#شهیدانه❣🕊
ازهوایی تنفس می کنیم که بوی خون شهدا می دهد،
در زمینی راه می رویم که از خون شهدا گلگون است
و این شهیدان بر همه اعمال ما ناظرند
🍃🌹خدایا توفیق بده به همه ما که به سبک شهدا زندگی کنیم
وبا شهادت به سوی تو باز گردیم 🍃🌹
🕊اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک🕊
بزرگواران💐
این کانال در خدمت شهدا ست🌷🌷🌷🌷
همه ی ما
خادم الشهدا هستیم
امروز روزبیستم از چله ی شهدا ی سادات با کرامت هست
هدایت شده از خبرگزاری رسا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم| روایت متفاوت محمد احمدیان از ماجرای #کانال_کمیل
🔸نامه ای که گویا شهدا در سال 61 برای امروز ما (سال 97) نوشتند ...
🆔 @rasanews_agency
حسین حسین غریبا.mp3
825.8K
🎙السلام علیک یا ابا عبدالله...
صوت زیبای سلام به سید الشهدا علیه السلام
☑ @ostadrafiei
﷽
سلام علیکم
بیست ویکمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها.
👇👇
🌷شهید مستجاب الدعوة 🌷
❣️سید مهدی غزالی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
شهید «سیدمهدی غزالی» فرزند سیدحسن در تاریخ 6 شهریورماه 1341 سیدمحله قائمشهر به دنیا آمد.
این شهید بزرگوار از شهدای لشکر ویژه 25 کربلاست که در 5 اسفندماه 1362 در عملیات والفجر 66 به شهادت رسید.
سیدمهدی مستجابالدعوه بود و بسیاری از مردم، متوسل به جدش شده و حاجتشان روا میشد.
🌹🌹🌹🌹🌹
نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم.
بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند.
روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که شنیده احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد.
در تمامی مراسمات مذهبی و روضه خوانی ها سیدمهدی را با خودم می بردم. بسیار به این مراسمات و روضه خوانی ها علاقه مند بود. روزی به من گفت:
- مادرجان! خواب دیدم که دارم به سوی خدا پرواز می کنم.
آن زمان سیدمهدی کوچک بود و من زیاد حرفش را جدی نگرفته بودم.
علاقه زیادی به امام (ره) داشت، حتی یکبار هم موفق شد به دیدار امام (ره) برود، بعد از آن دیدار بسیار متحول شده بود و بدجوری عاشق امام (ره) و روحانیت شده بود تا جایی که عکس های امام (ره) را به صورت کلیشه درست می کرد و با اسپری در و دیوار شهر و همچنین دیوار کارخانه را پر از عکس امام (ره) کرده بود.
عاشق و شیفته روحانیت بود، زمانی که شهید دستغیب به شهادت رسید خیلی گریه می کرد و می گفت:
- ای کاش من بجای او تکه تکه می شدم و فدایش می گشتم.
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت:
- مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
سید احمد غزالی (برادر شهید) می گوید:
آخرین باری که میخواست اعزام شود. با همه خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت:
– داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
هدایت شده از [ خبرگزاری عَمّار ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...به مادر قول داده بود بر می گردد
چشم مادر که به استخوان های
بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت
•.•《⚘🕊》•.• .
ما سینه زدیم، بیصدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند.
#لبیک_یا_خامنه_ای_لبیک_یا_حسین_است
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای_حفظه_الله
#زنده_نگهداشتن_یاد_شهدا_کمتر_از_شهادت_نیست
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدای_غواص #شهداشرمنده_ایم
#شهید_گمنام #شهدا #شهید
#شهید_ابراهیم_هادی #شهدا_زنده_اند
#حضرت_زهرا #کانال_کمیل
🔻به #خبرگزاری_مردمی_عَمّار بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34
هدایت شده از کانون
آیت الله بهجت:
وقتی شما برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا میکنید، بلافاصله برای خودتان هم دعا کنید! وقتی می گوئید:
(اللهم عجل لولیک الفرج ) بلافاصله بگوئید: (و فرجنا به)👆
هدایت شده از «به یاد شهـدای گمـنام»
#تلنگرانہ‼️
👈كاری كنيم هر روز "شهيد" شويم ...
🌺آیت الله جاودان :
کسی از من خواست که برایش دعا کنم #شهید شود به او گفتم یک چیزهایی هست که شما اگر آن بشوی صد هزار مرتبه بالاتر از شهادت است ....🌹🍃
#شرح_درتصویر👆
@shohadavamahdawiat|🌸🍃
هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
فوری...
🔴 هشدار رییس ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت به مردم
رییس ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت در اطلاعیهای به مردم نسبت به اقدام برخی سودجویان برای اعلام شماره حساب بانکی برای کمک به مردم سوریه و یمن، هشدار داد.
🔴 به گزارش خبرگزاری برنا، رییس ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت، با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد: به اطلاع مردم شریف ایران اسلامی می رساند اخیرا مشاهده شده افرادی برای کمک به مدافعان حرم و مردم مظلوم سوریه به ویژه شیعیان نبل، الزهرا، فوعه و کفریا و مردم مظلوم یمن، شماره حساب شخصی در فضای مجازی منتشر کرده اند که این کار خلاف قانون و مقررات می باشد.
ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت از مردم شهیدپرور و حامی جبهه مقاومت دعوت به عمل می آورد کمک های غیرنقدی را به مراکز بسیج و سپاه در سراسر کشور تحویل نموده و برای کمکهای نقدی از دو شماره حساب زیر اقدام نمایند.
1- شماره حساب ۰۱۱۱۰۷۷۰۰۷۰۰۷ و شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۸۶۶۸۸۷ بانک ملی به نام ستاد جمع آوری کمکهای مردمی به سوریه.
2- شماره حساب ۰۱۱۰۲۱۲۷۷۵۰۰۱ و شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۹۵۸۷۹۱ بانک ملی به نام ستاد پشتیبانی مردم یمن.
ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
✅ کانال رسمی ستاد پشتیبانی #جبهه_مقاومت در ایتا و سروش :
sapp.ir/moghavematt
eitaa.ir/moghavematt
هدایت شده از آقا تنها نیست
"بسیجی ِواقعی همت بود وباکری!"
✅این شعاریست که عده ای برای تخطئه"بسیج فعلی"به زبان میاورند،غافل از اینکه حقیقت چیز دیگریست.
شهیدهمت:در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.
#هفته_بسیج
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
﷽
سلام علیکم
بیست ودومین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها.
❣️سید مهدی یحیوی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
زندگينامه سردار شهيد سيدمهدي يحيوي
در سال 1341 پا به دنيا گذاشت، او سومين پسر و پنجمين فرزند خانواده بود. از كودكي در دامان پر مهر مادر و توجهات پدر كه همراه با آموزشهاي مذهبي بود، بزرگ شد. از همان سنين كودكي با جلسات مذهبي و مسجد اُنس گرفت. اولين باري كه پا به كلاس گذاشت، در سن 6 سالگي بود. كه همراه با مادرش در كلاسهاي پيكار با بيسوادي شركت ميكرد. بعد از سن 7 سالگي در دبستان مسلم بن عقيل (نورالحكما سابق) مشغول درس شد و تا كلاس پنجم در اين مدرسه درس خواند. پس از اتمام دورة راهنمايي به هنرستان صنعتي كرج رفت. اما به علت ضعفهايي كه در اين دبيرستان بود راهي اصفهان شد و در يكي از هنرستانهاي صنعتي اصفهان مشغول به درس شد. بعد از دورة دوم هنرستان به علت برخي مشكلات مجدداً به كرج برگشت. بازگشت او مصادف بود با شروع انقلاب در ايران، اين دوران با قبل فرق ميكرد. چون دوراني نبود كه فقط به درس فكر كند. او به همراه دوستانش هنرستان را