#بیقراری_حضرت_رقیه_س
#در_خرابه_شام_برای_پدر
در خرابه دختری جا مانده بود
حسرتِ دیدارِ بابا مانده بود
از فراقِ دیدنِ روی پدر_
کنجِ این ویرانه تتها مانده بود
تا در آن ویرانه ی شامِ خراب
لاله ای در چنگِ خارا مانده بود
بس دویدش بینِ خارِ بوته ها
تیغِ خارا در کفِ پا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
بس که جسمش تازیانه خورده بود
هر کبودی بر تنش جا مانده بود
محنتِ ایام و دردِ بی کسی
در سکوتِ سینه غوغا مانده بود
انتظارِ لحظه ها آمد به سر
تا که آن روی طبق وا مانده بود
آن سرِ خونینِ از پیکر جدا
صحبتِ آغوشِ غمها مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
خلوتِ تنهاییِ خود با پدر
مدتی در خوابِ رؤیا مانده بود
سر گرفت و تا که بر دامن نهاد
گوش بر آهنگِ لالا مانده بود
از سرِ شب او نشست و تا سحر_
انتظارِ صبحِ فردا مانده بود
صبح آمد دید در آغوشِ غم_
طفلکی در خوابِ بابا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
در کنارِ رأسِ خونینِ پدر
لاله ای در خون شکوفا مانده بود
هر چه درد و رنجِ دوران دیده بود
خاطراتِ سینه اش جا مانده بود!
#الا_لعنه_الله_علی_القوم_الظالمین
#نازدانه_امام_حسین_ع
#تازیانه_خرابه_شام
#بوستان_دامنت_از_خون
#چرا_گلزار_شد
#هستی_محرابی
@aleyasein