدون غلامی
🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز سرافراز قطع نخاع 70 درصد هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
🌐بازنشر این گفتگو را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌎 https://alefdezful.com/1711
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#حاج_پولاد
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است*
4️⃣🎁 قسمت چهارم( آخرین قسمت ) : « *پنج منهای چهار* »
✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد
🌴ما گمان می کنیم بسیاری از اتفاقات عالم اتفاقی رقم می خورد. اما در این عالم رازهایی هست که شاید هیچ گاه از اسرار آن سر در نیاوریم. مثل همین قصه ی حاج پولاد. امروز که خواستم عکس مزارش را در سایت بگذارم، متوجه شدم سالروز وفاتش است و من آخرین قسمت «حاج پولاد» را در بیست و پنجمین سالروز وفاتش دارم منتشر می کنم.
🌷پیکر «حمید رضا» پیدا شده است و حالا دیگر حاج پولاد نیست تا مثل دو پسر دیگر تدارکات تشییع و تدفینش را خودش انجام دهد.
از حمیدرضا قنداقه ای بیشتر برنگشته است. شاید سبک تر از قنداقه ای که روز تولدِ حمیدرضا دست حاج پولاد دادند.
🌹 تفریق چقدر با خانواده حاج پولاد بد تا می کند. همان پنج منهای سه، خاکستری بیشتر از پدر و مادر باقی نگذاشته بود که حالا
«غلامرضا» هم می رود. چهار پسر از پنج پسر «تفریق» می شود و داغ های قبل به «توان» می رسند برای این خانواده و خصوصاً مادر! و امان از دل مادر!
🌐 آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/1094
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌹 شهیدعظیم اسدی مشکال
🌷عظیم را به شهربانی منتقل کرده ، لباس هایش را از تن خارج و در هوای سرد اوایل فروردین ماه ، با آب سرد بدنش را خیس کرده و شروع می کنند با شلنگ بر بدن او زدن.
⭕️هاشم ستاری رئیس وقت ساواک دزفول بعد از اطلاع از شهادت عظیم ، به شهربانی زنگ زده و می گوید : «باید جنازه او را از بالای پل حمیدآباد به رودخانه می انداختید که جنجال به پا نشود. »
🌴بعد از تحویل جنازه شهید ، آثار شکنجه از قبیل : ضربات باتوم ، سوختگی در پشت بوسیله اتو ، خون مردگی اطراف چشم ها ، شکسته شدن دندان ها ، کبودی تمامی قسمت های بدن به دلیل ضربات شلاق کاملا مشهود بوده است.
⭕️ الف دزفول را ببینید👇🏻
https://alefdezful.com/1531
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
5️⃣1️⃣🌷 قسمت پانزدهم
از آنها پرسيديم: «پس بچه هاي غواص گردانتان كجا هستند؟» پاسخ دادند: «هنوز نرسيدهاند.» كمي پس از رفتن آنها از آن طرفتر كسي مرا صدا زد. ديدم شهيد عبدالنبي پورهدايت است. او با سه نفر از بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر، نيم ساعت قبل از ما به آب زده بودند و قرار بود كه همديگر را در معبر ببينيم كه او هم راه را گم كرده و روي معبر گردان عمار، همانجايي كه ما بوديم، درآمده بود. زير پاي سنگرهاي دشمن كه قرار شده بود هيچكس سخن نگويد، دور هم جمع شديم كه ببينم چه بايد بكنيم؟
حدود ساعت نه و پانزده دقیقه بود كه تصميم گرفتيم از همانجا كار را آغاز كنيم. علت اينكه نميخواستيم از جايمان تكان بخوريم و به معبر خودمان برويم اين بود كه يك اتاق سيماني كه در داخل آن كمين عراق واقع بود درست سر راه ما قرار داشت.
ما پنجاه و چهار غواص از گردان بلال بوديم كه با دوازده نفر بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر، شصت و شش نفر ميشديم. حدود هشت نفر از بچه هاي ما گم شده بودند كه بعدها شنيديم آنها در ساحلي درآمدهاند كه ساحل خودي بوده است، نه ساحل دشمن.
