eitaa logo
عالیجناب عشـــ❤️ــق
19.8هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
466 ویدیو
0 فایل
یا رفیق من لا رفیق له🌱 حریف تو نمیشه این قلب بی صاحاب، عشق💘 💚جهت ارتباط با ما 👈 @Sara467 🌱کانال تبلیغاتی ما👌 https://eitaa.com/tablighatkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺نظر ز راه نگیرم مگر که باز آیی 🍃دوباره پنجره ها را به صبح بگشایی 🌺تمام شب به هوای طلوع تو خوانم 🍃که آفتاب منی آبروی فـردایی 💫اللهم عجل لولیک الفرج 💫 ✨ 🌹سلام روزتون بخیر و شادی🌹✨ رفقای خوشگلم داستان زندگیتون، درد دل، خاطره سوتی هر چی دل تنگت آید، بفرست برامون ♥️☝️ من همینجام👌@kosar_98_z اسمم نازگله و با افتخار در خدمتم🥰 امیدوارم از خاطرات و داستان های کوتاه و بلند واقعی و ارسالی اعضای محترم لذت برین و عبرت بگیرین از اشتباهات همدیگه😉 💘 با عشق زندگی کنید 💘 🌿🌻 🌺🌷🌸🌿 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عشق♥️ ستاد انتخاباتت کجاست آلوده‌ایم، حضرت باران ظهور کن آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
‌ ‌‌‌‌ در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود عروس مخالف مادر شوهر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی  ببرد تا مادر را گرگ بخورد...🐕 مادر پیر خود را بالای کوہ رساند چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت،! به موسی (ع) ندا آمد برو در فلان کوہ مهر مادر را نگاہ کن... مادر با چشمانی اشک ‌بار و دستانی لرزان دست به دعا برداشت و می‌گفت: خدایا...! ای خالق هستی...! من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم فرزندم جوان است و تازه داماد تو را به بزرگی‌ات قسم می‌دهم... پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان دار که او تنهاست... ندا آمد: ای موسی(ع)...! مهر مادر را می‌بینی...؟ با این‌که جفا دیدہ ولی وفا می‌کند... 🌱 💥بدان من نسبت به بندگانم از این مادر پیر نسبت به پسرش مهربان‌ترم...!!! @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🫀قلب «تو» آشیانه ی من است .. ‌‌‎‎‎‎‎ ‌‌ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
💎وقتى براى كودكانتان اسم انتخاب ميكنيد خيلى دقت كنيد🤔👌 مخصوصاً اگر دختر بود ،ماه ها بشينيد و فقط فكر كنيد اسمى كه انتخاب ميكنيد! مى شود نقطه ضعفى براى ناز كردن هايش مى شود خنده گوشه لبش در هنگام ناراحتى، مى شود بهترين حس دنيا وقتى از دهان عشقش مى شنود!! حواستان باشد اسمى انتخاب كنيد كه كَسْرِه ،زياد به آن نيايد و اِلا دخترتان را با هر كسره ،مال خودشان ميكنند اما تا ميشود اسمش همراه با "ميم" مالكيت زيبا شود😌💓 چون دخترتان روزى چندصدبار ميتواند از نو عاشق شود. @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
