تو شخصیت کسی را که ادعای پیامبری می‌کرد، شکستی!
علامه عسکری می‌فرمودند:
پس از ترور نافرجام کسروی توسط شهید والامقام نواب صفوی به ایران آمدم. روزی از آیت الله حاج شیخ عباسعلی اسلامی تقاضا کردم تا مرا با شهید نواب آشنا کند و این آشنایی در منزل آقای اسلامی اتفاق افتاد. در این جلسه از شهید نواب تقاضا کردم تا جریان برخوردش با کسروی را بگوید.
نواب صفوی گفت:
درنجف مشغول تحصیل بودم که شنیدم کسروی ادعای پیامبری کرده به همین خاطر به ایران آمدم تا او را به کمک بحث و گفتگو از تاریکی و ضلالت نجاتش دهم. در بحث و گفتگو متوجه شدم او عناد ورزیده و زیر بار حرف حق نمی‌رود.
به همین جهت او را مهدورالدم یافتم و با یکی از مجتهدان مشورت کرده و حکم ترور او را گرفتم.
💢 از فروشنده‌ای یک عدد اسلحه کمری شش تیر تهیه کردم. برای آزمایش اسلحه به بیابان های اطراف قنات آباد رفتم(قنات آباد آن زمان آخر تهران و مکان کوره‌های آجرپزی آنجا بود) پس از آزمایش اسلحه به منزل کسروی رفتم زیرا با او بارها در منزلش بحث کرده بودم. با کسروی از خانه‌اش بیرون آمدیم. به هنگام خروج کمی از او فاصله گرفتم اسلحه را به سوی او نشانه گرفتم چهار محافظی که همراهش بودند، فرار کردند. هنگام شلیک، گلوله داخل اسلحه گیر کرد. کسروی عصایی داشت که در واقع غلاف شمشیر بود از درون عصا شمشیر را بیرون آورد و به سمت من حمله‌ور شد من هم با او گلاویز شدم در این هنگام پلیس هم سر رسید و ما را از همدیگر جدا ساخته و سوار درشکه به سمت کلانتری حرکت کردیم. به نظرم رسید اگر به کلانتری برسیم من شکست می‌خورم همان جا تصمیم گرفتم تا او را خفه کنم. به همین منظور گلوی او را فشردم دوباره درگیری درون درشکه شروع شد درشکه چی که شاهد صحنه بود پا به فرار گذاشت و درشکه درون نهر آب افتاد.
در هر صورت مامورین آمده و ما را به کلانتری بردند.
عده‌ای از تجار تهران مرا از زندان آزاد کردند.
ایشان خیلی ناراحت بودند از اینکه موفق به کشتن کسروی نشده بودند. من به او گفتم: ناراحت نباش در واقع تو او را کشتی، تو شخصیت کسی را که ادعای پیامبری می‌کرد، شکستی!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مرزدار مکتب اهل بیت- زندگی‌نامه علامه عسکری- محمد باقر ادیبی لاریجانی، نشر دانشکده اصول الدین.
@sirefarzanegan
@alfavayedolkoronaieh