eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
111 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرند دل به پاى روضه می‌ریزند ماتم می‌خرند باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه‌ها دارند از بازار پرچم می‌خرند مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم* باز درهم آمدیم و باز درهم می‌خرند ماه‌ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بیشتر از ماه‌ها ماه محرم می‌خرند اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می‌خرند تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم بچه‌هاى ما در این خانه حاتم می‌خرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى‌ست که در هر دو عالم می‌خرند گریه بر مظلوم تکوینا تقرب‌آور است در حسینیه مرا، حتى نخواهم، می‌خرند مطمئنا روضه‌اى یا گریه‌اى در کار هست هر کجا عصیانى از فرزند آدم می‌خرند عده‌اى دم می‌دهند و عده‌اى دم می‌زنند پنج تن هم این وسط دارند از دم می‌خرند گریه‌کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکل گریه را هم می‌خرند اولین گریه‌کن مسلم رسول الله بود گریه بر دندان مسلم را مسلم می‌خرند *مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم (علامه طباطبایى.ره.) @aleyasein
بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم ماه صفر که می رسد میل سفر داريم ما #علی_اکبر_لطیفیان @aleyasein
اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد @aleyasein
هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند باید هواى داشتن دردسر کند باید هر آنکسى که پى وصل می‌رود تا مرز سوختن بتواند خطر کند از دست این فراق مجال فرار نیست سوگند خورده است مرا خونجگر کند شب آمده است و باز زلیخا نشسته است شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند باشد به التماس دل ما محل نده پس لااقل بگو که چه خاکى به سر کند اصلا چگونه شمع در این گوشه‌ی اتاق شب را بدون صحبت پروانه سر کند دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند افتاده‌اند در بغل هم دو سوخته دیگر کسى نمانده کسى را خبر کند وقتى فقیر فقر ندارد فقیر نیست کارى کنید فقر مرا بیشتر کند هر آنچه داده‌ام دوبرابر گرفته‌ام آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد باد صبا بگو که به ما هم نظر کند @aleyasein
طبیب... به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش هزار سال دگر هم نمی رود طربش طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش ز فیض ریخته دستش چو عمر، کوتاه است کسی که نیست بلند "آه آه" نیمه شبش من انتقام دلم را ز هجر می گیرم شبی که لب بگذارم برآستان لبش اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب خودم به دست خودم صبح می کنم ادبش برای من سحر وصل عید قربان است شب وصال نمردم اگر یکی طلبش به خیل گوشه نشینان فراق را دادند همیشه خیر ببیند مسببش، سببش به وقت بردن نامش به سجده می افتم نگار ما به خداوند می رسد نسبش دلش به ما عجمی زادگان بود مایل اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش خدا کند که تقرب از آنطرف باشد به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش "ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری" دعا کند همه را باز در نماز شبش... #علی_اکبر_لطیفیان #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #مدح_امام_زمان_عج #امام_زمان @aleyasein
چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی توکل بر توسل کن توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی اگر تا شام می خندی اگر تا صبح می خوابی تو از مردن چه می فهمی تو از برزخ چه می دانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایق وصلی به او نزدیک تر هستی زمانی که پریشانی نیاز مستمندان را بنه بر دیده ی منت مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح می سوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی مرا هر وقت می دیدی گریبان پاره می دیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی گیرد خطایش را زلیخا کرد یوسف گشت زندانی اگر چه گریه ی هجران ، شکسته می کند ما را ولی از آب پیشانی است بهتر چین پیشانی به لطف گریه کار طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی گره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی آید به کار این گره ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان می شود آن که برای تو نمی میرد ” چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی “ در باغ شهادت را به آه نیمه شب وا کن اگر خون جگر خوردی تو هم جزو شهیدانی خبر داری که تو رفتی ، به کوچه گردی افتادم به من از تو فقط هجران رسید آن هم چه هجرانی همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شام غریبانی عجب شام غریبانی سر پیراهن تو گریه ی ما را در آوردند میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی ؟ @aleyasein
تا صبح می خوابند و من تا صبح بیدارم تازه به غیر از درد و دل , من درد هم دارم درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد اما به جایش درد بفروشی خریدارم دیروز مجنون بودم و حالا زلیخایم من داستانم , قصه ی در حال تکرارم این کوچه گردی ام برای کوچه گردی نیست دارم نهال عشق را در کوچه می کارم کارم سه شنبه تا سه شنبه التماس توست نفرین به من گر دست از این کار بردارم اشک مرا هر وقت می بینی تفضل کن هر وقت گریه می کنم یعنی گرفتارم من عرضه کردم خویش را , بی مشتری ماندم مانند جنس دور ریز بین بازارم جز کنج این کوچه دگر جایى ندارم من جایى ندارم من ولی این کنج را دارم هرطور باشی زندگی ما همانطور است ابرو گره کردی ، گره افتاد در کارم من فقر را مانند فرزندم بغل کردم نفرین به من گر دست از این کار بردارم امروز که پشت درم خب دستگیری کن فردا که اعلامیه ی ترحیم دیوارم @aleyasein
ﷻ فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی بنده همان بنده، خدا مثل همیشه از ما توسل از تو لطف و دست‌گیری آقا همان آقا، گدا مثل همیشه * ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی مثل همیشه باز هم ستار بودی چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد ممنون از اینکه باز با ما یار بودی * با این گناهانی که من انجام دادم باور نمی‌کردم که دستم را بگیری تو آنقدر لطف و کرامت‌پیشه‌ای که روزی هزاران بار توبه می‌پذیری * جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی من خواب بودم تو مرا بیدار کردی وقتی سحرهای مناجاتت نبودم آن شب بجای من، تو استغفار کردی * آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مردم آنقدر که حتی خودم هم باورم شد آه ای کرامت‌پیشه دیدی آخر کار این مهربانی‌های تو دردسرم شد * هرچند از دست خودم دلگیرم اما احساس دلتنگی در این شبها نکردم سوگند بر سجاده خانوم رقیه (س) من مهربان‌تر از خودت پیدا نکردم * در را به‌روی ما گنهکاران نبندید ما هم دلی داریم گرچه روسیاهیم گفتند اینجا بار عصیان می‌پذیرند دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم @aleyasein
کار دارند عاشقان با شب بهترین فرصت تمنا شب مزد امشب نماز فردا شب من مناجات مى کنم با شب شب مناجات مى کند با ماه سر ماه است عمامه ى خورشید دست ماه است نامه ى خورشید تن ماه است جامه ى خورشید ماه یعنى ادامه ى خورشید مى شود آفتاب شب ها ماه سر و کارم که با سحر افتاد جگر من به دردسر افتاد خواب در چشم ها اگر افتاد بار ما گردن قمر افتاد همه خوابیده اند الا ماه اشک هاى مرا جگر گفتند به من از کودکى شرر گفتند از ابوالفضل بیشتر گفتند اشتباه است اگر قمر گفتند تازه یک چشم اوست صد تا ماه تا کنار حسین ما رفتیم تا که باب الحسین را رفتیم با ابوالفضل کربلا رفتیم هر کجا رفت و هر کجا رفتیم جلو انداخت کار ما را ماه همه در محضرش وضو دارند از سر کویش آبرو دارند و توسل به دست او دارند بعد از این اهل بیت عمو دارند چه عمویی، ببین سراپا ماه چشم هایش همان جلالش باد ماه قربان آن جمالش باد صلوات خدا به بالش باد شیر ام البنین حلالش باد کیست عباس: کوه، دریا، ماه روى تو جلوه مى کند در شب مى شود با تو دیدنى تر شب وقت وصل است وقت آخر شب شب که از راه مى رسد هر شب ماه را مى کند تماشا ماه کوچه کوچه پى گدا مى گشت سنگ در دست او طلا مى گشت سایه بان سه ساله ها مى گشت آنقدر بین کربلا مى گشت دور زینب به جاى زهرا ماه غیر از ام البنین ندیده کسى چشم او را نبین، ندیده کسى ماه را در زمین ندیده کسى هیچ جا این چنین ندیده کسى تشنه لب آفتاب، سقا ماه چشم هایش به خیمه ها افتاد مشک هم زیر دست و پا افتاد هیبتش از سر و صدا افتاد دست هایش جدا جدا افتاد شد ستاره ستاره حالا ماه... @aleyasein
ای بزرگ خاندان آب‌ها آشنای مهربان آب‌ها در مقام شامخ سقایی‌ات بند می‌آید زبان آب‌ها... بر ضریح دست تو پیچیده‌اند التماس گیسوان آب‌ها می‌رسید از دور بر اهل حرم جملۀ «سقّا بمان» آب‌ها... مشک و ختم فاتحه هرگز نبود این تصوّر در گمان آب‌ها بعد لب‌های تبسم‌ریز تو گریه افتاده به جان آب‌ها از وداع تو حکایت می‌کند دست های پر تکان آب ها @aleyasein
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی @aleyasein
علیهاالسلام 🔹زهرای کربلا🔹 گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفَسِّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا «ای ماورای حد تصور، کمال تو» بالاتر از پریدن جبریل، بال تو... غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا! دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو عطر حضور فاطمه دارد صدای تو @aleyasein
"این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی @aleyasein
﷽ باطن ترین من، نه خداحافظی مکن هر چند ظاهراً، نه خداحافظی مکن من نیمه توام جلویت ایستاده ام با نیمِ خویشتن، نه خدا حافظی مکن یک اهل بیت را ته گودال می بری ای خُمس پنج تن، نه خداحافظی مکن اصلاً بدون من سفری رفته ای بگو حالا بدون من؟ نه خداحافظی مکن پس حرف می‌زنی که خداحافظی کنی این گونه نه نزن، نه خداحافظی مکن شاید کسی نبرد خدا را چه دیدی با کهنه پیرهن، نه خداحافظی مکن این سمت عزیز، محترم، با کفن، ولی آن سمت بی کفن، نه خداحافظی مکن بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن بعد از تو چند زن! نه خداحافظی مکن @aleyasein
علیه‌ا‌لسلام 🔹خورشید کربلا🔹 پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد در کنج خانه، نان تنوری که داشتی شب‌زنده‌دار بودی و ذوب خدا شدی در بندگی گذشت حضوری که داشتی... خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی این آفتاب توست که خورشیدمان شده! یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟... :: چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری‌ست روی سپید و خال سیاهت پیمبری‌ست گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبری‌ست... باید دوید پشت سر ردّ پای تو یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری‌ست نامت علی‌ست جلوه رویت محمدی‌ست نامت علی‌ست طرز نگاهت پیمبری‌ست تو صاحب جلال علی و پیمبری آیینه جمال علی و پیمبری :: ای آفتاب روشن شب‌های کربلا پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا ای از تمام عالمیان برگزیده‌تر نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا آب فرات و علقمه و گنبد حسین یا تل زینبیه و هر جای کربلا... ...هر چند دیدنی‌ست ولی دیدنی‌تر است پایین پای مرقد آقای کربلا نزدیک‌تر به محضر آقاست جای تو پایین پایی و همه پایین پای تو... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ علیه‌‌السلام 🔹سحرهای اشتیاق🔹 این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم :: تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... :: ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو :: آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو :: ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ باید برای بندگی سجده هایمان یک مسجدی به نام "حسن جان" درست کرد... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ همسايه ی قدیمی... این خانواده آینه های خدائی اند در انتهای جاده ی بی انتهائی اند خیل ملک مقابلشان سجده می کنند اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند هر کس که می رسد سر اطعام می برند فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند یک "السلام" و یک "و علیک السلام" سبز اینها همان مقدمه ی آشنائی اند صدها هزار مثل سلیمان در این حرم مشغول لحظه های شریف گدائی اند سوگند می خوريم كه پروانه زاده ايم همسايه ی قدیمی اين خانواده ايم تو آسمان جودی ما يا كريم تو پرواز می كند دل ما تا حريم تو احساس می كنم به تو نزديك می شوم وقتی كه می وزد سر راهم نسيم تو وقت كرامت است كه از راه آمده است آن آشنای كوچه نشين قديم تو قرآن بی بديل، حروف مقطّعه كی می رسم به فهم "الف لام ميم" تو سوگند می دهيم خدا را در اين سحر بر پينه های رحمت دست كريم تو ما را هميشه سائل دست شما كند ما را به زير پای شما خاك پا كند دست مرا بگير كه عاشق ترم كنی سلمان خانواده ی پيغمبرم كنی من در قنوت نيمه شبت دور می زنم شايد مرا بگيری و انگشترم كنی آن شاخه ی گلم كه به دست تو داده اند تا هركجا كه خواست دلت پرپرم كنی من آمدم كه بين سحرهای اشتياق بال مرا بگيری و خرج حرم كنی بال و پر شكسته به دردم نمی خورد انگار بهتر است كه خاكسترم كنی روزی آب و سفره ی نان منی حسن ماهِ مباركِ رمضان منی حسن ای در هوای پاك نگاهت سلام ها نامت نداشت سابقه ای بين نامها ای سبزی بهار خدا سير می شوند از عطر سفره های حضورت مشام ها بيرون بيا و چشم مرا هم قدم بزن هم سفره ی فروتن جمع غلام ها در كوچه ات کسی به کسی جا نمی دهد مكثی نما به شوق چنين ازدحام ها سائل شدن كنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو مثل كبوتريم و اسير هوای تو آنكس كه پيش پای شما خم نمی شود در خانه ی فرشته هم آدم نمی شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی شود دست مرا بگير و به سمت خدا ببر چیزی كه از بزرگيتان كم نمی شود آرامش تو باعث طوفان كربلاست بی صلح تو قيام مُحَرم نمی شود هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو مؤمن نمی شود، به جهنّم نمی شود تا كربلا رسيد صدای سكوت تو اين قيل و قال ها به فدای سكوت تو ای از هزار حاتم طائی كريم تر لطف تو از تمام كريمان قديم تر می آوری به وجد تو پروردگار را ای از زبان حضرت موسی كليم تر تو ابتدای نسل طهورای كوثری هركس حسودتر به تو باشد عقيم تر در اين مسير رو به خدايی نديده ايم از رد پای گيوه ی تو مستقيم تر در كربلا به آينه ات سنگ می زنند هركس شبيه تر به تو جرمش عظيم تر آقا تو در كلام خلاصه نمی شوی در حضرت و امام خلاصه نمی شوی ای ياكريم خسته چه كردند با پرت اين زهر پر شراره چه آورده بر سرت از لحظه ای كه رنگ نگاهت كبود شد رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت با اينكه ای غريب، تو بودی امام شهر اما کسی نخواند نمازی به پيكرت تابوت را نشانه گرفتند به تيرها آن هم كجا به پيش دو چشم برادرت دلهای ما به ياد تو ای بی حرمترين پر می زند به سمت بقيع مطهرت تا كِی لبم به خاك بقيعت نمی رسد بر آستان پاكِ رفيعت نمی رسد...   ❣     @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ علیه‌‌السلام 🔹محض یار🔹 برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو «حاجت روا شوند هزاران هزارها».. ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده‌ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو «مهزیار» شد یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها.. یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاده بارها شب‌ها بدون آمدنت صبح ظلمت‌اند برگرد ای توسل شب زنده‌دارها این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند ای أیّهاالعزیز تمام ندارها @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ همه بالفعل مسيح اند اگر پخش كنند نفس ِدختر موسایِ مسيحا دم را... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ معما... گهواره خالی می شود با رفتن تو دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو حتی خدا با رفتنت راضی نمیشد عیسای من قربان بالا رفتن تو هر چیز را، هر رفتن نا‌ ممکنی را می‌شد که باور کرد اِلا رفتن تو وقتی گناهی سر نمی‌زد از گلویت یعنی چرا یعنی معما رفتن تو ای کاش می‌بردی مرا با چشم‌هایت یا این که می‌افتاد فردا رفتن تو وقتی که پا در عرصه حق می‌گذاری فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو...   @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ خیلی گران تمام شد این آب خواستن یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ روزی اگر بناست فدای کسی شوم سوگند می‌خورم که فدای تو می‌شوم... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ شاه و گدا... هنوز حال و هوایی كه داشتم دارم هنوز طبع گدایی كه داشتم دارم برای گمشدگان یك چراغ روشن كن نیاز به راهنمایی كه داشتم دارم بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است كنار جایِ تو جایی كه داشتم دارم همان گدای قدیمی كه داشتی داری همان امام رضایی كه داشتم دارم حرم نگو، عتبات است، تو حسین منی هنوز كرب و بلایی كه داشتم دارم... @aleyasein