چند تا از سيم خاردارها را بريديم و موانع خورشيدي را به عقب كشيديم. بچه هاي اطلاعات–عمليات لشكر با چند نفر از بچه هاي ما به جلو رفتند. من و برادر خضريان مانديم تا همه رد شدند. از موانع دوم كه ميگذشتيم، تمام مينها و تله هاي انفجاري را خنثي كرديم تا اينكه به موانع سوم رسيديم. اين حركت از ساعت 9:15 تا 9:55 دقيقه طول كشيد.
بچه ها به جاي مهم و حساس، يعني بيست متري دشمن، رسيده بودند. صداي نگهبانان عراقي به خوبي شنيده ميشد و از سخنانشان كه «عَدّد، عَدّد» ميگفتند، مشخص بود كه بو بردهاند. تيربار عراق در بالاي سرمان كار ميكرد و ما در زير پاي سنگرها خوابيده بوديم.
آنچه پيش از آن به ما گفته شده بود اين بود كه در آن محل، سراشيبياي وجود دارد كه ميبايست از آن بالا بكشيم و به راحتي پايين برويم، ولي وقتي به آنجا رسيديم، ديديم يك ديوار بسيار بلند قرار دارد.
چون نفرات اول وضعيت ديوار را نميدانستند با سر و كله از بالا به زمين خورده بودند، از جمله شهيد حميد كياني كه وقتي رفت و آنگونه افتاد، گفت: «واقعاً چقدر بلند است!»
خدا رحمت كند شهيد عبدالنبي پورهدايت را كه حدود سه - چهار قدم رسيده به آن ديوار با انفجار نارنجك دشمن به شهادت رسيد.
در همانجا درگيري سختي شروع شد كه برادر جمال قانع و چند نفر به سمت چپ رفتند و يك سنگر مهمات دشمن را منهدم كردند. گلوله به سر جمال خورد و زخمي شد و به حالت اغما افتاد كه بعد از چند دقيقه شهيد شد.
قرار شد كه زياد به طرف چپ نرويم. حدود چهل- پنجاه متر برويم سمت چپ تا حفاظ محورمان باشد و با بقية بچه ها به سمت راست برويم تا به محور خودمان برسيم؛ يعني هم مسير گردان عمار را پاكسازي كنيم و هم مسير خودمان را. پنجاه نفر از بچه ها تا آخر سمت راست رفتند و من پس از چند دقيقه به آنها رسيدم.
در موانع سوم و در داخل آب، در كنار برادر خضريان بودم. يكدفعه چند گلوله به طرفمان آمد. برادر خضريان چرخي خورد و گفت: «محمود! تير نخوردي؟» گفتم: «نه. گفت: فكر ميكنم تير خوردهام.» بيسيم هم خراب شده بود و او به شدت احساس ناراحتي ميكرد.
خط شكسته شده بود و ميبايست قايقهايي كه حامل بچه هاي خشكي بودند، ميرسيدند. از پنجاه نفر ما حدود چهار يا پنج نفر شهيد شده بودند و بيست نفر زخمي.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4304
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
5️⃣✍🏻 روایت پنجم - روایت «شهید علیرضا روغنی» که پس از 38 سال به شهر و دیارش برگشت
📢روایت انتظار پدر و مادری که به آرزویشان نرسیدند
🌴 یک تصویر غریبانه که سنگ را به گریه وا می دارد
🌹مادر عصرها می رود روی پشت بام مشرف به کوچه و نگاهش را می دوزد به انتهای کوچه تا شاید خبری از «علیرضا» یش شود. در خلوت تنهایی اش مویه می کند و اشک می ریزد و با پسرش حرف می زند.
☀️چه استقبال عجیبی. چه دیدار دردآوری. چه وصال تلخی و شاید هم شیرین. شیرین بخاطر اتفاقاتی که پشت پرده های غیب رقم می خورد و ما از آن بی خبریم.