سنگر مبارزه عليه رژيم كردند و به هر نحوي كه بود با توزيع اعلاميههاي امام، پخش كتاب و عكس و نوار امام ايجاد بينظمي در شهر، رفتن به تظاهرات چه در تهران و چه در كرج، روزها پشت سرهم ميگذشت. در اين ايام با ايجاد درگيريهايي بين مردم و رژيم و نابوديها به دست رژيم، حال ديگر زمان سازندگي بود. با فرمان امام با تشكيل جهاد سازندگي در آن مشغول به كار شد و به روستاها ميرفت. در اين زمان بود كه دشمنان در غرب كشورمان با آهنگ خودمختاري كُرد شورش كردند. او با عدهاي از دوستان خود بدانجا رفت و براي دفاع از اسلام و انقلاب مشغول به نبرد شد. مدت 4 ماه در تكاب ديگر برادران با دشمنان جنگيد و بعد به كرج برگشت و به عضويت سپاه پاسداران در آمد. با شروع جنگ تحميلي در آبان سال 59 عازم جبهة جنگ شد و بعد از 2 ماه نبرد در آبادان و خرمشهر به كرج بازگشت
. پس از چندي مجدداً عازم جبهه جنگ شد. او بارها دنبال فرصتي بود تا عازم جبههها شود. چون خودش بارها گفته بود كه در خواب ائمه را ديده و به او گفتهاند به جبهه بيا تا ما را زيارت كني. در همين ايام بود كه به عنوان محافظ و پاسدار بيت امام انتخاب شد. او جزء اولين گروه بود كه عازم لبنان شد. بعد از 4 ماه در لبنان و با تلاشهاي بيوقفه خود در راه صدور انقلاب و نابودي كفر و آمرزش رزمندگان لبناني به ايران بازگشت و مجدداً در شهر مشغول فعاليت شد. تا اينكه در اسفند ماه سال 61 بعد از عمليات والفجر مقدماتي مجدداً عازم جبهة جنگ شد. آري مهدي اين بار تصميم خود را گرفته بود. بايد به معبودش و معشوقش ميرسيد و با اين تصميم عازم جبهههاي جنگ شد. او قبل از حركتش وعدة وصال يار را گرفته بود و قبل از رفتنش وصيت نامة خود را نوشته بود و به روي نوار پياده كرده بود. او خودش به يكي از دوستانش گفته بود من چگونه و در كجا شهيد ميشوم. و بالاخره زمان موعود فرا رسيد و با شروع والفجر (1) او آماده وصال شد و در همين عمليات به ملكوت اعلا پيوست.
پيام او اين بود: بين من و خدايم تنها خونم فاصله است. بسم ربالشهداء و الصديقين اللهم الجعلني فيزمره الشهداء گزيدهاي از وصيت نامه شهيد سيد مهدي يحيوي خدايا ميدانم كه مرگ و زندگي به دست قادر و تواناي توست و هر چه را تو مصلحت باشد من خواهان همان هستم (رضاً برضاك) اما آرزوي من حقير اين است و از تو ميخواهم كه مرگ مرا از اين دنياي فاني با شهادت در مسيرت به انجام برساني. آري اگر قطعه قطعه شوم و دوباره زنده شوم دست از خدا و اسلام و انبياء و ائمه اطهار دست برنخواهم داشت. بگذار براي رضاي خدا در خون خود بغلطم خوني كه مرا به هدفم تنها فاصله است. بگذار اين هرچه زودتر صورت گيرد. بگذار بدانند اين دلبستگان به اين دنياي فاني اين سلاطيم ظلم و جور اين ظالينها و مغضوبين اين شياطين جاني و خيانت پيشگان پست، آري بدانند كه ماشيعه علي (ع) و از تبار حسينيم و كربلاها بپا خواهيم كرد و اين سخن را با ريختن خونمان و قطعه شدن بدنمان در روز عاشورايمان به اثبات خواهيم رساند ( كل ارض كربلا و كل يوم عاشورا) و شاهد من شهداي عصرمان است، شهدايي كه براي رسيدن به لقاءالله ثانيه شماري ميكردند و هميشه براي اين تحول بزرگ و آزادي از اين زندان و اين عروج والاي معنوي آماده بودند. و از شما اي مادر و خواهر و برادر تقاضا ميكنم به اسلام و قرآن و ولايت اهميت و ارزش قائل شويد و بيش از هر چيز به فكر آنها باشيد. مبادا روح شهدا را بيازاريد كه خشم خدا شاملتان ميشود با دوستان خدا دوست و با دشمنانش دشمن باشيد. خود جدا كننده صفت حق و باطل باشيد، نه انسانهاي بيتفاوت. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته سيد مهدي يحيوي
مدرسه ای در منطقه حصارک می باشد که معلم دینی آن روزهای سه شنبه بچه های کلاس را جهت خواندن زیارت عاشورا و از این قبیل برنامه ها به امام زاده محمد می آورد. از قضا یک روز که رفتم سر مزار مهدی، این خانم معلم را آنجا دیدم. ایشان قسم یاد می کرد که من این آقا(سید مهدی) را هیچ نمی شناختم. یک شب در خواب دیدم قبرشان باز است و صورت ایشان کاملا خیس شده به طوری که آب از محاسن شان می چکید و گوشه قبرشان نوشته بود قطعه ای از بهشت. این نوشته در گوشه راست قبر بود. هراسان از خواب بیدار شده و با خود گفتم فردا حتما باید این قبر را پیدا کنم. توضیح اینکه نام ایشان را به صورت ندایی شنیدم که ایشان سید مهدی یحیوی می باشند. فردای آن روز به تنهایی بدون اینکه بچه ها را ببرم به امام زاده محمد رفتم. همان طور که راه می رفتم و سنگ مزارها را می خواندم مزار شهید را پیدا کرده و زیارت عاشورا خواندم و به این شهید توسل پیدا کردم. در خانه مریضی داشتم. به خود گفتم این شهید محال است شفای مریضم را ندهد. همان جا توسلی پیدا کرده و شفای مریضم را گرفتم و از همان موقع به بعد شهید مرتبا به خوابم می آید. یادم می آید یک روز سه شنبه که بچه ها را برده بودم امام زاده، گویا بچه ها شیر آب را باز گذاشته بودند. شب سید مهدی به خواب من آمد و گفت: بروید امام زاده و شیر آب را ببندید چون بچه ها شیر آب را باز گذاشته اند. من صبح به امام زاده رفته و با مشاهده شیر باز آب آن را بستم. حالا هم سید مهدی بسیار به خوابم آمده و مرا در ارتباط با حجاب و ایمان شاگردانم نصیحت و راهنمایی میکند.
عید سال 79 جمعی از برادران سپاه که از دوستان و همرزمان سید مهدی بودند به منزل ما آمدند. یکی از آنها گفت من خاطره ای از سید مهدی دارم که تا به حال هیچ جا آن را عنوان نکرده ام، چون خود ایشان راضی نبودند تا زنده هستند آن را برای کسی نقل کنم. اما دیگر حالا می توانم بگویم .
ما پنج نفر بودیم و روی تپه ای که پایین آن دره مانند بود حرکت می کردیم . آقا سید مهدی هم زمزمه کنان راه می رفت. یک مرتبه دیدم حالش جور دیگری شد و از تپه به پایین سرازیر گردید. به او گفتیم، آقا مهدی کجا ؟ اینجا در معرض تیر مستقیم دشمن هستیم. گفت اشکالی ندارد،من الان می آیم،شما بروید. ده ، پانزده دقیقه ای طول کشید، بعد که آمد بالا به چشمانش نگریستیم دیدیم خیلی گریه کرده و رنگش پریده و چیزی در دستش است. پرسیدیم چی شده، کجا رفتی؟چیزی را که در دستش بود به من داد و گفت: بخوانید ببینید چیست. وقتی گرفتیم دیدیم قرآنی ست، بازش کردیم دیدیم نوشته از شما پنج نفر چهار نفرتان شهید می شوید و آن یک نفری که باقی می ماند باید رسالت شهدای دیگر را به دوش بگیرد و پیامشان را برساند. امضاء ،مهدی
این قرآن همیشه در سپاه روی میز کار او بود، منطقه هم که می رفت آن را با خود می برد. ایشان که شهید شد به فکر این قرآن افتادم. به سپاه رفتم و هر چه اتاق ایشان را گشتم از قرآن اثری پیدا نکردم . همه یادگاری هایش را گشتم اما قرآن را نیافتم. گویی مهدی زهرا (عج) با بردن سید مهدی، قرآن یادگاریش را نیز با خود برده بود .