eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید غلامحسین آشنا، بيست و دوم آبان 1348، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، خوار و بار فروش بود و مادرش، آسيه .تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم مهر 1366، در بانه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران در قطعه 29 واقع است.
پدر شهید 👇👇 غلامحسین شغلش عکاسی بود و در مغازه‌ای که داشت عکاسی می‌کرد.از کودکی در جلسه قرآن حاج آقا بحری شرکت می‌کرد و  آموزش قرآن می‌دید. غلامحسین پسری بسیار صبور و مؤدب بود و به من و مادرش و همچنین همسایه‌ها، دوستان و همرزمانش  بسیار احترام می‌گذاشت و کارهای خیر زیادی می‌کرد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که تعدادی از فرزندان بی سرپرست را تحت پوشش داشت و به خانواده‌های بی سرپرست رسیدگی می‌کرد.علاقه زیادی به شرکت در فعالیت‌های بسیج داشت و شبها همراه من به مسجد می‌آمد و در فعالیت‌های بسیج کمک می‌کرد . غلامحسین در سال 66 داوطلبانه به جبهه اعزام شد که اول در اهواز بود سپس به کردستان رفت و بعد در خط مهندسی وزارت دفاع در ماووت عراق بود که بیست و پنجم مهر سال 66 در آنجا به شهادت رسید.
خواهر شهید 👇 👇 به‌ خاطر این که شغلش عکاسی بود هر زمانی که می‌خواست از خانمها عکاسی کند و به تاریکخانه برود من یا مادرم را صدا می‌کرد تا در کنارش حضور داشته باشیم. یک بار زمانی که به تاریکخانه رفتم به او گفتم این جا که تاریک است و به اصطلاح چشم چشم را نمی بینید چرا ما باید حضور داشته باشیم و او در جواب گفت: شیطان در تاریکی هم حضور دارد و انسان باید مراقب باشد و عکسهای مربوط به خانمها را شما ظاهر کنید. موقع برش هم به خود اجازه نمی‌داد عکسهای خانمها را برش بزند و این موضوع برای من خیلی تعجب آور بود که مردی با این سن کم تا این حد این مسائل را رعایت کند.
با سن کم نان آور خانه یتیمان بود بعد از شهادتش دوستش بسته‌ای را که به امانت به او داده بود به ما داد. در این بسته تمام عکسهای خودش به همراه مبلغی پول برای هزینه‌های تشییع و تدفین خود و مبلغی پول برای کمک به نیازمندان گذاشته بود. زمانی که شهید شد با این که 17 سال بیشتر نداشت خیلی خانمها می‌آمدند و در مراسم تشییع پیکرش گریه و زاری می‌کردند. زمانی که من از آن‌ها علت را جویا شدم به من گفتند که شهید آشنا با این سن کم نان‌آور خانه ما بود و با خرجی که به ما می داد بچه های یتیم خود را سیر می‌کردیم .حتی در داخل آن بسته خرجی این افراد را  گذاشته بود که به آن‌ها بدهیم. قبل از اعزام به جبهه به او گفتم که نرو اما  غلامحسین گفت که دیر می‌شود، وقتی ندارم، شما را به حفظ حجاب سفارش می‌کنم، اعمال خود را برای رضای خدا انجام دهید و با خدا معامله کنید.
پدر شهید قبل از مطلع شدن از شهادت فرزندشان سه خواب دیده اند که به قرار زیر است. 1- من خواب پسرم را دیدم در خواب به من گفت که می خواهم از منطقه فرار کنم. گفتم چرا؟ گفت اینجا ماندن سخت است من می خواهم از اینجا فرار کنم. صبح آنروز به مادرش گفتم که فکر می کنم که به غلامحسین سخت می گذرد ولی مادرش گفت که نه به آنها سخت نمیگذرد بلکه شما اینطور فکر می کنید. 2- من در شهرستان بودم و برای تشیع جنازه مادر دامادم به آنجا رفته بودم شبی در خواب دیدم که مشغول بالا رفتن از یک کوه بسیار بلند هستم، نزدیک به نوک قله بودم ولی حالت عدم تعادل داشتم و به این طرف و آن طرف متمایل می شدم در این موقع چیزی در دست من بود به زمین افتاد و به ته دره پرتاب شد. در این موقع از خواب بیدار شدم و به مادر شهید گفتم فکر می کنم ما چیز گرانبهائی را از دست می‌دهیم. 3- روز بعد در خواب دیدم که یک عکس و یک نامه روی درب ورودی اطاق است. از هرکس می پرسیدم که این عکسها را چه کسی آورده است اطلاعی نداشتند، وقتی دقت کردم دیدم عکس نصفه است، هر چه دقت کردم نتوانستم صاحب عکس را بشناسم. صبح که از خواب بیدار شدم متوجه شدم که وضع تغییر کرده است و بعد مطلع شدم که پسرم شهید شده است
شهید امروز را اعضای کانال فرستادند 👆 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢📢📢📢 سلام علیکم💐 چله ی همنشینی باشهدا 🌷 (چله بیست و دوم ) 👈 چله انس باقرآن و دعا از دوستانتان دعوت بفرمائید، تشریف بیاورند لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇 مخصوص خانم هاست ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سلیمانی تا قبل از شهادت اجازه پخش این فیلم را نداده بود. در این فیلم سردار سلیمانی می گوید: «خدا مادران و پدرانی که در قید حیات هستند را حفظ کند، قدر بدانید. متاسفانه انسان وقتی قدر می داند که از دست می روند. نشر حداکثری با شما