✅و این تصاویر برای ثبت در تاریخ برای همیشه می ماند. . .
🌷 تصاویر مربوط به این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/1117
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻با سلام
🎁 پست ویژه - *اختصاصی الف دزفول* (بازنشر)
🌷 وسایل کشف شده به همراه پیکر *شهید علیرضا روغنی* توسط گروه تفحص
🔆 تصویر پلاک ، آورکت، گرمکن، خودکار ، کلاه ، پیشانی بند و سایر وسایلی که به همراه پیکر شهید کشف گردیده است
🌹 شهید نامش را با ماژیک روی لبه آورکت نوشته بود که براحتی قابل خواندن بود
🔅 🏴برادرش که مغنا (شال سیاه ) را دید ، با حیرت و بغض گفت: این مغنا را روز آخر خودم گردنش انداختم ...
☀️ الف دزفول را ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/513
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
6️⃣1️⃣🌷 قسمت شانزدهم
تعداد كمي سالم بوديم و مجروحيني را كه از ناحيه پا زخمي شده بودند، به گونهاي نشانديم كه اسلحه هايشان به طرف دشمن بود تا اگر دشمن بيايد، بتوانند با تيراندازي نشسته او را سركوب كنند.
مشكل اين بود كه چگونه به نيروهاي خشكي كه در قايقها بودند بگوييم تا به طرف ما بيايند. چند چراغ دستي با ما بود، ولي همة آنها نزد كساني مانده بود كه گم شده بودند، جز يكي كه به كمر برادر خضريان بود. به او گفتم: «بگذار آن را باز كنم!» گفت: «خودم باز ميكنم.» آن را از كمر باز كرد و تا آمد به من بدهد، در آب افتاد. آنجا من و او با هم به گريه افتاديم.
هر چه در آن سرما زير آب ميرفتم، نميتوانستم چراغ دستي را پيدا كنم. در اين فاصله هم درد برادر خضريان بيشتر شده بود و ميگفت: «زخمم سوز ميزند.»
نميدانستم چه كنم و از طرفي هم ميبايستي قايقها را با علامت چراغ دستيها خبردار ميكرديم. برادران تخريبچي، كه قرار بود قبل از ما موانع خورشيدي را بردارند تا قايقها بتوانند به خشكي برسند، هم گم شده بودند.
ارتش عراق به ذهنش هم نميرسيد كه نيرويي بتواند به اينجا بيايد. موانع خورشيدي را براي قايقها گذاشته بود تا با برخورد با آنها سوراخ شوند.
چند تا از آن موانع خورشيدي را خودمان برداشته بوديم. حدود يكصد متر آن طرفتر در سمت چپ ما هنوز عراقيها بودند. در كنارم يك نفر از واحد تخريب ايستاده بود. به او گفتم: «ميتواني تله- منورها را خنثي كني؟» گفت: «بله.» سر نيزهام را به او دادم و شروع به كار كرد كه در حين خنثي كردن، يكي از آنها منفجر و فضا روشن شد.
همه در آب نشستيم و فقط سرهايمان از آب بيرون بود. با روشن شدن منور، تيربار دشمن بر روي ما آتش گشود. ما هم به خيال اينكه تير نخوريم، سرمان را پشت ميله هاي ششپرها، كه يك سانتيمتر عرض داشتند، ميگرفتيم، چون هيچ پناهگاهي بجز همان ميله ها نداشتيم. ما به اين اميد كه اگر تير بيايد، به اين ميله هاي يك سانتيمتري ميخورد و كمانه ميكند، پشت آنها سنگر گرفته بوديم.
نميدانم در آنجا چه شده بود كه بيسيمها چند دقيقه كار ميكردند و پس از آن چند دقيقه از كار ميافتادند. اتفاق ميافتاد كه بارها با التماس كردن به بيسيم با عقب تماس ميگرفتم و ميگفتم كه نيروها را بفرستند، ولي از آن طرف بيسيم صدا ميآمد كه: «تكرار كن.» اين تكراركردنها بسيار ناراحتم ميكردند. در آن جهنم آتش دشمن، تازه وقتي ميخواستي تكرار كني، بيسيم خراب ميشد و كلافه ميشدی.
بعد از مدت زيادي، چند قايق از دور پيدا شدند. خط هنوز پاكسازي نشده بود. دشمن هم، كه متوجه جريان شده بود، به شدت روي آنها آتش ميكرد. بچه ها در قايقها به پيش ميآمدند كه بارها دشمن منور ميزد و آن عزيزان به اميد این كه مثلاً دشمن آنها را نبيند يا گلوله نخورند، در قايقها درازكش ميشدند كه اين خود باعث ميشد عراقيها فكر كنند كه داخل قايقها نيرو نيست، ولي دشمن به شدت تيراندازي ميكرد.
كاري از دست ما برنميآمد، چون تعداد كمي از بچه هاي غواص سالم مانده بودند و اميدمان بعد از شكستن خط به نيروهاي خشكي بود كه برسند.
قايقها در آب مانده بودند كه چه كنند. من و يكي از بچه هاي خودمان و آن برادر تخريبچي هر چه صدا ميكرديم و تكبير ميگفتيم و فرياد ميزديم: «سكاني! قايق! قائم! فتح! بياييد اينجا!» و ميخواستيم آنها را به طرف خودمان هدايت كنيم، موفق نميشديم، چون اصلاً صدا به صدا نميرسيد.
پس از مدتي حدود سيزده نفر از رزمندگان به ما ملحق شدند. پرسيدم: «شما از كجاييد؟» پاسخ دادند: «از لشكر 19 فجر.»
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4305
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌹 شهیدمحمدعلی مؤمن
🌷در تظاهراتی که در دوم دی ماه ۵۷ برگزار می شود ، محمد علی مومن ، جوان جسور و شجاع و مبارز دزفول در یک درگیری نابرابر و ناجوانمردانه به وسیله ضربات سرنیزه یکی از مامورین رژیم به شهادت می رسد.
⭕️خاطره ای جذاب از شهید محمدعلی مؤمن
🌐 الف دزفول را ببینید👇🏻
https://alefdezful.com/1537
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷 جنازه ام را روی سیم های خاردار بیندازید🌷
✍🏻 4️⃣روایت چهارم - روایتی از شهید حمید محمود نژاد از شهدای شگفت و کم نظیر دزفول
🌐 بازنشر به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید حمید محمود نژاد
🎥 به همراه فیلم خاطره انگیز مصاحبه با شهید
🌴من در حال مرخصي هستم و اجازه ندارم از غذاي بيت المال بخورم، زمانی مجاز به خوردن این غذا هستم که در حال خدمت به سپاه اسلام باشم
⭕️آیت الله مهدوی کنی در خصوص شهید محمود نژاد: بگذارید برود! مگر می شود جلوی ارتباط عاشق و معشوق را گرفت
🌷 الف دزفول را ببینید 👇
🌐https://alefdezful.com/531
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
⚫️🌴🌷 اطلاعيه مراسم وداع و تشییع جانباز سرافراز شهید حاج فریدون غلامی
🔷 مراسم وداع:
🕰سه شنبه 18 بهمن ماه 1401 ساعت 20
🕌 مسجد جامع شهر منتظران
🔷 مراسم تشییع:
🕰چهارشنبه 19 بهمن ماه 1401 ساعت 14
🕌 از شهر منتظران به طرف آستانه محمد بن جعفر طیار(ع)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷 دخترم مرا ببخش🌷
✍🏻 5️⃣روایت پنجم - نامه ی شهید عبدالکریم صادق حبشی برای دختر چند ماهه اش، ده روز قبل از شهادت
🌐 به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید عبدالکریم صادق حبشی
❤️ تصویر شهید صادق حبشی در حال بوسیدن قنداقه دخترش
1️⃣🌎 انتشار برای اولین بار
🎥 به همراه چند تکه فیلم از شهید عبدالکریم صادق حبشی ساعاتی قبل از شهادت
🌷 الف دزفول را ببینید 👇
🌐https://alefdezful.com/1118
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام
🌷 عاقبت قفل این فراق خواهد شکست🌷
✍🏻 روایتی قدیمی در خصوص شهید جاویدالاثر مدافع حرم حاج حسین سعادتخواه ( قفلی)
🌐 بازنشر به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام
❤️ بر خلاف بسیاری از نیروهای نظامی که در لباسِ فرم، فقط اُبهت نظامیشان را به نمایش می گذارند، در سایه سار ابهت مقتدرانه ی نظامی اش با آن قد بلند و چهارشانه، نسیم محبتی داشت که به راحتی می توانستی حسش کنی و مهربانی غریبی در چشمانش بود که از پشت آن عینک فتوکرومیک هم به دلت می نشست.
🌹سربازها خیلی دوستش داشتند. نه این که چون بی خیال سربازها و کارهایشان بود، نه! با این که آخرِ نظم و قانون بود، اما مغناطیس غریبی داشت که جذبت می کرد.
🌷مشروح روایت در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/1119
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
36.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋🏻باسلام
🎥 مستندی کوتاه در خصوص شهید مدافع حرم حاج علی محمد قربانی
🌷 به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
7️⃣1️⃣🌷 قسمت هفدهم
آنها به اشتباه به طرف ما آمده بودند. هدايتشان كرديم تا به طرف خط خودشان بروند. آنها سر راه خود، سنگرهاي دشمن را پاكسازي ميكردند و ميرفتند به طرف محل لشكر 19 فجر.
در آن هنگام، برادر شيخي هم به ما ملحق شد. پس از چند دقيقه، حدود بيست نفر از بچه هاي غواص گردان عمار از لشكر خودمان هم رسيدند، از جمله شهيد عبدالحميد محمودنژاد، فرمانده گروهان غواص و مصطفي معيري كه آنها هم راه را گم كرده بودند.
پرسيدم: «شما چرا اينجاييد؟» پاسخ دادند: «گم شدهايم. راه كجاست؟»
آنها را به طرف خط خودشان هدايت كرديم، ولي متأسفانه هنوز به خط دشمن نرسيده بودند كه دشمن متوجه شده و آنها را به رگبار بسته بود. همانجا چند نفر از آنها شهيد و مجروح شدند، از جمله محمودنژاد و معيري كه به شهادت رسيدند.
لحظة جدايي از يادم نميرود. وقتي معيري از كنارم ميگذشت، با حالتي خندان دست به شانهام زد و گفت: محمود! چطوري؟ وقتي برگشتم ديدم مصطفي است.
شهيد محمدرضا شيخي را به دنبال آنها فرستادم تا از آنها خبري بياورد، ولي يكي از بچه ها آمد و گفت: «شيخي هم شهيد شد.»
خلاصه با داد و فرياد ما چند قايق آمدند. پرسيديم: «از كدام گردان هستيد؟» پاسخ دادند: «گردان حمزه.» هر چه میگفتيم: «بياييد پايين.» ميگفتند: «بايد روي معبر خودمان برويم.» با هر زحمتي بود آنها را پياده كرديم.
وقتی هر كدام از آنها با آن بدنهاي نحيف خود را به آب ميانداخت، تا ناف در آب سرد فرو ميرفت. در آن هواي زمستان، آن بسيجيهاي دلاور در آب ميپريدند و ما آنها را به خشكي و خط دشمن هدايت كرديم. آنها، با آن بدنها و لباسهاي خيس، در خشكي عمليات را آغاز كردند.
با آمدن اولين قايق به برادر خضريان گفتم: «سوار شو.» گفت: «چطور سوار شوم؟ نميتوانم. بايد كمك كني.» خلاصه به هر شكلي بود، زير پايش زدم و او را در قايق انداختم و به سكاني گفتم: «يا علي، حركت كن!» او هم حركت كرد و رفت.
بعدها برادر خضريان تعريف ميكرد: «وقتي مرا در قايق انداختي، كمي كه حركت كرديم، ديدم تيربارهاي دشمن به شدت در بالاي سطح آب آتش ميكنند. هر چه فشار آوردم كه لبة قايق را بگيرم و ببينم كه سكاني ما را به كدام سمت ميبرد، نكند راه را گم كند و به سمت عراق ببرد، نميتوانستم تا اينكه رسيديم به ساحل خودمان.»
ديگر هر كاري كه ميبايستي كرده بوديم و منتظر نيروهاي خشكي بوديم. تنها مانده بودم. قبلاً به برادر خضريان گفته بودم: «وقتي به ساحل خودي رسيدي، من ميزنم و اين تله- منورها را روشن ميكنم و خودم در آب ميخوابم. شما به علامت اين تله- منورها بچه هاي خشكي و پياده را بفرستيد بيايند.
دل به دريا زدم و اين كار را كردم و تله- منورها منفجر شدند. ديدم نيروهاي پياده در قايقها، كه معاون گردان، سيد جمشيد صفويان، با آنها بود، آمدند. سيد گفت: «محمود! تويي؟» پاسخ دادم: «بله. از اين سمت بياييد!»
كمي قايق را كشيدم و از معبر اول و دوم كه راه را باز كرده بوديم گذراندم، ولي نميشد آنها را به طرف معبر سوم ببرم. گفتم: «بياييد پايين.»
همه از قايقها پياده شدند و تا حدود سينه در آن آب سرد فرو رفتند و پس از كمي پيادهروي در آب به ساحل رسيدند.
هيچ وقت فراموش نميكنم مسعود خشت چين را. وقتي ميخواست از قايق پياده شود، او را در آغوش گرفتم و در آب گذاشتم. فقط چند ثانيه بعد از آن، در حالي كه من جلوي آنها حركت ميكردم تا آنها را به ساحل راهنمايي كنم، گلولهاي به سر مسعود خورد و همانجا به شهادت رسيد. كسي هم متوجه تيرخوردن او نشده بود. وقتي به خشكي رسيديم، بچه ها او را نديدند و سراغ او را ميگرفتند كه سرانجام جنازهاش را در آب پيدا كرديم.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4305
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷 نخبه ی شهیدی که رشته ی پزشکی را رها کرد🌷
✍🏻 4️⃣روایت چهارم - روایت هایی دیگر از شهید حمید محمود نژاد از شهدای شگفت و کم نظیر دزفول
🌷کسی که زمانه و زندگی حمید را بخواند، از آن همه کتاب ها و دوره های مدیریت و برنامه ریزی و مدیریت زمان و اراده و . . . بی نیاز می شود
✅ حمید با رتبه 3 رشته ی پزشکی دانشگاه شیراز قبول می شود
⭕️با اراده ی خود می خوابد و با اراده بلند می شود و کسی ندیده است که حمید برای بیدار شدن ساعت کوک کند و این از عجایب شخصیت حمید است.
☀️شگفتانه ی شخصیت حمید اراده است. اراده کند کاری را انجام دهد، انجام می دهد، و من برداشتم این بود که این اراده را به واسطه مبارزه با نفس به دست آورده است. طوری که خودش می گوید: «محور تصمیمات من نفس است، هر چه او اراده کرد من خلاف آن را اراده می کنم»
✅حمید اهل سیر و سلوک و نماز شب است و من احساس کردم که این پرده از زندگی اش کماکان برای خیلی ها مجهول و مرموز و ناشناخته بوده و هست و یقیناً خواهد بود.
🌴 از حمید بیشتر بدانید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0304
🎥 چند خاطره و فیلم مصاحبه با این نخبه ی شهید را هم ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/531
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام
🌷 پس از گذشت چهار روز از شهادت پیکرش عطر عجیبی داشت🌷
✍🏻زمانه و زندگی شهید مدافع حرم علیمحمد قربانی به روایت همسرش
🌐 بازنشر به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام
⭕️حاجی گفت: «نه، اصلاًمن مسئولیت شرکت را تحویل دادم و الان احساس راحتی میکنم. بگذار میز و صندلی ریاست بماند برای کسانی که به آن علاقه دارند، من هیچ علاقهای به پست و مقام نداشته و ندارم.»
