﷽
السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام
از عطش مستی ودر سینه شَرَر داری تو
گریه سر کرده ای و حالِ دگر داری تو
ظاهراً دستِ تو بسته است در این قنداقه
بال ،واکرده ای وعزمِ سفر داری تو
سر کشیدی که ببینند و گلو را بزنند
ای جگر گوشة من بسکه جگر داری تو
بی زره آمده ای حیدرِ در گهواره
نه به کف، تیغ گرفتی نه سپر داری تو
حرمله عقدة خود را سرِ تو خالی کرد
ارثی از محسن وافتادنِ در داری تو
بی هوا حنجرِ تو پاره شد وخون پاشید
کِی ، توان ِ لگدِ تیرِ سه پر ،داری تو
من سرِ تشنکیِ تو به همه رو زده ام
پسرم جای، در این قلبِ پدر داری تو
حنجرت پاره شده با ز به من می خندی
ز ِ پریشانیِ حالم که خبر داری تو
با چه روئی پسرم سوی حرم برگردم
مادری دلنگران ،دیدة تر ،داری تو
ترسم این است سرِ راسِ تو دعوا گردد
طاقت نیزه سواری چقَدَر داری تو؟
خونِ تو کارِ علمداریِ عباس کند
با همین پیکرِ بی سر شده ،سرداری تو
#قاسم_نعمتی
@aleyasein
﷽
بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده
گریه های تو بلای جان هاجر هم شده
کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید
کار خیمه با صدای العطش، درهم شده
دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن
مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده
می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند
کاش می مُردم برای بار آخر هم شده...
بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین
در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده
قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش
رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده
خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟
بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده
بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد
مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده
یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب
شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده
بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم
میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده
#محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع
@aleyasein
﷽
می خونم براتو لالایی علی
تویی که به دردام دوایی علی
داره گریه هات دور می شن ازم
منو می کشه این جدایی علی
هوای چشام خیس و بارونیه
غمت فک نکن داغ آسونیه
ببین میخورم بغضمو پیش تو
دیدی خیمه بی تو چه ویرونیه!
علی جون مادر، جون فاطمه
پا گهوارهء تو کلافن همه
شده آینهء دقّ ما مشکی که
شده پاره پاره توی علقمه
#محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع
@aleyasein
﷽
#حضرت_علی_اصغر
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
@aleyasein
﷽
#حضرت_علی_اصغر
دارد نظری سمت کجا تیر سه شعبه
آمد به سراغ تو چرا تیر سه شعبه
آغوش تو امن است ولی حیف ، کجا برد
امنیت آغوش تو را تیر سه شعبه
آیینه ی اکبر به روی دست تو بود و
برداشت ترک آینه با تیر سه شعبه
فرزند تو آن است که تا حرمله را دید
لبخند زد و گفت بیا تیر سه شعبه
حلقوم علی اصغر تو معبد تیر است
آنجا که شده گرم دعا تیر سه شعبه
بی اذن تو برگی به زمین ، نه نمی افتد
با اذن تو گشته است رها تیر سه شعبه
در حسرت دیدار تو ماندیم و نمردیم
ای کاش که می خورد به ما تیر سه شعبه
#محسن_ناصحی
@aleyasein
﷽
برايت قصه مى خواند رباب آهسته آهسته
چرا پس باز بيدارى بخواب آهسته آهسته
فداى چهره ى ماهت، ز هرم آتش آهت
دلى صد پاره مى گردد كباب آهسته آهسته
شنيدم در دل ميدان، يكى از لشكر شيطان
كنارت بر زمين مى ريخت آب آهسته آهسته
سپر بر دست بابا كن، على اصغر گلويت را
كه دارد تير مى گيرد، شتاب، آهسته آهسته
نگاهش را نگاه تو...، وجودش حسرتى دارد
اگر روى تو مى ريزد، تراب آهسته آهسته
پناهم در نبود تو، كنار عمه ات، دشمن
مرا هم مى برد بزم شراب آهسته آهسته
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#کرامت_نعمت_زاده
@aleyasein
﷽
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
بر درِ خیمه نشسته است و خبر میگیرد
خبرت را زِ منِ سوخته پَر میگیرد
چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب
بیشتر صبر کند درد کمر میگیرد
دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم
دستِ او نیست اگر دست به سر میگیرد
کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری
دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر میگیرد
چار پایان همه خوردند بجای تو از آب
چقدر آب لبِ طفل مگر میگیرد؟
مادرت گفت برو لیک بپوشان او را
این سفیدیِ گلو زود نظر میگیرد
مادرت گفت برو رو مزن اما آقا
تو اگر رو بزنی هلهله سر میگیرد
هرطرف مینگرم تیرِ سهشعبه آنجاست
آه این تیر مگر جا چقدر میگیرد
تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد
میشود رد زِ گلو و به جگر میگیرد
بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقهی توست
حرمله دارد از آن دور خبر میگیرد
سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی میپرسد
سرِ نوزاد به سرنیزه مگر میگیرد؟
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی
مویت سفید شد چقدر آه میکِشی
دیدی به رویِ نیزه علی تاب میخورَد
گفتی که نیزهدار چه بَد آب میخورَد
هنگام استراحتِ این نیزه دارها
آرام میروی سویِ آن نیزه بارها
در زیر آفتاب ببین سوختی رُباب
یک لحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب
تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم
شرمندهات شُدیم عروسِ برادرم
خار است خارِ غربت صحرا به دامنت
هِی تا مَکُن لباسِ علی را به دامنت
پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن
در خاطرت لباس علی را تنش مکن
در خواب نالهات : گل دامان من کجاست
از خواب میپَری که علی جان من کجاست
یک جرعه آب تکهی نانی عروس ما
پیرم مکن هنوز جوانی عروسِ ما
نجوا مکن خزانزدهام غنچهام کجاست
من تازه مادرم چه کنم بچهام کجاست
بر رویِ نیزه رویِ علی را نشان نده
در بین شانه مویِ علی را نشان نده
شد خانهام خراب بُرو سوختی رُباب
از زیرِ آفتاب بُرو سوختی رُباب
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
آنقدر تب کردهای که آفتاب آتش گرفت
آنقدر لب تشنهای جانم که آب آتش گرفت
کاش میشد هرچه بود و این قُماط" اینجا نبود
شرمگینم کاش میشد که فرات اینجا نبود
با جگر دارم غم این سرزمین را میکشم
آه دارم بر گلویت آستین را میکشم
روی دستم خنده کردی خندهات تغییر کرد
آه دیدی حرمله آخر پدر را پیر کرد
کاش عمو عباس بود و حرف آب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
اولین بار است بابا حرف مُنّو زد علی
بر همه رو زد علی بر حرمله رو زد علی
تیر بر حلقِ تو نه زد بر دلِ من نانجیب
رویِ زخم اکبرم زد مستقیماً نانجیب
تا نفَس شاید کشی از حنجرت خون میکشم
تیر را از آن طرف دارم به بیرون میکشم
وایِ من از حنجرِ تو خون کشیدن مشکل است
تیر را از سینهات بیرون کشیدن مشکل است
یک سهشعبه آمد و در سینه باهم گیر کرد
تیر رد شد از تو و در بینِ قلبم گیر کرد
کاش میشد دخترم با مَشکِ آب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
پشت خیمه پیشِ تو بر خاک زانو میزنم
تا نیاید مادرت بر عمهات رو میزنم
در زمین گهوارهات را با غلافی میکَنَم
تو که خیلی کوچکی اما اضافی میکَنَم
با غلاف و با نوکِ شمشیر کَنَدم حیف حیف
پیش چشم نو عروسی پیر کَنَدم حیف حیف
بعدِ من از پشتِ خیمه خاک با خون میکشند
بچه با شمشیر غارت کرده بیرون میکشند
کاش میشد مادرت در آفتاب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
"قنداقه
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
بَس کُن رُباب نیمهای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمهای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده
با دستهای بسته مَزن چنگ بر رُخَت
با ناخنِ شکسته مزن چنگ بر رُخَت
بس کن رُباب حرمله بیدار میشود
اینجا دوباره حلقهیِ انظار میشود
تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود
از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود
یک شب ندیدهایم که با غم نیامده
حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده
گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد
بس کُن رُباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمیکند
مادر نگفته است و زبان وا نمیکند
اینجا به نیزه کودکِ تو خواب میکنند
فرقی نمیکند که چه پرتاب میکنند
بر نیزههای قافله سنگی اگر خورَد
هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد
بس کُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
الهی کاش چشمم تر نمیشد
و این گهواره بی اصغر نمیشد
خوشم با یادگاریهات ای کاش
که زخم ناخنت بهتر نمیشد
غماهنگی گرفته مادر تو
زِ خون رنگی گرفته مادر تو
از آن دَم که نفس در سینهات سوخت
نفس تنگی گرفته مادرِ تو
جهان را خندهات میساخت مادر
تو را بالا که میانداخت مادر
چه آمد بر سرت در این چهل روز
که روی نِی تو را نشناخت مادر
غم تو درد من داغ حرم داشت
پدر بعدِ برادر پشت خم داشت
یکی از شعبههایش بر دلش رفت
سهشعبه کاشکی یک شعبه کم داشت
تو را زد حرمله یک خیمه پاشید
تو را زد بعد از آن هم آب نوشید
فقط بر پوستی بند است این سر
گلویت را سهشعبه بد تراشید
پدر را با پسر با هم چرا زد
به روی سینه زخمی بی هوا زد
نشان بگذاشت .... آمد بینِ گودال
دقیقا روی آن یک نیزه را زد
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳)
@aleyasein
﷽
ای تیغ همیشه بیخبر میآیی
یک روز به شکل میخِ در میآیی
امروز تو شمشیری و فردا قطعا
در قالب یک تیرِ سهپر میآیی
یک مرتبه کمشتاب باشی خوب است
با قاعده، با حساب باشی خوب است
فکر دل فاطمه نبودی اما
فکر جگر رباب باشی خوب است
ای تیغ همینقَدَر نمیفهمی نه
فرق پدر و پسر نمیفهمی نه
آن روز چقدر گریه کردم گفتم:
زن آمده پشت در، نمیفهمی نه؟
#علی_زمانیان
@aleyasein
﷽
فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه العنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ…
و شاید زبان حال سیدالشهدا ارواحنا فداه
در گودی قتلگاه با شش ماهه اش این بود:
ای صورت قرص ماهت آیینه ی من
دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من
یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو
یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من…
محمدحسین مهدی پناه
جمعه صبح روز هفتم محرم ۱۴۴۴
برضیع الحسین علیه السلام
إلٰهنا #عجل_لولیک_الفرج
واحفظ قائدناالخامنه ای
@aleyasein
﷽
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
آمده شیطان ز صحنه عکس بگیرد
حرمله نزدیک شد ز قاب نیفتد
فاطمه ی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت کاش خدایا
ولوله در خیمه ی رباب نیفتد
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سید_میلاد_حسنی
@aleyasein
﷽
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
دلتنگ میشویم برای پیامبر
وقتی كه نیست آیهٔ فجر نگاه تو
با اشکهای خویش فرستادهام تو را
آبی نبود تا كه بپاشم به راه تو...
جایی برای بوسه به جسمت نمانده است
از بس که تیر، خیمه زده در پناه تو
صبح آشنای مدّ اذان تو بودهایم
حالا چرا بریده بریدهست آهِ تو؟!
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#جواد_محمدزمانی
@aleyasein
﷽
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمیمانند بیمحرم، علی دارم
دور و برم کمکم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
@aleyasein
﷽
نه كسی دیده دلی بی سر و سامانتر از این
نه شنیدهست كسی دیدۀ گریانتر از این
دیدۀ ابری یعقوب و دلسوختهاش
نه بیابانتر از این بوده، نه بارانتر از این...
«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»
مپسندم كه شوم بیتو پریشانتر از این
اَشبهُالناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول
یک نفر نیست بگوید كه مسلمانتر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسانتر از این
هیچكس چون تو نرفتهست سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندانتر از این
بیتو از حال دل سوختهام پرسیدند
خیمۀ شعلهوری گفت كه سوزانتر از این...
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سیده_تکتم_حسینی
@aleyasein
﷽
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#فائزه_زرافشان
@aleyasein
﷽
چشم من گرچه شده تار حواسم به تو هست
دستپاچه شدم این بار حواسم به تو هست
هر طرف پرت شد اعضات و دل من هر جاست
پیش تو نیستم انگار حواسم به تو هست
جگرم پاره شد از وا شدن زخم لبت
نفست را تو نگهدار، حواسم به تو هست
جان نکن جان نکنم، آه نکش پا نکشم
گر شدم پیر و گرفتار حواسم به تو هست
گرچه صد تیر به روی بدنت ریخته است
روی این دشت پر از خار حواسم به تو هست
چارگوشه شده از چند جهت صحن تنت
جگرم سوخت به ناچار، حواسم به تو هست
صد و ده تا شده ای جلب توجه بکنی
می زنم دور و برت زار، حواسم به تو هست
نیزه ها دور سر تو همه سرگردانند
تو خودت پاشو و بشمار، حواسم به تو هست
عمه ات بی خبر آمد ز حرم فکری کن
گرچه کارم شده دشوار حواسم به تو هست
چون پریشانی موی تو پریشان شده ام
عمه و معجر و اصرار... حواسم به تو هست
دست بردم به عبا تا بروی سمت حرم
وسط خندهء اشرار حواسم به تو هست
#محرم
#حضرت_علی_اکبر_ع
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
حق گفت که تصدیق حسین و علی این است
جبریل ببین تیغِ حسین و علی این است
بر دوش حسین آمد و گفتند ملائک
سوگند که تلفیق حسین و علی این است
حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است
نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است
سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم
وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است
مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد
تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است
خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند
خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است
نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است
گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون
از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است
تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است
بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
علی اکبر لطیفیان
@aleyasein