با #وضو بودن اثر دارد،
یعنی وقتی وضو گرفتید و نشستید یک نورانیتی هست که خودت نمیبینی من هم نمیبینم اما آنهایی که چشمشان باز است میبینند، وضو که نداشته باشید یک گرد و غبار اطرافتان دور میزند...
- آیت الله ناصری
#اذان
@maae_maein
@alfavayedolkoronaieh🌱
1_552611922.mp3
30.06M
#مناظره
بین حامد کاشانی و حسین دهباشی
📌درباره شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و توییت های اخیر؛
پنجشنبه ۸ آبان ۹۹
@tollabolkarimeh
@alfavayedolkoronaieh🌱
🔸همسفر قطار شیراز 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🚂این اواخر، حفاظت شخصیتها کمی شل و سفت میکرد. زمانی که محافظ میفرستادند مانع نمیشدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمیشدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود.
🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود میرفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود.
چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط میگرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که میتوانست هرکسی باشد سپری میکردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استانهای کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی میکرد.
در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ...
🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند.
🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. بههمراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست».
🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمیبره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم».
مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه».
برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان».
پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم»
پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد!
🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.»
در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید»
مرد هیچ واکنشی نداشت!
دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... »
قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود.
گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها»
مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
(ادامه دارد) ...
@haerishirazi
ادامه ...
🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ میشود، اسراف است، بفرمائید ... »
هر چه مرد کمتر همراهی میکرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف میزد و مزاح میکرد.
🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر میگرفتند و به اصرار به آنها میدادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را میگرفت و میخورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم.
🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب میکردند چون برای نماز شبشان فضا مناسبتر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه میکند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب میخوانند و اشک میریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر میکند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک میکند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را میزد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من میآیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار میشدند.
همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود.
🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه میداشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت.
چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان حائری شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش. از این آخوندهاا که آدم را یاد خدا بیندازه دیگه کمتر پیدا میشه ...
🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم.
کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم میشود ...
منبع: (@dralihaeri در تلگرام)
@haerishirazi
آمار کرونا - شنبه ۱۰ آبان ۹۹
مبتلایان جدید: ۷۸۲۰ نفر
قربانیان جدید: ۳۸۶ نفر
@Farsna
@alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از تنها علاج
🔻ما بعد حسین می آییم (حکایت توابین)
🔹چه رو سپید شدند آنها که برای خود، «بعد از حسین» حیاتی نمیدیدند. خوشا آنان که در سال 61 هجری در آسمان کربلا بال گشودند تا تاریخِ بعد از غربت ارباب را نبینند و چه خسران زده شدند آنها که لحظه را نشناختند و دیر اقدام کردند....
🔹 «لحظه را باید شناخت، نیاز را باید دانست. كسانى در كوفه دلهاشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهلبیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند» «لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن كار را انجام ندادند.»
🔹آنان که «بعد حسین» آمدند و حکایت توابین را رقم زدند هم در دفتر کربلا ثبت است اما نه کسی توجهی به آنها کرد و نه تفقدی و نه حتی قطره اشکی! جان را باید به وقتش فدای ارباب کرد.
📚«ما بعد الحسین»
وقتی امام حسین وارد معادلات زندگی میشوند
#حجت_الاسلام_علوی
#ما_بعد_الحسین
#نشر_معارف
@tanhaelaj
#تلنگرانه
- ماه را گم نکنی
میانِ چراغانی ها ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
@yadegaranir
@alfavayedolkoronaieh🌱
وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ..؟!
ببخشین و چشم بپوشین!
مگه دوست ندارین که خدا هم شما رو ببخشه
و بگذره از اشتباههاتون..؟
_ نور، ۲۲ _
#آیه_های_نور ❤️
@Mah_Negar_O
@alfavayedolkoronaieh🌱
.
.
در روایات آمده است :
أَنَّ رَسولُالله(ص) کانَ إِذَا حَزَبَه أَمْرُ فَزعَ إلَی الصّلاة .
رسول خدا (ص) این گونه بود
که هرگاه امری بر او سخت میآمد ، به نماز پناه میبرد .
