eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
888 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده گریه های تو بلای جان هاجر هم شده کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید کار خیمه با صدای العطش، درهم شده دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند کاش می مُردم برای بار آخر هم شده... بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟ بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده @aleyasein
﷽ می خونم براتو لالایی علی تویی که به دردام دوایی علی داره گریه هات دور می شن ازم منو می کشه این جدایی علی هوای چشام خیس و بارونیه غمت فک نکن داغ آسونیه ببین میخورم بغضمو پیش تو دیدی خیمه بی تو چه ویرونیه! علی جون مادر، جون فاطمه پا گهوارهء تو کلافن همه شده آینهء دقّ ما مشکی که شده پاره پاره توی علقمه @aleyasein
از خواب ناز کودک من پا نمی شود می خواستم که پا شود اما نمی شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود بی فایده است سعی شما نیزه دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی شود خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی شود @aleyasein
دارد نظری سمت کجا تیر سه شعبه آمد به سراغ تو چرا تیر سه شعبه آغوش تو امن است ولی حیف ، کجا برد امنیت آغوش تو را تیر سه شعبه آیینه ی اکبر به روی دست تو بود و برداشت ترک آینه با تیر سه شعبه فرزند تو آن است که تا حرمله را دید لبخند زد و گفت بیا تیر سه شعبه حلقوم علی اصغر تو معبد تیر است آنجا که شده گرم دعا تیر سه شعبه بی اذن تو برگی به زمین ، نه نمی افتد با اذن تو گشته است رها تیر سه شعبه در حسرت دیدار تو ماندیم و‌ نمردیم ای کاش که می خورد به ما تیر سه شعبه @aleyasein
﷽ برايت قصه مى خواند رباب آهسته آهسته چرا پس باز بيدارى بخواب آهسته آهسته فداى چهره ى ماهت، ز هرم آتش آهت دلى صد پاره مى گردد كباب آهسته آهسته شنيدم در دل ميدان، يكى از لشكر شيطان كنارت بر زمين مى ريخت آب آهسته آهسته سپر بر دست بابا كن، على اصغر گلويت را كه دارد تير مى گيرد، شتاب، آهسته آهسته نگاهش را نگاه تو...، وجودش حسرتى دارد اگر روى تو مى ريزد، تراب آهسته آهسته پناهم در نبود تو، كنار عمه ات، دشمن مرا هم مى برد بزم شراب آهسته آهسته @aleyasein
  بر درِ خیمه نشسته است و خبر می‌گیرد خبرت را زِ منِ  سوخته پَر می‌گیرد چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب بیشتر صبر کند درد کمر می‌گیرد دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم دستِ او نیست اگر دست به سر می‌گیرد کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر می‌گیرد چار پایان همه خوردند بجای تو از آب چقدر آب لبِ طفل مگر می‌گیرد؟ مادرت گفت برو لیک بپوشان او را این سفیدیِ گلو زود نظر می‌گیرد مادرت گفت برو رو مزن اما آقا تو اگر رو بزنی هلهله سر می‌گیرد هرطرف می‌نگرم تیرِ سه‌شعبه آنجاست آه این تیر مگر جا چقدر می‌گیرد تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد می‌شود رد زِ گلو و به جگر می‌گیرد بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقه‌ی توست حرمله دارد از آن دور خبر می‌گیرد  سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی می‌پرسد سرِ نوزاد به سرنیزه مگر می‌گیرد؟ حسن لطفی @aleyasein
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب شرمنده‌ام کنارِ تو از رویِ مادرم شرمنده‌ات شدیم عروسِ برادرم خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی مویت سفید شد چقدر آه میکِشی دیدی به رویِ نیزه علی تاب می‌خورَد گفتی که نیزه‌دار چه بَد آب می‌خورَد هنگام استراحتِ این نیزه دارها آرام میروی سویِ آن نیزه بارها در زیر آفتاب ببین سوختی رُباب یک لحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم شرمنده‌ات شُدیم عروسِ برادرم خار است خارِ غربت صحرا به دامنت هِی تا مَکُن لباسِ علی را به دامنت پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن در خاطرت لباس علی را تنش مکن در خواب ناله‌ات : گل دامان من کجاست از خواب می‌پَری که علی جان من کجاست یک جرعه آب تکه‌ی نانی عروس ما پیرم مکن هنوز جوانی عروسِ ما نجوا مکن خزانزده‌ام غنچه‌ام کجاست من تازه مادرم چه کنم بچه‌ام کجاست بر رویِ نیزه رویِ علی را نشان نده در بین شانه مویِ علی را نشان نده شد خانه‌ام خراب بُرو سوختی رُباب از زیرِ آفتاب بُرو سوختی رُباب حسن لطفی @aleyasein
آنقدر تب کرده‌ای که آفتاب آتش گرفت آنقدر لب تشنه‌ای جانم  که آب آتش گرفت کاش می‌شد هرچه بود و این قُماط" اینجا نبود شرمگینم کاش می‌شد که فرات اینجا نبود با جگر دارم غم این سرزمین را می‌کشم آه دارم بر گلویت آستین را می‌کشم روی دستم خنده کردی خنده‌ات تغییر کرد آه دیدی حرمله آخر پدر را پیر کرد کاش عمو عباس بود و حرف آب اینجا نبود کاش می‌شد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود اولین بار است بابا حرف مُنّو زد علی بر همه رو زد علی بر حرمله رو زد علی تیر بر حلقِ تو نه زد بر دلِ من نانجیب رویِ زخم اکبرم زد مستقیماً نانجیب تا نفَس شاید کشی  از حنجرت خون می‌کشم تیر را از آن طرف دارم به بیرون می‌کشم وایِ من از حنجرِ تو خون کشیدن مشکل است تیر را از سینه‌ات بیرون کشیدن مشکل است یک سه‌شعبه آمد و در سینه باهم گیر کرد تیر رد شد از تو و در بینِ قلبم گیر کرد کاش می‌شد دخترم با مَشکِ آب اینجا نبود کاش می‌شد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود پشت خیمه پیشِ تو بر خاک زانو میزنم تا نیاید مادرت بر عمه‌ات رو می‌زنم در زمین گهواره‌ات را با غلافی می‌کَنَم تو که خیلی کوچکی اما اضافی می‌کَنَم با غلاف و با نوکِ شمشیر کَنَدم حیف حیف پیش چشم نو عروسی پیر کَنَدم حیف حیف بعدِ من از پشتِ خیمه خاک با خون می‌کشند بچه با شمشیر غارت کرده  بیرون می‌کشند کاش می‌شد مادرت در آفتاب اینجا نبود کاش می‌شد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود "قنداقه حسن لطفی @aleyasein
بَس کُن رُباب نیمه‌ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده با دست‌های بسته مَزن چنگ بر رُخَت با ناخنِ شکسته مزن چنگ بر رُخَت بس کن رُباب حرمله بیدار می‌شود اینجا دوباره حلقه‌یِ انظار می‌شود تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود یک شب ندیده‌ایم که با غم نیامده حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد بس کُن رُباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند اینجا به نیزه کودکِ تو خواب می‌کنند فرقی نمیکند که چه پرتاب می‌کنند بر نیزه‌های قافله سنگی اگر خورَد هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد بس کُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده حسن لطفی @aleyasein
الهی کاش چشمم تر نمی‌شد و این گهواره بی اصغر نمی‌شد خوشم با یادگاری‌هات ای کاش که زخم ناخنت بهتر نمی‌شد  غماهنگی گرفته مادر تو زِ خون رنگی گرفته مادر تو از آن دَم که نفس در سینه‌ات سوخت نفس تنگی گرفته مادرِ تو جهان را خنده‌ات می‌ساخت مادر تو را بالا که می‌انداخت مادر چه آمد بر سرت در این چهل روز که روی نِی تو را نشناخت مادر غم تو درد من داغ حرم داشت پدر بعدِ برادر پشت خم داشت یکی از شعبه‌هایش بر دلش رفت سه‌شعبه کاشکی یک شعبه کم داشت تو را زد حرمله یک خیمه پاشید تو را زد بعد از آن هم آب نوشید فقط بر پوستی بند است این سر گلویت را سه‌شعبه بد تراشید پدر را با پسر با هم چرا زد به روی سینه زخمی بی هوا زد نشان بگذاشت .... آمد بینِ گودال دقیقا روی آن یک نیزه را زد (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳) @aleyasein
﷽ ای تیغ همیشه بی‌خبر می‌آیی یک روز به شکل میخِ در می‌آیی امروز تو شمشیری و فردا قطعا در قالب یک تیرِ سه‌پر می‌آیی یک مرتبه کم‌شتاب باشی خوب است با قاعده، با حساب باشی خوب است فکر دل فاطمه نبودی اما فکر جگر رباب باشی خوب است ای تیغ همین‌قَدَر نمیفهمی نه فرق پدر و پسر نمیفهمی نه آن روز چقدر گریه کردم گفتم: زن آمده پشت در، نمیفهمی نه؟ @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه العنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ… و شاید زبان حال سیدالشهدا ارواحنا فداه در گودی قتلگاه با شش ماهه اش این بود: ای صورت قرص ماهت آیینه ی من دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من… محمدحسین مهدی پناه جمعه صبح روز هفتم محرم ۱۴۴۴ برضیع الحسین علیه السلام إلٰهنا واحفظ قائدناالخامنه ای @aleyasein
﷽ کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! آمده شیطان ز صحنه‌ عکس بگیرد حرمله نزدیک‌ شد ز قاب نیفتد فاطمه ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت کاش خدایا ولوله در خیمه‌ ی رباب نیفتد @aleyasein
﷽ غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو خورشید می‌دمد ز تماشای ماه تو دلتنگ می‌شویم برای پیامبر وقتی كه نیست آیهٔ فجر نگاه تو با اشک‌های خویش فرستاده‌ام تو را آبی نبود تا كه بپاشم به راه تو... جایی برای بوسه به جسمت نمانده است از بس که تیر، خیمه زده در پناه تو صبح آشنای مدّ اذان تو بوده‌ایم حالا چرا بریده بریده‌ست آهِ تو؟! @aleyasein
﷽ تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم شکر خدا که پرچمم در دست عباس است از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم آری عصای دست دارم، قامتم روزی از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم با خویش می‌گفتم اگر روزی نباشم هم زن‌ها نمی‌مانند بی‌محرم، علی دارم دور و برم کم‌کم شد از اصحاب هم خالی اما دلم خوش بود می‌گفتم علی دارم می‌خواستم عالم پر از نام علی باشد حالا به روی خاک یک عالم علی دارم @aleyasein
﷽ نه كسی دیده دلی بی سر و سامان‌تر از این نه شنید‌ه‌ست كسی دیدۀ گریان‌تر از این دیدۀ ابری یعقوب و دل‌سوخته‌اش نه بیابان‌تر از این بوده، نه باران‌تر از این... «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» مپسندم كه شوم بی‌تو پریشان‌تر از این اَشبهُ‌الناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول یک نفر نیست بگوید كه مسلمان‌تر از این؟ تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی که سپرها شده باشند هراسان‌تر از این هیچ‌كس چون تو نرفته‌ست سراپا با شوق جانب مرگ خودش با لبِ خندان‌تر از این بی‌تو از حال دل سوخته‌ام پرسیدند خیمۀ شعله‌وری گفت كه سوزان‌تر از این... @aleyasein
﷽ چگونه جمع کند پاره‌های جانش را؟ به خیمه‌ها برساند تن جوانش را شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا... همین که غرق به خون دید پهلوانش را علی، همان که جهان محو در شمایل اوست ندیده هیچ‌کجا، هیچ‌کس نشانش را همان که در شب میلاد او پدر فهمید پیمبر آمده زیبا کند جهانش را به آن‌که تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است بگو نظاره کند ابروی کمانش را میان سجده خدا را فقط صدا می‌زد، جهان کفر، اگر می‌شنید اذانش را چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ خبر دهید جوانان نوحه‌خوانش را به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید خبر دهید ندارد دگر توانش را... به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را @aleyasein
﷽ چشم من گرچه شده تار حواسم به تو هست دستپاچه شدم این بار حواسم به تو هست هر طرف پرت شد اعضات و دل من هر جاست پیش تو نیستم انگار حواسم به تو هست جگرم پاره شد از وا شدن زخم لبت نفست را تو نگهدار، حواسم به تو هست جان نکن جان نکنم، آه نکش پا نکشم گر شدم پیر و گرفتار حواسم به تو هست گرچه صد تیر به روی بدنت ریخته است روی این دشت پر از خار حواسم به تو هست چارگوشه شده از چند جهت صحن تنت جگرم سوخت به ناچار، حواسم به تو هست صد و ده تا شده ای جلب توجه بکنی می زنم دور و برت زار، حواسم به تو هست نیزه ها دور سر تو همه سرگردانند تو خودت پاشو و بشمار، حواسم به تو هست عمه ات بی خبر آمد ز حرم فکری کن گرچه کارم شده دشوار حواسم به تو هست چون پریشانی موی تو پریشان شده ام عمه و معجر و اصرار... حواسم به تو هست دست بردم به عبا تا بروی سمت حرم وسط خندهء اشرار حواسم به تو هست @aleyasein
 حق گفت که تصدیق حسین و علی این است جبریل ببین تیغِ حسین و علی این است بر دوش حسین آمد و گفتند ملائک سوگند که تلفیق حسین و علی این است حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴ @aleyasein
در بغل می‌گیرمت افسوس دَرهَم می‌شوی گاه پیدا می‌شوی و گاه مبهم می‌شوی اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود در عبا می‌چینم اما زود دَرهَم می‌شوی بوسه‌ای حتی تنت را نامرتب می‌کند آه با نازی عزیزم  نامنظم می‌شوی پیش زینب  پیش تو  دارم خجالت می‌کشم وای داری بر سرم خاک دو عالم می‌شوی خیمه‌ام را  دخترانم را  صدایت کُشت کُشت آبرویم مرهم این چند مَحرم می‌شوی روی زین اسب بودی نیزه‌ها پیچاندنت روی زین از درد دیدم هرطرف خم می‌شوی نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید... طعمه‌ی یک دشت تیغ و دشنه از دَم می‌شوی روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم می‌شوی قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد قبل آن گودال  داری قتلگاهم می‌شوی خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب بر سر سرنیزه‌ای با زور محکم می‌شوی حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳ @aleyasein
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است علی اکبر لطیفیان @aleyasein
﷽ شعر روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم می رسم با سر زانو به سر پیکر تو لشکر شام چه آورده علی بر سر تو باورم نیست تو آن اکبر سابق باشی لشکری ریخته انگار علی بر سر تو چه کنم گریه کنم یا بدنت را ببرم پدرت خورده به حال چه کنم در بر تو نیزه افتاده به جانت به گمانم بابا که چنین در هم و بر هم شده بال و پر تو زخم پهلوی تو انگار نفس گیر شده فرق کرده ست چرا زمزمه ی آخر تو سرِ پیری به من و گریه ی من می خندند هلهله می کند این قافله دور و برِ تو من که مَردم غم تو زار و زمین گیرم کرد چه کند با غم تو، خواهر تو، مادر تو وحید محمدی @aleyasein
﷽ مناجات و گریز به روضه حضرت علی اکبر ع دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند دست من را بین دست مهدی زهرا گذار هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند وحید محمدی @aleyasein
﷽ شب هشتم محرم شعر روضه حضرت علی اکبر ع موذن سحر کربلا علی اکبر برای پیری بابا عصا علی اکبر برو عزیز که این رفتن تو خواهد شد شروع غربت و اشک و عزا علی اکبر برو که آب بنوشی ز دست های خودت برو به سوی رسول خدا علی اکبر برو ولی به من پیرمرد رحمی کن ببین تو موی سپید مرا، علی اکبر قدم بزن که ببینم جمال دلجویت سپس برو به دل اشقیا علی اکبر مقابل پدرت می روی به قربانگاه به سمت لشکری از گرگ ها علی اکبر دلم برای تو خیلی به شور افتاده خدا کند نشود کوچه وا ... علی اکبر خدا کند نرود پیکر مطهر تو میان کوچهءشان زیر پا علی اکبر خدا کند که اگر هم زدند با نیزه به پهلویت نخورد بی هوا علی اکبر خدا کند نشود تکه های پیکر تو به روی نیزهءشان جابجا علی اکبر خدا کند که نپاشد ز هم تنت بابا خدا کند که همین یک عبا ... علی اکبر وحید محمدی @aleyasein
﷽ شب هشتم محرم شعر روضه حضرت علی اکبر ع این پاره پاره پیکر تو می کشد مرا بال سفید پرپر تو می کشد مرا قربان روی خونی پیغمبری تو این داغ چون پیمبر تو می کشد مرا ای آیه آیه سوره ی طه اذان بگو بابا سکوت آخر تو می کشد مرا  این زخم روی پهلوی در هم شکسته ات فرق شکسته ی سر تو می کشد مرا عمّه ز خیمه آمده برخیز ای علی این صحنه در برابر تو می کشد مرا حالا جواب زحمت لیلا چه می شود فکر جواب مادر تو می کشد مرا اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی حتماً سوال خواهر تو می کشد مرا قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را این قطعه های دیگر تو می کشد مرا وحید محمدی @aleyasein
﷽ شعر مناجات گریز به روضه حضرت علی اکبر ع گریه برای توست که رحمت میاورد دست کریم توست سخاوت میاورد با تو به خیر عاقبتم ختم می شود این اشک هاست رزق شهادت میاورد از لطف توست اینکه نمک گیر روضه ایم لطف شما همیشه محبّت میاورد بیهوده اند در پی این شرق و غرب ها این مکتب شماست که عزّت میاورد من آبرو نداشتم آقا، بدون شک زهرا مرا همیشه به هیئت میاورد این لطف بی نهایت تو مُزد نوکریست این نوکری همیشه سعادت میاورد ما غیر کربلای تو حاجت نداشتیم عالم به کربلای تو حاجت میاورد مثل علیِّ اکبر تو زخم می خورد آن کس که سر به پای ولایت میاورد تا اینکه برد نام علی را، همه زدند نام علی و فاطمه غربت میاورد باید عبا برای تنش دست و پا کنی تا این تن جدا شده را جا بجا کنی وحید محمدی @aleyasein
یک جلوه است جلوه‌ی اعظم فقط علیست یک معنی است معنی خاتم فقط علیست آیات کبریاییِ   لَیْسَ کَمِثْلِهِ آئینه خدای معظم فقط علیست شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است کوه است  قله است  مصمم فقط علیست اصلا بهانه‌ی نَفَس فاطمه است او اصلا بهانه‌ی همه عالم فقط علیست جبریل هم موذن ایوان طلای اوست بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست گفتند او خداست و گفتند او جداست باید که لال بود که مبهم فقط علیست آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست آری برای کفر جهنم  فقط علیست اسلام را دلیل حیات است  یا حسین اسلام را سلوک مسلم فقط علیست هجده علی حسین به میدان روانه کرد یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست حُسنِ شروع علی‌است و حُسنِ ختام هم اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست یعنی برای رزم مقدم فقط علیست در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت : قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست در ابتدا تمامِ عَلم‌هایشان شکست تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست حق داشت که حسین به دنبال او دوید تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست ما با علی علی شب خود صبح می‌کنیم دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست (حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴) @aleyasein