eitaa logo
از هر دری سخنی
572 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
428 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
همراه اولی ها اینترنت رایگان😍 *100*64# دوشنبه سوری @alfavayedolkoronaieh🌱
🔸شکر سفید ۸ برابر اعتیادآورتر از کوکائین هست 👏 اگه تو برنامه غذاییتون خیلی کم شکر استفاده می‌کنید شما یک گام خیلی خوب در جهت سلامتیتون برداشتین. @TebyanOnline @alfavayedolkoronaieh🌱
‏ای خدای مهربانِ به کم راضی! ‎@alfavayedolkoronaieh🌱
آمدیم بگوییم حق با شما بوده است! من این مطلب را از خود مرحوم استاد محمود شهابی شنیدم که‌ اگر‌ اجازه بـدهید آن را نـقل مـی‌کنم‌: زمانی که مرحوم حضرت‌ آیت‌‌اللّه العظمی حاج سید حسین بروجردی ‌-اعلی‌ اللّه مقاله الشریف- حیات داشـتند، مـرحوم اسـتاد شهابی غالبا در قم به خدمت‌ ایشان‌ مشرف می‌شدند و مرحوم آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ هم‌ کـه از قـدیم‌ ایشان‌ را می‌شناختند و به مراتب‌ فضل‌ و کمال استاد واقف بودند و جامعیت خاصی بر ایـشان قـائل مـی‌شدند. می‌دانید که مراجع، غالبا‌ اصحاب‌ فتوایی دارند که با آنها مشاوره‌ می‌کنند‌. در یکی‌ از‌ ایـن‌ مـلاقات‌ها که اصحاب فتوا‌ هم حضور داشته‌اند، نامه‌ای به محضر حضرت آیت‌اللّه می‌رسد کـه در آن، بـحثی فـقهی‌ عنوان‌ شده بود، وقتی همه نظرشان‌ را‌ در‌ آن‌ باره‌ اعلام می‌کنند، حضرت‌ آیت‌‌اللّه بروجردی از مـرحوم شـهابی می‌پرسند: نظر شما چیست؟ مرحوم استاد نظری ارائه می‌کنند که کاملا مخالف آرای‌ دیگران‌ بـوده‌ اسـت و بـعد هنگامی که احساس می‌کنند همه‌ و از‌ جمله‌ خود‌ حضرت‌ آیت‌‌اللّه از این مسئله کمی ناراحت هستند، در کـمال جـدیت بـه تشریح عقیده خودشان می‌پردازند و آن را به طور کامل توضیح می‌دهند تا آن‌ جا کـه بـسیاری از‌ حاضران در عقیده قبلی خود تردید می‌کنند! به هر حال با پایان گرفتن مجلس، مرحوم شهابی هـم خـداحافظی می‌کنند و به باز می‌گردند. چند روز بعد، هنگام نماز صبح، شخصی‌ مـعمم‌ بـه منزل ایشان مراجعه می‌کند و می‌گوید: من از سـوی حـضرت آیـت‌اللّه بروجردی آمده‌ام و پیغامی برای شما دارم! استاد او را بـه مـنزل دعوت می‌کنند و آن شخص نامه‌ای به‌ ایشان‌ می‌دهد که در آن، حضرت آیت‌اللّه تشکر کرده و گـفته بـودند: شما موجب شدید که مـا آن مـوضوع را پی بگیریم و بـه چـندین‌ کـتاب‌ فقهی مراجعه کنیم، تا بالاخره‌ مـتوجه‌ شـدیم که حق با شما بوده و شما درست می‌گفته‌اید، لذا خلاف انصاف دیدیم که آن را بـه شـما اطلاع ندهیم! آن‌چه این خاطره را بـرای‌ من‌ به یاد ماندنی کـرد، تـوجه‌ به‌ این نکته بود کـه عـلمای بزرگ ما تا چه حد مردمان منصفی بودند و هستند و چگونه با حقیقت و سخنِ درسـت روبـرو می‌شوند. مثلا شخصیت عظیمی هـمچون مـرحوم آیـت اللّه بروجردی، وقتی بـه‌ صـحت‌ و حقانیت گفتار کسی پی مـی‌برند، از او عـذرخواهی و استمالت می‌کنند که همین امر می‌تواند برای همه ما، سرمشقی ارزنده و گرانقدر بـاشد! از: کیهان فرهنگی، شماره ۴۰، تیرماه ۶۶، نقل خاطره از دکتر رضا نژاد. @mirzaAlisolimani1359 @alfavayedolkoronaieh🌱
