هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#چله_سلامت_بوقت_اذان
✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمینی (رحمت الله علیه ) و صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ بعداز اذان ظهر 👈خواندن دعای نور حضرت زهرا سلاماللهعلیها
✅ بعداز اذان مغرب👈 تلاوت سوره حجرات از طرف ائمه روز هدیه به امام زمان عج
و روز جمعه از طرف بقیه الله الاعظم عج هدیه شود به به روح مطهر پیامبر ختمی مرتبه
✅ مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام در هر ساعت از شبانه روزکه می توانید.
# مراقبت _ عملی👇
✅ تبیین بخش هایی از توحید مفضل
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#چله_سلامت_بوقت_اذان ✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمی
سی و پنجمین روز از 🌟💫چله ( بیست و هشتم ) 🌟💫 مهمان سفره پرستار شهید 🌷 سیده شیرین صفوی 🌷 هستیم.
«دلم برای مادرم لک زده بود. از آخرین باری که آمده بود خانه، ده روز می گذشت. هر وقت تعداد بیماران کرونایی زیاد می شد از ترس انتقال ویروس به من و مادربزرگم هر روز خانه نمی آمد. در بیمارستان می ماند، مامان تلفنی زنگ می زد و حالم را می پرسید. دو سه روزی می شد که کمتر زنگ می زد و صدایش خیلی خسته بود. گفت بخش دوباره پر شده از بیماران کرونایی و کارم زیاد است، سرفه می کرد. گفتم دلم تنگ شده، کی می آیی خانه؟ گفت همین یکی دو روزه میام پیشت دخترم.
از آخرین تماس تلفنی سه روز گذشت و مادرم خانه نیامد. روز ۲۲ خرداد بود و حسابی دلتنگ بودم. دایی زنگ زد و گفت کوثر جان حاضر شو با هم بریم بیمارستان. سوار ماشین که شدم گفتم دایی! مامان گفته منو بیمارستان ببری؟ حتما بهش مرخصی ندادن! دایی گفت نمی دانم کوثر جان. رادیو را زیاد کرد و تا بیمارستان با من حرف نزد.
پیش خودم گفتم حتما مامان می خواهد من را سورپرایز کند. از این کارها زیاد می کرد. اما حالا با این اوضاع و بیماری کرونا از مادرم بعید است که بخواهد من را در بیمارستان غافلگیر کند! خوشحال بودم که بالاخره بعد این همه دوری مادرم را می بینم. رسیدیم بیمارستان اما به بخشی که مادرم در آن کار می کرد نرفتیم. دایی دست من را گرفت و به اتاق استراحت پرستاران در بخشی دیگر برد. بعد هم خودش بیرون رفت. خانمی وارد اتاق شد که او را قبلا ندیده بودم، گفت من از دوستان مادرت هستم و سال هاست او را می شناسم. گفتم مامانم را هم صدا کنید. دلم خیلی برایش تنگ شده... آن خانم که روانشناس بیمارستان بود شروع کرد به حرف زدن...
نیم ساعت بعد از اتاق که بیرون آمدم فهمیدم چرا دایی روزه سکوت گرفته بود، چرا خودش طاقت نداشت در اتاق بماند. من بی مادر شده بودم، بیمارستان دور سرم چرخید و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم، حرف های آن خانم یادم آمد. با کلی مقدمه چینی گفت مادرت در راه خدمت به بیماران کرونایی شهید شده و روزهای آخر نمی خواست تو با حال بد او را ببینی. من بی مادر شده بودم.
یاد جشن دو نفره یک ماه قبلمان افتادم. اوایل اردیبهشت، مادرم یک شب با جعبه شیرینی آمد خانه. گفت بالاخره رعایت کردن مردم نتیجه داد. امروز بخش ما خالی از بیماران کرونایی شد. چقدر خوشحال بودیم. خوشحال بودم که از این به بعد با خیال راحت تر هر روز مادرم را می بوسم. نمی دانستم موج بعدی کرونا مرا بی مادر می کند.» قصه پر غصه دختر شهید صفوی ادامه دارد. کرونا فقط او را بی مادر نکرد.
