eitaa logo
کانال رسمی شعر آل یاسین
6.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
129 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش... @aleyasein
رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعبه می‌گفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گفتی نقشه‌ی راه سعادت را مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد قیامت را؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشم‌هایت علتِ خون‌گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی @aleyasein
امیر لشگر من دست من به دامن تو رباب مانده و امید آب بردن تو به اهل خیمه سپردم که آب گردن من بلند گر نشوی خون من به گردن تو عبای من که نصیب علی شده ماندم چگونه جمع کنم پاره پاره تن تو دو تیر با دو کمان و سپاه مژگان کو؟ چه امده سرچشمان مرد افکن تو بدون چشم تو تکلیف خیمه روشن نیست حصار امن خیامم نگاه روشن تو بلند شو که نشیند هر آنکه استاده برای کسب غنیمت نشسته دشمن تو بلند شو گره از کار خیمه‌ها وا کن که چشم بسته حرامی به چشم بستن تو @aleyasein
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  برادری به زمین بود و بال و پَر می‌زد برادری به سرش بود و هِی به سَر می‌زد برادری به زمین از لبش جگر میریخت برادری به سرش داد از جگر می‌زد  چقدر چین و چروک است رویِ این صورت کنار هلهله‌ها دست بر کمر می‌زد  دو دست در بغل و یادِ مادرش می‌کرد دوباره حرفِ در و چوبِ شعله‌ور می‌زد  رشید بودنِ او کار دست زینب داد گره به معجرِ طفلانِ بی خبر می‌زد  کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت سه‌شعبه زخمِ خودش را عمیق‌تر می‌زد کمی زِ ساقه‌یِ هر تیر از دو سو پیداست کسی که بغضِ علی داشت تا به پَر می‌زد  برای خاطرِ هشتاد و چهار خانم بود اگر حسین نشسته به روی سر می‌زد (حسن لطفی) @aleyasein
کاش بودم کربلا و میشدم با تو شهید میشدی اینگونه هفتاد و سه تن با من؛ حسین💔 @aleyasein
﷽ یاکاشِفَ‌الْکَرْبِ‌عَنْ‌وَجهِ‌الْحُسَینِ‌اِکْشِفْ‌کَرْبى‌بِحَقِّ‌اَخیکَ‌الْحُسَیْنِ علیه‌السلام واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل هربار که گفتیم الهی به اباالفضل ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل آقای همه ارمنیان جان سن قربان ای مقصد حاجات گران جان سن قربان ما را بنویسید بدهکارتر از این دیوانه و ویرانه و سربارتر از این ما را بنویسید گرفتارتر از این می‌گفت فقط  مادرِ من جاندی ابالفضل می‌گفت به من آذری ایماندی ابالفضل این کیست علی ابن علی معنی نامش این کیست که خواندند همه ختم کلامش این کیست که جبریل گرفته است لگامش ای جان همه خوش قد و بالایی‌ات آقا بر روی سرم سایه‌ی آقایی‌ات آقا خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب ای سایه‌ی تو روی سرِ محملِ زینب بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش بگذار که فریاد زنم از جگر خویش شرمنده شدی  آب اگر نیست نباشد وای از حرمم  نامِ تو کافیست نباشد برخیز که سوزِ عطش و ضجه‌ی آب است برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را با ضربه‌ی سنگین علم ریختنت را آنقدر زمین ریخته‌ای کم شدی عباس شرمنده شدی آب شدی غَم  شدی عباس ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس ای وای به تیری خَم اَبروی  تو پیچید از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید این تیر چه بد خورد  که مژگان تو را بُرد آن تیغ  چِها کرد  که دستان تو را بُرد این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم هِی داد کشم  دست خودم نیست عزیزم (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۶) @aleyasein
﷽ "هوالمحبوب" بر لبِ آبم و از داغ لبت می میرم هردم از غصه ی جانسوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم بوته ی عشق تو کرده ست مرا چون زر ناب دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید سینه ام تنگ شد از بس که بُوَد تأخیرم تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر بیان شد زلب شمشیرم سایه ی پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم کربلا کعبه ی عشق است و من اندر احرام شد در این قبله ی عشاق ، دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان ، تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم به راه تیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی رکوع است نماز من و این تکبیرم بدنم را به سوی خیمه ی اصغر نبرید که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم تا کند مدحِ ابوالفضل، امام سجاد نارسا هست"حسان"! شعر من و تقریرم (شاعر: استاد حبیب الله چایچیان) @aleyasein
1_5665701574.m4a
حجم: 4.93M