نیازی به صبح نیست همین که تو باشی♥️ خیر است که از سر و کولِ لحظه‌هایم بالا می‌رود 🌸 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
4_6022917335935877727.mp3
7.35M
🎵 مسیح و آرش • من معذرت می‌خوام ♥ ‌‌‍‌‌‌‍‌💓🕊❀✾ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
💎داستان کوتاه " کافه " - یه اسپرسو و یه چایی با نبات لطفا - این‌ها را شهروز به گارسون می‌گوید و سپس رو به شیما که درست روبه‌رویش نشسته این طور ادامه می‌دهد: میدونی شیما، داشتم به این فکر می‌کردم اگه یه روز خدای نکرده تو نباشی من چه جوری تنهایی دوباره بیام این کافه و چایی نبات سفارش بدم... فکرشم دیوونه‌ام میکنه...😣😮‍💨 شیما کمی به چشمان سبز رنگ شهروز خیره می‌شود و با ناراحتی می‌گوید: آه اصلا حرفشم نزن شهروز، من دوست ندارم حتی تصورشم بکنم.! شهروز در حالی که با دستش دستان شیما را می‌گیرد با هیجان می‌گوید: بیا یه قولی بهم بدیم شیما -چه قولی؟ - بیا قول بدیم هر اتفاقی افتاد و اگه زبونم لال به هر دلیل با هم کات کردیم چه تنها چه با کسی دیگه به این کافه نیایم و به خاطرات خوبمون خیانت نکنیم.! شیما در حالی که با تمام قدرت دستان شهروز را می‌فشارد با صدایی آرام می‌گوید: باشه عزیزم، به عشقمون قسم قول میدم بدون تو هرگز به این کافه نیام. - منم بهت قول میدم شیما جانم سفارش آن دو حاضر می‌شود و شهروز در حالی که چایی نباتش را هم می‌زند و شیما هم قهوه‌ی اسپرسو‌اش را مزه مزه می‌کند غرق خنده و صحبت می‌شوند. 💥هفت ماه بعد همان کافه🧋 در کافه به آرامی باز می‌شود و شیما از دیدن شهروز هم شوکه هم خجالت زده می‌شود! و سعی می‌‌‌کند که زیرکانه خود را مخفی و از تیر راس نگاه شهروز دور نماید. اما کاملا ناشیانه عمل می‌کند و نه تنها شهروز او را می‌بیند بلکه مرد جوانی که مقابلش نشسته هم با تعجب از او می‌پرسد: اتفاقی افتاده عزیزم؟ شیما سریعا خودش رو جمع و جور می‌کند و در حالی که سعی می‌کند لبخند بزند و طبیعی رفتار کند اینطور پاسخ می‌دهد:نه نه عشقم هیچی نشده، راستی اون گربه رو نگاه کن جلو کافه چه بامزه است..‌.😬🥰 شهروز هم به همراه دختری جوان وارد می‌شوند و پشت میزی می‌نشینند.! کمی بعد شهروز در حالی که چای نباتش را هم می‌زند به شیما که در حال مزمره کردن اسپرسو‌اش هست زیر چشمی نگاه می‌کند. طعم چایی با وجود نبات در دهانش تلخ و‌ گس می‌شود‌‌‌...☕️ دختر جوان همراهش از او می‌پرسد: چیزی شده عزیزم؟ چرا ناراحتی؟ کمی آن طرفتر و در مابین میزهای شیما و شهروز، دختر و پسر جوانی مشغول خوردن سیب زمینی تنوری هستند و در همان حال به یکدیگرند قول می‌دهند که بدون هم هرگز به آن کافه قدم نگذارند. @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی به چقدر داشتن نیست ” به چقدر لذت بردن از زندگیست “🌸 آرزو میکنم در این جمعه بهترین لحظه ها رو در کنار خانواده وعزیزانتون داشته باشید💐 . ࿐ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐ .
. 💎اولین باری که حس کردم دوستش دارم رو یادم نمیاد، اما اولین باری که گفت «دوستت دارم » رو فراموش نمی‌کنم. یه روزایی توی زندگی هست که دیگه برنمی‌گرده، یه آدمایی به زندگیت میان که دیگه تکرار نمی‌شن، !! یه کسایی از زندگیت می‌رن که جاشون همیشه خالی می‌مونه.، اگه این شانس رو داشتم که به عقب برگردم، می‌رفتم به اولین روزی که اسمم رو صدا زد. به اولین باری که می‌خواست یه حرفی رو بزنه و نتونست. به روزی که دوستم داشت و نگفت. انقدر توی اون روز می‌مونم که همون‌جا بمیرم.! مگه آدم چندبار این شانس رو داره که خودش رو توی چشمای کسی ببینه؟!🥺😢 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکست‌های توی زندگیت در واقع مدل حرف زدن خدا باهاته که میگه: برات یه چیز خیلی بهتری در نظر گرفتم❤️ صبور باش زندگی کن ! و ایمان داشته باش.. عصرتون بخیر و نیکی ☕️🌹 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 وقتی تو اخلاق و رفتار همسرت یه چیز زیبا دیدی حتما بهش بگو😊 شاید واسه تو چند ثانیه طول بکشه اما برای اون میتونه یه عمر باقی بمونه👌 ‌‌‎‎‎‎‎ ‌ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
. 🌼✨خوشا دردی که درمانش تو باشی 🌿✨خوشا راهی که پایانش تو باشی 🌼✨خوشا چشمی که رخسار تو بیند 🌿✨خوشا ملکی که سلطانش تو باشی ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💚 🌤باز غروب شد و نیامدی مولای من💔🥺 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
داستان کوتاه " تلب" 💎آقا هوشنگ پای تلویزیون لمیده بود و یک فیلم عاشقانه آن هم مربوط به دهه‌ی پنجاه میلادی را تماشا می‌کرد🖥 زن هنرپیشه مشغول آماده کردن شام بود و سپس‌ به دیزاین آن پرداخت او با سلیقه‌ی تمام میز دو نفره‌ی خودش و همسرش را چید.😌 گلهای رُز زیبا در گلدانی در مرکز میز می‌درخشیدند دو شمع زیبا کمی آنسوتر نور افشانی می‌کردند. ظروف و لیوانها همگی از شدت تمیزی برق می‌زدند پیش غذا و غذای اصلی به سر میز آورده شد که کلید در درب چرخید و مرد خانه وارد شد.🗝 زن همه چیز را رها کرد و با سرعت به آغوش همسرش پرید و مرد هم در حالی که در یک دستش کیف بود با دست دیگرش همسرش را به آغوش کشید.!! مرد برای شستن دستها و عوض کردن لباس‌هایش رفت و زن هم کماکان مشغول سفره آرایی بود او به سراغ ضبط صوت رفت و یک آهنگ لایت عاشقانه را پلی کرد.🎼 و بعد به اتاق رفت تا لباسهایش را عوض کند. او یک لباس قرمز خوش رنگ پوشید که به هیکل متناسب او بسیار می‌آمد و بسیار خوش اندام‌تر از قبل شده بود. مرد به سر میز آمد زن چراغهای هال را به حالت نیمه تاریک درآورد و سر میز درست رو‌به‌روی همسرش نشست و لبخند شیرین و عاشقانه‌ای به او زد و مرد هم با تبسمی پاسخ او را داد و هر دو در آن فضای رومانتیک مشغول صرف غذا شدند.! در همین هنگام همسر بسیار تپل آقا هوشنگ با صدای دورگه و کلفتی او را صدا کرد: اوهوی هوشنگی، پاشو بیا شام! آقا هوشنگ که انگار از عالمی به عالم دیگر وارد شده باشد کمی شوکه شد.🙁😳 ولی به هر حال با هر بدبختی بود خودش را جمع و جور کرد و خودش آمد. سپس‌ آرام به سمت میز آشپزخانه رفت که سفره‌ی کثیفی با لکه‌های غذا در حالی که کج و معوج روی میز قرار گرفته بود حسابی توی ذوقش زد. اثری از بشقاب و قاشق و چنگال و حتی پارچ آب سر میز نبود.🤦‍♂ هوشنگ با قیافه‌ای داغون روی صندلی و سر میز نشست، او هنوز درست در جای خودش قرار نگرفته بود که همسرش قابلمه‌ی دَم پُختک را تلب به وسط سفره و روی میز کوبید، طوری که یک دانه برنج از قابلمه بیرون جهید و صاف به داخل چشم آقا هوشنگ رفت. در همین هنگام همسر آقا هوشنگ با صدای آمرانه‌ای گفت: بخور گشنه! آقا هوشنگ با یک چشم و در حالی که درست نمی‌دید دستش را به سمت قابلمه برد و ناگهان آه جگر سوزی از شدت سوختن دستش کشید و کمی بعد با همان کفگیر مشغول خوردن شام  شد و در همان حال به زندگی در فیلم و زندگی خودش فکر می‌کرد.🤔 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
