eitaa logo
از هر دری سخنی
608 دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
420 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بعضیا وقت ظهور به امام می‌پیوندند، بعضیا هم بعد از ظهور، 🔹اما اینا خیلی فرق دارند با کسانی که قبل از ظهور خودشون رو به امام رسوندند. @shohadanaja @alfavayedolkoronaieh🌱
🔴 استاد، دانشجو، معلم، مبتکر، پزشک یا اصلا هر کاره‌ای که باشی عاقبت در خوش‌شانس‌ترین حالت ممکن توی هفتاد سالگی نه دست، نه پا و نه حتی دندانت قوت جوانی را ندارد؛ دروغ چرا؟! هیچکدام از این اسم و رسم‌ها به کارت نمی‌آیند. باور نداری فقط دو ساعت وقت بگذار و به سرای سالمندان سر بزن. 🔴 آن روزها تو می‌مانی و دلت! صبح گوش تیز می‌کنی به "تِق" صدای در! امروز نوبت کدام دختر یا پسرت هست که کلید بیندازد توی قفل و بیاید بالاسرت. بوی عطر کدام نوه‌ات توی خانه خواهد پیچید. چه کسی می‌آید دستانش را حلقه کند دور کمرت و بگوید "ماشّشالاه هنوز جوونیا!" آن روزها دلت می‌خواهد یکی بیاید و آن‌طور که تو دوست داری دستمال بکشد روی آینه‌ها. با تمام دلش عینکت را تمیز کند. چروک بین ابروهای تُنُکت را ببوسد. قربان‌صدقه‌ات برود و بعد آن‌را بگذارد روی چشمانت. تصویر نوه‌ جدید را برایت بزرگ کند تا خوب تشخیص بدهی شبیه کی شده... آن روزها فقط دوست داری احساسِ بودن داشته باشی. احساس دیده‌شدن. پس یادت باشد با دستان خودت مزه زندگی را از خودت نگیری... همراه باشید... ✍️ @joft_jomoli @alfavayedolkoronaieh🌱
کی روی، ره زکه پرسی، چه کنی، چون باشی؟! روزی در محضر مرحوم علّامه طباطبایی بودیم که یکی از دوستان حاضر در آن جلسه این بیت عارف شیراز را زمزمه کرد: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ یک‌باره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفتند و سخت گریستند و در حالی که شانه‌هایشان به شدت تکان می‌خورد، با خود زمزمه می‌کردند: «کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟» گویا آن کس که در بیابان از کاروان بازمانده و راه نمی‌داند، خود او است. آن گریه، قلب حضار را چنان به آتش کشید که هرگز شعله آن در جانشان به سردی نمی‌گراید. رَحِمَهُ اللّهُ وَاَنْزَلَه فِی جِوارِ قُرْبِهِ. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شهود و شناخت، آیت اللّه ممدوحی، ج۱، ص۱۰۶،بوستان کتاب قم. @sirefarzanegan @alfavayedolkoronaieh🌱
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ایران می‌تواند هواپیمایی در کلاس ایرباس و بویینگ بسازد/ امروز هواپیماهای روسیه در ایران تعمیر می‌شود رئیس سازمان هواپیمایی کشور: 🔹با دانش و زیرساختی که در کشور وجود دارد حتما می‌توانیم هواپیمایی در کلاس ایرباس و بویینگ بسازیم. 🔹ده سال پیش کسی باور نمی‌کرد ایران جزو باشگاه فضایی باشد اما امروز این امر با ماهواره کاملا بومی محقق شده است. 🔹روسیه ۹۰۰ ایرباس خرید ولی در اولین روز تحریم اجازه پرواز نگرفت و جمهوری اسلامی ایران به روسیه کمک کرد. 🔹با افتخار می‌گوییم که هواپیماهای روسیه امروز در ایران تعمیر می‌شود. @Roshangari_ir @alfavayedolkoronaieh🌱
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ به یک شبهه پرتکرار؛ چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ آیا بهتر نبود بعد از آزادسازی خرمشهر، با صدام صلح میکردیم و جنگ تمام میشد تا هزاران شهید ندهیم و زیرساختهای کشور کمتر آسیب ببیند؟ چرا ایران بعد آزادی خرمشهر صلح نکرد؟ آیا این کار خودش جنگ طلبی و تجاوز به عراق نبود؟ در قسمت ۶۲ برنامه حافظه تاریخی ایرانی ضمن معرفی دو اثر ویژه مکتوب درباره جنگ تحمیلی، از زبان فرماندهان جنگ به این سوالات پاسخ داده ایم. @sabeti @alfavayedolkoronaieh🌱
👓 از مدلینگ و پاساژگردی تا طلبگی! 🔹 بدون مقدمه چینی می روم سراصل مطلب! خواهر وبرادری نداشتم؛ یکی یه دونه خونه بودم. با حجاب مخالف شدید بودم با نظام و انقلاب شدیدا خانوادگی زاویه داشتیم در حدی که پدر بزرگ و مادر بزرگم جز همان ۲درصدی بودند که سال ۵۷ به جمهوری اسلامی رای نداده بودند! 🔹 روزهایم با دورهمی و رستوران رفتن به شب می رسید. عقربه های ساعت هم از دستم خسته بودن؛ آخه هی نگاه به ساعت می کردم وزیر لب می گفتم: حوصله هیچ کاری ندارم. نمی دانستم دنبال چی باشم؟ پدر و مادرم نقششان در زندگیم، کم رنگ بود شاید با رفتارهایم، به آن ها اطمینان خاطر داده بودم که بزرگ شده ام و می توانم انتخاب کنم! جلو بروم، زمین بخورم ... بلند شوم اما اینطور نبود و نشد. سردرگم بودم و برای فرار از این سردرگمی ها و فرار از اندیشیدن، روزهایم را با دوستان، دورهمی ها و مراکز خرید به شب می رساندم و شب را خالی تر و درمانده تر از شب قبلش به صبح می رساندم! ❗️ روزها همه مثل هم می گذشت؛ نقطه ی آغازم برای حرکت در تاریکی، تنهایی بود ... برای همین در دوره های طراحی لباس و شرکت کردم. خوب بود! با اشتیاق پیگیری می کردم. رسیدم به این که گفتم: اینم از انتخاب من! تصمیم گرفتم از ایران بروم، یا بازیگر بشم یا در صنعت مدلینگ فعالیت داشته باشم، این یعنی من حتی خانواده مذهبی هم نداشتم که با این مدل کارها مشکل داشته باشن، یعنی در قید و بند حجاب و مذهب هم نبودم، تا دلتان بخواهد هم گشت ارشاد بهم گیر داده بود! همه ی کارهایم را انجام داده بودم از یادگیری زبان تا انتخاب کشور وگرفتن پاسپورت یعنی تا یک قدمی رفتن از ایران پیش رفتم ... 🌹 یادم نمی رود روز سه شنبه ای بود که یکی از دوستانم که او هم مذهبی نبود بخاطر نذر پدر مرحومش باید می رفت شهرستان و می خواست تنها نباشد، فقط به من گفت می آیی و من قبول کردم!... وقتی رسیدیم آنجا گفت: امروز با هم اینجاییم! این جمله را گفت و از پیش من دور می شد. من در همان نقطه باقی ماندم! زیبایی گنبد آبی نیلگون در برابر چشمانم، صدای غرق شدن در حس آرامش را با تمام وجودم می شنیدم! از حال عجیبی که تا ان لحظه تجربه اش نکرده بودم... همه و همه، توان راه رفتن را ازم گرفتند... در حیاط نشستم! رایحه گل عجیبی می آمد! به آنی حسی از دلم گذشت و فقط می دانم که تولد دوباره ام همان لحظه و همان دم بود! خیلی ساده ... یکسال تنها به مسجد جمکران می رفتم ودر حیاط می نشستم! چادری را روی سرم نگه می داشتم اما دلم قرص نبود، با نگاهم مردم را دنبال می کردم! ✅ همانجا دختری کوچک کاغذی را به دستم داد... با چشمانم نوشته ها را می خواندم! حجاب تو... به بهای شکسته شدن پهلوی » مادر« ماندگار شد! چادر همان حجابی که پشت در سوخت اما نیفتاد! حجاب تو! تالفی غروبی است که در آن روز چادر از سر زنان حرم کشیدند.! چادر تو! میراث خون دل های خیمه نشینان ظهر عاشوراست... چادر تو! به همین سادگی انتقام کربلاست! دیگه هیچ شدم قطرات اشک همچون باران بهاری بر صورتم می بارید... به صورت معجزه با حجاب شدم. حجاب، نوری از انوار الهی، اول مرا از نگاه نامحرمان پوشاند! 🔹 اگرچه دایره ی رهایی وسیع بود و اندیشه را از من ربوده بود ولی حلقه اش محدود شد و دایره ی »که هستم ...از کجا آمده ام... به کجا می روم« مرا آماده حس خوب بندگی کرد. برای رسیدن به جواب سوال ها و از همه مهمتر برای ثابت قدم ماندن در این مسیر و روشن تر شدن راهی که آغاز شروع بود، وارد حوزه شدم... شروع شیدایی! چرا میگم شروع شیدایی؟ چون برای کسب نمرات عالی و رقابت با همکلاسی هایم روی صندلی ها نمی نشستم! هدفم کامل مشخص بود! وقتی کتاب ها را می خواندم در سطر به سطرشان دنبال جواب بودم! گاهی برای رسیدن به جوابی، سردرگم میشدم! انگار روی پل معلق هستم نه می توانم جلو بروم نه میتوانم به عقب برگردم! برای رد شدن از این حس در تفاسیر قرآن و نهج البلاغه ، غرق می شدم... ساعت ها بی وقفه می خواندم و اندیشه می کردم! سوال پشت سوال، ردیف می شد در دفترچه یادداشت می کردم واز اساتید کمک می گرفتم! روزها و شب هایم به سرعت باد در حال گذر بودند و با قاطعیت می توانم بگویم بهترین لحظات عمرم را می گذرانم...آرامشی در جانم شعله وراست. معبودا به عظمت وجلالت شکر ... خانواده ای که اهل نماز و... نبودند با طلبه شدن دختر و به برکت تحصیل در حوزه، خانواده ام هم شیدا شدند. و سبب قوت قلبم در رسیدن به آخرین سال تحصیل در حوزه هستند... اما راه من ادامه دارد... آرامش معنوی در سایه سار کسب علوم دینی و زانو زدن در آستانه مکتب اهل بیت علیهم السالم یافتنی است! @HozeTwit @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📰 دکه روزنامه| از اعداد توخالی تا جراح شگفت‌انگیز جهان شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ @Farsna @alfavayedolkoronaieh🌱
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند مارا فضیل فرض کنید و نظر کنید   @alfavayedolkoronaieh🌱
فكر بشكل كبير واسأل بشكل كبير لا سمح الله أنت لا تستحقين أشياء قليلة بزرگ فکرکن و بزرگ بخواه نه خدا بخیله نه تو‌ لیاقت چیزای کمی رو داری... 💟 @asheghaaneh @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏از دختر شهید حزب الله حسن اسماعیل که حال خوبی نداشت پرسیدن چی دلت میخواد؟ گفت: بابامو میخوام و حالا پیش باباست... 🔻 دختر شهید حسن اسماعیل (شهید لبنانی) به پدر شهیدش پیوست. روحش شاد.. @Roshangari_ir @alfavayedolkoronaieh🌱
🔴 🚩 💢 جشن ولادت امام‌رضا(علیه‌السلام) 🔹️ سخنران: 🎙 حجت‌الاسلام مروستی‌زاده 🔹️ مدیحه‌سرا: 🎙 کربلایی محسن محمدی‌پناه 🗓 شنبه ۶ خردادماه ۱۴۰۲ ⏰️ همراه با نماز مغرب و عشاء 📌 مراسم بیاد شهیدان حسن‌رضا و علیرضا بابایی محمدآبادی 🕌 بلوار جمهوری اسلامی، آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام) ➖➖➖➖➖ 🏳 هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد 🆔 @darozzekr_com
آن حاجت، مغفرت است! سیدناالاستاد، عارف واصل مرحوم آیت الله جعفری تهرانی می‌فرمودند: روزی از مرحوم استاد علامه طباطبایی سوال کردم آن حاجتی که امیرالمؤمنین علیه السلام در مناجات شعبانیه عرض می‌کند: عمرم را در راه درخواست آن فانی کردم، چیست؟ إِلٰهِى مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِى فِى حاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْكَ. مرحوم علامه فرمودند: آن حاجت، مغفرت است! همین سوال را استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله سعادت پرور تهرانی (پهلوانی) نیز از مرحوم علامه داشتند که ایشان همان پاسخ را داده بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: بالاترین نذر، ص۳۲، جعفر صالحان، نشر تراث. @sirefarzanegan @alfavayedolkoronaieh🌱
🏃 زندگی با سیستم چهار دو دو! ♦️ سیستم ما چهار دو دو بود! عموی یزدی شش صفر دو، عموی میبدی مثل ما چهار دو دو! وقتی دور هم جمع می‌شدیم نسبت دخترها بالاتر بود؛ این، جدا از سیستم چهار سه دوی خانواده عمه در اصفهان و سه عموی دیگر با آمارهای مختلف بود البته؛ توی همین سه خانواده، چهارده تا دختر بودند، چهار تا پسر! جدا از دو نفر آخری که همیشه ثابت هستند و پدر مادری! وقت میهمانی که می‌رسید، یک‌عالمه بچه از سر و کول خانه بالا می‌رفت. همیشه جیغ‌های ظریف دخترانه از داد و بیدادهای پسرها چند سر و گردن بالاتر می‌زد. دید و بازدیدهای یک‌هفته‌ای شاید از عجایت روزگار جدید باشد، چون نه خانم خانه حوصله ریخت‌وپاش تک‌فرزند جاری‌اش را دارد، نه می‌خواهند بچه‌ی لوس اقوام سرک بکشد توی خلوت اسباب‌بازی‌ها و گوشی اندروید بچه‌شان. اما آن روزها همه‌چیزمان روی میز بود تا بازی کنیم و از زندگی لذت ببریم. خاک‌بازی، خاله‌بازی، پلیس‌بازی، فوتبال و هزار تا بازی رسمی و غیررسمی دیگر؛ که جایی برای نشستن پای تلویزیون سیاه‌وسفید خانه باز نمی‌کرد! گاهی سراغ روسری خواهرها می‌رفتیم. تا غافل می‌شدند برمی‌داشتیم و دِ فرار. دو سه تا لباس تویش می‌ریختیم، می‌پیچیدیم و گره می‌زدیم. شکل توپ می‌شد؛ همان توپ «میکاسا»ی ما؛ که در و دیوار خانه را با آن توپ ساختگیِ پارچه‌ای به هم می‌دوختیم! حالا اما بچه‌ها تک و تنها و یکی دوتا شده‌اند. خسته از فشار درس‌هایی که گاهی برای حفظ آبروی بابا و مامان بیشتر هم می‌شوند، قوز کرده از سر به زیریِ توی گوشی و با چشم‌هایی تار از خیره‌ماندن به صفحه‌ی گوشی هوشمند! احمد کریمی @joft_jom @alfavayedolkoronaieh🌱
▪️امام خامنه ای :فرهنگ مثل اقتصاد نیست 🔻امیدوارم مسئولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه می‌کنند. با مسائل فرهنگی شوخی نمیشود کرد، بی‌ملاحظگی نمیشود کرد. 🔻اگر چنانچه یک رخنه‌ی فرهنگی به‌وجود آمد، مثل رخنه‌های اقتصادی نیست که بشود آن را جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا داد یا یارانه‌ی نقدی داد! این‌جوری نیست، به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود، مشکلات زیادی دارد. ۹۲/۱۲/۱۵ @Roshangari_ir @alfavayedolkoronaieh🌱