#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#علی_انسانی
همچوروی طفل من بیرنگ ورومهتاب نیست
بخت من درخواب وچشم کودکم راخواب نیست
گفتم ازاشکم مگرای غنچه نوشی آب لیک
ازتومعذورم که اشک من به جزخوناب نیست
درحرم هرسمت باشدقبله امابهرمن
غیررویت قبله وجزابرویت محراب نیست
خیمه بیت الله وکعبه مهدودرطواف اهل حرم
این طواف حج عشق ست وجزاین آداب نیست
هفت بارآمدصفاومروه هاجرآب جست
منکه دههاباردرهرخیمه رفتم آب نیست
قسمتی ازراه راباهروله هاجربرفت
من همه ره رادویدم کام توسیراب نیست
حج من اتمام شدبرخیزاحرامم بِکَن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست
@aleyasein
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#علی_انسانی
پدر ازدیده جاری اشک وخون بهرپسرمیکرد
ولی عمّه درآنجا گریه بر حال پدر می کرد
پدرفریاد می کرد و پسر خاموش بود اما
سکوت او به جان باب کار نیشتر می کرد
سرش بگرفت بردامان وبرخشک وترآتش زد
چوآن خشکیده لبهارابه آب دیده ترمیکرد
پی بوسیدن ماه رخ او فرصتی می جست
رخ گلگون وخط سبز،شوقش بیشترمیکرد
ازآن روبود تارخ بررخش بگذاشت،دیدن داشت
یکی ای کاش بودو زودزینب راخبر میکرد
پدررا گرجداکرد از پسر زینب مکن منعش
که ازبهربرادرخواهر احساس خطر میکرد
@aleyasein
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#علی_انسانی
دررزمگاه عشق نه فرق پسرشکست
گویی درست،شیشه ی عمرپدرشکست
پشتی که جز مقابل یکتا دوتا نشد
پشت حسین بودو زداغ پسرشکست
تاشدسپر به تیغ، سر شبه مصطفی
سر،شددوتاو رونق شق القمرشکست
شدباسرشکسته ززین سرنگون ولیک
باآن شکست،داد به بیدادگر شکست
سرسبزشدبه اشک،نهالم،ولیک خصم
تاخواست این درخت برآردثمر،شکست
مادر در انتظار، وز این بی خبر که تیغ
ازتوسر وازو دل وازمن کمرشکست
@aleyasein
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#علی_انسانی
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد
«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود
در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما کرد»
دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی
دندان او هم آن گره بسته وا نکرد
معراج او به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد
@aleyasein
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#علی_انسانی
به یاد دست قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
به طبع گفتم از این دست، دستها بنویس
که دست بهترازاین دست،حق نیاوردهست
بزن درون دوات این قلم به نیّتِ غسل
که با طهارت گویم از آن «مطهّر دست»
ببین ظهور «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که حیدرست بحق دست واوبه حیدر،دست
بریده دستِ اماننامهآوران بادا
که پای دادن جان، داده با برادر، دست
چه غم که زخم ببارد، اُحد شود تکرار؟
که برنداشت دمی حیدر از پیمبر، دست
دمی ز یاد گل یاس تشنه، غافل نیست
که روی آب کند قابِ عکسِ اصغر، دست
رسیده بود مگر هُرم تشنگی به فرات؟
که دیدآب چوآتش شدهست و مِجمَر،دست
عبث نبود لبِ خشک، تر نکرد از آب
نخورد آب که یابد به آب کوثر، دست
نوشت: عشق، فتوت، ادب، عطش، ایثار
قلم به دست،علم بودوگشت دفتر، دست
ببین به غیرت و همت، وفا، علمداری
که دست شد قلم از تن ولی علم در دست
چو تیر خورد به مشک، آبروی دریا ریخت
که یک حرم پی یک مشک بود یکسردست
مطیع امر ولی هر که میشود ز ادب
به روی چشم گذارد به امر رهبر، دست
بهراستی که نیاورده خَم به ابرویش
هرآنچه تیغ،فزون گشته و فزونتر دست
زجام عشق،چنان گشت وسر زپانشناخت
که بهر دستفشانی، نداشت دیگر دست
«چگونه سر ز خجالت بر آورم برِ دوست؟»
نه مشک، دارد آب و نه آبآور، دست
عمود آمد و بیدست رفت سر به سجود
نبود، ورنه به سر میگذاشت مادر، دست
علی به مهد زدش بوسه و حسین به خاک
چه نقشی اولدست و چه بردی آخردست
چه غم که بارگناهان به دوش سنگین ست
که فاطمه بَرَد از او به روز محشر، دست
بیارمشکل خودرامگوکه بیدست ست
که دست اوشده مشکلگشاتر ازهر دست
@aleyasein
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_امام
#علی_انسانی
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تابه پُشتِ ابرِسنگ وخنجروپیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشدنازاگرطفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن،ببوس این دخترکوچکترخودرا
لبم ازتشنگی خشکست وجوهردرصدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال توریزم اشک چشمان تر خود را
کنارگاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چراباخودنیاوردی،چه کردی اصغرخودرا؟
@aleyasein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
#علی_انسانی
هر چه گفتش چشم بر بند از حسین
زینب، اما دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، تبدار میخواهد طبیب
مرغ دل گه در حرم پر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید
بود زینب مُحرمِ حجّ وفا
گه به سوی مروه گاهی در صفا
سینه چون جسم برادر ریش بود
گه قدم در پس گهی در پیش بود
لاجرم امر امام خویش را
رفت سوی خیمهها با قهقرا
@aleyasein
بازدلشوره ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم
پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم
آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم
همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم
گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم
به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم
جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم
#هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#محسن_عرب_خالقی
@aleyasein
برو ولی به تو ای گُل سفر نمی آید
که این دل از پس داغ تو بر نمی آید
به خون نشسته دلم اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمی آید
تو راه میروی و من به خویش میگویم
به چون تو سرو رشیدی تبر نمیآید
رقیه پشت سرت زار میزند؛ برگرد
چنین که میروی از تو خبر نمی آید
کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید
ز ترس توست حریفی اگر نمی آید
نگاه ها همه محو تو بود ... نعره زدی
خودم بیایم اگر یک نفر نمی آید
به ناتوانی شان دوره میکنند تو را
به جنگ با تو کسی بی سپر نمی آید
غزال من که تو را گرگها نظر زده اند
ز چشم زخم به جز دردسر نمی آید
عمو رسیده به دادم وگرنه بابایی
به پای خود سر نعش پسر نمی آید
کجای دشت به خون خفته ای بگو اکبر؟
صدای تو که از این دور و بر نمی آید
دهان مگو که پر از لخته لخته خون است
نفس مگو نفس از سینه در نمی آید
به پیکر تو مگر جای سالمی مانده
چطور حوصله ی نیزه سر نمی آید
#هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#هادے_ملک_پور
@aleyasein
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نمنم به خروش آیم و هِقهِق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دلها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
این قافله را قافلهسالار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غمانگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!
عباسترین حیدر کرار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
#تاسوعا
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#حسین_علاءالدین
@aleyasein
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
#تاسوعا
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#حسن_بیاتانی
@aleyasein
بازدلشوره ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم
پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم
آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم
همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم
گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم
به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم
جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم
#تاسوعا
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#محسن_عرب_خالقی
@aleyasein