#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
کربلا و شبِ جمعه حرمِ حضرتِ عشق
در کجا بوده چنین بخت میسّر باشد
در حرم روضه ی مقتل چقدر می چسبد
چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد
هرگزم بهتر از این بخت نباشد یارم
جای من در حرمِ آلِ پیمبر باشد
جای دارد نفسی تازه کنم از سحرش
به اذانی که در آن طعمِ معطر باشد
چه نسیمِ سحری می وزد از باغِ حرم
آسمانش چقدر رقصِ کبوتر باشد
جنتی را که خدا وصف کند اینجا هست
باغِ هفتاد و دو تن لاله ی پرپر باشد
پیشِ چشمانِ تو زیباست فراوان زیباست
که دو گنبد دو ضریح از دو برادر باشد
یا که در هر طرفِ مرقدِ شش گوشه ی عشق
خواهرش آمده وُ روضه ی اصغر باشد
هر که اینجا به خدا می رسد امّا باید
در سرش شوقِ طوافِ علی اکبر باشد
ای خوش آنکس که در این سعی و صفا فیض برَد
یک شبه سائلِ این خانه توانگر باشد
کاش باشی و ببینی چه صفایی دارد
این که چشم همه عشاق به دلبر باشد
محشری است شب جمعه ببینی اینجا
خواهری نوحه گرِ داغِ برادر باشد
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#بی_کفن_کربلا_قبله_اهل_ولا
#هستی_محرابی
@aleyasein
#درآستانه_ورودبه_ماه_مبارک_رمضان
عطرِ رمضان آمد از باغِ جنان آمد
دستانِ دعا بگشا چون ماهِ امان آمد
ماهی که در آن قرآن بر ما شده ارزانی
از موهبتِ آن شد عالم همه نورانی
افطار و سحرهایش همواره گل افشانی
ای بنده شدی دعوت بر سفره ی رحمانی
این شهرِ صیام است و ابوابِ کرم باز است
بگشا پرِ ایمان را هنگامه ی پرواز است
هر آن که ز جان و دل تسلیمِ خدا باشد
در هر دو جهان مشمولِ خیر و عطا باشد
با جان و دل آذین کن شبهای عبادت را
با عطرِ دعا پُر کن دستانِ اجابت را
ماهی که سحرهایش سرتاسرِ عرفان است
الطافِ الاهییش چون بارش باران است
آوای معطّر از باغِ ملکوت آید
بارانِ اجابت از دستانِ قنوت آید
بستان خدا جاری از رحمت و غفران است
گل چیدن از این بستان بر بنده چه آسان است
قرآنِ حقایق را در سینه تلاوت کن
فرمانِ خدایت را پیوسته اطاعت کن
از صفحه ی دل شویی زنگارِ گناهانش
آیینه نما جان را با چشمه ی رضوانش
برخیز مبادا از غفلت زدگان باشی
در صفحه ی این دفتر بی نام و نشان باشی
از موهبتِ این مه، حق بر تو نظر دارد
به به چه تماشایی افطار و سحر دارد
در مائده ی قدرَش ای بنده تو مهمانی
سبز است حضورِ تو با نغمه ی قرآنی
قدری که به محرابش آوای علی دارد
از یمنِ علی در آن الطافِ خدا بارد!
#ماه_دلبری
#ماه_عاشقی
#هستی_محرابی
@aleyasein
🍃اللَّهُمَّ یَا مَنْ لَا یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ وَ یَا مَنْ لَایَنْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ🍃
رمضان می رود و اشک و دعا می ماند
دلِ ما در به در ماهِ خدا می ماند
گر چه تلخ است عبور از سحرِ ماهِ صیام
یارب این یاد تو در سینه ی ما می ماند
دلِ ما روشن از آن پنجره ی نورانی ست
که سحر تا به سحر رو به تو وا می ماند
بار الها! تو ببخشا بدی ام از کرَمت
گر بشویی گنه ام نیک به جا می ماند
درد از توست دوا نیز تویی بی تردید
از تو در جانِ من ای عشق شفا می ماند
با مناجات سحرگاهِ نسیمِ سحری
شرحِ اوصافِ تو در اشک رها می ماند
آه! همچون دلِ جا مانده ی ما در رمضان
از تو تا روزِ ابد خاطره ها می ماند
فیضِ این ماه همین بس که با ذکرِ علی
در گلستانِ دلم عطرِ ولا می ماند
یارب امیدِ دلِ ماست که تا سالِ دگر
سایهی لطف تو بر شاه و گدا می ماند
گوید از عرش به ما فاطمه(س) با صوتِ حزین
این نداهای شبِ قدرِ شما می ماند
زیرِ لب زمزمه کردم بعلی و به حسین(س)
گریه ام در نجف و کرببلا می ماند!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#السلام_علیک_یا_فاطمه_معصومه_س
یاسی که نسیمِ تنِ او از گلِ سیب است
او فاطمه و خواهرِ سلطانِ غریب است
هجرانِ رخش برده قرار از کفِ خواهر
جان در تعَب است از غمِ دوریِ برادر
قلبش شده بی طاقتِ خورشیدِ جمالش
دل در هیجان آمده از شوقِ وصالش
تسبیح کنان می رسد از شهرِ پیمبر
تا وصف کند سوره ی نورانیِ کوثر
زخمی به جگر دارد و ای قافله بشتاب
در سینه ی او کوهِ غم از دوریِ مهتاب
شد عطرِ مسیرش همه از گلپر و اسپند
عشاق به شوقِ قدمش یکسره خرسند
در هودجی از نور چه باغِ ملکوتی
به به چه شکوه و چه جلال و جبروتی
گنجینهی جانش شده بستانِ ولایت
دل طعمِ شفا دارد و لب مُهرِ شفاعت
ماهیتِ قم را که ز نورش بسرشتند
بر لوحِ دلش حضرتِ معصومه نوشتند
خورشید افول آمده در باغِ حریمش
تا سبز بماند سندِ نامِ کریمش
او دفن شده در دلِ بستانِ ولایش
مانده به دلش حسرتِ دیدارِ رضایش
این دستِ نیازم به دخیلش چه بلند است
هر لطفِ نگاهش به من آن شهد چو قند است
ای حضرتِ معصومه تو را جانِ رضایت
کن شاملِ حالم همه ی لطف و عطایت
هر جذبه نگاهِ تو مرا شوقِ حیات است
الطافِ کریمانهی تو بابِ نجات است!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#شهادت_امام_سجاد_ع
آسمان مرثیه خوان است و زمین غرقِ غم است
هر چه از غربتِ او گریه کنیم باز کم است
آنچنان شعله کشد آتشِ حزنش به جهان
این چه داغیست که عالم همه جا در الم است!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#تقدیم_به_پیشگاه_شهدای_روحانیت
ای شهید ای گهرِ سلسله ی روحانی
ای که از نامِ تو شد محفلِ ما نورانی
عطرِ پاکت به همه صحن و سرا پیچیده
محفلِ ما شده از خونِ تو عطر افشانی
از دلت پُل زده ای سمتِ تماشای خدا
ای که در راهِ خداوند شدی قربانی
به خدا وصف و بیانِ تو نگنجد در شعر
ای که بر سفره ی رنگینِ خدا مهمانی
جاودان در دو جهان نامِ بلندت باشد
هیچکس بر تو ندارد به خدا رجحانی
ای شهید ای گلِ خونینِ گلستانِ ولا
جان فدا کردی و پیوسته سرِ پیمانی
شوکتِ نامِ بلندت به جهان پیچیده
که خدا خوانده تو را، آیه ای از قرآنی!
#شهدای_روحانی_حرم_مطهر_رضوی
#هستی_محرابی
@aleyasein
#آزادی_قدس_شریف
ای فرقه ی دون فطرت و بی هویتِ جانی
ای قومِ جفا گسترِ منفورِ جهانی
ای خار و خسِ رانده شده از همه عالم
وقت است رَوی فاتحه ی خویش بخوانی!
#القدس_لنا_والحق_لنا
#النصر_لنا
#هستی_محرابی
@aleyasein
#نذر_خورشید_هشتم
#سبک_نوشته_عامیانه
آقا جون من به فدایِ کرم و صفای تو
بس که دارم تو سرم اون عطشِ هوای تو
متحیّرم از اون ذوقِ کبوترای تو
دمادم پَر می کشن رو گنبدِ طلای تو
دونه دونه می چینن دعای زئرای تو
قصدِ حاجت می برن به ساحتِ خدای تو
اون آغوشِ قشنگِ تو
برای زائرا بازه
هر کی به پا بوست می یاد
چه زود دلش رو می بازه
چه قصه داره غریبیِ تو
کسی ندیدم به خوبیِ تو
ز هر نگاهِ تو گل می باره
فضای صحنت چه سوزی داره
بس که رحمت می باره ز آسمونِ حرمت
دستامو پُر میکنی تو با نگاهِ کرمت
زائرا دخیل می شن بر ضریحِ مطهرت
عطرِ حاجت می گیرن تو روضه ی منورت
آقای مهربونیها، آقای هم زبونیها
بیا وُ دستامو بگیر، منو ز خود نکن جدا
خودت میدونی غرقِ گناهم
به جرمِ عصیان چه رو سیاهم
تو رو خدا کن تو سر به راهم
جونِ جوادت بده پناهم!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#نذر_میلاد_امام_رئوف_ثامن_الحجج
سلامم به سلطان و ماهِ منیرم
سلامم به درگاهِ نِعمالامیرم
منم زائرِ صحنِ چشمانِ پاکت
چو دیوانه عمری به دامت اسیرم
اگر غرقِ عصیان و غرقِ گناهم
توسل به دامانِ خیرِ کثیرم
به پیشِ نگاهِ تو خم می شوم چون_
به درگاهِ لطفت سراپا حقیرم
ز دریای مِهرت مرا هم ببخشا
که آن شوره زاری شبیهِ کویرم
چه محزون رسیدم به درگاهِ تو تا_
ز عطرِ ضریحِ تو حاجت بگیرم
دلی که شکسته دعایش قبول است
من آن سائلِ بی نوا وُ فقیرم
من و آهِ بی انتهای جنونم
ببین دردِ هجرانِ تو کرده پیرم
به عشقِ گُلِ روی تو زنده باشم
تویی جلوه ی عشق و ماهِ منیرم
به من آبرو داده ای با نگاهت
به قربِ جلالت ببین سر به زیرم
شد از نَم نَمِ اشکِ من صحنِ تو خیس
تو که آشنایی ز آه و نفیرم
تو صد آسمان را به رویم گشودی
که در هر دو عالم تویی دستگیرم
دلم بس که دل بسته بر رافتِ تو
غلامیِ تو حک شده بر ضمیرم
من از روزِ خلقت به قلبم نوشتند_
به مِهرت بمانم ز عشقت بمیرم!
#دوشنبه_۱۶_خرداد_۱۴۰۱
#هستی_محرابی
@aleyasein
#بدرقه_زائران_بیت_الله_الحرام
تو ای مسافرِ قبله خدا نگهدارت
برو به کوی سعادت که دستِ حق یارت
مدینه خانه ی عشق و امیدِ احمد بود
محلِ وحیِ خداوندِ حیٌِ سرمد بود
از این صفا وُ سعادت خوشا به احوالت
فرشتگانِ خدا آمدند به دنبالت
سفیرِ عرش خدایی به گلشنِ هستی
رسیده ای به وصال و ز خاک و تن رستی
اگر به شوقِ زیارت به آن مکان رفتی
بدان، بدان که فراتر ز آسمان رفتی
به آه و ناله ی زهرا وُ بیتُ الاَحزانش
تو را به روی کبود و به قبرِ پنهانش
اگر به روضه ی رضوان شدی تو مهمانش
ز شوقِ سینه ادا کن تو عهد و پیمانش
تو خود به سجده جمالِ خدای سرمد بین در آن فضای بهشتی رخِ محمّد (ص) بین
نمازِ توبه بخوان تو به روضه ی رضوان
بخوان خدای خودت را تو از دل و از جان
خدا دهد به تو پیوسته برکت و ایمان
اگر عمل بنمایی به سیرتِ قرآن
تو ای مسافرِ مکه خدا نگهدارت
برو به کوی سعادت که دستِ حق یارت!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#اشعار_طلیعه_محرم
شورشی پیش از قیامت در زمین بر پا شده
زین وقایع کربلا چون محشری معنا شده
آدم و جِن و مَلک از این مصیبت در عزا
چیست در عالم مگر، این شورشِ عظمی شده
می رود در هاله ی غم فرش تا عرشِ خدا
سوگوارِ این مصیبت حضرتِ (س)زهرا شده
کی شنیدی اینچنین بر حلق ها خنجر نهند
کی تو دیدی دشت اینگونه ز خون دریا شده
کی تنی اینگونه خود را بر ستم مغلوب دید
کی زنی اینگونه غم را با درایت خوب دید
دشت بود و صحنه ی تصویرِ درد و یک حسین(ع)
خیمه بود و کودکان و اشک و آهِ زینبین
یک تنی نازک که جدش پرورد در عِزّ و ناز
یک سری شیدا و عاشق در دلش دنیای راز
کاش می مردم وَ می مردم نمی گفتم چنین
نو نهالِ باغِ زهرا آن عزیز و نازنین
در میانِ قتلگه لب تشنه او را می کشند
یا در آن صحرای خون در سنگِ خارا می کشند
آه آندم با لبِ عطشان فتَد از روی زین
در میانِ خاک و خون این تن بغلتد بر زمین
حیف این تن که به نعلِ سمِ اسبان می رود
هر طرف با خنجرِ ظالمِ به جولان می رود
حیف این حنجر به زیر تیغِ برّان می رود
حیف این سر با لبِ تشنه به پیکان می رود
حیف آن چشمانِ نازش اینچنین پُر خون شده
حیف روی ماهِ او با خونِ سر گلگون شده
کی* روا شد غسلِ او از خون و کافورش ز خاک؟
ریگِ سوزانِ زمین گردد کفن بر جسمِ پاک؟
کی روا شد چوبِ تابوتش ز تیر و نیزه ها
کی روا بود آب را پنهان کنند در کوزه ها
کی روا که خیمه را با کودکان آتش زنند
کی روا غارت به آن ناموس و اموالش زنند
این بدن چندین روز مانَد به زیرِ آفتاب
از فراق و داغِ او بر فرقِ خود کوبد رباب
از شرارِ تشنگی آتش بیوفتد بر دلش
تا ز خون گیرد حنا آن زلفِ ناز و کاکلش
کس نیامد در بلا حتّی کند یاریِ او
یا کمی درمان کند آن زخمه ی کاری او
کی توان دارد که زینب روی ماه و انورش
تا ببیند همچنان بر نیزه افتاده سرش!
#هستی_محرابی
@aleyasein
#بیقراری_حضرت_رقیه_س
#در_خرابه_شام_برای_پدر
در خرابه دختری جا مانده بود
حسرتِ دیدارِ بابا مانده بود
از فراقِ دیدنِ روی پدر_
کنجِ این ویرانه تتها مانده بود
تا در آن ویرانه ی شامِ خراب
لاله ای در چنگِ خارا مانده بود
بس دویدش بینِ خارِ بوته ها
تیغِ خارا در کفِ پا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
بس که جسمش تازیانه خورده بود
هر کبودی بر تنش جا مانده بود
محنتِ ایام و دردِ بی کسی
در سکوتِ سینه غوغا مانده بود
انتظارِ لحظه ها آمد به سر
تا که آن روی طبق وا مانده بود
آن سرِ خونینِ از پیکر جدا
صحبتِ آغوشِ غمها مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
خلوتِ تنهاییِ خود با پدر
مدتی در خوابِ رؤیا مانده بود
سر گرفت و تا که بر دامن نهاد
گوش بر آهنگِ لالا مانده بود
از سرِ شب او نشست و تا سحر_
انتظارِ صبحِ فردا مانده بود
صبح آمد دید در آغوشِ غم_
طفلکی در خوابِ بابا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
در کنارِ رأسِ خونینِ پدر
لاله ای در خون شکوفا مانده بود
هر چه درد و رنجِ دوران دیده بود
خاطراتِ سینه اش جا مانده بود!
#الا_لعنه_الله_علی_القوم_الظالمین
#نازدانه_امام_حسین_ع
#تازیانه_خرابه_شام
#بوستان_دامنت_از_خون
#چرا_گلزار_شد
#هستی_محرابی
@aleyasein