#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
1⃣ قسمت اول
🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف #حسن_بن_مُثلِه جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد:
من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند.
نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند!
حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير!
آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم.
آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
2⃣ قسمت دوم
🔻آن پير، مرا نشاند، امام سلام الله علیه مرا به نام خود خواند و گفت:
برو به حسن مسلم بگو كه تو چند سال است عمارت اين زمين مى كنى، مى كارى و ما خراب مى كنيم، پنج سال است زراعت مى كنى و امسال بار ديگر سرگرفتى و عمارت مى كنى. رخصت نيست كه بار ديگر در اين زمين زراعت كنى، بايد هر انتفاع از اين زمين برگرفته اى، ردّ كنى تا در اين موضع، مسجد بنا كنند و به حسن بن مسلم بگو اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى، خداى عزّ و جلّ دو جوان از تو گرفت ولى تنبيه نشدى و اگر چنين نكنى؛ سخط وى به تو رسد، چنان كه آگاه نباشى.
حسن بن مثله گفت: يا سيّدى و مولاى! من بايد در اين سخن نشانى داشته باشم كه جماعت، سخن بى نشان و حجّت نشوند و قول مرا مصدّق ندارند.
فرمود: أنا مستعلم هناك علّامة؛ ما اين جا علامتى قرار می دهیم تا تصديق قول تو باشد؛ تو برو و رسالت ما را بگذار،
نزديك سيّد ابو الحسن برو و بگو برخيزد و بيايد، آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته، از او طلب كند، بستاند و به ديگران بدهد، تا مسجد را بنا نهند و باقى وجوه را از رهق(نواحی نزدیک کاشان)به ناحيه اردهال كه ملك ماست، بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد کنند...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۹
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
3⃣ قسمت سوم
🔻به مردم بگو #رغبت به اين موضع كنند، آن را #عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگزارند؛
دو ركعت تحيّت مسجد، در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو اللّه احد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند و بر اين نسق دو ركعت نماز امام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- بگزارند كه چون فاتحه خوانند و به إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ رسند، آن را صدبار بگويند و بعد فاتحه را تا آخر بخوانند، ركعت دوّم را نيز به همين طريق بگذارند و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند، نماز كه تمام شد، تهليل و تسبيح فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگويند و چون از تسبيح فارغ شوند، سر به سجده نهند و صدبار بر پيغمبر و آلش- صلوات اللّه عليهم- صلوات بفرستند.
اين نقل از لفظ مبارك امام سلام الله علیه است که:
"فمن صلّاهما فكانّما صلّى في البيت العتيق"
هركس اين دو نماز را بگزارد، چنين باشد كه در كعبه نماز گزارده باشد.
حسن بن مثله جمكرانى گفت: من چون اين سخن را شنيدم، با خويشتن گفتم؛ گويا اين موضعى است كه تو مى پندارى؛ انّما هذا المسجد للأمام صاحب الزّمان سلام الله علیه و بدان جوان اشاره كردم كه در چهار بالش نشسته بود.
آن جوان به من اشاره فرمود كه برو! آمدم. چون پاره اى راه آمدم، بار ديگر مرا باز خواندند و فرمودند:...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
4⃣قسمت چهارم:
🔻بار دیگر مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گلّه جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى! اگر مردم ده بها دهند، بخر وگرنه، تو از طرف خود بده، آن بز را بدين موضع بياور، فردا شب قربانی کن! آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علّتى سخت داشته باشد، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. بز، ابلق است و موهاى بسيار و هفت علامت دارد؛ سه تا برجانبى و چهار تا برجانب ديگر و مثل درهم سياه و سفيد است.
رفتم، بار ديگر مرا باز گرداند و فرمود: ما هفتاد روز يا هفت روز اين جاييم. اگر بر هفت روز حمل كنى، بر شب قدر دليل كند كه بيست و سوّم رمضان است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى قعدة الحرام كه روز بزرگوارى است.
حسن بن مثله گفت: به خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح شد، فريضه بگزاردم؛ نزديك على بن المنذر آمدم و آن احوال را با او گفتم. او با من بيامد و به آن جايگاه رفتيم كه شب مرا برده بودند. گفت: باللّه، نشانى و علامتى كه امام سلام الله علیه به من فرمود، يكى اين است كه اين جا زنجيرها و ميخها ظاهر است.