🌹پیکر حاجی چهار شبانهروز بر روی تپه باقی ماند و با وجود همراه داشتن مقداری ادوات شامل دو بیسیم، یک تبلت و موبایل و نزدیک بودن به سنگر تکفیریها حدود پنج شش متر، به حکم الهی از دید دشمن مخفی ماند.
✳️ روز ۲۳ بهمن همرزمان حاجی توانستند طی عملیاتی پیکر مطهر حاجی را برگردانند. هنگام پیدا کردن پیکر حاجی متوجه میشوند که عطر خوشایندی از آن استشمام میشود.
🌷مشروح روایت در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/1911
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌹 شهید رضا اِزِک
⭕️يك روز به من گفت انفجار سه راهي كافي نيست بايد زود پز را عملياتي كنيم.. و چند روز قبل از شهادتش از توي جوي سيمتري سينه خيز شبانه رفته بود تا نزديكي تانك سر جهار راه سيمتري و زود پز انفجاري را روي تانك انداخته بود...
✳️رضا به سمت منطقه درگیری میرود و به محض آنکه مسجد لب خندق را رد کرده و سر خیابان می رسد مغزش را روی دیوار (گاراژ سُکُل) پاشیدند. تا ماهها آثار خون رضا روی دیوار دیده میشد.
🔅مویه کردن های شبانه ی مادر رضا ازک ماههای مدید در گوش همسایگان بود.
🌐 الف دزفول را ببینید👇🏻
https://alefdezful.com/1835
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
8️⃣1️⃣🌷 قسمت هجدهم
خود معاون گردان يعني سيد جمشيد هم فكر نميكرد كه خط دشمن به اين شكل باشد؛ يعني به حالت بالا پريدن و خزيدن به طرف بالا و اين طرف افتادن.
بچه ها را بردم. من بالا بودم و نفر بعدي كه يك بيسيمچي بود، پايش را رها كرد و مثل يك توپ به زمين خورد. آن برادر، هنوز كه هنوز است، ميگويد: از آن شب كمرم درد ميكند. او با بيسيم به زمين خورد و تصور ميكرد كه آن ديوار بلند، يك حالت شيب دارد كه پايش را ادامه دهد و به پايين بيايد. در صورتي كه وقتي پايت را رها ميكردي، چون هوا تاريك بود و جلوي پايت را نميديدي، از بالاي ديوار مثل توپ به زمين ميخوردي.
ناگفته نماند، وقتي به سمت ساحل دشمن ميرفتم، يك قطعهاي بود كه قبلاً خودمان پاكسازي كرده بوديم، در برگشت، آن را گم كرديم، اما حميد كياني مثل يك شير ايستاده بود. صدايش كردم. او با صداي رسا و بلند فرياد زد: «محمود! چه شده؟» گفتم: «بچه ها را آوردهام. يكي از بچه ها بيايد و سيمخاردارها را ببرد.»
او خودش در حالي كه سيمبر در دستش بود، از سر خط آمد و مقداري از سيمخاردارها را بريد و راه را باز كرد. به ساحل دشمن رسيديم. به او گفتم: «همينجا بايست و قدر زيادي از سيمخاردارها را ببر چون الآن است كه بقية بچه ها برسند.»
حميد كسي نبود كه آرام بگيرد. كسي كه آنقدر براي عمليات بيتابي كرده بود چگونه ميتوانست آرام باشد؟ چون آن شب همان شبي بود كه خودش به چشم ديده بود. خدا شاهد است، قبل از عمليات من و حميد خيلي با هم بوديم. خيلي با هم مينشستيم و حرف ميزديم. او ميگفت: «محمود، به خدا قسم اين دفعه يك چيز به دلم برات شده است. روشن است كه اين دفعه خدا بهراحتي و با كمترين تلفات كه خودمان هم باورمان نميشود، خط را ميشكند.» آن شب هم وقتي به خط رسيديم، دستش را به شانهام زد و گفت: «ديدي گفتمت؟ ديدي گفتمت راحت است.»
بچه ها آمدند. يك چراغ دستي پيدا كرده و روشن كرديم. با چراغ دستي علامت داديم و با داد و فرياد، قايقهاي بعدي را متوجه خودمان كرديم. تعدادي از نيروهاي ما كه پايينتر از معبر رفته و خودشان در آن نقطه با دشمن درگير شده بودند به ما ملحق شدند. چند شهيد هم در قايقها داده بوديم. به هر ترتيبي بود، بيشتر بچه ها را از محور خودمان به داخل كشيديم.
همة نيروها را ميبايست نيروي دريايي يا آبي بناميم، چون همه خيس بودند و وضع ما غواصها بهتر از همه بود.
در آنجا حرف بچه هاي غواص آن بود كه خدا را شكر كه ما را از غواصان قرار داد، چون لااقل لباس غواصي به تن داريم. نيروهاي پياده كه لباس نظامي و عادي به تن داشتند، همه لباسهایشان خيسِ خيس شده بود. حالا خودتان حساب کنید چه وضعيتي پيدا كرده بودند!
خدا رحمت كند شهيد فرجا... پيكرستان را كه با نيروهاي خشكي آمده بود! فرجا... آمده بود سر خط كه همان اوايل شهيد شد. عبدالمحمد مشاك هم در آنجا به شهادت رسيد.
ما علاوه بر قسمتي از محدودة گردان عمار كه پاكسازي كرده بوديم، تا نزديك محلي كه يك يا دو نهر مانده به محدوده گردان خودمان (بلال)، تا نهر شماره يازده، رفته بوديم، اما حدود دويست متر پاكسازي نكرده بوديم.
خدا خيلي كمك كرد. تمام عراقيها در آن منطقه هم كشته شده بودند. بچه ها هم آمدند و قدري خيالمان آسوده شد. در آن حال، سرما بر ما مسلط شده بود و به شدت ميلرزيديم.
صبح كه نگاه كردم و ديدم چند نفر بوده ايم، از تعجب خنده ام گرفت!
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4305
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
🌷👂🏻مبتکر اسارت با پیچاندن گوش را می شناسید؟
6️⃣✍🏻 روایت ششم - روایت «شهید عبدالرحمن هودگر» شیرمردی که تیربارچی عراقی را با پیچاندن گوشش به اسارت گرفت
🌴 روایت شگفت انگیز شجاعت دانشجوی شهید دزفولی ، که تیربارچی عراقی را با پیچاندن گوشش به اسارت درآورد ...
🌐این خاطره پس از 11 سال باز نشر می شود
⭕️ الف دزفول را ببینید:
🌐https://alefdezful.com/809
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷تصویری که «حاج احمد» از روزنه ی کفن دید🌷
✍🏻 6️⃣روایت ششم - روایت هایی از سردار شهید حاج احمد نونچی به مناسبت سالگرد شهادتش
❇️صدای مناجاتش آرام آرام بلند شد. من فقط زمزمه ای حس می کردم. دقایقی سپری شد. خواستم گره های کفن را باز کنم، اما نگذاشت. پارچه روبروی صورتش خیس شده بود. معلوم بود به شدت گریه کرده است.. . .
🌷 می گفت: « به تک تک سلولهای بدنم دستور داده ام که هرگز اجازه ندهند، کوچکترین غرور و نخوتی واردشان شود .»
🔅این جمله در بین بچه ها معروف بود که هرکس دنبال شهادت می گردد، باید برود گروهان نصر گردان حمزه ، باید نیروی حاج احمد نونچی بشود.
🌹بعد از فتح فاو ، در حاشیه ی اروند، کلاه آهنی اش را در محل شهادتش پیدا کردیم. گلوله ی تیربار دشمن ، درست وسط نام مقدس امام حسین(ع) را شکافته بود و بعد هم پیشانی حاج احمد را. راز آن نام مقدس بر کلاه حاج احمد، همانجا فاش شد.
🌴 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0206
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
May 11