🔸 توصیۀ جدید رهبر انقلاب به خواندن با توجه دعای صحیفه سجادیه 🔹رهبر معظّم انقلاب در جریان دیدار رمضانی با جمعی از دانشجویان کشور، آنها را به استفاده هر چه بیشتر از دعای بیستم صحیفه سجادیه دعوت کردند. توصیه دوم ایشان بود. 👇👇👇👇
🔴شهادت ۱۰۷ نفر از کادر درمانی کشور بر اثر ابتلا به کرونا ▪️تاکنون ۱۰۷ نفر از کادر درمانی کشور بر اثر کرونا جان خود را از دست داده اند. این عزیزان در طول مدت شیوع کرونا در ایران به توفیق شهادت در حین خدمت نائل شده اند. از خداوند منان برای این شهدا آرزوی علو درجات و همنشینی با امیرالمومنین علی (ع) را خواستاریم. روحشان شاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 لای لای ای... « » 🌷 🎤 •|حاج مهدی رسولی|• ڪاش هنـوز بچہ هاي تخریبــ بودند و از میان این همہ مین ضد معنــویت معبري بہ سوي سعادت بہ سوے خـدا برایمان مے گشودند ... 🌱 ❀یاد شهـدا با صـلوات ْ 💠 رَهبَرَم سَیِّد عَلی💠 🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان ✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
✍روایت "حضرت آقا"از شهیدی که مادرش فکر می کرد است ... : ●"در اطلاعاتی که به من داده شد، خواندم که در بین همین شهدای همدانِ شما، یک سردار سپاهی - که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته که وقتی مادرش از او می‌پرسد تو در سپاه چه کاره‌ای، جواب می‌دهد: من در سپاه جاروکشی می‌کنم. مادرش خیال می‌کرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است. ●حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم می‌روند و خانواده‌ی دختر سؤال می‌کنند پسر شما چه‌کاره است، مادرش می‌گوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی می‌کرده، این مادر می‌بیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. می‌پرسد این شخص کیست. می‌گویند این فلانی است؛ یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را می‌شناسد!
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✍روایت "حضرت آقا"از شهیدی که مادرش فکر می کرد #جاروکش_سپاه است ... #مقام_معظم_رهبری : ●"در اطلاعا
سردار رشید اسلام شهید ناصر قاسمی نام پدر : ابوالحسن نوع عضویت : سپاه محل تولد : همدان تاریخ تولد : ۰۱ / ۰۶ / ۱۳۳۷ تحصیلات : دیپلم سمت : فرمانده بسیج ناحیه همدان، رئیس ستاد لشگر ۳۲ انصار الحسین محل شهادت : شلمچه عملیات : کربلای ۵ تاریخ شهادت : ۰۱ / ۱۱ /۱۳۶۵
در خاطره ای درباره شهید ناصر قاسمی آمده است: هر چی پتوی نرم و قشنگ بود، مال بچه‌ها بود.   دست آخر «ناصر» وقتی مطمئن می‌شد که همه پتو دارند، با کهنه پتویی هر جا که می‌شد، می‌خوابید. برف آمده بود. ناراحت از پارو کردنِ پشت بام‌ها بودم، حالا که «محمد» نیست، پشت بام‌ها می‌ماند.   رفتم حیاط، دیدم کسی بالای پشت بام، برف پارو می‌کند. صدا زدم: «کیه؟ کیه؟» گفت: «منم، ناصر. نترسید دیشب از منطقه آمدم، گفتم محمد که نیست، برف پشت بامتان می‌مونه.» همین که سفره پهن می‌شد، مثل قوم مغول همه حمله می‌کردند و جایی برای خودشان پیدا می‌کردند. اما او اطرافش را نگاه می‌کرد. «ناصر» وقتی می‌نشست که دیگه کسی سرپا نباشد و همه نشسته باشند.   «ناصر» وقتی به خانه می‌آمد، تمام کارهایش را خودش انجام می‌داد. نمی‌گذاشت رختخواب پهن کنم. می‌گفت: «اینجوری به بچه‌های جبهه نزدیکترم.» موقع آمدن با موتور، با پیرمردی تصادف می‌کند وپای پیر مرد می‌شکند. او را به بیمارستان می‌رساند. تمام مخارجش را هم می‌دهد. با وجود مقصّر نبودن، دیگه ول کنش نبود. می‌رفت پیر مرد را پشتش کول می‌کرد و سوار ماشین می‌کرد. چند بار هم تهران برده بود تا خوب خوب شود. تا دو سال هم نصف حقوقش را به خانواده‌اش می‌داد.   گفتم: «چرا این همه خودتو اذیّت می‌کنی؟» گفت: «باید ناراحتی را از دلش در بیارم.»
شده بود عادتش، کفش‌هایش را می‌داد واکسی سر کوچه واکس بزنه. به جای یک تومان هم پنج تومان می‌داد.   گفتم: «ناصرم مگه بابات تاجره این جوری خرج می‌کنی؟» گفت: «عیبی نداره. اونم باید نون بخوره». رفتم جلو دربان گفتم: «با ناصر قاسمی کار دارم، می‌شناسین؟» گفت: «اینجا یه قاسمی داریم که فرمانده س.» آمد. خودش بود. فهمید که دانستم چه کاره است. گفت: «به کسی نگو من چه کاره‌ام. من فقط خدمت می‌کنم.» سر سفره، چند بار امتحانش کردم. نان خُرده‌ها را می‌خورد. ولی دست به نونهای درسته نمی‌زد.   اعتراض که می‌کردم، می‌گفت: «خوردن اینها ثواب داره.»