سردار محمدعلی اللهدادی سال 1341 در روستای پاریز از توابع شهرستان سیرجان به دنیا آمد. با شروع انقلاب وارد نهادهای انقلابی شد و در سال 1362 برای خدمت به مناطق محروم به شهرستان کهنوج رفت.
در دوران دفاع مقدس در لشکر 41 لشکر ثارالله به عضویت در تیپ ادوات درآمد و پس از شهادت حاج مهدی زندی مسئولیت فرماندهی تیپ ادوات لشکر را برعهده گرفت.
جانشینی لشکر 38 ذوالفقار نیروی زمینی، فرماندهی تیپ رمضان لشکر 27 حضرت رسول(صلیالله علیه و آله و سلم) و فرماندهی سپاه الغدیر یزد و... از دیگر مسئولیتهای وی پس از دوران دفاع مقدس است.
سردار شهیدمحمدعلی الله دادی روز یک شنبه 1393/10/28 در حالی که برای بازدید از استان قُنیطره سوریه عازم این منطقه گردیده بود، مورد حمله بالگردهای توپدار رژیم صهیونیستی واقع شد و به همراه شش تن از همرزمانش که جزو اعضای حزب الله لبنان بودند، به شهادت رسید.
- در سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که در تیپ دوم صاحب الزمان (عج)سیرجان با هم بودیم برای دقت در تیراندازی در مقابل اشرار مسلح قرار شد ۵ نفر پاسدار آموزش ببینند، ایشان این آموزش ها را خودش بر عهده گرفت (در حالی که جانشین فرماندهی تیپ بود) می گفت با بچه ها قرار گذاشتیم طوری تمرین کنند که همه بتوانند از فاصله ۲۰۰ متری یک خودکار را مورد هدف قرار دهند و گفته ام که من فقط تیر به بر پیشانی اشرار را قبول دارم، هر کس نمی تواند اینطور ماهر شود، برود، شب های زیادی با هم می رفتند راهپیمایی های طولانی، بدنسازی و عادت به کار در شب و نهایتا هم موجودیت اشرار مسلح هم به نابودی رفت و امنیت امروز ایجاد شد.
راوی: سردار محمد علی ایران نژاد (دوست و همرزم شهید)
بعد از اتمام جنگ ماموریت جنوب شرق به لشکر ۴۱ ثارالله واگذار شد.شهید الله دادی به عنوان جانشین تیپ صاحب الزمان(عج) سیرجان تمام ماموریت های علیه اشرار را فرماندهی می کرد که اغلب کارهای شناسایی محل استقرار اشرار در منطقه را شخصا به همراه تیم اطلاعاتی انجام می داد، معمولا شهید تاکید داشت اگر شناسایی زمان زیاد ببرد بهتر از این است که ناقص باشد و باعث هزینه های زیادی شود و معمولا تمام تحرکات باندهای اشرار توسط شخص خود شهید رصد می شد. شهید علاوه بر فرماندهی عملیات های علیه اشرار معمولا در نوک خط حمله قرار می گرفت و همزمان دو کار را با هم انجام می داد هم فرماندهی عملیات را داشت و هم هدایت آتش ادوات را،که این امر همیشه باعث فلج شدن کاروان های اشرار می شد.
- معمولا اکثر اوقات که با شهید همراه بودم او بیشتر تاکید می کرد که کارها با هدف صورت گیرند و هر کاری که بدون هدف انجام شود نتیجه نمی دهد. معمولا دوست داشت که بهترین بچه ها را برای نسل آینده سپاه تربیت کند، شهید همیشه دنبال تربیت متخصص در رشته های مهم برای امورات سپاه بود.
راوی: "احمد عرب گوئینی" (همرزم شهید)
شبی که قرار بود فردای آن روز حضرت آقا در تیپ الغدیر صحبت کنند طوفان شدیدی شد و بنرها و پارچههای میدان صبحگاه را کند، آقای عارفی تماس گرفت و این موضوع را با سردار الله دادی در میان گذاشت، خستگی و بیماری در چهره سردار پیدا بود. ایشان با طمأنینه گفت: «شما فقط بروید کارکنید، اصلاً غصه این اتفاق را نخورید.» ساعت یکنیمه شب ایشان را به پادگان بردم، در کنار نیروها ایستاد. حضور ایشان باعث دلگرمی بچهها بود.
نزدیک ساعت 3 نیمهشب بود، به ایشان گفتم:«حاجآقا بیایید برویم، خسته هستید و باید فردا جلوی مقام معظم رهبری گزارش بدهید.» نهایتاً ایشان را راضی کردم. قبل از رفتن به نیروها گفت:«نمیدانم امشب چطور شده. وقتی میبینم شما اینطور دارید کار میکنید، آرامش خاصی دارم.»
دوباره ساعت 5 صبح سردار در پادگان بود و با ماشین به همراه راننده خود به پشت جایگاه میدان آمد. نوشتهای که باید گزارش میداد در دست داشت. گفتم: «بهتر شدید؟» گفت: «دلهره دارم.» برای اولین بار میشنیدم که ایشان چنین حرفی بزند. پرسیدم: «دلهره برای چه؟» گفت: «تبدارم، با آمپول روی پا ایستادم و میترسم نتوانم در میدان صبحگاه روی پای خود بایستم و مراسم را اجرا کنم...» دستم را روی پیشانیاش گذاشتم از تب میسوخت. هوا سرد بود. سوار ماشین شدم. به راننده سردار گفتم: «بخاری ماشین را روشن کن و ماشین را ببر عقبتر.» آفتاب روی ماشین تابیده بود. صندلی سردار را خواباندم. گفت:«کاظم، چهکار میکنی؟» گفتم:«بخاری ماشین روشن، آفتاب هم تابیده روی ماشین. هم من خستهام و هم شما. بگیرید بخوابید.» با اصرار من حدود 20 دقیقه خوابید.
بعد از بیدار شدن، به من گفت:«کاظم نیرویی در این 20 دقیقه به من دادی که تا دو روز سرحالم.» به خواست خدا سردار با زیبایی، وقار و طمأنینه درحالیکه تب داشت، مراسم را در حضور مقام معظم رهبری اجرا نمود و این توفیق را یافت در میدان صبحگاه تیپ الغدیر میزبان مقام معظم رهبری باشد و گزارشی که ساعتها روی آن وقت گذاشته بود در محضر پیشوای خود ارائه نماید.
این شهید سرافراز چند سال پیش در نوشته ای به شرح زیر، این گونه به هم رزمان شهیدش ابراز اشتیاق و برای پیوستن به آن ها ابراز دلتنگی می کند:
سال های عشق و حماسه گذشت. روزهایی که زمین رنگ آسمان بود. روزهایی که بلاجویان دشت کربلا در عنفوان جوانی، منازل عرفان را یکی پس از دیگری طی کردند. به راستی چگونه می توان در بیان عظمت شهیدان نوشت وقتی در طلب «رضوان من الله اکبر»، تا بالاترین منزل قرب شتافتند.
چگونه می توان در وصف سبک بالان عاشق نوشت، آنان که جان در طبق اخلاص نهاندند و بی هیچ چشم داشتی به محضر دوست تقدیم نمودند. به راستی نمی توان از ستارگان آسمان جهاد و شهادت، غفلت نمود و با خطراتشان حرف های دل را مرور نکرد.
اگر می خواهیم که بهار روزهای عظمت به سراغمان آید؛ هر چند یاران بهاریمان رفته اند، هم آنان که بهاری بودن را به ما آموزش دادند. به ما یاد دادند سربرزانوی زمستان ننهیم، حتی اگر خزان فتنه ها بر جغرافیای اذهان هجوم آورد و تندباد حوادث و بلاها، تن های خسته را دربرگیرد. آموختند اگر آه آدمی از جنس نیاز باشد می توان دروازه های پیروزی را گشود و تا شهر جاودانگی سفر کرد.
هیهات اگر یاد و خاطره ی یاران حماسه ساز صحنه های دفاع از کیان و شرف، از خاطرمان محو شود. یاد آنان که در تاریکی شب های جبهه های غرب و جنوب زنگ دلشان به صدا درآمد، چلچله ها در بی قراری نوایشان پرواز آموختند، روزهایشان بهانه ای برای عاشقی بود و شب هایشان وسعت بودن. آنها خواهند ماند. اگر چه امروز ما در حسرت عطرهای گم شده ی حضورشان دست و پا می زنیم، می دانیم روی تپه های صبح ظفر اثری جز رد پای آنان نیست و روزهای بودنشان در برابر ما به زیبایی حک شده، اگر چه مه هجرانشان تمام تنمان را گرفته اما ما را می بینند، صدایمان می زنند و طنین نوایشان تا ابدیت جاری است.
و اینک فرصت و توفیقی نصیبمان شده تا از شهیدان افتخار آفرینمان بشنویم. از سروقامتان جاودانه ی تاریخ، از مردان مرد این دیار. پاسدارانی که ایستادگی شان کوه را شرمنده کرد.
بسیجیانی که بهار، غرق در عظمت وجود آن هاست. دلاورانی که جاودانه ترین اسطوره های تاریخ اند. آنان که نه تنها مربیان آموزش که اساتید اخلاق و عرفان اند و آئینه های صیقلی روحشان سایه نشان کوچه های مهتاب است. امید آنکه در پرتو ولایت ولی عصر (عج) و تحت زعامت مقام معظم رهبری در راستای تحقق آرمان های والای امام راحل، حریم نورانی شهدای عزیز و عزت آفرینمان را پاس داریم و از شفاعتشان بهره مند گردیم.
والعاقبه للمتقین. فرمانده سپاه الغدیر استان یزد
سرتیپ دوم پاسدار محمد علی الله دادی.
🎥 "حسین علیزاده" دیپلمات سابق و تحلیلگر سیاسی ایران اینترنشنال:
🔸رزمندگان بدون مرز؛ کانونیترین نکتهای است که آقای خامنهای برای اولین بار در چهل سال گذشته از آن [برای توصیف سپاه قدس] استفاده کرد؛ هرگز از چنین ادبیاتی در جمهوری اسلامی استفاده نشده بود. "رزمندگان بدون مرز" یعنی سلولهای متحرک در اقصی نقاط دنیا.
🔸طرح "رزمندگان بدون مرز" توسط آقای خامنهای یعنی اینکه از خطبههای نماز جمعه به بعد، نظام دارای یک استراتژی جدید برای مقابله با آمریکا است.
🌿صَبّارشَکُور
💠حضرت آیت الله العظمی#امام_خامنه_ای(حفظه الله):
🔹صبّارند یعنی یکپارچه اهل استقامت و صبرند، به اندک چیزی از میدان خارج نمیشوند، ایستادگی میکنند.
🔹شکورند، یعنی اوّلاً نعمت را میشناسند، ابعاد پنهان و آشکار نعمت را میبینند؛ ثانیاً قدرشناس نعمتند، یعنی ارزش این نعمت را، وزن این نعمت را، قیمت این نعمت را میدانند؛ ثالثاً بر اساس آن احساس مسئولیّت میکنند.
#ملت_مقاومت_علیه_آمریکا
💠رَهبَرَم سَیِّد عَلی💠
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سردار شفاعت ما یادت نره 😭😭💔 👇👇👇👇👇
پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم
در منزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴
🔺داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند: که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
🔺امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.
🔺... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم.
🏅بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله....🏅
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
🔺رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.))
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
🔺جواد روحاللهی [داماد خانواده]میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📕منبع ؛
کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵
#مکتب_سلیمانی
#انتقام_سخت
•┈••✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهیدی که از محل دفن خود خبر داشت..!
داستان عجیب محل تدفین سرباز حاج قاسم
پدرش میگفتند:
وقتی مےخواست بره، گفت: "بریم سرِ مزار شهدا"🌿
و نشست سرِ مزار شهید جواد محمدی کلی گریه کرد... بهش گفتم چیزی شده؟
گفت: فقط دلم گرفته💔
مهدی یه بچه هیئتی بود که توی حلقه صالحین سردار شهید محمد اسحاقیان بزرگ شده بود و دنبال علمی بود که گره ای از کار مملکت باز کنه
راهش، همون راه شهدا با نیت خدمت بود.👌
#شهید_مهدی_اسحاقیان
#هواپیمای_اوکراینی
روایتی از #مسلم_نبی
سی ویکمین روز از چله نوزدهم
مهمان سفره شهید 🌷 اسماعیل دقایقی 🌷
هستیم .
🔹اسماعیل دقایقی درسال ۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینهای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند...
او پس از عمری جهاد و ایثار در 28 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 جام شهادت را نوشید و اجر اخلاص و مجاهدت خود را دریافت.