#علیرضاپناهیان
#چگونهیکنمازخوببخوانیم
#اذان
@hii_va
@alfavayedolkoronaieh🌱
چای گیاهی جادویی برای مقابله با عوارض آلودگی هوا
👆🏼 تو هوای آلوده بیشترین توصیه کارشناسهای بهداشت اینه که مردم تو خونه بمونن و از سفرهای داخل شهری غیرضروری پرهیز کنن، مخصوصا تو شرایط #کرونایی این روزها، حالا علاوه بر اینا گیاهان دارویی که معرفی کردیم هم میتونن عوارض آلودگی هوا رو کم کنن.
🔸اگر دائم سرفه میکنید و دچار خسخس سینه شدید، یا نوعی سوزش تو چشماتون احساس میکنید؛ باید بدونید که اینا از رایجترین اثرات آلودگی هوا هستند.
@Tebyanonline
@alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گفته مقامهای امنیتی عربستان سعودی، یک مرد تلاش کرد با خودروی خود وارد مسجدالحرام شود که پس از عبور از موانع امنیتی با یکی از دربهای این مسجد برخورد کرد. فرد مهاجم دستگیر شده و گفته میشود در زمان این اقدام "حالت طبیعی" نداشته است.
@sahandiranmehr
@alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سن #حضرت_خدیجه سلام الله علیها در زمان #ازدواج_با_پیامبراکرم ۲۵ و نهایت ۲۸ سالگی بوده است و ایشان قبل از #پیامبراکرم با هیچ کس ازدواج نکرده بودند.
@alburhan_110
@alfavayedolkoronaieh🌱
🔰 کلیله و دمنه اثر نصرالله منشی
✅ کتابی که بارها از دوران مدرسه اسمش را شنیده ایم اما به نظرم بسیار کم هستند افرادی که رفتند سراغ این کتاب و مطالعه نمودند
👈 این کتاب پر است از امثال و حکم و مطالب حکمت آموز و داستان های عبرت انگیز ، چیزی شبیه به گلستان سعدی
اسم این کتاب هم از اسم دو شغال که در این کتاب هستند گرفته شده است .
👌 اگر هنوز فکر می کنید این کتاب مهم نیست، یک بار دیگر به عکس این کتاب در تصویر بالا دقت کنید ، تصحیح و تحقیق برخی نسخه های کتاب ، توسط علامه حسن زاده آملی صورت گرفته است !!!!
به نظر شما ایشان عمر مبارک خودشان را صرف تصحیح نسخه کتابهای بی ارزش می کنند؟؟؟
👈 انشالله عزیزان یکبار هم شده این کتاب را بخوانند.
@ma_va_o
@alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از تنها علاج
🔻«پرستاری»؛ با امام حسین یا بی امام حسین؟
🔹چقدر با کربلا همه چیز رنگ تازه ای میگیرد! پرستاری با نام عقیله بنی هاشم قامت راست میکند و حال دلش روبه راه میشود!
🔹فقط کافی است مقایسه ای بکنیم بین پرستار هایی که در فضایی امام حسینی قرار داشته اند و آنها که نداشته اند! ...منطقِ کلیِ مواجهه آنها که در فرهنگشان امام حسین نیست به بیماران چگونه است و آنجا که هست چطور؟
🔹پرستارانی که در جبهه های هشت سال دفاع مقدس بوده اند روش کلی و منطقِ پرستاریشان چگونه بوده است!؟ جز این بوده که منطقی بر اساس وظیفه محوری و ایثار داشته اند؟ و آنها که در همان زمان در آن فضا نبوده اند چطور؟!
📚«ما بعد الحسین»
وقتی امام حسین وارد معادلات زندگی میشوند
#حجت_الاسلام_علوی
#ما_بعد_الحسین
#نشر_معارف
@tanhaelaj
هدایت شده از تنها علاج
🔻«پزشکی»؛ با امام حسین یا بی امام حسین؟
«گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را»
🔹معادلات پزشکی ناظر به دو عرصه هست یکی جسم و دیگری روح و این دو بر هم تأثیر و تأثر دارند. یک روح قوی میتواند جسم را هم با خود همراه کند. بسنده کردن به جسم در طبابت، خود یک بیماری است! که بخش اعظم تأثیر عالم روح را در نظر نگیری...
