eitaa logo
الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
2.4هزار دنبال‌کننده
858 عکس
409 ویدیو
96 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیه 1⃣ قسمت اول 🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند. نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند! حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست! دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير! آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم. آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود... 📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸ کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
سلام الله علیه 1⃣ قسمت اول 🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند. نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند! حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست! دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير! آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم. آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود... 📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج4،ص 568 کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
سلام الله علیه 1⃣ قسمت اول 🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند. نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند! حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست! دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير! آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم. آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود... 📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸ کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
سلام الله علیه 1⃣ قسمت اول 🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند. نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند! حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست! دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير! آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم. آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود... 📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸ کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49