یعنی الان تو ..، روبروی ..، تو اون حجره‌ی کنجِ ..، رو اون ..، کی نشسته؟ :) .. @KHYBER_KHYBER @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی به امید تو ✨ نه به امید خلق روزگار @Javone_ham @alfavayedolkoronaieh🌱
💌 | شیرین‌تر از محبوب بودن @Panahian_ir @alfavayedolkoronaieh🌱
🥬 بهترین سبزیجات برای از دست دادن چربی @TebyanOnline @alfavayedolkoronaieh🌱
این روزها تامین هزینه های زندگی به شدت سخت شده و کرونا هم باعث شده هزینه های بیشتری مثل خرید ماسک و ضدعفونی کننده به مخارج خانواده اضافه بشه. هست اینجا یک سامانه مردمیه که سعی میکنه اقلام ضروری را برای مردم با کمترین هزینه تامین بکنه و تا الان ۲۸ میلیون ماسک رو با قیمت مناسب به دست مردم رسونده در هست اینجا، هر بسته ماسک ۵۰ عددی استاندارد، فقط ۵۰ هزار تومان فقط کافیه روی لینک زیر کلیک کنی hastinja.ir @alfavayedolkoronaieh🌱
+ خدا؟ ما مثل یونسیم برایت. امتحان مان می شود این جور که خسته ی خسته ی خسته مان می کنی و از کوره در می رویم و می زنیم جاده خاکی. همه چیز را نصفه و نیمه ول می کنیم و زانو بغل می گیریم که «به درک؛ اصن برن گم شن.» سوزن مان گیر می کند که «لعنت به زندگی. بریم بمیریم راحت شیم بابا....اه...» موزیک متن مغزمان می شود «خدام که قشنگ ما رو ول کرده دیگه... » بعد فکر می کنیم که مثلن خیلی الان آخر همه چیز هستیم. فکر می کنیم سخت تر از این نیست. فکر می کنیم همه چیز ریخته به هم. خرده می گیریم به تو. ایراد می گیریم به عدالتت به قضا و قدرت به لطفت به همه چیزت. همین جاست معمولن، که تو بی هوا، یهویی، همینجوری یادمان می آوری که « اینجا دنیاست جناب. حواست هست گفته بودم عجول نباش که خیر ببینی؟» خدا؟ حساب می کنم می بینم حواسم نبوده و این ماهی بزرگ سیاه شکم گنده درسته مرا بلعیده. دنیا مرا قورت داده خدا... حالا که همه جا تاریک شده حواسم آمده سر جا. خودم با خودم تنها شده ام. ذکرت را می گویم که بیرونم بیاوری فقط./ @bouye_beheshtt و ذوالنون (یونس) را به یاد بیاور. آنگاه که خشمناک از میان قوم خود رفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم. سپس در تاریکی ها صدا زد «هیچ خدایی جز تو نیست. تو منزّه هستی و من از ستمکاران هستم.» ما دعایش را مستجاب کردیم و او را از اندوه نجات بخشیدیم و مومنان را اینچنین نجات می دهیم. سوره مبارکه انبیاء  @alfavayedolkoronaieh🌱
اگر پسرت را خوب تربیت کرده باشی، نگران نباش! این داستان را خود دکتر قریب- پدر طب اطفال- برایم تعریف کردند: وقتی برای ادامه تحصیل تصمیم گرفتم به فرانسه بروم، پدرم مخالفت کرد و گفت: بروی آن جا بی‌دین می‌شوی! به پدرم گفتم: آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری را قبول دارید؟ پدر گفت: حتماً! با پدر خدمت مرحوم حاج شیخ رسیدیم، ایشان فرمودند: اگر پسرت را خوب تربیت کرده‌ایی، نگران نباش، اگر خوب تربیت نکرده‌ای، این جا هم باشد بی دین می‌شود! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حوزه علمیه قم، ۹۹/۷/۲۸، نقل خاطره از مهندس علیرضا عندلیبیان. https://t.me/sireyefarzanegan @alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از از هر دری سخنی