هرلحظه‌تو را جویم در صبح دل انگیزم🌷 بی یاد تو و عشقت روشن نشود این جان🍃 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
💎دوستم زنگ زده بود تا خبر ازدواج آن یکی دوست مشترک‌مان را بدهد.☎️ داشت می‌گفت شوهرش تاجر فرش است و انگشتر نامزدی‌اش سیزده میلیون می‌ارزیده است.💍 همین‌طور داشت از داماد پولدار می‌گفت که پرسیدم: به‌نظرت داماد بلد است بادبادک درست کند؟! پقی زد زیر خنده و گفت: مرده‌شور تو و ملاک‌های مسخره‌ات را ببرد. هنوز معتقدی مردها باید بلد باشند بادبادک درست کنند؟ خواستم بگویم مرده‌شور هر چه داماد پولداری را ببرم که بادبادک‌ درست‌کردن بلد نیست. نگفتم اما. تقصیر داماد چه بود وقتی دوست ما پول می‌خواست نه بادبادک!!! خلاصه کنم. اگر هنوز ازدواج نکرده‌اید و حتی با مردی رابطه‌ای جدی و عاطفی ندارید، قبل از هر کدام از این‌ها بپرسید درست کردن بادبادک یا فرفرهٔ کاغذی را بلد است یا نه.! نمی‌خوام قضیهٔ را سانتی‌مانتال کنم اما مردی که درست کردن این دوتا را بلد باشد، یعنی کودکی قشنگی را پشت سر گذاشته و مردی که کودکی قشنگی را پشت سر گذاشته.... یک‌روزی خودتان متوجه تفاوت مردی که بلد است با دست‌هایش چیزی درست کند و کاغذی را لمس کند، با مردی که این‌کارها را بلد نیست می‌شوید. از ما گفتن بود...😌🥰 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
هر کس وطنی دارد و اهلیت جایی من اهل دیار دل بیتاب تو هستم❤️‍🩹 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
4_5774088040569900234.mp3
8.09M
🎵 ماکان بند خوش به حال خودم ♥ ‌‌‍‌‌‌‍‌💓🕊❀✾ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️ زنـدگی میگذره گاهی باب دلت ❤ گاهی برخلاف تمامی ارزوهات💔 گاهی خوشحالی و درگیر ادما زندگیت گاهی میفتی تو گرفتاریات که فقط خدا یادت میاد😊 یادبگیرم که👇 🌺زندگی چ باب دلمون بود 🌸چ برخلاف ارزوهامون .. 🌺یادمون نره یکی به اسم 🌸خدا که همیشـه هوامون داره ‌‌‍‌‌‌‍‌ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴 🌾مثل نَشتی گاز میمونه ؛ 🪴نه صدایی داره نه بویی 🌾و نه هیچ رنگی.. 🪴اما آروم آروم میکُشتت..!!! 🪴جمعه ها عزیزامون💗 🌾چشم براهند و دلتنگ ... 🪴فراموششون نکنیم .. 🌾چشم براهشون نزاریم.. ‌‌‍‌‌‌‍‌ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
خدایا خودت همه چیو ردیف کن💜💙 به اندازه ی رحمتت بهمون بده، نه به اندازه ی لیاقتمون:)🌱 رفقا صبحتون بعشق❤️‍🔥🧚 @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️ زنـدگی میگذره گاهی باب دلت ❤ گاهی برخلاف تمامی ارزوهات💔 گاهی خوشحالی و درگیر ادما زندگیت گاهی میفتی تو گرفتاریات که فقط خدا یادت میاد😊 یادبگیرم که👇 🌺زندگی چ باب دلمون بود 🌸چ برخلاف ارزوهامون .. 🌺یادمون نره یکی به اسم 🌸خدا که همیشـه هوامون داره ‌‌‍‌‌‌‍‌ @alegenabeshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 دعای امروز 🌼 دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳ الهی حال دلتون خوب💐 رزق و روزیتون افزون ساز زندگیتون کوکِ کوک باشه @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ تو‌ معشوق‌ من‌ نیستی‌!! تو‌ امتداد‌ منی‌ در‌ تنی‌ دیگر 😍❤️🍃🌸🫶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‍‌‌‌‍‌ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