🌹او ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشت.نخستین سخنی که پس از ازدواج با من گفت، این بود که من فقط به شما و خانواده خود تعلق ندارم، بلکه باید همواره در صحنه انقلاب حضور یابم و تلاش کنم.من و اسماعیل هشت سال با هم بودیم، ولی به جرأت بگویم که جمعا تنها یک سال در کنار من و بقیه این سالها در جبهه بود و با تمام عشقی که به امام خمینی و مردم داشت، با دشمن میجنگید.
او ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشت و جالب است بدانید وصیتنامه اش را در روز شهادت آن حضرت نوشت و سه سال پس از آن بود که در عملیات کربلای 5 که رمز آن یا فاطمه الزهرا بود به شهادت رسید.
راوی: همسر شهید
ويژگيهاي اخلاقي
در مطالعه و بالابردن آگاهي و معلومات خود جديت خاصي داشت و تا آخر عمر پربركتش از تحصيل دانش باز نماند. ايشان با استفاده از فرصتي كه برايش در قم و استان مركزي پيش آمده بود، در كنار وظيفه حساس و مهم فرماندهي و حفاظت از شخصيتها و كادرهاي انقلاب، به فراگيري ادبيات عرب، تفسير،اخلاق و تاريخ اسلام پرداخت.
انس با قرآن از شاخصترين خصوصيت او بود. حتي در اوج مشكلات و گرفتاريها از تلاوت قرآن نيز غافل نميشد. از همسر محترم ايشان نقل شده كه او سالي سه بار قرآن را ختم ميكرد.
روحيهاي كه بيش از هر خصيصه و صفت ديگر در تمامي مراحل زندگي بدان پايبند بود، پذيرش خطاي خود بود. بدين معني كه اگر احساس ميكرد كه با فعل و حركت خود در رابطه با فردي دچار خطا شده، هرچند كه از نظر مسئوليت و شرايط سني از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر ميآمد و از آن فرد پوزش ميطلبيد.
با افراد مختلف و خطاكار بشدت برخورد ميكرد و هميشه رعايت جوانب شرعي را در تنبيهات و برخوردها متذكر ميشد.
تواضع و فروتني او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود كه مثل يك بسيجي و يك رزمنده عادي در چادرها زندگي ميكرد. در كارها به آنان كمك ميكرد و در برخوردهايش خيليها تصور نميكردند او فرمانده يگان باشد. در اولين برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات ديگر جلوهگر ميشد. رزمندگان اسلام او را الگوي واقعي يك انسان مجاهد و وارسته ميدانستند.
با همه مسئوليتهاي سنگين و دشواري كه برعهده داشت هيچگاه در چهرهاش آثاري از خستگي يا كسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختيها براي همه نيروها درس بود.
◾️سیگار
👈 شهید اسماعیل دقایقی
از من پرسید: «ابو جعفر! سیگار می کشی؟» پاسخ دادم: «نه» گفت: «خب، تو خوبی (برتری).» دوباره پرسید: «مجردی؟» | گفتم: «آری» | گفت: «پس چرا زنده ای؟ مانده ای که چه؟ شهید بشو که بهتر است!»
آری بذله گویی ها و شوخی های دل چسبش پخته بود و مناسب حال افراد یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایت ها بود
راوی: ابو جعفر شیبانی
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
◾️سیگار 👈 شهید اسماعیل دقایقی از من پرسید: «ابو جعفر! سیگار می کشی؟» پاسخ دادم: «نه» گفت: «خب، تو
ابراهیم دقایقی فرزند سردار شهید اسماعیل دقایقی می گوید:
✨ پدرم با وجود همه صحنههایی که در جنگ دیده بودند، صحنهای که رزمندگان زیر بمباران با آرامش میایستادند و #نماز میخواندند را #لحظههای_ناب_جنگ بیان میکنند.
✨ در 6 سالگی که مرا به جبهه برد، یک صحنه در ذهن من ماندگار شد، ساعت 5 صبح بلند شدم دیدم کسی اطراف من نیست، خیلی ترسیدم که کجا رفتند؟ زمانی که آمدم بیرون از شدت سرما گردنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی دیدم در همان لحظه رزمندگان وضو میگیرند، خیلی تعجب کردم.
✨ پدرم توجه ویژهای به #نماز_جماعت داشت و اجازه نمیداد نماز جماعت برگزار نشود یا دیر انجام شود، موقع نماز اگر کسی جلو نمیرفت خودش به عنوان پیش نماز میایستاد تا نماز جماعت خوانده شود.
❣
🔻
✅ کت و شلوار برادرش را پوشیده بود.
من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید،
نشستم سر سفره عقد.
🎊 سفره غذاخوری بود؛
تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودند،
و یک آیینه با حلقه صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل.
💐 عروسیمان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت،
شام دمپخت دادیم؛
حتى عکس هم نگرفتیم؛
تازه به جای بزن و بکوبهای معمول هر عروسی،
قرار شد یک خانم جلسهای بیاوریم
تا برای مهمانها از محاسن ازدواج صحبت کند.
📚 منبع: کتاب نیمه پنهان ماه، ج۴، ص۲۷ و28
🍂
🔻 حشدالشعبی
۲۸ دیماه سالگرد سرلشکرشهيددقایقی شهید ی که پایه گذار حشدالشعبی عراق شد . سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی کسی است که پایه گذار فرهنگ بسیجی درمیان مردم عراق است شاید خیلی ها ندانند، اما یکی از قدرتمندترین سازمانهای جهادی عراق که امروزه به مصاف تروریست های حرامی داعش رفته است و در واقع این شهید را باید مبدع فرهنگ بسیجی در میان عراقی ها نامید. همان چیزی که به عنوان حشد الشعبی در میان عراقی ها نام گرفته است. اسماعیل دقایقی هنگامی که فرماندهی«تیپ 9بدر» را پذیرفت،گردان های توابین و احرار را از میان اسیران عراقی تشکیل داده و لشکر ۹ بدر را بنا نهاد. آنها به رغم آنکه اسیر بودند، با علاقه و اشتیاق در این لشکر با ارتشی که خودشان سالها در آن ارتش بودند، میجنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند و حالا بسیاری از تربیت شدگان شهید دقایقی امروز به یاد او سازمان بدر را که در عراق با داعش جنگيد ، پایه گذاری کرده اند. شهید گرانقدر ابو مهدی المهندس از جمله شاگردان شهید دقایقی و معاون ایشان در لشکر بدر بود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔴 شهید دقایقی مجاهدین عراقی را چگونه فرماندهی میکرد؟ 🔹دقایقی برای سازماندهی و اداره این لشکر زحما
عملیات عاشورای 4 در تاریخ 1 آبان1364 با هدف انهدام نیروهای دشمن در منطقه عملیاتی غرب دریاچه «اُمُ النِّعاج» در هُورالهویزه انجام شد.
پیش از این مردادماه سال 1364 با نقشآفرینی مجاهدین عراقی در جریان عملیات «قدس 5» به آزادسازی بخشی از دریاچه «امالنعاج» عراق در منطقه هورالهویزه منتهی شده بود و سپس عملیات «عاشورای4» در وسعتی به میزان110 کیلومترمربع برای آزادسازی کامل این دریاچه با همان ترکیب نیروهای عمل کننده در عملیات پیشین به اجرا درآمد.
نیروهای «تیپ9 بدر»به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی ساعت 2 بامداد1 آبان 1364 عملیات آبی- خاکی عاشواری 4 را آغاز کردند. پناهنده شدن دو تن از نیروهای ارتش عراق و ارائه اطلاعات مناسب پیرامون این منطقه در روند عملیات عاشورای4 مؤثر واقع شد.
زمان حمله یک روز پیش از میلاد حضرت امام موسیکاظم(ع) بود و به همین مناسبت رمز عملیات «یا موسیالکاظم(ع)» تعیین شد. نیروها در غرب دریاچه به لحاظ استفاده از اصل غافلگیری و پشتیبانی موثر توپخانه، به راحتی به اهداف خود رسیدند و بدین وسیله 15 کمین دشمن که از نیروهای «فرسان الهور» به معنی (نیروهای اطلاعاتی هور) بودند، سقوط کرده و پیشروی تا سقوط کامل دریاچه ادامه یافت.
دشمن پاتک خود را در صبح روز نخست عملیات، آغاز کرد، اما با اتخاذ تدابیر خونسردی و صبر، نیروهای مجاهد عراقی که در میان نیزارها کمین کرده بودند، پس از نزدیک شدن دشمن، به آنها حملهور شده و پاتک آنان را خنثی کردند. پاتک دوم نیز در ساعت 14 همان روز با پشتیبانی توپخانه و حمایت هواپیماهای «پی.سی7.» آغاز شد.
این پاتک نیز به همان صورت نخست پاسخ داده شد و در نتیجه نیروهای بعثی با شماری کشته و زخمی و اسیر و با به جای گذاشتن هشت فروند قایق خود عقب نشستند، اما در این تعقیب و گریز یک فرمانده از مجاهدان عراقی به نام «ابوالخیر» به شهادت رسید..
در روز دوم عملیات، دشمن برای باز پس گرفتن دریاچه امالنعاج سه بار متوالی اقدام به پاتک کرد که در هر سه بار با رعایت اصل استتار و غافلگیری از سوی مجاهدین عراقی و مقاومت آنها رو به رو شدند و با دادن تلفات و خسارات فراوان از معرکه نبرد گریختند.
این عملیات که رسیدن به همه اهداف معین شده را در پی داشت، به آزادسازی 110 کیلومتر مربع از منطقه هورالهویزه عراق،64 پایگاه، 7 آبراه در غرب دریاچه و تصرف 3 پاسگاه و3 کمین دشمن منجرشد و همچنینضمن اسارت و کشته زخمی شدن 416 نفر از نیروهای دشمن،27 فروند قایق و بلم،99 قبضه سلاح نیمهسنگین،10 قبضه ضد هوایی تک لول کالیبر14و نیم میلیمتری وچهار قبضه خمپارهانداز82 و60 میلیمتری و تعداد زیادی دوشکاو آرپی جی از دشمن به غنیمت گرفته شد.در طول این عملیات 25 پاسگاه، یک فروند هواپیمای پی سی 7 و 100 فروند قایق و بلم دشمن منهدم گردید.
درایت فرمانده خلاق و مبتکر 9 بدر سردار سرلشگرپاسدار شهید اسماعیل دقایقی دراین عملیات همه را شگفت زده کرده بود به طوری که همرزمان شهید والامقام می گویند در عملیات عاشورای 4 به خاطر قدرت فکری ایشان توانستیم آبراهی را نزدیک 8 کیلومتر در شب ایجاد کنیم که از این طریق، شب عملیات برادران رزمنده توانستند در پشت مقر فرماندهی دشمن نفوذ کنند وفعالیت دشمن را علیه نیروهای خودی سرکوب کنند.
اینها همه مرهون فرماندهی شهید بزرگوار بود بطوری که در عملیات عاشورای 4 موفق شدیم 76 نفر اسیر بگیریم و بیش از300 نفز از قوای دشمن را درهمان لحظات اولیه به هلاکت برسانیم و در صبح روز عملیات هم با دفع چندین پاتک دشمن، ما فقط حدود 15 شهید داشتیم و این همه نتیجه درایت و قدرت فکری شهید دقایقی برمیگشت.
منبع:
اطلس راهنما 4 ، دشت آزادگان در جنگ، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس،صص 132و133
🌹هنگامی که پیکر به خون غلتیده آقا اسماعیل را از کانال در شلمچه بیرون آوردیم و در آمبولانس نهادیم، روزگار جدایی آغاز شد؛ گویی کوهی از درد و اندوه بر شانههایم افتاده بود که حال راه رفتن نداشتم. صدای تیر و خمپاره و راکت و بمباران هواپیماها لحظهای قطع نمیشد. من و برادر چوپان از آن منطقه و در واقع گودال قتلگاه بیرون آمدیم تا به قرارگاه خاتم برویم و خبر شهادت سردار را به آنجا اعلام کنیم.
🌹به قرارگاه که رسیدیم، با سردار علی شمخانی دیدار کردیم و با درد و دریغ آن واقعه را گزارش دادیم. در آن لحظههای تلخ و توانفرسا، فقط صدای گریه و ناله بود که به گوش میرسید.
سردار شمخانی که به شدت از این خبر متأثر بود، چنان مویه میکرد که هرگز ندیدیم کسی برای دقایقی این چنین عزادار باشد. من که یتیمی مجاهدین عراقی را با تمام وجود احساس میکردم، به سردار شمخانی گفتم: «نبود دقایقی و مصیبت او برای ملت عراق مانند مصیبت فقدان آیتالله شهید سید محمدباقر صدر است».
🌹سردار با شنیدن این جمله در حالی که باران اشک هم داغ سینهاش را نمیکاست، رو به آسمان کرد و فریاد زد: «خدایا! چرا دقایقی را از ما گرفتی؟!»
بعد رو کرد به من و گفت: «دیگر کسی مانند دقایقی برای شما پیدا نمیشود...!»
راوی: ابومحمد الطیب