الهی به امید تو ✨ نه به امید خلق روزگار @Javone_ham @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بیان معنوی مجتهد شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی 🔆بخش اول 🔹«بدان که و رأفت و عطوفت از جلوه‌های اسماء جمالی الهی است و با همین رأفت و عطوفت است که دل انسان به سمت فرزند جلب می‌شود و انسان به خاطر و عشقی که جلوه‌ای از جلوات آن رحمت الهی است، برای دفع مزاحمات وجودی و دشمنان و... آماده می‌شود. 🔸این رحمت و رأفت همان است که انبیاء، روحانیون، علما و زعمای دینی را به تحمل مشقت‌ها و قبول مصائب در راه هدایت انسان‌ها به سمت حقایق و خارج کردن آنان از ظلمت به سوی نور برمی‌انگیزد.» ✳️گزیده و ترجمه‌ای از مباحث اخلاقی در تفسیر قرآن کریم آیت‌الله سیدمصطفی خمینی 🔻کاری از بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db @alfavayedolkoronaieh🌱
بگو پروردگار عزیز، خیر مرا پیش بیاور، اما مصداق خیر را برای خدا معین نکن! مصداق خیر را به خودش واگذار کن. تو عقلت به چه می‌رسد؟ [آیت‌الله حق‌شناس] @bii_qarar @alfavayedolkoronaieh🌱
📰 دکه فرهنگی 📸 صفحه نخست روزنامه‌های سه شنبه ۲۹ مهرماه @hvasl_ir @alfavayedolkoronaieh🌱
و او به آنچه درون دل‌هاست آگاه است 👤 سوره فاطر ، آیه ۳۵ @Storyekhas @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سَــــفَر بِــــخِیر جَــــوونی کِه شُــــدی عاقِــــبَت بِــــخِیر... 🔸یه عده اراذل اوباش ... 🔸جلوی نونوایی ، ماشینشون با ماشین یه خانم برخورد کرد. 🔸خانمه اومد اعتراض کنه که یهو از ماشین ریختن بیرون و داد زدن و فحش های ناموسی به خانمه دادن 🔸شهید محمد محمدی طاقت نیاورد و سریع اومد وسط میدون 🔸گفت همه دارن میشنون ... گفت عفت کلام ... 🔸اما با چاقو جوابشو دادن و زدنش... 🔸ضربه خیلی شدید بود... 🔸دیگه کاری از دست دکترا بر نمیومد و... 🌹شهادتت مبارک مرد خدا 🌹 سلبریتی ها کجان هشتگ بزنن؟؟؟!! 😏 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @story_mazhabi @alfavayedolkoronaieh🌱
روزنوشت هاي شهري (٦٦) مسافر سنت در هزاره سوم شنبه- براي يك جلسه اداري در مركز شهر قرار دارم و موقع نماز ظهر فرصتي پيدا مي كنم كه به مسجدي در نزديكي محل قرار برسم. وقتي وارد مسجد مي شوم تازه به ياد مي آورم كه سي سال از آخرين باري كه اينجا بوده ام مي گذرد. خيلي جالب است كه بعد از اين مدت طولاني دوباره به اين مسجد آمده ام. وقتي نماز تمام مي شود امام جماعت چند دقيقه صحبت مي كند و بعد كسي روضه مي خواند. به خاطر كرونا مدتهاست كه به مجلس ذكر مصيبت نرفته ام و عجيب اين كه رزقم امروز، روضه حضرت زهراست؛ آفتاب مي تابد و نور مي گيرم، باران مي آيد و شسته مي شوم، پرواز مي كنم و بالا مي روم. يكشنبه- به خاطر عجله مجبور مي شوم يك موتور كرايه كنم. وقتي پشت ترافيك خيابان ترك موتور نشسته ام يك مرد ديوانه را توي پياده رو مي بينم كه دارد به شكمش اشاره مي كند و به هركسي از عابرين مي رسد، از گرسنگي مي نالد. وقتي چشمش به من مي افتد، مي ايستد و خيره خيره نگاهم مي كند. به خاطر كرونا پول نقد هم توي جيبم نيست، توي فكرم كه چه كاري از دستم برمي آيد كه همان موقع چراغ سبز مي شود و موتور مي رود. تمام مسير تصوير آن مرد ديوانه جلوي چشمم هست كه به شكمش اشاره مي كند. دوشنبه- دختر كوچكم سه چهار ماهي است كه يكساله شده و تازه زبان باز كرده است. تك و توك كلماتي را ياد گرفته و ادا مي كند مثل بابا و مامان و آب و ... و به خاطر لطفي كه به من دارد "بابا" را بيشتر به كار مي برد! حالا توي يك مركز خريد بزرگ هستيم كه تخفيف ويژه اعلام كرده و در فاصله اي كه مادرش مشغول خريدن لباس كودك است او را در بغل دارم و جلوي قسمت فروش اسباب بازي قدم مي زنم. با ديدن يك الاغ خاكستري و جذاب در بين حيوانات و عروسكها به ياد مي آورم كه تازگي دخترم گفتن اسب را هم ياد گرفته و چون انتظار ندارم هنوز فرق بين الاغ و اسب را تشخيص بدهد و براي اين كه امتحانش كنم به همان الاغ اشاره مي كنم و مي پرسم اين چيه؟ با ذوق زدگي منتظرم كه بگويد اسب، نگاهي به الاغ مي اندازد و به طرف من برمي گردد و مي گويد: بابا! سه شنبه- مسيرم توي خيابان اصلي به جايي مي رسد كه سالها قبل يك كتابفروشي بود و مشتري كتابهاي كهنه و قديمي اش بودم. هر چه جستجو مي كنم خبري از كتابفروشي نيست. به يكي از مغازه ها كه ويترين و تابلوي جديد و شيكي دارد سر مي زنم و با ترديد از پسر جواني كه پشت ميز نشسته مي پرسم: قبلا يك كتابفروشي اينجاها... نمي گذارد جمله ام تمام شود و مي گويد: بله، همين جا بوده! به پيرمردي فكر مي كنم كه احتمالا با مرگ او فرزندانش ارثيه را تقسيم كرده اند و شعله ضعيف يك كتابفروشي ديگر خاموش شده است. چهارشنبه- درارتباط تصويري با يكي از بستگان، كودك خردسالشان كه زودتر از دخترك من زبان باز كرده اصرار دارد اسپري ضدعفوني را از دست پدرش بگيرد و فرياد مي زند: الكل! الكل! همه مي خنديم و من به پدرش مي گويم نسل ما كه با دعا و حديث زبان باز كرديم اين شده ايم، معلوم نيست اين نسل كه همين اول كار چشم و زبان به الكل باز كرده اند، چه خواهند شد! پنجشنبه- سر ظهر با ماشين يكي از دوستان قديم، رفيقي مشترك را به در خانه اش مي رسانيم. موقع خداحافظي بر خلاف معمول هيچ تعارفي براي پذيرايي و دعوت نمي كند و فقط يك خداحافظ مي گويد كه برود، به شوخي مي گويم ما كه نمي آييم ولي تو لااقل يك تعارفي بزن! مي خندد و به رفيق مشتركمان اشاره مي كند كه يعني جوابش را از فلاني بپرس! وقتي راه مي افتيم رفيقمان مي گويد راستش مدتي پيش همين بحث پيش آمد و او گفت: وقتي كاملا آمادگي دعوت مهمان و پذيرايي را نداشته باشم و قصد و نيت قلبي ام خواهش از مهمان براي ورود به خانه ام نباشد، تعارف كردن را درست نمي دانم و نمي خواهم دروغ بگويم! من با تعجب مي پرسم: يعني اين قدر؟ سري تكان مي دهد و مي گويد: آري، او حتى به تعارف هم دروغ نمي گويد و من كه سالها با او مأنوسم تا حالا نديده و نشنيده ام كه يك كلمه دروغ بگويد! در سكوت به جستجوي رفتار و گفتار خود مشغول مي شوم و در برابر اين مرد بزرگ احساس كوچكي و حقارت مي كنم! (يادداشت روزنامه شهرآرا) https://telegram.me/morzaeri نوشته ها و انتخابهاي محمدرضا زائرى @alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از تنها علاج
🔻«پیر شدن»؛ با امام حسین یا بی امام حسین؟ «باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه‌السّلام» 🔹حکایت پیری در اینجا برعکس جاهای دیگر است... اینجا هرچه سن بیشتر میشود شکستگی بیشتر... دیگر نیاز نیست موعظه کنی... باید محاسن سپیدت، آدم تربیت کند... الهی درِ این خانه، زمین گیر شوید! «به ذکر نام شریفت گذشت عمرم و من خوشم که پیش نگاه خودت خمیده شدم» «داریم با حسین حسین پیر میشویم خوشحال از این جوانی از دست داده ایم» 🔹هرجا که پیر شوی از رونق و اعتبار می افتی... اما پیری این آستان آنقدر پرشور است تا آنجا که برخی آرزو کردند: «خواهم به جوانی از خدا عمر دراز تا پیر شوم، پیرغلامت گردم» 🔹اما مواظب باش که خادم بازنشسته نشوی! چرا که آن‌قدر آقامنشانه و بزرگوارانه روانه‌ات می‌کنند؛ با سلام و صلوات راهی‌ات می‌کنند... خیلی آبرومندانه، بی سروصدا از در خانه‌شان می فرستندت پی کار خودت! برای این‌که تو راحت باشی، برای همین مراقب باش! حکایت ضریح قدیمی را نشنیده ای؟ 🔹از امام جدا نمی‌شد... تکه‌تکه‌اش کردند تا از حسین دل بکند؛ سپر امام بود، جلوی امام سینه سپر کرده بود تا به امام آسیبی نرسد؛ از «سعید‌بن‌عبد الله» و «عمرو‌بن‌قرظه»ها یاد گرفته بود، از آن‌ها که وسط ظهر عاشورا محافظ نماز امام شدند... با اشک شوق التماس کن حضرت حسین را؛ ضریح قدیمی‌اش را آقامنشانه فرستاد تا برود... آن‌چنان که اصحاب باوفایش را نیز شب و روز عاشورا دعوت به رفتن کرد: نافع‌بن‌هلال را، جَون را و همه یاران دیگرش را، و آن‌ها التماس‌کنان خود را به پای حسین انداختند... «حضرت حسین! ما را دور نینداز!» 🔹ضریح قدیمی نشان پیرغلامی گرفت و فارغ‌التحصیل کلاس عاشورا شد. چه عاقبت خوشی! و امروز نوبت ضریح جدید است برای خدمت حسین. خداحافظ ضریح قدیمی! «هر کسی پنج روزه نوبت اوست» تو نیز آماده باش. بسم الله! 📚«ما بعد الحسین» وقتی امام حسین وارد معادلات زندگی میشوند @tanhaelaj
خودت را به دست حوادث و جریانها نسپار چون خدا تو را آفریده است تا به وجود آورنده جریانها باشی ، نه تسلیم شونده در برابر جریانها... [شهید سعیدآیت‌الله‌بهشتی] @bii_qarar @alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از تنها علاج
✅ بازی سفیــر عشق 🔶 بازی سفیــر عشق روایتگر داستان حضور حضرت مسلم بن عقیل (ع) در شهر کوفه به عنوان سفیر امام حسین (ع) می‌باشد که علاوه بر روایت این بخش از زندگی این بزرگوار در قالب چندین گذشته‌نمایی و آینده‌نمایی به حادثه کربلا نیز می‌پردازد. 🔶 سفیــر عشق نخستین بازی مذهبی - تاریخی در کشورمان است که با تحقیقات وسیع و مشورت با کارشناسان مذهبی، بازینامه آن تدوین گردیده است، که تلاش دارد برای نخستین بار در یک روایت تعاملی مخاطبین گسترده بازی‌های رایانه‌ای را با فضای تاریخ اسلام از منظری جذاب و تاثیرگذار آشنا سازد. 🔶 مخاطب در این بازی سیر رخدادهای تاریخی را از منظر شخصیت مهران که جوانی ایرانی است پی‌می‌گیرد و در روند بازی با این شخصیت در تابستان گرم کوفه در سال شصت و یک هجری اتفاقات تاریخی از زمان ورود مسلم بن عقیل (ع) به کوفه، دشمنی بنی‌امیه، نقش افرادی مانند هانی بن عروه، مختار ثقفی، نعمان بن بشیر و ... را در یک روند تعاملی درک خواهد کرد. @hvasl_ir @tanhaelaj
هدایت شده از تنها علاج
بیست و نه مهر هزار و سیصد و نود و سه شش سال گذشت... ☑ هدیه محضر استاد فقیدمان حضرت آیت الله مهدوی کنی قدس سره صلوات 🏴 #ششمین_سالگرد_ارتحال #آیت_الله_مهدوی_کنی قدس سره @tanhaelaj