💠دعای بیدار شدن در ساعت معین (رساله باقیات الصالحات)
💎اعمالی که متعلق به ما بین غروب آفتاب تا وقت خواب است؛
✅اگر خواستى براى نماز شب يا غير آن، بيدار شوى. ولى از غلبه خواب برخود مى ترسى، آيه آخر سوره «كهف» را بخوان:
(قُلْ اِنَّما اَ نَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ)
بگو جز اين نيست، كه من بشرى مانند شمايم، به سوى من وحى مى شود، همانا معبود شما يكى است،
فَمَنْ كانَ يَرْجُو لِقاَّءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلايُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا) [1]
پس كسى كه به ديدار پروردگارش اميدوار است، بايد عمل صالح انجام دهد، و در عبادت پروردگارش، احدى را شريك نسازد.
❇️و روایت شده از حضرت صادق علیه السلام که هیچ کس نمی خواند این آیه را در وقت خوابیدن، مگر آنکه بیدار می شود در آن ساعتی که می خواهد، بیدار شود.
📚رساله باقیات الصالحات در آخر کتاب مفاتیح الجنان، باب اول: اعمال شب و روز، فصل سوم: اعمال متعلق به مابین غروب آفتاب تا وقت خواب؛
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شیعه واقعی از نظر امام حسن عسکری علیه السلام
👤حجت الاسلام رفیعی
امام عسكرى عليهالسلام:
خَيْرُ إخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَـرَ إحسـانَكَ اِلَـيْهِ
🌸 بهترين برادر تو كسى است كه خـطاى تـو را فراموش كـند و نيكى تو را نسبت به خودش يادآورى كند.
📚 اعلام الدّين: 313
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهشتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هشتم 👇👇👇
✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج
✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح)
✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر)
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 هجدهمین روز از 💐 #چله_سی_وهشتم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید 🍃🌷 محمود اخلاقی 🍃🌷 هستیم .
۱۳۴۰؛ (۲ آبان) ولادت در کرمان
۱۳۴۶؛ شروع تحصیلات ابتدائی در شش سالگی
۱۳۵۱؛ شروع تحصیلات دوره راهنمایی
۱۳۵۳؛ مسافرت به جیرفت و دیدار با آیت الله ربانی شیرازی و وقوف کامل به مسائل انقلاب
۱۳۵۴؛ شروع تحصیلات متوسطه در دبیرستان ارتش
۱۳۵۸؛ عضویت در سچاه پاسداران انقلاب اسلامی
۱۳۵۸؛ خروج از دبیرستان ارتش و ادامه سال آخر دبیرستان در دبیرستان شریعتی
۱۳۵۸؛ (۳۱ مرداد) اعزام به منطقه کردستان جهت مقابله با ضد انقلاب
۱۳۵۹؛ (آبان) عزیمت به منطقه سومار جهت مبارزه با ارتش بعث عراق.
۱۳۵۹؛ (۲۸ آبان) شهادت در سومار؛ مصادف با روز عاشورا
مزار: گلزار شهدای کرمان
محمود اخلاقی دردوم آبان ماه 1340 در خانواده متوسطی در شهر کرمان پا به عرصه وجود می نهد، وی از دوران کودکی به فراگیری قرآن٬ این کتاب زندگی ساز می پردازد. بدلیل هوش و استعداد فراوانش در 6 سالگی پای به دبستان٬ این کانون عشق و مهر می نهد ، در 13 سالگی طی سفری به جیرفت با آیت الله ربانی شیرازی تماس می گیرد و چهره واقعی امام و اسلام و مفهوم اصیل مبارزه علیه ظلم و ظالم و پاسداری از سنگرهای اسلامی را می آموزد. بعد از اتمام دوره راهنمایی تصمیم به ادامه تحصیل د ردبیرستان نظام می گیرد. حتی در آنجا در خفقان رژیم و فرهنگ حاکم بخصوص ارتش ٬فعالیت و مبارزه خود را شروع کرده تا حدی که او را چندین بار زندانی می کنند، و در طی انقلاب همزمان با قیام شکوهمند ملت ایران بر علیه کفر و رژیم باطل با تکثیر و پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام خمینی با امت مسلمان و رزمنده همگام می شود،
فعالیت های بعد از انقلابش در زندان سپاه پاسداران متمرکز شده بود. روی زندانی های که تا چند وقت پیش مخل امنیت بودند، الان طعم امنیت را با وجود محمود خوب احساس می کنند.
به اعدام محکوم شده بود. در حمله به مسجد یک نفر را شهید کرده بود. خیلی می ترسید. گریه می کرد و به همه التماس می کرد. لب هایش می لرزید و آرام و قرار نداشت. قضیه را به محمود گفتیم. رفت پیشش و گفت به خدا توکل کن. همه کارها درست میشه. از امشب دعای کمیل بخون و ذکر “لا حول ولا قوة الا بالله” بگو. درست می شه. دیگر نمی ترسید می گفت: من تسلیم شده ام. اگر اعدامم کنند، ترسی ندارم. دست آخر خانواده شهید رضایت دادند و اعدام نشد.
روزی که قرار شد زندانی ها را از زندان بیرون ببرند. محمود یک سینی که در آن قرآن و آینه و یک بشقاب آب نبات بود بالای سر آنها گرفت. همه دست می انداختند دور گردنش و می بوسیدندش. همه گریه می کردند.
در یک سالن منتظر بودیم که تکلیف زندانی ها مشخص شود. برق که رفت، همه میگفتند: زندانی ها فرار کردند. وقتی برق آمد هر هفده نفر بودند. می گفتند: محمود آقا ما رو نماز خون کرده، اسلام واقعی رو به ما نشون داده، چطور فرار کنیم؟!
دستگیری از نیازمندان در سیره شهید محمود اخلاقی
محمود برای کمک به محرومان و پابرهنگان دست از پا نمی شناخت:
کفشش آن قدر کهنه و پاره بود که پایش روی زمین کشیده می شد. رفتم کنارش و گفتم: محمود! این کفش ها چیست که پوشیدی؟
با خنده گفت: در راه کسی را دیدم که کفش هایش خیلی کهنه و پاره بود، کفش هایم را با او عوض کردم