نزديك سيّد ابو الحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى رسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه به من گفتند: سيّد ابو الحسن از سحرگاه در انتظار تو است، تو از جمكرانى؟
گفتم: بلى! رفتم، سلام كردم و خدمت كردم. ...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
5⃣ قسمت پنجم(قسمت آخر)
🔻سلام کردم و خدمت کردم.
جواب نيكو داد، اعزاز كرد، مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، به من گفت:
اى حسن بن مثله! خفته بودم كه شخصى در خواب به من گفت: مردى از جمكران به نام حسن مثله، بامداد پيش تو مى آيد، آن چه می گويد، تصديق دار و بر قولش اعتماد كن كه سخن او سخن… ماست، بايد قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح به او گفت.
در حال سيّد فرمود بر اسبها زين نهادند، بيرون آوردند و سوار شدند.
چون نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گلّه اى بر كنار راه داشت. حسن مثله ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان پيش مى آمد. حسن مثله دويد، او آن بز را برگرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد.
جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گلّه من نبوده الّا امروز كه مى بينم، هرچه مى خواهم اين بز را بگيرم، ميسّر نمى شود و اكنون پيش شما آمد.
پس چنان كه سيّد فرموده بود، بز را در آن جايگاه آوردند و كشتند، سيّد ابو الحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند، انتفاع از او بستدند، وجوه رهق را آوردند، مسجد جمكران را به چوب پوشاندند و سيّد ابو الحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت.
همه بيماران و صاحبان علّت مى رفتند و خود را در زنجير مى ماليدند؛ خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوب مى شدند،
و ابو الحسن محمد بن حيدر گويد: به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا در موسويان در شهر قم مدفون است و بعد از آن فرزند او دچار بيمارى شد، وى در خانه شد، سرصندوق را برداشتند، ولى زنجير و ميخها را نيافتند.
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
1⃣ قسمت اول
🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف #حسن_بن_مُثلِه جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد:
من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند.
نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند!
حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير!
آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم.
آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج4،ص 568
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
2⃣ قسمت دوم
🔻آن پير، مرا نشاند، امام سلام الله علیه مرا به نام خود خواند و گفت:
برو به حسن مسلم بگو كه تو چند سال است عمارت اين زمين مى كنى، مى كارى و ما خراب مى كنيم، پنج سال است زراعت مى كنى و امسال بار ديگر سرگرفتى و عمارت مى كنى. رخصت نيست كه بار ديگر در اين زمين زراعت كنى، بايد هر انتفاع از اين زمين برگرفته اى، ردّ كنى تا در اين موضع، مسجد بنا كنند و به حسن بن مسلم بگو اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى، خداى عزّ و جلّ دو جوان از تو گرفت ولى تنبيه نشدى و اگر چنين نكنى؛ سخط وى به تو رسد، چنان كه آگاه نباشى.
حسن بن مثله گفت: يا سيّدى و مولاى! من بايد در اين سخن نشانى داشته باشم كه جماعت، سخن بى نشان و حجّت نشوند و قول مرا مصدّق ندارند.
فرمود: أنا مستعلم هناك علّامة؛ ما اين جا علامتى قرار می دهیم تا تصديق قول تو باشد؛ تو برو و رسالت ما را بگذار،
نزديك سيّد ابو الحسن برو و بگو برخيزد و بيايد، آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته، از او طلب كند، بستاند و به ديگران بدهد، تا مسجد را بنا نهند و باقى وجوه را از رهق(نواحی نزدیک کاشان)به ناحيه اردهال كه ملك ماست، بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد کنند...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج4،ص 568
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
3⃣ قسمت سوم
🔻به مردم بگو #رغبت به اين موضع كنند، آن را #عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگزارند؛
دو ركعت تحيّت مسجد، در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو اللّه احد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند و بر اين نسق دو ركعت نماز امام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- بگزارند كه چون فاتحه خوانند و به إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ رسند، آن را صدبار بگويند و بعد فاتحه را تا آخر بخوانند، ركعت دوّم را نيز به همين طريق بگذارند و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند، نماز كه تمام شد، تهليل و تسبيح فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگويند و چون از تسبيح فارغ شوند، سر به سجده نهند و صدبار بر پيغمبر و آلش- صلوات اللّه عليهم- صلوات بفرستند.
اين نقل از لفظ مبارك امام سلام الله علیه است که:
"فمن صلّاهما فكانّما صلّى في البيت العتيق"
هركس اين دو نماز را بگزارد، چنين باشد كه در كعبه نماز گزارده باشد.
حسن بن مثله جمكرانى گفت: من چون اين سخن را شنيدم، با خويشتن گفتم؛ گويا اين موضعى است كه تو مى پندارى؛ انّما هذا المسجد للأمام صاحب الزّمان سلام الله علیه و بدان جوان اشاره كردم كه در چهار بالش نشسته بود.
آن جوان به من اشاره فرمود كه برو! آمدم. چون پاره اى راه آمدم، بار ديگر مرا باز خواندند و فرمودند:...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج4،ص 568
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
4⃣قسمت چهارم:
🔻بار دیگر مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گلّه جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى! اگر مردم ده بها دهند، بخر وگرنه، تو از طرف خود بده، آن بز را بدين موضع بياور، فردا شب قربانی کن! آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علّتى سخت داشته باشد، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. بز، ابلق است و موهاى بسيار و هفت علامت دارد؛ سه تا برجانبى و چهار تا برجانب ديگر و مثل درهم سياه و سفيد است.
رفتم، بار ديگر مرا باز گرداند و فرمود: ما هفتاد روز يا هفت روز اين جاييم. اگر بر هفت روز حمل كنى، بر شب قدر دليل كند كه بيست و سوّم رمضان است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى قعدة الحرام كه روز بزرگوارى است.
حسن بن مثله گفت: به خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح شد، فريضه بگزاردم؛ نزديك على بن المنذر آمدم و آن احوال را با او گفتم. او با من بيامد و به آن جايگاه رفتيم كه شب مرا برده بودند. گفت: باللّه، نشانى و علامتى كه امام سلام الله علیه به من فرمود، يكى اين است كه اين جا زنجيرها و ميخها ظاهر است.
نزديك سيّد ابو الحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى رسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه به من گفتند: سيّد ابو الحسن از سحرگاه در انتظار تو است، تو از جمكرانى؟
گفتم: بلى! رفتم، سلام كردم و خدمت كردم. ...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج4،ص 568
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
5⃣ قسمت پنجم(قسمت آخر)
🔻سلام کردم و خدمت کردم.
جواب نيكو داد، اعزاز كرد، مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، به من گفت:
اى حسن بن مثله! خفته بودم كه شخصى در خواب به من گفت: مردى از جمكران به نام حسن مثله، بامداد پيش تو مى آيد، آن چه می گويد، تصديق دار و بر قولش اعتماد كن كه سخن او سخن ماست، بايد قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح به او گفت.
در حال سيّد فرمود بر اسبها زين نهادند، بيرون آوردند و سوار شدند.
چون نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گلّه اى بر كنار راه داشت. حسن مثله ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان پيش مى آمد. حسن مثله دويد، او آن بز را برگرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد.
جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گلّه من نبوده الّا امروز كه مى بينم، هرچه مى خواهم اين بز را بگيرم، ميسّر نمى شود و اكنون پيش شما آمد.
پس چنان كه سيّد فرموده بود، بز را در آن جايگاه آوردند و كشتند، سيّد ابو الحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند، انتفاع از او بستدند، وجوه رهق را آوردند، مسجد جمكران را به چوب پوشاندند و سيّد ابو الحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت.
همه بيماران و صاحبان علّت مى رفتند و خود را در زنجير مى ماليدند؛ خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوب مى شدند،
و ابو الحسن محمد بن حيدر گويد: به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا در موسويان در شهر قم مدفون است و بعد از آن فرزند او دچار بيمارى شد، وى در خانه شد، سرصندوق را برداشتند، ولى زنجير و ميخها را نيافتند.
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج4،ص 568
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
1⃣ قسمت اول
🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف #حسن_بن_مُثلِه جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد:
من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند.
نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند!
حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير!
آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم.
آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
2⃣ قسمت دوم
🔻آن پير، مرا نشاند، امام سلام الله علیه مرا به نام خود خواند و گفت:
برو به حسن مسلم بگو كه تو چند سال است عمارت اين زمين مى كنى، مى كارى و ما خراب مى كنيم، پنج سال است زراعت مى كنى و امسال بار ديگر سرگرفتى و عمارت مى كنى. رخصت نيست كه بار ديگر در اين زمين زراعت كنى، بايد هر انتفاع از اين زمين برگرفته اى، ردّ كنى تا در اين موضع، مسجد بنا كنند و به حسن بن مسلم بگو اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى، خداى عزّ و جلّ دو جوان از تو گرفت ولى تنبيه نشدى و اگر چنين نكنى؛ سخط وى به تو رسد، چنان كه آگاه نباشى.
حسن بن مثله گفت: يا سيّدى و مولاى! من بايد در اين سخن نشانى داشته باشم كه جماعت، سخن بى نشان و حجّت نشوند و قول مرا مصدّق ندارند.
فرمود: أنا مستعلم هناك علّامة؛ ما اين جا علامتى قرار می دهیم تا تصديق قول تو باشد؛ تو برو و رسالت ما را بگذار،
نزديك سيّد ابو الحسن برو و بگو برخيزد و بيايد، آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته، از او طلب كند، بستاند و به ديگران بدهد، تا مسجد را بنا نهند و باقى وجوه را از رهق(نواحی نزدیک کاشان)به ناحيه اردهال كه ملك ماست، بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد کنند...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۹
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
3⃣ قسمت سوم
🔻به مردم بگو #رغبت به اين موضع كنند، آن را #عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگزارند؛
دو ركعت تحيّت مسجد، در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو اللّه احد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند و بر اين نسق دو ركعت نماز امام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- بگزارند كه چون فاتحه خوانند و به إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ رسند، آن را صدبار بگويند و بعد فاتحه را تا آخر بخوانند، ركعت دوّم را نيز به همين طريق بگذارند و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند، نماز كه تمام شد، تهليل و تسبيح فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگويند و چون از تسبيح فارغ شوند، سر به سجده نهند و صدبار بر پيغمبر و آلش- صلوات اللّه عليهم- صلوات بفرستند.
اين نقل از لفظ مبارك امام سلام الله علیه است که:
"فمن صلّاهما فكانّما صلّى في البيت العتيق"
هركس اين دو نماز را بگزارد، چنين باشد كه در كعبه نماز گزارده باشد.
حسن بن مثله جمكرانى گفت: من چون اين سخن را شنيدم، با خويشتن گفتم؛ گويا اين موضعى است كه تو مى پندارى؛ انّما هذا المسجد للأمام صاحب الزّمان سلام الله علیه و بدان جوان اشاره كردم كه در چهار بالش نشسته بود.
آن جوان به من اشاره فرمود كه برو! آمدم. چون پاره اى راه آمدم، بار ديگر مرا باز خواندند و فرمودند:...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
4⃣قسمت چهارم:
🔻بار دیگر مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گلّه جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى! اگر مردم ده بها دهند، بخر وگرنه، تو از طرف خود بده، آن بز را بدين موضع بياور، فردا شب قربانی کن! آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علّتى سخت داشته باشد، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. بز، ابلق است و موهاى بسيار و هفت علامت دارد؛ سه تا برجانبى و چهار تا برجانب ديگر و مثل درهم سياه و سفيد است.
رفتم، بار ديگر مرا باز گرداند و فرمود: ما هفتاد روز يا هفت روز اين جاييم. اگر بر هفت روز حمل كنى، بر شب قدر دليل كند كه بيست و سوّم رمضان است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى قعدة الحرام كه روز بزرگوارى است.
حسن بن مثله گفت: به خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح شد، فريضه بگزاردم؛ نزديك على بن المنذر آمدم و آن احوال را با او گفتم. او با من بيامد و به آن جايگاه رفتيم كه شب مرا برده بودند. گفت: باللّه، نشانى و علامتى كه امام سلام الله علیه به من فرمود، يكى اين است كه اين جا زنجيرها و ميخها ظاهر است.
نزديك سيّد ابو الحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى رسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه به من گفتند: سيّد ابو الحسن از سحرگاه در انتظار تو است، تو از جمكرانى؟
گفتم: بلى! رفتم، سلام كردم و خدمت كردم. ...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
5⃣ قسمت پنجم(قسمت آخر)
🔻سلام کردم و خدمت کردم.
جواب نيكو داد، اعزاز كرد، مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، به من گفت:
اى حسن بن مثله! خفته بودم كه شخصى در خواب به من گفت: مردى از جمكران به نام حسن مثله، بامداد پيش تو مى آيد، آن چه می گويد، تصديق دار و بر قولش اعتماد كن كه سخن او سخن… ماست، بايد قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح به او گفت.
در حال سيّد فرمود بر اسبها زين نهادند، بيرون آوردند و سوار شدند.
چون نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گلّه اى بر كنار راه داشت. حسن مثله ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان پيش مى آمد. حسن مثله دويد، او آن بز را برگرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد.
جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گلّه من نبوده الّا امروز كه مى بينم، هرچه مى خواهم اين بز را بگيرم، ميسّر نمى شود و اكنون پيش شما آمد.
پس چنان كه سيّد فرموده بود، بز را در آن جايگاه آوردند و كشتند، سيّد ابو الحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند، انتفاع از او بستدند، وجوه رهق را آوردند، مسجد جمكران را به چوب پوشاندند و سيّد ابو الحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت.
همه بيماران و صاحبان علّت مى رفتند و خود را در زنجير مى ماليدند؛ خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوب مى شدند،
و ابو الحسن محمد بن حيدر گويد: به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا در موسويان در شهر قم مدفون است و بعد از آن فرزند او دچار بيمارى شد، وى در خانه شد، سرصندوق را برداشتند، ولى زنجير و ميخها را نيافتند.
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
1⃣ قسمت اول
🔻شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمى معاصر صدوق، در تاريخ قم از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين نقل كرده كه از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمد بن بابويه قمى به اين عبارت است، بنابر آن چه معاصر نورى در نجم الثاقب در باب بناى مسجد جمكران از قول امام مهدى- صلوات اللّه عليه- آن را نقل نموده است و سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام سلام الله علیه اين بوده كه شيخ عفيف #حسن_بن_مُثلِه جمكرانى رحمة اللّه عليه مى گويد:
من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى به سرايم آمدند.
نصفى از شب گذشته بود كه مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام مهدى، صاحب الزمان- سلام اللّه عليه- را اجابت كن كه تو را مى خواند!
حسن گفت: برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم، گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. از در سرا آواز آمد: هو ما كان قميصك؛ پيراهن برمكن كه از تو نيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد: ليس ذلك منك فخذ سرا ويلك؛ آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست. آن را از خود برگير!
آن را انداختم، از خود برگرفتم و طلب كليد در سرا كردم.
آواز آمد: الباب مفتوح، چون به در سرا آمدم، جماعت بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند. مرا تا آن جايگاه كه اكنون مسجد است، بياوردند، چون نيك نگريستم، ديدم تختى نهاده، فرشى نيكو بر آن گسترده، بالش هاى نيكو نهاده، جوانى سى ساله بر آن تخت، بر چار بالش تكيه كرده، پيرى پيش او نشسته، كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و بيش از شصت مرد در اين زمين بر گرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر سلام الله علیه بود...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
2⃣ قسمت دوم
🔻آن پير، مرا نشاند، امام سلام الله علیه مرا به نام خود خواند و گفت:
برو به حسن مسلم بگو كه تو چند سال است عمارت اين زمين مى كنى، مى كارى و ما خراب مى كنيم، پنج سال است زراعت مى كنى و امسال بار ديگر سرگرفتى و عمارت مى كنى. رخصت نيست كه بار ديگر در اين زمين زراعت كنى، بايد هر انتفاع از اين زمين برگرفته اى، ردّ كنى تا در اين موضع، مسجد بنا كنند و به حسن بن مسلم بگو اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى، خداى عزّ و جلّ دو جوان از تو گرفت ولى تنبيه نشدى و اگر چنين نكنى؛ سخط وى به تو رسد، چنان كه آگاه نباشى.
حسن بن مثله گفت: يا سيّدى و مولاى! من بايد در اين سخن نشانى داشته باشم كه جماعت، سخن بى نشان و حجّت نشوند و قول مرا مصدّق ندارند.
فرمود: أنا مستعلم هناك علّامة؛ ما اين جا علامتى قرار می دهیم تا تصديق قول تو باشد؛ تو برو و رسالت ما را بگذار،
نزديك سيّد ابو الحسن برو و بگو برخيزد و بيايد، آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته، از او طلب كند، بستاند و به ديگران بدهد، تا مسجد را بنا نهند و باقى وجوه را از رهق(نواحی نزدیک کاشان)به ناحيه اردهال كه ملك ماست، بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد کنند...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۹
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
3⃣ قسمت سوم
🔻به مردم بگو #رغبت به اين موضع كنند، آن را #عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگزارند؛
دو ركعت تحيّت مسجد، در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو اللّه احد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند و بر اين نسق دو ركعت نماز امام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- بگزارند كه چون فاتحه خوانند و به إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ رسند، آن را صدبار بگويند و بعد فاتحه را تا آخر بخوانند، ركعت دوّم را نيز به همين طريق بگذارند و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويند، نماز كه تمام شد، تهليل و تسبيح فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگويند و چون از تسبيح فارغ شوند، سر به سجده نهند و صدبار بر پيغمبر و آلش- صلوات اللّه عليهم- صلوات بفرستند.
اين نقل از لفظ مبارك امام سلام الله علیه است که:
"فمن صلّاهما فكانّما صلّى في البيت العتيق"
هركس اين دو نماز را بگزارد، چنين باشد كه در كعبه نماز گزارده باشد.
حسن بن مثله جمكرانى گفت: من چون اين سخن را شنيدم، با خويشتن گفتم؛ گويا اين موضعى است كه تو مى پندارى؛ انّما هذا المسجد للأمام صاحب الزّمان سلام الله علیه و بدان جوان اشاره كردم كه در چهار بالش نشسته بود.
آن جوان به من اشاره فرمود كه برو! آمدم. چون پاره اى راه آمدم، بار ديگر مرا باز خواندند و فرمودند:...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(سلام الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
4⃣قسمت چهارم:
🔻بار دیگر مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گلّه جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى! اگر مردم ده بها دهند، بخر وگرنه، تو از طرف خود بده، آن بز را بدين موضع بياور، فردا شب قربانی کن! آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علّتى سخت داشته باشد، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. بز، ابلق است و موهاى بسيار و هفت علامت دارد؛ سه تا برجانبى و چهار تا برجانب ديگر و مثل درهم سياه و سفيد است.
رفتم، بار ديگر مرا باز گرداند و فرمود: ما هفتاد روز يا هفت روز اين جاييم. اگر بر هفت روز حمل كنى، بر شب قدر دليل كند كه بيست و سوّم رمضان است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى قعدة الحرام كه روز بزرگوارى است.
حسن بن مثله گفت: به خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح شد، فريضه بگزاردم؛ نزديك على بن المنذر آمدم و آن احوال را با او گفتم. او با من بيامد و به آن جايگاه رفتيم كه شب مرا برده بودند. گفت: باللّه، نشانى و علامتى كه امام سلام الله علیه به من فرمود، يكى اين است كه اين جا زنجيرها و ميخها ظاهر است.
نزديك سيّد ابو الحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى رسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه به من گفتند: سيّد ابو الحسن از سحرگاه در انتظار تو است، تو از جمكرانى؟
گفتم: بلى! رفتم، سلام كردم و خدمت كردم. ...
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#اماکن_منتسب_به_امام_زمان سلام الله علیه
#ماجرای_احداث_مسجد_مقدس_جمکران
5⃣ قسمت پنجم(قسمت آخر)
🔻سلام کردم و خدمت کردم.
جواب نيكو داد، اعزاز كرد، مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، به من گفت:
اى حسن بن مثله! خفته بودم كه شخصى در خواب به من گفت: مردى از جمكران به نام حسن مثله، بامداد پيش تو مى آيد، آن چه می گويد، تصديق دار و بر قولش اعتماد كن كه سخن او سخن… ماست، بايد قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح به او گفت.
در حال سيّد فرمود بر اسبها زين نهادند، بيرون آوردند و سوار شدند.
چون نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گلّه اى بر كنار راه داشت. حسن مثله ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان پيش مى آمد. حسن مثله دويد، او آن بز را برگرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد.
جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گلّه من نبوده الّا امروز كه مى بينم، هرچه مى خواهم اين بز را بگيرم، ميسّر نمى شود و اكنون پيش شما آمد.
پس چنان كه سيّد فرموده بود، بز را در آن جايگاه آوردند و كشتند، سيّد ابو الحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند، انتفاع از او بستدند، وجوه رهق را آوردند، مسجد جمكران را به چوب پوشاندند و سيّد ابو الحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت.
همه بيماران و صاحبان علّت مى رفتند و خود را در زنجير مى ماليدند؛ خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوب مى شدند،
و ابو الحسن محمد بن حيدر گويد: به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا در موسويان در شهر قم مدفون است و بعد از آن فرزند او دچار بيمارى شد، وى در خانه شد، سرصندوق را برداشتند، ولى زنجير و ميخها را نيافتند.
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(صلوات الله علیه) ،ج۴،ص ۵۶۸
کانال "معارف"امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49