زمینه حضرت عباس ع شب تاسوعا، محرم ۱۴۴۵ ه.ق دستی برات نمونده، تا دستتو بگیرم پشت و پناه من ای، سردار بی نظیرم عباس چشاتو واکن، پاشو دارم می میرم چه کنم با رنگ پریده چه کنم با قد خمیده چه کنم با مشک دریده و دست بریده ــــــــــــــــــ باور نمی کنم این، پیکر که رو زمینه این جسم قطعه قطعه، ماه ام بنینه خوبه که زینبم نیس، وضع تو رو ببینه چه کنم با ماه مدینه چه کنم با داغ رو سینه چه کنم با حال ربابم و اشک سکینه ــــــــــــــــــ مبهم شدی عزیزم، این تن شبیه رازه با هر نفس میاد از، چشم تو خون تازه واسه رسوندنت تا، خیمه عبا نیازه چه کنم با تیر توو چشما چه کنم با گریه ی زهرا چه کنم با اشک رقیه و غربت زن ها ــــــــــــــــــ بعد از تو ای علمدار، خیلی سرم شلوغه دور و برت شلوغه، دور و برم شلوغه می بینی غیرت الله، دور حرم شلوغه چه کنم با غربت خیمه چه کنم با حرمت خیمه چه کنم با سیلیِ دشمن و غارت خیمه وحید محمدی @aleyasein
﷽ یاکاشِفَ‌الْکَرْبِ‌عَنْ‌وَجهِ‌الْحُسَینِ‌اِکْشِفْ‌کَرْبى‌بِحَقِّ‌اَخیکَ‌الْحُسَیْنِ علیه‌السلام واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل هربار که گفتیم الهی به اباالفضل ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل آقای همه ارمنیان جان سن قربان ای مقصد حاجات گران جان سن قربان ما را بنویسید بدهکارتر از این دیوانه و ویرانه و سربارتر از این ما را بنویسید گرفتارتر از این می‌گفت فقط  مادرِ من جاندی ابالفضل می‌گفت به من آذری ایماندی ابالفضل این کیست علی ابن علی معنی نامش این کیست که خواندند همه ختم کلامش این کیست که جبریل گرفته است لگامش ای جان همه خوش قد و بالایی‌ات آقا بر روی سرم سایه‌ی آقایی‌ات آقا خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب ای سایه‌ی تو روی سرِ محملِ زینب بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش بگذار که فریاد زنم از جگر خویش شرمنده شدی  آب اگر نیست نباشد وای از حرمم  نامِ تو کافیست نباشد برخیز که سوزِ عطش و ضجه‌ی آب است برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را با ضربه‌ی سنگین علم ریختنت را آنقدر زمین ریخته‌ای کم شدی عباس شرمنده شدی آب شدی غَم  شدی عباس ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس ای وای به تیری خَم اَبروی  تو پیچید از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید این تیر چه بد خورد  که مژگان تو را بُرد آن تیغ  چِها کرد  که دستان تو را بُرد این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم هِی داد کشم  دست خودم نیست عزیزم (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۶) @aleyasein
یا ابوفاضل مدد سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته دیدند روی تو حرم حساس هستند با یک امان نامه غرورت را شکستند فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی اما تو فرزند امیرالمومنینی در معرفت آیینهٔ ام البنینی شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو آب دهان بر نامه اش انداختی تو گفتی که من تا آخرش پای حسینم با نوکری او امیر عالمینم ای کاش آقا دیده از دریا نبندد با ریسمان صبر دستم را نبندد ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد سخت است یل باشی ولی با دست بسته بینی که نا محرم حریمت را شکسته من مرده باشم دست زینب را ببندند وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند با تیر چشمانم الهی پاره باشد اما نبینم خواهرم آواره باشد من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند اما کسی یک موی زینب را نبیند بر صورت من آی لشگر پا گذارید پوشیه را از روی زینب بر ندارید سروده سحر تاسوعا سال ۱۴۰۱ @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم در حرم چشم انتظارانِ فراوان داشت حیف علقمه بی تاب بود آنروز  مهمان داشت حیف سهم آبش را سه روزی سهمِ طفلان کرده بود روی لبها از ترک زخمی نمایان داشت حیف رفت سمت خیمه‌ها  اما هوا تاریک شد علقمه از تیر و تیغ و نیزه باران داشت حیف خَم شده بر مَشک اما دستها را جا گذاشت این پناه خیمه‌ها ردی شتابان داشت حیف یک سه‌شعبه آمد و درجا سه جایش را شکست حیف شد ماه حرم انبوهِ مژگان داشت حیف مَشک را وقتی به دندان داشت چشمش را زدند مَشک را وقتی به دندان داشت دندان داشت حیف کم‌کم از قد رشیدش در مسیرش ریخت ریخت کاشکی این ضربه‌های سخت پایان داشت حیف با سه‌شعبه ناگهان اُفتاد با صورت زمین بین صدها درد ، این دردی سه چندان داشت حیف خورد با صورت زمین  پهلویش اما درد کرد خورد پیش مادری که دست لرزان داشت حیف می‌زدند و دور می‌گشتند و هِی می‌آمدند لشگری که چند‌صد قاری‌ِقرآن داشت حیف تا تکان می‌خورد  جمعیت به هرسو می‌دوید لشگری که تیغ عریان داشت او جان داشت حیف خواهری از  خیمه دارد روسری می‌آورد مادری بی شیر هم  طفلی به دامان داشت حیف دخترک کنج خرابه دست بر مویش کشید با خودش می‌گفت روزی هم عمو  جان داشت حیف (حسن لطفی ۴۰۲/۰۵/۰۴) @aleyasein
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا اباعبدالله علیه السلام خیمه ی زینبو سوزوندن آب به لبهات نرسوندن سنگ زدن سرو شکوندن ... آه اباعبدالله زنده بودی فاتحه خوندن نیزه رو تو تنت شکوندن تا ته گودال کشوندن آه اباعبدالله بغض و‌کینه هاشو رو کرد نیزه رو تو تنت فرو کرد با پا جسمو زیرو رو کرد آه اباعبدالله ▪️با حال مناسب گوش کنید محرم امسال ، به روضه می‌رویم... @aleyasein