🔹نظام فعلی پزشکی جهان عمدتا نظام درمان محور است. درد میبری، درمان تحویل میگیری! هر دردی درمانی دارد. پزشکان با تشخیص درد نسخه ای برای درمان آن تجویز میکنند. نمیشود یک نسخه را برای همه درد ها تجویز کرد. این یک قانون بدیهی در پزشکی است؛ اما بالاتر از آن میتوان از پزشکی شفا محور هم حرف زد! پزشکی با امام حسین! پزشکی با کسی که شفا در تربت اوست...
🔹چه بسیار شنیده ایم ماجرای کسانی که پزشکان جوابشان کرده بودند اما از این خانه جواب گرفتند... اینجا مرزها باریکتر از مو میشود! باید مواظب بود دو طرف از این حرفها سوء استفاده نکنند که برخی فقط دعا و توسل را بگیرند و برخی فقط دوای ظاهری را!
«عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست و الا طبیب هست»
📚«ما بعد الحسین»
وقتی امام حسین وارد معادلات زندگی میشوند
#حجت_الاسلام_علوی
#ما_بعد_الحسین
#نشر_معارف
@tanhaelaj
🔻آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس فقه:
⚠️ هدف از اهانت به پیامبر(ص) برپا کردن فتنه و جنگ در جهان است/ پیامبر اسلام بر تمام بشریت حق دارد
◻️ پیامبر اکرم(ص) بر تمام بشریت، حق دارد و بیادبی نسبت به چنین شخصیتی با هیچ عقلی جور در نمیآید، بنابراین الآن تمام این تقریبا هشت میلیارد بشر روی زمین در کنار و سفره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند، و نسبت به این پیامبر که حقّ جهانی دارد بر بشریت، بیادبی کردن اصلاً با هیچ عقلی جور در نمی آید، اینها باید حواسشان جمع باشد حالا چه کسی اینها را تحریک کرده؟ چگونه شده؟
◻️ مرحوم کاشف الغطای بزرگ در کشف الغطاء می گوید به اینکه اگر پیغمبر اسلام نبود دینی در عالم نبود، برای اینکه خلیل حق آمده ذبیح حق آمده کلیم حق آمده، مسیح حق آمده ولی کتابشان در دسترس نیست، تحریف شده است آنکه معاذالله در کتابش دارد که خدا با فلان پیامبر کشتی گرفت این دین نمی ماند، وجود مبارک پیغمبر که آمد چندین کار جهانی کرد، موسی را معرفی کرد، عیسی را معرفی کرد، خلیل حق را، ذبیح حق را، تورات و انجیل و صحف ابراهیم را معرفی کرد به عظمت در حدّ فرشته ها بلکه بالاتر از فرشته ها. کتاب های آنها را در حدّی که بود اصیل بود معرفی کرد لذا مسیحیت ماند، یهودیت ماند، کلیمیت ماند، فرمایش ایشان در کشف الغطاء این است که اگر معاذالله پیامبر اسلام نیامده بود دینی نمی ماند.
◻️ اگر کتابی روی کره زمین قداستی دارد به برکت قرآن کریم است چون او آمده تورات را معرفی کرده است انجیل را معرفی کرده است زبور را معرفی کرده است ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾،فرمود این حرفهایی که ما در قرآن گفتیم در کتاب انبیای قبلی هم هست آن است. بنابراین چه گروهی چه دستی در کار است که خدای ناکرده می خواهند یک اختلاف داخلی یا اختلاف خارجی یا جنگ نیابتی ایجاد بکنند.
متن کامل:
https://hawzahnews.com/x9StG
@HawzahNews
@alfavayedolkoronaieh🌱
به تنم درد فراق حرمت افتاده
هوس گرمی آغوش ضریحت دارم
#بهجداییعادتمنده :)!
@alfavayedolkoronaieh🌱
📰 دکه فرهنگی
📸 صفحه نخست روزنامههای یکشنبه ۱۱ آبان ماه
@hvasl_ir
@alfavayedolkoronaieh🌱