eitaa logo
اشعار استاد لطیفیان
846 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
( گلچینی از بهترین اشعار شاعر آیینی استاد علی اکبر لطیفیان ) @AliakbarLatifian https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b اين كانال توسط دوستداران استاد لطیفیان اداره ميگردد و ارتباطی با ایشان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
مگر رَسول به وَصفش بیان کند سخنی که وصفِ ذاتِ خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بِنَوازد مرا وَلو به " لَن " ی بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکَرَمی بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمَنَنی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله ؛غدیر جوان شد زِ باده یِ کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تَنی به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گَر نَواده یِ حسنی سیاه تر زِ همه روزگارِ پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا میکُند سَرِ زانوست اگر کشیده شود ناگهان سَرِ رَسَنی ببین چه بر سَرِ زن یا که مرد می آید طناب را بِکِشی ، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد  پناه برد به یک آستینِ پیرهنی چه سخت می گذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگر چه سوخته در ، جای شُکر آن باقی ست که میخِ در نگرفته به گوشه یِ بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها  نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی رود عُریان برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
مَرهَم حریفِ زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مُداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مَده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش پای کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟!... این جای تنگ و ... این قد و بالا... نمی شود با ضرب دست و پا زدنت طَشت می زنند جز هلهله، جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جایِ تَنَت جا نمی شود خوبی پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه یِ تو وا نمی شود...! /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
مردی از خانواده یِ خورشید امتدادِ غمِ امامِ شهید         انعکاس صدای عاشوراست روضه های غروب های مناست مردِ سجاده، مردِ نافله ها مردِ شب زنده دارِ قافله ها مردی از جنس آیه یِ تطهیر خستگی های بُردن زنجیر هم سفر با ستارهٔ غم هاست «کربلا زاده» یِ محرّم هاست هم نژادِ امامِ بی کفنان دومین مرد کاروانِ زنان راه طی کرده یِ بیابان ها قدم زخمیِ مغیلان ها یاد خون طپنده یِ گودال خنده های زننده یِ گودال زخم بال و پَرِ کبوترها پا به پای اسارتِ سرها غیرت دست بسته یِ محمل شاهد التماسِ دخترها کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ کودک زیر تازیانه یِ سرخ طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده ست گل یاس بنفشه کوب شده ست آشنای صدای سلسله هاست سوزش ناگهان آبله هاست او که آیینه یِ محرم بود گریه هایش به رنگ ماتم بود از ستاره گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه های او هستند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
كوچه های مدینه وُ بوی زخم های تنی كه می آید چشم های سپیدِ یعقوب و بوی پیراهنی كه می آید مرد سجّاده ای كه درک نكرد هیچ كس آیه ی مقامش را در هیاهوی شهرِ كوفه نداد هیچ كس پاسخ سلامش را  تا عزاداریش شروع شَوَد دیدنِ شیرخواره ای كافی ست تا صدایش به گوش ما برسد دیدن گوشواره ای كافی ست  وقت افطار كردنش هر شب تا كه چشمش به آب می افتاد تشنگیِ ضَریحِ لب هایش یادِ طفلِ رباب می افتاد من نمی دانم این كه خاكستر چه به روز سَرِ امام آورد زیر زنجیر پیكر زردش معجزه بود اگر دوام آورد گیرم از دست كوفه راحت شد سنگِ طفلان شام را چه كند؟ گیرم از دست كوچه سنگ نخورد مردم پشت بام را چه كند؟ تا كه این مرد قافله زنده ست حرفی از طفلِ كاروان نزنید پیش این مردِ گریه، جانِ حسین حرفی از چوب خیزران نزنید /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
هر چند ناتوان شدی امّا زِ پا نَیُفت ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت می ترسم آن که دَر بریزد به پهلُویَت باشد زِ پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت مردم میان شهر تماشات می کنند این بار را به خاطر زهرا بیا نَیُفت دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند حالا که نیست خواهر تو پس زِ پا نَیُفت تکّه حصیر خویش از این حُجره جمع کن اما به یادِ نیمه شبِ بوریا نَیُفت ای وای اگر به کربُبَلا بوریا نبود! راهی برای دَفن شَهِ کربلا نبود ! /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
