﷽
فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه العنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ…
و شاید زبان حال سیدالشهدا ارواحنا فداه
در گودی قتلگاه با شش ماهه اش این بود:
ای صورت قرص ماهت آیینه ی من
دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من
یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو
یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من…
محمدحسین مهدی پناه
جمعه صبح روز هفتم محرم ۱۴۴۴
برضیع الحسین علیه السلام
إلٰهنا #عجل_لولیک_الفرج
واحفظ قائدناالخامنه ای
@aleyasein
﷽
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
آمده شیطان ز صحنه عکس بگیرد
حرمله نزدیک شد ز قاب نیفتد
فاطمه ی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت کاش خدایا
ولوله در خیمه ی رباب نیفتد
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سید_میلاد_حسنی
@aleyasein
﷽
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
دلتنگ میشویم برای پیامبر
وقتی كه نیست آیهٔ فجر نگاه تو
با اشکهای خویش فرستادهام تو را
آبی نبود تا كه بپاشم به راه تو...
جایی برای بوسه به جسمت نمانده است
از بس که تیر، خیمه زده در پناه تو
صبح آشنای مدّ اذان تو بودهایم
حالا چرا بریده بریدهست آهِ تو؟!
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#جواد_محمدزمانی
@aleyasein
﷽
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمیمانند بیمحرم، علی دارم
دور و برم کمکم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
@aleyasein
﷽
نه كسی دیده دلی بی سر و سامانتر از این
نه شنیدهست كسی دیدۀ گریانتر از این
دیدۀ ابری یعقوب و دلسوختهاش
نه بیابانتر از این بوده، نه بارانتر از این...
«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»
مپسندم كه شوم بیتو پریشانتر از این
اَشبهُالناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول
یک نفر نیست بگوید كه مسلمانتر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسانتر از این
هیچكس چون تو نرفتهست سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندانتر از این
بیتو از حال دل سوختهام پرسیدند
خیمۀ شعلهوری گفت كه سوزانتر از این...
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سیده_تکتم_حسینی
@aleyasein
﷽
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#فائزه_زرافشان
@aleyasein
﷽
چشم من گرچه شده تار حواسم به تو هست
دستپاچه شدم این بار حواسم به تو هست
هر طرف پرت شد اعضات و دل من هر جاست
پیش تو نیستم انگار حواسم به تو هست
جگرم پاره شد از وا شدن زخم لبت
نفست را تو نگهدار، حواسم به تو هست
جان نکن جان نکنم، آه نکش پا نکشم
گر شدم پیر و گرفتار حواسم به تو هست
گرچه صد تیر به روی بدنت ریخته است
روی این دشت پر از خار حواسم به تو هست
چارگوشه شده از چند جهت صحن تنت
جگرم سوخت به ناچار، حواسم به تو هست
صد و ده تا شده ای جلب توجه بکنی
می زنم دور و برت زار، حواسم به تو هست
نیزه ها دور سر تو همه سرگردانند
تو خودت پاشو و بشمار، حواسم به تو هست
عمه ات بی خبر آمد ز حرم فکری کن
گرچه کارم شده دشوار حواسم به تو هست
چون پریشانی موی تو پریشان شده ام
عمه و معجر و اصرار... حواسم به تو هست
دست بردم به عبا تا بروی سمت حرم
وسط خندهء اشرار حواسم به تو هست
#محرم
#حضرت_علی_اکبر_ع
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
حق گفت که تصدیق حسین و علی این است
جبریل ببین تیغِ حسین و علی این است
بر دوش حسین آمد و گفتند ملائک
سوگند که تلفیق حسین و علی این است
حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است
نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است
سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم
وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است
مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد
تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است
خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند
خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است
نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است
گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون
از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است
تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است
بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
علی اکبر لطیفیان
@aleyasein
﷽
شعر روضه حضرت علی اکبر علیه السلام
شب هشتم محرم
می رسم با سر زانو به سر پیکر تو
لشکر شام چه آورده علی بر سر تو
باورم نیست تو آن اکبر سابق باشی
لشکری ریخته انگار علی بر سر تو
چه کنم گریه کنم یا بدنت را ببرم
پدرت خورده به حال چه کنم در بر تو
نیزه افتاده به جانت به گمانم بابا
که چنین در هم و بر هم شده بال و پر تو
زخم پهلوی تو انگار نفس گیر شده
فرق کرده ست چرا زمزمه ی آخر تو
سرِ پیری به من و گریه ی من می خندند
هلهله می کند این قافله دور و برِ تو
من که مَردم غم تو زار و زمین گیرم کرد
چه کند با غم تو، خواهر تو، مادر تو
وحید محمدی
#علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
@aleyasein
﷽
مناجات و گریز به روضه حضرت علی اکبر ع
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند
در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند
بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام
دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند
غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که
آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند
جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی
آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند
اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش
شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند
دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد
پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند
دست من را بین دست مهدی زهرا گذار
هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند
قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند
روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند
های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین
بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند
وحید محمدی
#مناجات
#علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
@aleyasein
﷽
شب هشتم محرم
شعر روضه حضرت علی اکبر ع
موذن سحر کربلا علی اکبر
برای پیری بابا عصا علی اکبر
برو عزیز که این رفتن تو خواهد شد
شروع غربت و اشک و عزا علی اکبر
برو که آب بنوشی ز دست های خودت
برو به سوی رسول خدا علی اکبر
برو ولی به من پیرمرد رحمی کن
ببین تو موی سپید مرا، علی اکبر
قدم بزن که ببینم جمال دلجویت
سپس برو به دل اشقیا علی اکبر
مقابل پدرت می روی به قربانگاه
به سمت لشکری از گرگ ها علی اکبر
دلم برای تو خیلی به شور افتاده
خدا کند نشود کوچه وا ... علی اکبر
خدا کند نرود پیکر مطهر تو
میان کوچهءشان زیر پا علی اکبر
خدا کند که اگر هم زدند با نیزه
به پهلویت نخورد بی هوا علی اکبر
خدا کند نشود تکه های پیکر تو
به روی نیزهءشان جابجا علی اکبر
خدا کند که نپاشد ز هم تنت بابا
خدا کند که همین یک عبا ... علی اکبر
وحید محمدی
#علی_اکبر
#شب_هشتم
@aleyasein
﷽
شب هشتم محرم
شعر روضه حضرت علی اکبر ع
این پاره پاره پیکر تو می کشد مرا
بال سفید پرپر تو می کشد مرا
قربان روی خونی پیغمبری تو
این داغ چون پیمبر تو می کشد مرا
ای آیه آیه سوره ی طه اذان بگو
بابا سکوت آخر تو می کشد مرا
این زخم روی پهلوی در هم شکسته ات
فرق شکسته ی سر تو می کشد مرا
عمّه ز خیمه آمده برخیز ای علی
این صحنه در برابر تو می کشد مرا
حالا جواب زحمت لیلا چه می شود
فکر جواب مادر تو می کشد مرا
اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی
حتماً سوال خواهر تو می کشد مرا
قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را
این قطعه های دیگر تو می کشد مرا
وحید محمدی
#علی_اکبر
#شب_هشتم
@aleyasein
﷽
شعر مناجات
گریز به روضه حضرت علی اکبر ع
گریه برای توست که رحمت میاورد
دست کریم توست سخاوت میاورد
با تو به خیر عاقبتم ختم می شود
این اشک هاست رزق شهادت میاورد
از لطف توست اینکه نمک گیر روضه ایم
لطف شما همیشه محبّت میاورد
بیهوده اند در پی این شرق و غرب ها
این مکتب شماست که عزّت میاورد
من آبرو نداشتم آقا، بدون شک
زهرا مرا همیشه به هیئت میاورد
این لطف بی نهایت تو مُزد نوکریست
این نوکری همیشه سعادت میاورد
ما غیر کربلای تو حاجت نداشتیم
عالم به کربلای تو حاجت میاورد
مثل علیِّ اکبر تو زخم می خورد
آن کس که سر به پای ولایت میاورد
تا اینکه برد نام علی را، همه زدند
نام علی و فاطمه غربت میاورد
باید عبا برای تنش دست و پا کنی
تا این تن جدا شده را جا بجا کنی
وحید محمدی
#علی_اکبر
#شب_هشتم
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
یک جلوه است جلوهی اعظم فقط علیست
یک معنی است معنی خاتم فقط علیست
آیات کبریاییِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آئینه خدای معظم فقط علیست
شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط
صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست
تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است
کوه است قله است مصمم فقط علیست
اصلا بهانهی نَفَس فاطمه است او
اصلا بهانهی همه عالم فقط علیست
جبریل هم موذن ایوان طلای اوست
بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست
گفتند او خداست و گفتند او جداست
باید که لال بود که مبهم فقط علیست
آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست
آری برای کفر جهنم فقط علیست
اسلام را دلیل حیات است یا حسین
اسلام را سلوک مسلم فقط علیست
هجده علی حسین به میدان روانه کرد
یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست
حُسنِ شروع علیاست و حُسنِ ختام هم
اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست
در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست
یعنی برای رزم مقدم فقط علیست
در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت :
قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست
در ابتدا تمامِ عَلمهایشان شکست
تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست
طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید
فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست
حق داشت که حسین به دنبال او دوید
تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست
ما با علی علی شب خود صبح میکنیم
دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست
(حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴)
@aleyasein
﷽
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
جز جلوهی خود حضرت حیدر که ندارد
مولا که یکی هست مکرر که ندارد
یکبار نگفت است حسین اکبر و اصغر
نام علی ای معرکه اصغر که ندارد
حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴
@aleyasein
﷽
#دودمه_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم
علی ابن حسینم
در کرببلا پنجره فولادِ حسینم
علی ابن حسینم
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۴)
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
یاعباس ادرکنی
بیشه از سیطرهی شیر بهم ریخته بود
لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود
چشمهای غضب آلود نَفَس میگیرد
دشت از ضربِ نَفَسگیر بهم ریخته بود
مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده
کوفه با نعرهی تکبیر بهم ریخته بود
یک سوار آمده بود و همه رَم میکردند
دشمن از صاعقهی تیر بهم ریخته بود
مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه
کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود
آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش
آب از غصهی تقدیر بهم ریخته بود
دست در آب فرو برد فرات آتش شد
آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد
ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش
به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش
داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد
تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش
همه سر درد گرفتند میانِ خیمه
به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش
آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک
خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش
این عموجانِ حرم بود که هِی کم میشد
قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش
تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد
راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش
وایِ من دادِ حرم دادِ حرم در آمد
یک برادر به سرِ چند برادر آمد
خیز از خاک بگو تا کمرم را چهکنم
تو که راحت شدهای من جگرم را چهکنم
موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود
بعد این وضع بگو که پسرم را چهکنم
مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند
پدرم از نجف آمد پدرم را چهکنم
پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند
جانِ من هلهلهی دور و برم را چهکنم
از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است
بازویت را چهکنم چشمِ ترم را چهکنم
مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ، سر پاشیده
یک نفر هستم صد درد سرم را چهکنم
قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین میبیند
از مدینه بخدا اُمِبَنین میبیند
سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم
که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم
قول دادی که بیایی و برایم بد شد
حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم
من بزرگ حرمم آب ندارم باید...
پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم
َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت
زود باید به رویت چادر مادر بکشم
به زمین دوختهای مزرعهی تیر شدی
چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم
وای خاصیت این تیرِ سهشعبه این است
باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم
خوردهای تیر از اینسو و از آنسو پیداست
این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
آنكه از جمعِ امامان دو برادر دارد
دلبری از همهیِ ما دو برابر دارد
طرفی اُمِبنين و طرفی فاطمه است
كيست در بينِ عشيره كه دو مادر دارد
لشكری زَهره ندارد كه نگاهش بکند
خاصه وقتی که کنارش علی اکبر دارد
چقدر بر رویِ پیشانیِ او میآید
دستمالی که به سر حضرتِ حیدر دارد
ایستاده به سرِ کعبه بخواند خُطبه
تا بدانند که این طایفه منبر دارد
علمش را بزند کرببلا چیزی نیست
کعبه تا کوهِ اُحُد نیز تَرَک بردارد
وقتِ صفین بزن چند قدم در میدان
چشم بر تیغِ شما مالکِاشتر دارد
هر امامی که تو را دید دو دستت بوسید
بوسه بر بازویِ تو لذّتِ دیگر دارد
حق بده اینهمه اسفند برایت میسوخت
قد و بالایِ تو در سایه دو دختر دارد
مدحِ تو بود دلم از تب و تابش اُفتاد
وای بر معجرِ زینب که رکابش اُفتاد
* *
علقمه موج شد عکسِ قمرش ریخت بِهَم
دستش اُفتاد زمین بال و پَرَش ریخت بِهَم
تاکه از گیسویِ او لختهیِ خون ریخت به مَشک
گیسویِ دخترکِ منتظرش ریخت بِهَم
تیر را با سرِ زانوش کِشید از چشمش
حیف از آن چشم که مژگانِ تَرَش ریخت بِهَم
خواهرش خورد زمین مادرِ اصغر غَش کرد
او که اُفتاد زمین دور و بَرَش ریخت بِهَم
قبل از آنیکه برادر بِرِسد بالینَش
پدرش از نجف آمد ، پدرش ریخت بِهَم
به سَرَش بود بیاید به سَرَش اُمِ بنین
عوضش فاطمه تا دید سرش ، ریخت بِهَم
کتفها را که تکان داد حسین اُفتاد و...
دست بگذاشت به رویِ کَمَرَش ریخت بِهَم
خواست تا خیمه رسانَد بَغَلَش کرد ولی
مادرش گفت به خیمه نَبَرش ریخت بِهَم
نه فقط ضَربِ عمود آمد و اَبرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش پُشتِ سرش ریخت بِهَم
به سرِ نیزه زِ پهلو سرش آویزان بود
آه با سنگ زدند و گذرش ریخت بِهَم
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
پارهبهپاره رویِ زمین قرصِ ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت
پا میشود دوباره زمین میخورد حسین
دستِ خودش نبود که بی تکیه گاه ریخت
یک دفعه ریخت حجم سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه گاه ریخت
تقصیر حرمله است که مویی سفید شد
تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم
در فرصت کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزه دار سوی قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سوی خیمه گاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور
بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایه یِ زینب ولی زَنی
آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت
می خواست تا محاسن او را بهم زند
اما به روی دخترکی اشتباه ریخت
این سر به روی نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بینِ راه ریخت
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
آب آور را زدند
نالهای پیچید در خیمه که لشگر را زدند
در میانِ نخلها
دستها تا شد قلم گفتند حیدر را زدند
باز هم از پشتِ نخل
حرمله یک چشم،خولی یک چشم دیگر را زدند
خورد تا رویِ زمین
دید بر دیوارِ کوچه رویِ مادر را زدند
تا که کوتاهش کنند
تیغها از سمتِ پا بدجور پیکر را زدند
یک نفر مو را گرفت
یک تبر محکم به پایین آمد و سر را زدند
آستین شد مویِ سر
دزدهای قافله این بار معجر را زدند
روی تیغِ نیزهها
ابتدا عباس را و بعد اصغر را زدند
چند باری او فِتاد
باز محکمتر به رویِ نیزه حنجر را زدند
بارِ دیگر سر نماند
وای از پهلو نوکِ نیزه برادر را زدند
خواهرش با پارچه
بست سر را تا نیاُفتد حیف خواهر را زدند
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
باز در معرکهها نوبت جولان شده است
شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است
کیست این مرد که هنگامهی تیرش پیداست
تک سواری که فقط ردِ مسیرش پیداست
موج برخاسته و کوه تلاطُم کرده
سر بِدُزدید که یک شیر تبسم کرده
آمده تا بخرد آبروی میدان را
آمده تا که بگیرد نفسِ طوفان را
مِیل کرده قدمی دور و بر خویش زَنَد
دست بر قبضهی تیغِ دو دَم خویش زَنَد
مَشک بر دوش هوای دل دریا دارد
پسرِ سومِ زهرا چه تماشا دارد
تند باد است که میچرخد و جانکاه بوَد
اَشهدُ اَنَّ علیاً ولی الله بوَد
چشمها مات علی باز به خیبر رفته
این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته
گرهای زد به دو اَبرو و نفس بند آمد
کعبه و خیبر و دریا همه را کَند آورد
لحظهی سختِ نبرد است گُلِ لبخندش
نامِ زهرا و علی نقش به بازو بندش
رقصِ تیغش چه عجیب است هنر میخواهد
دیدنِ حضرت عباس جگر میخواهد
هو هویِ تیغهی او وَه چه شتابی دارد
پسِ هر ضربه به جا ردِّ شهابی دارد
بعد هر ضربهی او تازه همه میفهمند
که دو نیمند و یا اینکه به مویی بندند
چند وقتی است که بی پا و سر و دست شدهاند
چند وقتی است دو نیم اند ولی بی خبراند
لرزه میافکَنَد آن دَم که قدم میکوبد
سرِ زینب به سلامت که علَم میکوبد
پای او ریخته هرکس که سری داشته است
چه خیالیست حرم را عَلم افراشته است
باز میآید و مَشکش پُرِ آبست هنوز
وقتِ لالایی آرام رُباب است هنوز
آه از آن روز که میدید که لبها خشک است
مَشکهای حرمش بینِ دو دریا خُشک است
رفت یک بارِ دگر شاد کند دلها را
تا به خیمه بکشاند یقهی دریا را
دختری گفت فرات از لب او میآید
دلتان قرص بخوابید عمو میآید
ولی ای وای نیامد نَفَسِ گلها حیف
چقدر منتظرش بود رُباب اما حیف
به کمین چند هزاری دلِ نخلستانند
شیر میآید و از ترس همه پنهانند
دست را بس که کریم است همانجا بخشید
حاجتِ هرچه که تیر است به یکجا بخشید
تیر از چار طرف خورده ولی جان دارد
پدرِ مشک ببین مشک به دندان دارد
گرچه هر تیر خودش را به تنِ او جا کرد
باز هم حرمله اینجا گرهاش را وا کرد
تیری انداخت که غم را به دلِ زهرا دوخت
مَشک را تیر درید و به تنِ سقا دوخت
تیر دوم که رها شد دلِ زهرا خون شد
چشم را بوسه زد از پشتِ سرش بیرون شد
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
از زبان امام حسین علیهالسلام
اینجا رسیدم تا عزایت را بگیرم
از دستِ سرنیزه لوایت را بگیرم
حالا بجای اینکه دستم را بگیری
باید که زیر کتفهایت را بگیرم
زود آمدم از دستِ آن مردِ حرامی
تا بیرقِ کرببلایت را بگیرم
شرمندهام شرمندهای ، آخر رسیدم
شاید جلویِ هایهایت را بگیرم
دیگر عبایی نیست جانی نیست با من
ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم
خیلی خجالت میکشم از بچههایم
ای کاش میمردم که جایت را بگیرم
گفتی برادر ، نیزه اما حنجرت دوخت
زود آمدم اَدرِک اَخایَت را بگیرم
قدر سپاهی غارتت کرند ای وای...
از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم
از قدّ و بالایت چرا اینقدر رفته
حالا چگونه جای جایت را بگیرم
هرجا که دستی میزنم میریزد ایوای
من ماندهام تا که کجایت را بگیرم
چشمان تو بَس بود ناموسم نلرزد
کاش از سهشعبه چشمهایت را بگیرم
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
از زبان حضرت ابالفضل علیهالسلام
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد
یا که آبی به لبت حیف بجانم که نشد
بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند
سعی کردم نشود خیس لبانم که نشد
تا نیافتند زمین دخترکانت بی من...
خواستم تا به حرم تَن بکشانم که نشد
پیشِ تو پانشدم آه مرا میبخشی
گفتم از تیر خودم را بتکانم که نشد
سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان
جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد
تیر را تا که کشیدم رمقم را هم برد
آمدم بر روی زین باز بمانم که نشد
که عمود آمد و تا بِینِ دو اَبرو واشد
خواستم نشکند اَبروی کمانم که نشد
خواستم تا که به صورت نخورم روی زمین
هرچه کردم نخورد نیزه دهانم که نشد
دست وقتی که نباشد همه اینها بشود
کاش می شد نشوی فاتحه خوانم که نشد
حسن لطفی
@aleyasein
﷽
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد
ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد
یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر...
رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد
خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد
دیدی آخر خواهری بیتاب را بیچاره کرد
هرکه او را دید از دشمن فقط میگفت وای
کوه بود و سینهاش سیلاب را بیچاره کرد
دستهایش بر زمین دستِ مردی بَر کمر
این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد
یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت
یک حرامی نیزهاش را بِینِ پهلو جاگذاشت
- - -
از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید
آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید
خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت
تشنهای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید
کاش میشُد تیر را بیرون نمیآورد او
با خودش تیرِ سهشعبه وای مژگان را کشید
تیرها از پشتِسر بر قامتِ او خوردهاند
پس چرا از سینهاش صد تیرِ سوزان را کشید
با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم...
در میانِ شعلهها شامِ غریبان را کشید
هلهله میآمد و دیدند آقا داد زد
مَشک را از رویِ سینه کَند آقا داد زد
- - -
در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد
زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد
خوب شد اُمالبَنین هم حال و روزش را ندید
جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد
دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت
سمتِ او زینب دوید و اصغرش را جمع کرد
تا پدر را دید رویش را سکینه زخم کرد
با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد
بسکه سر وا بود میاُفتاد هِی از نیزهها
خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد
هیچکس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد
هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد*
در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی از دهانه افسار مرکب آویزان بود.
حسن لطفی
@aleyasein