eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
913 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
به غیر تو که به تن کرده‌ای تماشا را ندید چشم کسی ایستاده دریا را بگو فضایل خود را که نور چهرهٔ تو گرفته است ز ما فرصت تماشا را به احترام تو باید فرات برخیزد بزن به آب دوباره عصای موسی را برای آن‌که شفا گیرد از تو موج علیل بخوان بر آب، حدیث لب مسیحا را چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی تو فتح می‌کنی آخر تمام دل‌ها را و آب مهریهٔ فاطمه‌ست، می‌دانیم چه ظالمانه ربودند حق زهرا را! بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند اذان روشنِ گلدسته‌های فردا را @aleyasein
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه ای که شب پیش، صبح صادق داشت   اگرچه شمس وجودش به سمت مغرب رفت هزار قله ی پر نور در مشارق داشت   چه با شکوه، غم خود به دل نهان می کرد چه شِکوه ها که از ان فرقه ی منافق داشت   به غیر داغ محرم، گلی زباغ نچید چقدر روضه ی گودال در دقایق داشت   خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت   هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت @aleyasein
﷽ غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو خورشید می‌دمد ز تماشای ماه تو دلتنگ می‌شویم برای پیامبر وقتی كه نیست آیهٔ فجر نگاه تو با اشک‌های خویش فرستاده‌ام تو را آبی نبود تا كه بپاشم به راه تو... جایی برای بوسه به جسمت نمانده است از بس که تیر، خیمه زده در پناه تو صبح آشنای مدّ اذان تو بوده‌ایم حالا چرا بریده بریده‌ست آهِ تو؟! @aleyasein
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت شب بود اما اختری سوسو نمی‌زد دست ترحُّم شانه بر گیسو نمی‌زد آن شب صبوری در سرشت مادران بود زنده به گوری سرنوشت دختران بود ناگاه فجری مژدۀ روشنگر آورد از خاوران نور محمد سر برآورد... آن مرد دل را شور محشر گونه‌ای داد زن را کرامت‌های دیگرگونه‌ای داد می‌گفت زن چون آسمانی بی‌کران است آری بهشتی زیر پای مادران است زیباترین فصل کتاب او تو بودی والاترین زن در خطاب او تو بودی ای نور تو شمع دل‌افروز پیمبر مزد عبادات چهل روز پیمبر... ای هم‌نشان با چاه در انبوه دردش ای هم‌نشین ماه با گل‌های زردش با آن جلالت پای پر آماس؟ آری دستان پینه‌بسته و دستاس؟ آری بانو! چقدر این سادگی را دوست داری! پیش از سفر آمادگی را دوست داری! بانو چقدر از حسرت دیدار گفتن؟ وقت دعا «اَلجّار ثُمَّ الدّار» گفتن؟... ای روزه از صبر سه روزت طاقتش طاق ای سفرۀ افطار تو سرشار انفاق از بس پی انفاق‌ها لحظه شمردی تا خانه‌ات رخت عروسی را نبردی... پلکی بزن اردیبهشتی تو باشیم سلمان خرمای بهشتی تو باشیم ای هُرم صحرای عطش غالب به جانت! ای سختی شعب ابی‌طالب به جانت!... بعد از پدر صبر جمیل آرامتان کرد؟ یا گفتگو با جبرئیل آرامتان کرد؟! ما در مدینه عطر گل‌ها را شنیدیم اما نشانی از مزار تو ندیدیم... ای خطبه‌ات مهر دهان یاوه‌گوها ای ندبه‌ات بنیان کن بی چشم و روها با خطبه‌ات مرز امید و بیم بودی آنجا تبر بر دوش ابراهیم بودی گفتی: مبادا کافری‌ها پا بگیرند موسی نباشد سامری‌ها پا بگیرند نگذاشتی که بیشه‌ها در گیر باشند روباه‌ها فکر شکار شیر باشند... ای چشمه‌ای که نبض هر دریا و رودی از دامن خورشید ما تهمت زدودی یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست انگشتر پیغمبر ما بی‌نگین نیست اکنون خدا را شکر بی‌کوثر نماندیم این انقلاب ماست؛ ما ابتر نماندیم بانو! جوانانت خط شب را شکستند با راه فرزندت خمینی عهد بستند لب تر کنی در معرکه جان می‌سپارند ای هاجر! اسماعیل‌هایت بی‌قرارند! بار دگر دل مژده‌ای روشنگر آورد از خاوران نور محمد سر بر آورد @aleyasein
وقتي كه خون پيروز بر شمشير باشد كِي نامِ عاشق بي نثارِ خون بماند همراهِ موسي بودن اينجا افتخار است امّا برايِ آنكه با هارون بماند گفتي كه در زَقُّومِ خود صَهيون بميرد گرم از طراوت شاخه‌ي زيتون بماند ما در تبِ غَزّه خروشي تازه ديديم از انقلابِ سرخِ تو آوازه ديديم غزّه زمينش، آسمانش، كوچه راهش مردان، زنان و كودكانِ بي پناهش هِيهات مِنَ الذِلّهِ مي‌گويند آري راهِ شرف را در تو مي‌جويند آري آنجا كه ديدي با سپاهش آمده حُر مي‌ريخت از لب‌هاي تو اندرز چون دُرّ شكرِ خدا گفتي و مردم را شكايت خواندي در آنجا از پيمبر اين روايت ديديد اگر كه جائري بر مَسند آمد ديديد اگر مصداقِ ظلمِ بي حد آمد فرقي نمي‌داند حلالي از حرامي اسلام را ديگر نمانده غيرِ نامي آنجا اگر گرمِ سكوتِ خويش بوديد تنها به فكرِ كسبِ قوتِ خويش بوديد حق است، حق را كه شما را كور سازد همراهِ آن بيدادگر محشور سازد اي خونِ تو احياگرِ همگاميِ ما سرچشمه ي بيداري اسلاميِ ما اي عَطرِ تو جاري به لبخندِ بسيجي نامت هميشه نقشِ سربندِ بسيجي ** با من بگو داغِ تو با دل‌ها چها كرد هجرانِ تو با زينبِ كبري چها كرد شوقِ تو عاشق را به صحرا مي‌كِشاند زينب جدائي از تو را كِي مي‌تواند؟ با آنكه آتش خيمه در خيمه به پا بود زينب سراسيمه ميانِ خيمه‌ها بود تا در پسِ آتش عزيزي جا نماند در خيمه زين العابدين تنها نماند هر خيمه بر تن داشت چون پيراهن آتش هر كودكي را بود دامن دامن آتش اموالِ زهرا را به غارت بُرد دشمن آن بهترين‌ها را اسارت بُرد دشمن زيور اگر در دستِ مادر بود، بردند خلخال اگر در پاي دختر بود، بردند دشمن به زَعمِ خود سرودِ فتح مي‌خواند بر پيكرِ پاكِ شهيدان اسب مي‌راند هر هِق هِقي هر ناله‌اي فرياد گشته مژده رباب! آبِ فرات آزاد گشته آري كجا يادِ گلِ پرپر نباشي يادِ لبِ خشكِ علي اصغر نباشي آري كجا از دل غمِ ديرين رود باز آبِ خوشي از اين گلو پائين رود باز خواهر به دنبالِ برادر بود آنجا در جستجويِ جسمِ بي سر بود آنجا ناگاه شيري ديد در زنجير پنهان جسمي به زيرِ نيزه و شمشير پنهان بر نيزه و شمشيرها وقتي گُذر كرد صدبار از جانِ خودش صَرفِ نظر كرد سبطِ نبي را غرقِ در خون ديد آنجا زخم از ستاره بر تن افزون ديد آنجا مي‌گفت شرحِ ماجراها را گزيده لب‌هاي زينب رويِ رگ‌هاي بريده وقتِ وداع آمد وداعِ جان چه سخت است بر خواهرِ تو صبر در هجران چه سخت است بايد تو را با كشته‌ها تنها گذارد جسمِ تو را بر خاكِ صحرا واگذارد حجت‌الاسلام @aleyasein
🔹برادری🔹 سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست حقیقتی که همه انبیا از آن گفتند به امت خود از آن چشمۀ روان گفتند حقیقتی که از آن، طاعتی فراتر نیست حقیقتی که اساس شریعت نبوی‌ست برادریم همه، در پناه پیغمبر کدام نعمت از این نعمت است بالاتر؟... اگر که خواهی از آن ذات، رحمتی ازلی برای وحدت امّت بکوش، مثل علی علی ستارۀ صبرش، شبی افول نداشت و حرف‌های عجولانه را قبول نداشت علی پس از جمل آیا پی قیام گرفت؟ مگر ز همسر پیغمبر انتقام گرفت؟ علی اگر چه به سینه بسی جراحت داشت در ازدحام صفوف نماز، شرکت داشت... علی کجا سر بازار ظلم، حجره گرفت؟ مقدسات که را یک به یک به سخره گرفت؟ علی که در سخنش لحن ناگوار نبود علی که اهل سخن‌های نیش‌دار نبود... علی نگفت و به نام علی چه‌ها گفتند به جان حضرت او یک به یک خطا گفتند... بسا مرید علی‌اند و کارشان شوم است علی هنوز در این روزگار مظلوم است جنایتی‌ست به نام علی جفا کردن زبان به یاوه و حرف سخیف وا کردن جنایتی‌ست جهان را به چوب خود راندن هر آن‌که گفت ز وحدت «خلیفه‌ای» خواندن! هر آن‌که گفت ز وحدت منافقش خواندن برای هَدم برائت، موافقش خواندن... کجا کس از طمع خام، شیعه خواهد شد؟ کجا به یاوه و دشنام شیعه خواهد شد؟ به‌هوش باش که طرد و تنش برائت نیست اسائۀ ادب و سرزنش برائت نیست... برادر! این دل پر زخم را مداوا کن بیا به خاطر مولا کمی مدارا کن برادرم، سخن از «اتحاد» باطل نیست چنان که «روزه» و «حج» و «جهاد» باطل نیست اگر میان من و تو هنوز مهر و وفاست به نص آیه «اَلمؤمنون اِخوَه» به پاست برادر! آن نفس مهرپروری چه شده‌ست؟ به من بگو که حقوق برادری چه شده‌ست؟ چه شد که بانگ به صلح و صفا زدن عار است؟ تو را به نام برادر صدا زدن عار است؟ بگو به امت پیغمبر این سخن دائم: روایت است که «اَلمُسلِمُ اَخُ المُسلِم»... از آن بترس که خوبان پی ستم افتند برادران مسلمان به جان هم افتند به افتراق زمان، افترا به هم بزنند به نام حق علی، پشت پا به هم بزنند... چنان مگو که کلامت به خصم، خانه دهد به دست ظالم تکفیریان بهانه دهد سکوت کن، نه سکوتی که گوشه‌گیر شوی به دست ظالم جبر زمان اسیر شوی! نه هر که اهل سکوت است بی‌گمان خفته‌ست که در سکوت هزاران هزار ناگفته‌ست برادرم، سحری با دلم موافق باش بیا و پیرو راه امام صادق باش که بر فضیلت او دست مدعا نرسد «به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»... 📝 @aleyasein
🔹بحر تا نهر🔹 گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور نمی‌ماند به دست دشمنان این خاک پهناور از آنِ مردم خود می‌شود، این طُرفه بوم و بَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست «علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست و در شب‌های قدر، آن‌قدر پیغمبر، به یاد اوست که اینجا سرزمین اُمّتش بوده‌ست سرتاسر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن، آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد نه شهرک‌سازی‌اش منجر به حل این مسائل شد فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد و روی نقشه‌‌ها باشد فلسطین نام این کشور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش به گردان‌های «اَلقدسش»، به موشک‌های «قَسّامش» به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی‌ست پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست جهان یک روز حتی می‌شود، این جمله را از بر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم همه یارِ «حماس» و یارِ «حزب‌الله» لبنانیم اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش می‌مانیم نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» می‌خوانیم محقق می‌شود آخر به حق این گفتۀ رهبر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹بانوی حماسه🔹 بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را تکلیف چیست؟ منتظران ظهور یار! آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟! آن شیعه صادق است که در محضر امام فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را! موسی‌صفت بخوانی از اولاد فاطمه، روشن کنند در دلِ تو شمع طور را یا فاطمه جوانه زده اشک‌های تو در کوچه‌باغ آینه گل‌های نور را بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو از راز سربه‌مُهر کرامات خود بگو بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو از لحظۀ توسل رزمندگان به تو آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه‌ای بگو که شلمچه غرور داشت صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت.. ما سال‌هاست مفتخر از یاری توایم شاگردهای مکتب بیداری توایم مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست فردای پر امید و صلابت از آنِ ماست رنج زمان و سختی دوران جدید نیست در نسل شیعیان علی نا امید نیست هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است همراه ما امید به فردای روشن است دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود مؤمن امیدوار به فضل خدا شود ما مؤمنان کتاب خدا را که خوانده‌ایم آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب مأیوس و ناامید و پر از غصه و تَعَب هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب: کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت در عین ناامیدی امّت، امید داشت ناگاه حق به یاری یاران خود شتافت دریا برای امّت موسی ز هم شکافت آری! ز مکر و خدعۀ اهل جهان چه باک؟! موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟! خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم در این مسیر، پیرو موسای خود شویم از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟! خوش‌بین به راه خویش! نه لبخند دشمنان ماییم امتّی که امامت، حیات ماست این جلوۀ عظیم کرامت، حیات ماست زهرا رسانده است به ما این پیام را باید گرفت دامنِ پاک امام را اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست.. گفتی به ما امام همانند کعبه است در مجد و احترام همانند کعبه است باید همیشه خلق کند گرد او طواف زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف وقتی حقایق ازلی بود در خطر دین خدا و جان ولی بود در خطر وقتی که عده‌ای همه پیمان شکسته‌اند یا آن‌که در ادامۀ این راه خسته‌اند تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد باید که در مقابل تحریف ایستاد دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد هم خطبۀ تو باعث افشاگری شده‌ست هم ندبۀ تو مطلع احیاگری شده‌ست مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم چون تو همیشه سالک راه خدا شویم جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس عهدی که کرده‌ایم به همت وفا کنیم در قدس ما نماز جماعت به‌پا کنیم @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همۀ عمر به تسخیر علی بود @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ صلوات‌الله‌علیه‌وآله فرازی از یک 🔹سیر الی الله🔹 شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امواج مد واقعه تا ماه رفته بود هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا مردی به شوق سیر الی الله رفته بود آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّهٔ حقیقی آن بت‌شکن شدی... :: ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، از این راه می‌رسد این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخم‌ها به سینهٔ تو غالب آمده‌ست دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده‌ست :: خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو آن عرشیان که سجده به آدم نموده‌اند بوسیده‌اند با صلوات آستان تو با آن‌که صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو جدّت اگرچه لایق وصف خلیل شد شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو موسی اگر برای تکلّم به طور رفت شد آسمان هفتم حق، میزبان تو با گردباد خاک، اگر آسمان رود کی می‌رسد به پله‌ای از نردبان تو؟ نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد از سینه‌ات مکارم اخلاق جلوه کرد... :: با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات با آن‌که ناز می‌دمد از سر بلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سر به زیری‌ات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ علیه‌السلام 🔹احرام شوق🔹 آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت شعر علیل و واژهٔ بی‌اشتهای آن با اشک‌های شوق تشرّف شفا گرفت در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود خورشید با تبسم تو روشنا گرفت عالم قرار بود پس از تو شود خراب مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست اذن طواف در حرم کربلا گرفت بی‌شک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت :: از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد این جام را خلیل به لطف شما گرفت حتی پیامبر به پیامت امید داشت آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟! «آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند» دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت من درخور عطای شما نیستم ولی باید دهان شاعرتان را طلا گرفت وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است» آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت @aleyasein
علیه‌السلام 🔹صبح صادق🔹 چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت... به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم :: کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سر به‌ چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود @aleyasein