فاطمه بعد از پیمبر دائماً سردرد داشت دستمالی بر سرش می بَست دیگر ؛ درد داشت غُصه یِ اسلام را می خورد جای نان شب انحرافِ دین برایش خیلی آخر درد داشت شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر درد داشت؟ خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم ضربه یِ در درد داشت بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت صبح تا شب زخم برمیداشت ، شب تا صبح درد آه ، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت یک نفر از بچه ها هم سَمتِ آغوشش نرفت بچه ها هر وقت می دیدند ... مادر درد داشت /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی فکری برای این همه خاکسترت کنی عُذر مرا ببخش دَوایی نداشتم تا مَرهَمِ کبودیِ چشمِ تَرَت کنی امشب خودم برای تو نان می پَزَم ولی با شرط اینکه نذرِ تبِ پیکرت کنی مجبور نیستی که برای دلِ علی یک گوشه ای نشینی و چادر سَرَت کنی زحمت نکش خودم به حسین آب می دهم تو بهتر است فکر برای پَرَت کنی ای کاش از بقیه ‌یِ پیراهنِ حسین مَعجر ببافی و به سَرِ دخترت کنی من ، زینب و حسن، ... همه ناراحت توایم وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود طفلان من به جای مردم گُرُسنه بودند افطار خانه یِ ما در سفره یِ شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیتِ گدا بود من هیچ شِکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده یِ بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود رفتم برای مردم حُجّت تمام کردم او را که می کشیدید او حُجّت خدا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دستِ بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سَرَم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بس که مردن من چون شمع، بیصدا بود از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بر روی لَب هایت به جز یا ربّنا نیست غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست زنجیر ها راه گلویت را گرفتند در این نفس بالا که می آید صدا نیست چیزی نمانده از تمامِ پیکرِ تو انگار که یک پوستی بر استخوانی ست زخمِ گلوی تو پذیرفته است امّا زخمِ دهانت کار این زنجیر ها نیست این ایستادن با زمین خوردن مساوی ست از چه تَقلّا میکنی؟ این پا که پا نیست اصلا رها کن این پلیدِ بد دهان را از چه توقع میکنی وقتی حَیا نیست نامرد ! زندان بان ! در این زندانِ تاریک اینکه کنارش میزنی با پا عَبا نیست این تخته یِ دَر که شده تابوت حالا بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست اما تو را با نیزه ها بالا نبردند پس هیچ روزی مثل روزِ کربلا نیست /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
دورِ شمعِ پیکرت، گردیده ام خاکسترت ای به قربانِ تو و این رنگِ زردِ پیکرت از نفس های بلندت میلِ رفتن می چکد حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت تا نگیرد خونِ تازه گوشه ی تابوت را مهلتی، تا که ببندم دستمالی بر سرت حیف شد، از آن­همه دلواپسیِ کودکان کاسه های شیر­ مانده روی دستِ دخترت کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است هیبت طوفانیِ دلدل سوارِ خیبرت خلوت شبهای سوت و کورِ نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کوفه تا نگیرد انتقامِ بدر را دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد الاَمان از کاروانِ دخترِ بی معجرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غیرت انگشترت /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
مگر رَسول به وَصفش بیان کند سخنی که وصفِ ذاتِ خدا نیست کارِ همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بِنَوازد مرا وَلو به " لَن " ی بساط حوزه کرم میکند، چه ذوالکَرَمی بساط روضه عطا میکند، چه ذوالمَنَنی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله؛ غدیر جوان شد زِ باده یِ کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تَنی به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گَر نَواده یِ حسنی سیاه تر زِ همه روزگارِ پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا میکُند سَرِ زانوست اگر کشیده شود ناگهان سَرِ رَسَنی ببین چه بر سَرِ زن یا که مرد می آید طناب را بِکِشی، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد پناه برد به یک آستینِ پیرهنی چه سخت می گذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگر چه سوخته در ، جای شُکر آن باقی ست که میخِ در نگرفته به گوشه یِ بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها  نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی رود عُریان برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian