eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
111 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
کار دارند عاشقان با شب بهترین فرصت تمنا شب مزد امشب نماز فردا شب من مناجات مى کنم با شب شب مناجات مى کند با ماه سر ماه است عمامه ى خورشید دست ماه است نامه ى خورشید تن ماه است جامه ى خورشید ماه یعنى ادامه ى خورشید مى شود آفتاب شب ها ماه سر و کارم که با سحر افتاد جگر من به دردسر افتاد خواب در چشم ها اگر افتاد بار ما گردن قمر افتاد همه خوابیده اند الا ماه اشک هاى مرا جگر گفتند به من از کودکى شرر گفتند از ابوالفضل بیشتر گفتند اشتباه است اگر قمر گفتند تازه یک چشم اوست صد تا ماه تا کنار حسین ما رفتیم تا که باب الحسین را رفتیم با ابوالفضل کربلا رفتیم هر کجا رفت و هر کجا رفتیم جلو انداخت کار ما را ماه همه در محضرش وضو دارند از سر کویش آبرو دارند و توسل به دست او دارند بعد از این اهل بیت عمو دارند چه عمویی، ببین سراپا ماه چشم هایش همان جلالش باد ماه قربان آن جمالش باد صلوات خدا به بالش باد شیر ام البنین حلالش باد کیست عباس: کوه، دریا، ماه روى تو جلوه مى کند در شب مى شود با تو دیدنى تر شب وقت وصل است وقت آخر شب شب که از راه مى رسد هر شب ماه را مى کند تماشا ماه کوچه کوچه پى گدا مى گشت سنگ در دست او طلا مى گشت سایه بان سه ساله ها مى گشت آنقدر بین کربلا مى گشت دور زینب به جاى زهرا ماه غیر از ام البنین ندیده کسى چشم او را نبین، ندیده کسى ماه را در زمین ندیده کسى هیچ جا این چنین ندیده کسى تشنه لب آفتاب، سقا ماه چشم هایش به خیمه ها افتاد مشک هم زیر دست و پا افتاد هیبتش از سر و صدا افتاد دست هایش جدا جدا افتاد شد ستاره ستاره حالا ماه... @aleyasein
فردا که هر کسی به شفیعی بَرَد پناه چشم تمام‌خَلق به موسی‌بن‌جعفر است... @aleyasein
تقدیم به حضرت علی اصغر(ع) با لبان خشک خود دارد مدارا می کند واژه ی ایثار را اینگونه معنا می کند با همین دستان کوچک کودک شش ماهه ای صد گره از کار ما بیچاره ها وا می کند @aleyasein
کف می زدند دور و بر حرمله، سپاه شش ماهه را زدن بخدا تهنیت نداشت رو زد حسین، حرمله امّا سه شعبه زد این نانجیب ذره ای انسانیت نداشت # محمدجوادپرچمی @aleyasein
پدرم گفت که صد شکر چه بارانی زد مادرم گریه کنان گفت که ای وای رباب... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ سفره‌هایِ‌مادرم‌این‌رابه‌من‌اثبات‌کرد دست‌خالی‌ازدرت‌هرگزنرفته‌هیچکس... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ این حرف بینِ مردمِ این خاک رایج است چشمانِ ما به سفره یِ باب الحوائج است... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ حسین آمد به میدان علی اصغر در آغوشش چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه روپوشش...   @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ معما... گهواره خالی می شود با رفتن تو دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو حتی خدا با رفتنت راضی نمیشد عیسای من قربان بالا رفتن تو هر چیز را، هر رفتن نا‌ ممکنی را می‌شد که باور کرد اِلا رفتن تو وقتی گناهی سر نمی‌زد از گلویت یعنی چرا یعنی معما رفتن تو ای کاش می‌بردی مرا با چشم‌هایت یا این که می‌افتاد فردا رفتن تو وقتی که پا در عرصه حق می‌گذاری فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو...   @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ عجب مبایعه‌ای... گرفتم این که به صبح آفتاب برگردد علی چگونه به چنگ رباب برگردد   حکایتی است که از شیرخوار ما سر زد کسی سپید بیاید خضاب برگردد   نه التفات سپهر و نه موج رود، مگو که آبروی فرات و سحاب برگردد   دوباره خنده‌ی آن غنچه می‌برد ما را اگر دو مرتبه در گل گلاب برگردد   بسوز منبر و پاسخ به گردنم انداز حسین خطبه بخواند، مُجاب برگردد؟!   دو پلک وقفه، دو خمیازه‌ی قدم در راه حسین آید و گَه با شتاب برگردد   عجب مبایعه‌ای با خدا نوشت حسین که روز حشر ز مردم حساب برگردد   فسانه نیست که تحقیق کرده‌ام این را که لاله تشنه به باغ آید آب برگردد   بیار معنی نازک به یاد مه رویی که ذرّه از در او آفتاب برگردد...   @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ جُرم زمین... سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا؛ سر را جدا پنهان کند گریه‌ی اصغر، صدای هلهله، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مُشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند... @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل ام البنین بگو پسری داشتی چه شد؟       @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ آب...  از خواهش لبهای او بی تاب شد آب از شرم آن چشمان آبی آب شد آب وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب آنقدر بر بانوی دریا سجده می‌کرد تا در قنوت آخرش محراب شد آب زیباترین طرح خدا بر پرده‌ها رفت وقتی میان دستهایش قاب شد آب یک لحظه با او بود اما تا همیشه از چشمهای تشنه‌اش سیراب شد آب آن تیرها، شمشیرها بارید و بارید طوفان گرفت و گِرد او گِرداب شد آب تیر آمد و... از حسرت مَشکی که می‌مرد مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب...       @aleyasein