«خاله را مثل مادرم دوست داشتم، بوی مادرم را می داد. آن روز که خبر شهادت مادرم را شنیدم فقط به این فکر می کردم که خودم را به خاله برسانم و در بغلش یک دل سیر گریه کنم، اما خاله هم از مادر کرونا گرفته بود و گفتند او هم بستری شده. اجازه ندادند ببینمش. روز تشییع جنازه مادرم تنهای تنها بودم. جنازه مادرم را می دیدم اما باورم نمی شد پیکری که لای یک پارچه سفید پوشاندنش مادر من است و برای همیشه چشمانش را به این دنیا بسته است. دو هفته بعد خاله ام هم فوت کرد».
دوست نداشت از دنیا برود، آن موقع که اعلام کردند شهدای مدافع سلامت هم مثل مدافعان حرم شهید محسوب می شوند، یک شب یکی از همکاران به خاطر استفاده شیرین از ماسک جنگی با شوخی به او گفت حالا خیلی هم سخت نگیر اگر هم از بیمارها کرونا بگیریم و از دنیا برویم، اسممان می شود شهید. یادم می آید شیرین از این شوخی ناراحت شد، گریه اش گرفت و گفت عمر دست خداست ولی دخترم فقط ۱۲سالشه و به جز من کسی را ندارد. من نمی خواهم تنهاش بگذارم. شوخی اش را هم دوست ندارم. محیط بیمارستان اینقدر عفونی شد که شیرین با وجود همه مراقبت ها بالاخره مبتلا شد و بدون هیچ بیماری زمینه ای از دنیا رفت. من نمی دانم با آن وابستگی شدیدی که به دخترش داشت در آن لحظه های آخر زندگی شیرین، چه بر او گذشته، امیدوارم روحش در آرامش باشد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 .
میگن اقا از مشکلات یا خبر داره یا نداره ...!!
اگه از مشکلات خبر داره چرا کاری نمیکنه ...!!
اگه خبر نداره چرا رهبره ...!!
ببینید جواب این سوالو....
.
کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات
👇👇👇👇👇
@mobahesegroup
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سردار اهوازیان: زمانی که وارد دروازههای آمرلی شدند دختران را با قلادههای سگ به تیر برقها بستند و به قیمت 10دلار برای فروش گذاشتند؛ آن جایی که یک مرغ 20 دلار بود ناموس شیعه 10دلار بود..*
*حـاج قاسم تاب نیاورد و گفت باید کمکشان کنیم. چرا حاج قاسم گفت باید کمکشان کنیم چون امام راحل در وصیتنامهاش، فرمودهاند: دفاع از مسلمین جغرافیا و مرز نمیشناسد این وصیت امام راحل را هنوز به گوش بود.*
*❗حتی شنیدنش هم دردناکه، چه برسه به اینکه همچین بلایی سرت بیاد!*
*همه ما مدیون حاج قاسم و شهدایش هستیم، چه اونی که نمیدونه این مرد بزرگ چه کار کرد، چه اونی که میدونه...*
*✅امنیت اتفاقی نیست ، لاله ها پرپر، سینه ها گلگون و سرها فدا شده اند.
#سرداردلها
#حاج_قاسم
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
*سردار اهوازیان: زمانی که وارد دروازههای آمرلی شدند دختران را با قلادههای سگ به تیر برقها بستند و
.
ممنون که هستید؛
وگرنه واتیکان کجا، اینجا کجا؟!
♦️قاسم سلیمانی عزیز! ابومهدی گرامی! و هزاران شهید شاهد مقاومت! ممنون که جاری هستید و در پناه شما، نه زیوری از دست و پای زنی غارت می شود و نه دختری را برای کنیزی به حرمسرای اشرار می برند؛ و چه فرقی می کند آن زن، شیعه بوده باشد یا سنّی، مسیحی یا ایزدی مذهب؟!
🔹ممنون که جاری هستید تا دیگر، اشغالگران بی سر و پای آمریکایی جرئت نکنند شبانه، درِ خانه ای را با لگد بشکنند و زن یا مردی را به اسارت ببرند.
♦️ممنون که هستید تا رهبر کاتولیک های جهان بتواند در امنیت کامل -بدون این که آب در دلش تکان بخورد- به دیدار یکی از مراجع عظام شیعه در عراق برود. و گرنه، پاپ و واتیکان کجا و آسوده، گام در خیابان های بغداد و نجف گذاشتن کجا؟
🔹اینجا، همان منطقه ای است که زمانی تروریست های اجاره ای آمریکا و انگلیس و سعودی، راحت تر از آب خوردن، سر مسلمان و مسیحی را می بریدند. و شما جان گرامی خویش را با حکم جهاد در برابر اشرار و مستکبران، فدیه دادید تا امان و امنیت به این سرزمین پر بلا و آشوب برگشت.
♦️ قاسم سلیمانی عزیز! ابومهدی گرامی! و هزاران شهید شاهد مقاومت! ممنون که بهشتِ امن خدا را معنا کردید و به بشریت چشاندید. "ادخلوها بسلام آمنین". هر جا پای شما رسید، امن و آزاد و آباد شد. و هر جا دشمنان شما قدم نهادند، درهای دوزخ را گشودند.
🔹روزی نه چندان دور هم مسیح (ع) خواهد آمد؛ در کنار موعود عظیم الشانی که برای رهاندن بشر از ستم و تجاوز قیام می کند؛ تا دنیا را به برکت مجاهدت، پر از عدل و داد کند، همچنان که از ظلم و جور پر شده. میزان و تراز راستین در آن روز، قیام در برابر مستکبران است.
♦️بشریت الی الابد، منت دار سلیمانی ها و ابومهدی مهندس هایی است که نگذاشتند تراز ها و معیار ها گم شود. فدا شدند و راه تحریف حقایق را بستند. خون دادند و مجاهدت در راه حق را مبارک ساختند. رضوان خدا، همواره و بی دریغ، نثار آنان باد.
#محمد_ایمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یه کسایی هستن خیلی مردتر از شهدان🌷
اصلا شهدا میان مقابل اینها زانو می زنن
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#چله_سلامت_بوقت_اذان
✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمینی (رحمت الله علیه ) و صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ بعداز اذان ظهر 👈خواندن دعای نور حضرت زهرا سلاماللهعلیها
✅ بعداز اذان مغرب👈 تلاوت سوره حجرات از طرف ائمه روز هدیه به امام زمان عج
و روز جمعه از طرف بقیه الله الاعظم عج هدیه شود به به روح مطهر پیامبر ختمی مرتبه
✅ مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام در هر ساعت از شبانه روزکه می توانید.
# مراقبت _ عملی👇
✅ تبیین بخش هایی از توحید مفضل
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#چله_سلامت_بوقت_اذان ✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمی
سی و ششمین روز از 🌟💫چله ( بیست و هشتم ) 🌟💫 مهمان سفره پرستار شهید 🌷 غلامرضا وثوقی کیا🌷 هستیم.
شهید وثوقیکیا یک انسان فوقالعاده بود و بنده هرچه از ویژگیهای شخصیتی ایشان بگویم کم گفتهام؛ ایشان از ته دل برای بیمارانی که به بیمارستان مراجعه میکردند دل میسوزاند و کارش را عاشقانه دوست داشت.
همسر شهید خدمت غلامرضا وثوقیکیا با بیان اینکه همسرم از هیچ تلاشی برای خدمت به بیماران فروگذار نمیکرد خاطرنشان کرد: زمانیکه در بیمارستان پورسینا مشغول کار بود و مردم با شرایط و حال نامساعد به بیمارستان مراجعه میکردند تمام قَد به آنان خدمت میکرد و چیزی کم نمیگذاشت.
وی با اشاره به اینکه همسرم حتی خارج از محدوده کاری خود به بیماران کمک میکرد ابراز داشت:
او عاشق کارش بود و زمانی که عمل مریضی در اتاق عمل با موفقیت انجام میشد خیلی خوشحال میشد و از اینکه توانسته بودند جان کسی را در اتاق عمل نجات دهند حس خوبی داشت.