eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
235 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
#رهبرانہ❤️🍃 امام خامنه ای: من بدون تعارف، نشستن پہلوی والدین شہدا و روی فرش آنها وزیرسقف آنها را برای خود سعادت می‌دانم... ما از شماهاڪسب روحیہ و معنویت می‌ڪنیم... 🎈| @yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اعمال مستحب امروزمان به همراه دهمین تلاوت را از طرف شهید مسیحی🌷 شهید ورژ باغومیان🌷 تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام وحضرت مسیح پیامبر آیین اجدادش
شهید «ورژ باغومیان»، فرزند زارح باغومیان، یکی از سربازان سربلند این مرز و بوم است که در ششم اردیبهشت ماه سال۱۳۴۴، در شهر اصفهان چشم به دنیا گشود. زارح باغومیان، پدر شهید، در خصوص نحوه حضور فرزند خود در جبهه می‌گوید: «هنوز زمان معرفی‌اش برای سربازی نرسیده بود که خودش داوطلب خدمت شد. این تصمیم او، برای من و خانواده غیره منتظره بود. از او خواستم مدتی تحمل کند، اما ایشان در حالی که سرش پایین بود، با افتخار گفت: "وقتی جنگ نیست، خدمت سربازی به چه درد می خورد؟ الان وقت سربازی است."برای من سخت بود با ایده ها و عقایدش همراه شوم، اما او در تصمیم خود، مصمم و پایدار بود. می گفت: "مگر خون من از خون دیگران رنگین تر است؟" با همین فکر رفت و ثبت نام کرد. یک روز هم بدون اطلاع من و مادرش، آمد و گفت هفته دیگر به خدمت سربازی می رود.»شهید ورژ باغومیان، پس از دریافت دفترچه اعزام به خدمت، به پایگاه هوانیروز کرمان منتقل می شود و دوران آموزشی را در آنجا طی می کند و پس از آن، به‌علت آشنایی با ژنراتورهای برق و تعمیرات آن، در یگان مهندسی همین پایگاه، مشغول به کار می‌شود. ورژ دوران طلایی خدمت خود را با سربلندی طی می‌کند و چون از میدان نبرد با بعثیون دور بوده است، بنا به دستورالعمل صادرشده از ستاد ارتش، دو ماه اضافه بر سازمان، به منطقه جنگ اعزام می‌شود. این وضعیت در حالی رخ می دهد که خانواده اش از اعزام او به جبهه خبر ندارند. پدرش می‌گوید: «قبل از پایان دوره خدمت، چند روزی برای مرخصی به اصفهان آمد و گفت تنها دوماه دیگر از خدمتش باقی مانده. من هم دست به کار شدم تا برایش کارگاهی راه بیندازم. مرخصی‌اش که تمام شد، به کرمان بازگشت و چندی بعد، نامه ای از مریوان برایمان ارسال کرد و خبر سلامتی اش رابه ما داد. نه من به عنوان پدر و نه مادر و برادرش، خبر از این موضوع نداشتیم. مدتی از این موضوع نگذشته، یک شب در مطب مشغول کار بودم که برادرش واروژان و دوستانش به نام های ورژ و هویک، سرزده و ناراحت به محل کارم آمدند. وقتی از هویک که هم خدمتی اش بود، سراغ ورژ را گرفتم، اشک میان چشمانش حلقه زد.»ورژ، غذا و مهمات به خط مقدم می برد. یک روز خبر رسید که حدود ۲۷ سرباز به محاصره گروهک ضدانقلاب«کومله» درآمده اند. محاصره‌شدگان با بیسیم تقاضای کمک کرده بودند. دراین میان، گروهی دیگر از نیروها برای یاری رساندن به همرزمان آماده اعزام به منطقه شدند. ورژ که می شنود این گروه او را با خود نخواهند برد، به دنبال آنها می‌دود و خواهش می‌کند که او را نیز با خود به منطقه محاصره شده ببرند! در«کربلا»ی آن روز بنا به روایت برادر شهید، غیر از دو سرباز از هموطنان مشهدی و اصفهانی که مجروح بودند، بقیه رزمندگان رشید این مرز وبوم همراه با «ورژ» شربت شهادت نوشیده و به دیدار حق نائل شدند.پیکر شهید «ورژ باغومیان» پس از انتقال به زادگاهش و اجرای مراسم مخصوص مذهبی در کلیسای حضرت «مریم» مقدس با حضور صدها تن از خویشاوندان، دوستان و همشهریانش در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۵ در قبرستان ارامنه به خاک سپرده شد
شادی روح مطهر همه ی شهدا💐 وعلو درجاتشان ویژه شهید ورژ باغومیان🌷 سه صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محســن حججۍ: همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے #شـــــهید شد اما هیچ ڪس حواســـش نیست ڪه فـــلانــــے بـــرای شــهیــــد شــدن شهیـد #بـــودن را یاد ڱرفت. #کانال_رشحات_نوریه http://eitaa.com/joinchat/418054156C15282dd3d4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣 توجه توجه 📣📣 نظر به استقبال و درخواست مخاطبین، مدت "دوره تربیت مدرس تشکیلات اسلامی" به ۳ روز (با هزینه ۱۸۰ هزار تومان) تغییر پیدا کرد. 🏅همراه با استعدادسنجی عمومی 💎 با حضور دکتر عرب اسدی ⏰ مهلت ثبت نام: ۲۵ مردادماه ☎️ تلفن تماس ۲۵۹۱۷۳۷۷-۰۲۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اعمال مستحب امروزمان به همراه یازدهمین تلاوت را از طرف شهیدی که با کمیل امیرالمؤمنین علی علیه السلام ،شیعه شد🌷 شهید کمال کورسل «ابو حیدر»🌷 تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام وحضرت مسیح پیامبر اجدادیش
شهیدی فرانسوی با موهای بلند یک نفر بود مثل آدم های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کمپشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح. “ژوان” دنبال هدایت بود. در سفری با پدرش به مراکش رفت و مسلمان شد. محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش، مستدل نباشد و محال بود حقی را بیابد و بااخلاص از آن دفاع نکند. در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش می کردند. یکی از آنها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست که بازهم برای او از این سخنرانی ها بیاورند. بعد از مدتی، رفت و آمد “ژوان کورسل” با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد. غروب شب جمعه ای، یکی ازدوستانش “مسعود” لباس پوشید برود کانون برای مراسم، “ژوان” پرسید: “کجا می ری؟” گفت: “دعای کمیل” ژوان گفت: “دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه می دی بیاییم!” گفت: “بفرمایید”. چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می دانست. با “مسعود ” رفت و آخر مجلس نشست. آن شب “ژوان” توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه ها می گفتند. هفته آینده از ظهر آمد با لباس مرتب و عطرزده گفت: “بریم دعای کمیل”. گفتند: “حالا که دعای کمیل نمی روند”؛ تا شب خیلی بی تاب بود. یک روز بچه های کانون، دیدند “ژوان ” نماز می خواند، اما دست هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می کند. “مسعود” شیعه شدن او را جشن گرفت. وقتی از “ژوان ” پرسید: “کی تو رو شیعه کرد؟ ” او جواب داد: “دعای کمیل علی(ع)”. گفت: “می خواهم اسمم رو بذارم علی”. “مسعود ” گفت: “نه، بذار شیعه بودنت یه راز باشه بین خودت و خدا با امیرالمؤمنین(ع)”. گفت: “پس چی؟” “هرچی دوست داری” گفت: “کمال” چه اسم زیبایی، برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود. شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه، در حالی که هنوز هفده بهار از عمرش نگذشته بود. مادرش، خیلی ناراحت بود. می گفت: “شما بچه منو منحرف می کنید”. بچه ها گفتند: “چند وقتی مادرت را بیار کانون” بالاخره هم مادرش را آورد. وقتی دید بچه ها، اهل انحراف و فساد نیستند، خیالش راحت شد. شهیدی فرانسوی با موهای بلوند + تصویر دیدنی کتابخانه کانون، بسیار غنی بود. “کمال” هم معمولاً کتاب می خواند. به خصوص کتاب های شهید مطهری.
خیلی سؤال می کرد. بسیار تیزهوش بود و زود جواب را می گرفت، وقتی هم می گرفت ضایع نمی کرد و به خوبی برایش می ماند. یک روز گفت: “مسعود! می خوام برم ایران طلبه بشم”. “برو پی کارت. تو اصلاً نمی توانی توی غربت زندگی کنی. برو درست را بخوان.” آن زمان دبیرستانی بود. رفت و بعد از مدتی آمد و گفت: “کارم برای ایران درست شد. رفتم با بچه ها، صحبت کردم. بنا شده برم عراق. از راه کردستان هم قاچاقی برم قم.” با برادرهای مبارز عراقی رفاقت داشت. مسعود گفت: “تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی! خیلی اصرار داشت. بالاخره با سفارت صحبت کردند و آنها هم با قم و در مدرسه حجتیه پذیرش شد. سال شصت و دو شصت و سه بود. ظرف پنج شش ماه به راحتی فارسی صحبت می کرد. اجازه نمی داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می گفت: “معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.” خیلی راحت می گفت: “من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.” کتاب “چهل حدیث” و “مسأله حجاب” را به زبان فرانسه ترجمه کرد. همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین(ع) روی او بماند. می گفت: “به من بگید ابوحیدر، این آن رمز بین علی(ع) و من هست.” یک روز از “مدرسه حجتیه ” زنگ زدند که آقا پایش را کرده توی یک کفش که من زن می خواهم. هرچه می گوییم حالا اجازه بده چندسالی از درست بگذره، قبول نمی کند. مسعود گفت: “حالا چه زنی می خواهی؟ “ گفت: “نمی دونم، طلبه باشد، سیده باشد، پدرش روحانی باشد، خوشگل باشد. “ مسعود هم گفت: “این زنی که تو می خوای، خدا توی بهشت نصیبت می کند. “ هرچه توجیهش کردند، فایده نداشت. “مسعود ” یاد جمله ای از کتاب حضرت امام افتاد که توصیه کرده بودند “طلبه ها، چند سال اول تحصیل را اگر می توانند، وارد فضای خانوادگی نشوند. “ رفت کتاب را آورد. گفت: “اصلاً به من مربوط نیست، ببین امام چی نوشته. “ جمله را که خواند، کتاب را بست. سرش را انداخت پایین. فکر کرد و فکر کرد. بعد از چند دقیقه سکوت گفت: “باشه “. خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است. هر وقت ما گفتیم: “امام ” می گفت: “نه! حضرت امام “. یک روز رفت پیش مسعود و گفت: “می خواهم برم جبهه ” ایام عملیات مرصاد بود. مسعود گفت: “حق نداری “. گفت: “باید برم “. مسعود: “جبهه مالی ایرانی هاست؛ تو برو درست رو بخوان “. گفت: “نه! حضرت امام گفتند واجب است.” فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت. از زمان بلوغش تا شهادت هشت نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یک قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده. چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع. کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد. یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه می گوید: اگر “کمال کورسل ” شهید نمی شد، امروز با یک دانشمند روبه رو بودیم، شاید با روژه گارودی دیگر! کمال عزیز! ریشه های باورت در ضمیر ما، تا همیشه سبز باد! صلوات
متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:   «بسمه تعالی همه من را حلال کنید. من 17 روز روزه قضا دارم و  مدرسه (آقای انصاری) از من (2250) تومان می‌خواهد. هر چه در اتاق من است برای طلاب الجزایری و تونسی است. فقط رادیو سونی کمپیوتری است که باید به برادر اکبر ثقفیان اهل زنجان (که از طلاب ایرانی مدرسه حجتیه می‌باشد) داده شود. خداحافظ»
کمال کورسل در سفر ریاست جمهوری وقت، حضرت آیت الله خامنه‌ای به قم، به نمایندگی از طلاب غیرایرانی سخنرانی کرد. کورسل نیز با اصرار زیاد در دوره‌های آموزش نظامی شرکت کرد؛ اما اجازه حضور در جبهه را نیافت.   وی بعد از پذیرش قطعنامه و حمله منافقین با حمایت بعثی‌ها، فرصت را مناسب دید و با عضویت در گردان شهید صدر به جبهه غرب اعزام شد. شهید کورسل پنج مرداد 1367 در درگیری با منافقین در منطقه اسلام آباد غرب استان كرمانشاه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پس از گذشت حدود ۳۰ سال از شهادت «کمال کورسل»، پدر این طلبه فرانسوی برای اولین بار بر سر مزار فرزند شهیدش در گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) قم حاضر ‌شد.
پدرش شهید آرام کنار مزار فرزندش نشست، بغض سنگینی داشت هر چند که تلاش می‌کرد بر احساساتش غلبه کند اما در مواقعی تحمل نمی‌کرد و اشک از چشمانش جاری می‌شد. آن زمان که خم شده بود تا قبر فرزندش را بوسه باران کند جمعیت اطراف نیز چشمانشان بارانی شد و برای دقایقی گریستند. نامادریش هم خم شد تا بوسه‌هایی به نیابت از مادر شهید کمال که قبل از شهادتش در اثر تصادف از دنیا رفته بود بزند. مادر کمال مسیحی بود و شهید در جایی گفته بود دوست داشتم مادرم مسلمان شود و با هم به قم بیاییم. نوبت به پدر شهید رسید بلندگو را دستش دادند تا دقایقی از پسرش بگوید، او گفت: «اینکه می‌گویند شهید زنده است یعنی همین که ما بعد از سال‌ها به اینجا آمده‌ایم و معتقدم که شهید ما را به اینجا کشانده است و من افتخار می‌کنم که فرزندم در مسیر اسلام قدم برداشته است و ارادت کمال به انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی(ره) برایمان افتخاری است و امیدوارم دشمنان ایران نابود شوند». او از چگونگی مسلمان شدن فرزندش هم گفت که در ۱۵ سالگی از دین مسیحیت به اسلام روی آورد و آن هم به واسطه دانشجویان مسلمان ایرانی که در فرانسه حضور داشتند و هر هفته مراسمی برگزار می‌کردند و کمال از طریق همین مجالس دعا به خصوص دعای کمیل به دین اسلام و مذهب تشییع علاقمند شد و بعد از آن تصمیم گرفت برای تحصیل علوم اسلام راهی قم شود. این شهید علاقه وافری به امیرالمؤمنین(ع) داشت و به همین دلیل دوست داشت او را ابوحیدر صدا کنند. مدیرکل امور بین‌الملل بنیاد شهید و امور ایثارگران در خصوص نحوه شهادت این شهید نیز گفت: این شهید در سال ۶۳ از طریق سپاه بدر که متعلق به مجاهدان عراقی بود به مناطق عملیات اعزام می‌شود و در سال ۶۷ در منطقه عملیات مرصاد بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت می‌رسد.
شادی روح مطهر همه ی شهدا💐 وعلو درجاتشان ویژه شهید کمال کورسل«ابوحیدر»🌷 سه صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
👆👆👆 روایت شهید فرانسوی دفاع مقدس یکی از فرانسه پامیشه میاد ایران از اسلام دفاع کنه، یکی هم سر بزنگاه دمشو میزاره رو کولش و به بهانه تحصیل از جهاد فرار میکنه میره فرانسه
هدایت شده از 🌷🌼بیتُ الشُّهدا🌼🌷
پرسيد فرق "كريم" و "جواد" چيه؟ گفت: "كريم" هيچ سائلي رو نااميد از در خونه ش رد نميكنه اما "جواد" ميگرده دنبال سائل تا گرفتاريش و رفع كنه😭 جواد الائمه نگاهي 😔😔
🖋 در سوگ او،که تا پشت بامِ بی وفایی ها، کام خانه اش زهر آگین شد... سال ها آن سقف و آن دیوار و دَر مسموم بود قلب بلبل، سال ها از سکوت پرغبار پنجره مغموم بود سال ها آن مهربانی، بی تشکٌر مانده بود آیه و آیینه تقوا، تنها مانده بود 📝 نویسنده: زینب رُز (سوزان) ثمالی از تشرف آورندگان به دین مبین اسلام 🔻 شهادت مظهر جود و سخا، امام جواد علیه السلام تسلیت و تعزیت باد.🔺 🏴 کانال حرم مطهر امام رضا (ع) 🆔 @Razavi_aqr_ir
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
لباس یاس بر تن کرد زهرا(س)🌸🍃 کنار دست او بنشست مولا محمد(ص) خطبه خواند، زهرا(س) "بلی" گفت غلط گفتم "بلی" نه، "یا علی" گفت🍃🌸 🎀سالروز آسمانی حضرت (ع) و حضرت (س) مبارک🎉🎊 👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از یا زهرا «س»
📢📢📢📢📢📢📢📢 سلام بر همه💐 خدارا شاکریم که از سال گذشته عید قربان🌹 این توفیق را پیدا کردیم به پیشنهاد استاد بزرگوار خانم نیلچی زاده 🌹 و همراهی شما خوبان 💐 هر چهل روز یکبار و در ماههای رجب وشعبان هرماه ودر ماه رمضان «در سه مرحله» در هر بار چندین قربانی صورت گرفت🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 ان شاالله بنا داریم امسال هم برای عید قربان با یاری شما عزیزان دوقربانی داشته باشیم: ✅ برای سلامتی وفرج امام زمان علیه السلام ✅ برای سلامتی نائب امام زمان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، که خداوند وجود نورانی ایشان را تا ظهور هرچه زودتر مهدی فاطمه بالای سرمان مستدام کند دوستان می توانند سهم خود را به این شماره ی کارت واریز فرمایند: 6037 9973 5313 3474 خدیجه مولوی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا