eitaa logo
اشعار استاد لطیفیان
847 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
( گلچینی از بهترین اشعار شاعر آیینی استاد علی اکبر لطیفیان ) @AliakbarLatifian https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b اين كانال توسط دوستداران استاد لطیفیان اداره ميگردد و ارتباطی با ایشان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
باز هم ای دخترِ پیغمبر اکرم بمان مَرهَم درد علی ای درد بی مَرهَم بمان زندگیِ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند کوری چشمِ همه با شانه های خَم بمان دست های تو شکسته َش هم پناه مرتضی ست تکیه گاه محکم من، پشت من محکم بمان تو نباشی پیش من، اینها زمینم می زنند ای علمدارِ مدینه پای این پرچم بمان این نفس های شکسته قیمت جان من است زنده ام با یک دَمَت پس لطف کن یک دَم بمان کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم من حلالت میکنم اما تو هم یک کَم بمان آب ها از آسیاب افتاد خوبت میکنم یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر پیش این مظلوم ای مظلومۀ عالم بمان آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته جای کم کم رفتن از پیش علی کَم کَم بمان روی تو گرچه وَرَم کرده ولی با آن خوشم با همین روی به هم پیچیده و دَرهَم بمان  رفته رفته کار من دارد به خواهش می کشد التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی فکری برای این همه خاکسترت کنی عُذر مرا ببخش دَوایی نداشتم تا مَرهَمِ کبودیِ چشمِ تَرَت کنی امشب خودم برای تو نان می پَزَم ولی با شرط اینکه نذرِ تبِ پیکرت کنی مجبور نیستی که برای دلِ علی یک گوشه ای نشینی و چادر سَرَت کنی زحمت نکش خودم به حسین آب می دهم تو بهتر است فکر برای پَرَت کنی ای کاش از بقیه ‌یِ پیراهنِ حسین مَعجر ببافی و به سَرِ دخترت کنی من ، زینب و حسن، ... همه ناراحت توایم وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود طفلان من به جای مردم گُرُسنه بودند افطار خانه یِ ما در سفره یِ شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیتِ گدا بود من هیچ شِکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده یِ بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود رفتم برای مردم حُجّت تمام کردم او را که می کشیدید او حُجّت خدا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دستِ بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سَرَم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بس که مردن من چون شمع، بیصدا بود از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
هر که با زهراست احساس سخاوت می کند «مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند» دستپُخت فاطمه نان است و نانش جذبه است هر که شد یکبار سائل کم کم عادت می کند حضرت جبریل یک جلوه است ، ذاتا وحی را.... ....فاطمه تا قلب پیغمبر هدایت می کند فرشیان... نه عرشیان هم رو به او می ایستند در میان خانه اش وقتی عبادت می کند مرتضی بر فاطمه یا فاطمه بر مرتضی !!! کیست که بر دیگری دارد اِمامت می کند؟! هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است آینه از شأن همتایش حکایت می کند روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است مرتضی می ایستد، زهرا قیامت می کند رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است رشته ای از چادرش؟!....آری... شفاعت می کند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
طوبای تو میانِ دلم قد کشیده است بین من و خیال خودم سد کشیده است احساس می کنم به تو نزدیک می شوم جذر مرا نگاه تو مَد کشیده است این جذبه یِ طلایی بالا نشین تو بال مرا حوالی گنبد کشیده است دست خدای عز و جل روی قلب ما این بار سوم است محمّد کشیده است نوری رئوف در حَرَمت موج می زند الطاف کاظمین به مشهد کشیده است بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند سجاده یِ دعای تو نقاشی ام کنند بگذار بر کنار قدم های هر شبت با رشته یِ عبای تو نقاشی ام کنند بال و پرم بده که شبیه کبوتری امروز در هوای تو نقاشی ام کنند بگذار از زمان ازل تا همیشه ها آقای من برای تو نقاشی ام کنند وقتی میان خانه دعا پخش میکنی مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو ای بالش تو دَستِ امام رئوف ما ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت ای مستجاب چلّه یِ سجاده یِ دعا تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود خورشید از مقابل گهواره یِ شما اینگونه بی نقاب نظر میخوری عزیز اینقدر در مقابل آیینه ها نیا آقا قرار ما سَرِ میدان کاظمین ای اولین زیارت ما بعدِ کربلا بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
روزگارم با غلامىِ "على" سَر میشود هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود جاى آن دارد بگیرم حلقه یِ دارَش کنم حلقه اى را که زِ گوش بندگى دَر میشود شأن او را نه قلم کافیست نه دفتر نه فهم شان سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود نفس مثل خیبر است و هیچکس فَتّاح نیست فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن این چه موجودى ست هم اوّل هم آخر میشود از همینجا میشود فهمید - با مهر على- عاقبت این عاقبت ها خیر یا شَر میشود محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى" هر که آدم میشود از این دو محضر میشود قدر زَر زرگر شناسد قدر "زهرا" را "على" علتش این است داماد پَیَمبَر میشود بیشتر کار برادر را برادر میکند حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود کار خیر ما کنار حُبّ تو می ایستد دو برابر، سه برابر….صد برابر میشود معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست دِل دِلَت رَد میشود سنگ همه زَر میشود تو میان خانه هم باشى همه ذِبح تواند تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت با تو بیعت میکند بعداً پَیَمبَر میشود طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام کودک است امروز, در آینده قَنبر میشود این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه" زین طرف دارد کف صحن تو مَرمَر میشود “باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود حال من چون حال بیماری است زیر دستِ تو هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود…. /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
لبهاش تشنه بود ولی رودِ نیل بود  بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود  زینب فرشته آینه، حوریه عاطفه  از جنس خانواده ای از این قبیل بود  گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود  شرمنده بود از اینکه قتیلش قَلیل بود  کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد  از دست خانمی که تماماً اصیل بود  ویرانه کرد کاخ بلند یزید را  زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شبِ طولانی و تسبیح و سجّاده چه میچسبد بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی توکّل بر توسّل کن، توسّل بر توکّل کن درین دنیای حیرانی، درین دریای طوفانی اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح میخوابی تو از مُردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟ خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا مَده از کف مَجال این دو روزی را که مهمانی نیاز مستمندان را بِنه بر دیده یِ منّت مباد آنکه بگیرد دامنت را آهِ انسانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وَصلی به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح میسوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شَبستانی مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامَنَت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جُور عاشق را کسی گردن نمیگیرد گناهش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی به لطف گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بِگِریانی اگر چه گریه یِ هجران شکسته میکند ما را ولی از آب پیشانی ست بهتر، چینِ پیشانی گِره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی آید به کارِ این گِره ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان میشود آنکه برای تو نمیمیرد چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟ به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی ... همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شامِ غریبانی، عجب شامِ غریبانی سَرِ پیراهن تو، گریه یِ ما را درآوردند میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بر روی لَب هایت به جز یا ربّنا نیست غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست زنجیر ها راه گلویت را گرفتند در این نفس بالا که می آید صدا نیست چیزی نمانده از تمامِ پیکرِ تو انگار که یک پوستی بر استخوانی ست زخمِ گلوی تو پذیرفته است امّا زخمِ دهانت کار این زنجیر ها نیست این ایستادن با زمین خوردن مساوی ست از چه تَقلّا میکنی؟ این پا که پا نیست اصلا رها کن این پلیدِ بد دهان را از چه توقع میکنی وقتی حَیا نیست نامرد ! زندان بان ! در این زندانِ تاریک اینکه کنارش میزنی با پا عَبا نیست این تخته یِ دَر که شده تابوت حالا بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست اما تو را با نیزه ها بالا نبردند پس هیچ روزی مثل روزِ کربلا نیست /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
اگر چه بال و پَرِ ناتوانمان دادند ولی برای پَریدن زمانِمان دادند خبر دهید دوباره به بالِ فطرس ها مجالِ پر زدن آسمانمان دادند به احترام ملائك امانت حق را به دست فاطمه یِ مهربانمان دادند بدون واسطه امشب كنار سجّاده تمام حُسن خدا را نشانمان دادند قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر برای بردن نامت زبانمان دادند امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا برای آن كه بیابیم ما خدایت را گرفته ایم نشانی ردّ پایت را برای آن كه به سمت خدایشان ببری گرفته اند ملائك نخِ عبایت را و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا نمی شنید اگر یك شبی صدایت را فرشتگان مُقرّب هنوز حیرانند تو را به سجده درآیند یا خدایت را زمین به دور خودش چرخ می زند تا كه نشان دهد به سماوات كربلایت را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا  به بوم عشق به مژگان تر كشید تو را به وقت نافله های سحر كشید تو را نه از برای زمین ها و آسمان ها بود فقط برای خودش بود اگر كشید تو را تو را مشاهده كرد و اسیر رویت شد كه از جمال خودش خوب تر كشید تو را تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی كه زینب آمد و یكباره سَر كشید تو را برای آن كه نشان زمینیان بدهد سوار نی شدی و در سفر كشید تو را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو آسمان بلندی و ما كبوتر ها نمی رسند به بالای بامِتان پَرها بدون بردن نام تو بی نتیجه بُوَد توسّلِ سَرِ سجّاده یِ پیمبرها شریعت از سخن تو حیات می گیرد تویی كه جاذبه بخشیده ای به منبرها تو جای خود، كه قیامت كسی نمی داند كجاست حدِّ نصاب مقامِ قَنبرها تو مثل كعبه‌ی سیّار آسمان بودی كه در طواف تو بودند جمله یِ سرها امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو بی كران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود حكایت من و چشمم حكایت عَبد است حكایتِ تو و چشمت حكایتِ معبود و قبل از آن كه شود جبرئیل حاجیِ عشق كبوتر حرمت بود و كربلایی بود یكی زِ گریه كنان مُحَرَّمت موسی یكی ز مرثیه خوانان ماتمت داود به نیتِ همه‌ یِ خانواده، پیغمبر «حسین منی انا من حسین»می فرمود امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
💢 آدرس کانال اشعار استاد علی اکبر لطیفیان 💢 در تـلـگـرام: https://telegram.me/joinchat/BRjMZkEaGselcvmy3DlGxQ در پـیـام رسـان ایـرانـی ایـتـا : https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b 🆔 @AliakbarLatifian
زُلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود مِهر شما به داد تَمَنّای ما رسید وَرنه پُلِ صراط، چنین بی خطر نبود تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود پیراهن، اشتیاق نَسیمانه ای نداشت تا چشم های حضرتِ یعقوب تَر نبود بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟ این جشن ها برای تو تشکیل می شود این اشک ها برای تو تنزیل می شود رفتی، برای آمدنت گریه می کنم چشمانمان به آینه تبدیل می شود بوی خزان گرفته یِ پاییز می دهد سالی که بی نگاه تو تحویل می شود ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است با خطبه های توست که تکمیل می شود تقویم را ورق بزن و انتخاب کن این جمعه ها برای تو تعطیل می شود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟ ای آخرین توسّل خورشید بام ها ای نام تو ادامه یِ نام امام ها می خواستم بخوانمت اما نمی شود لکنت گرفته اند زبان کلام ها ما آن سلام اوّلِ ادعیه یِ توییم چشم انتظار صبحِ جواب سلام ها آقا چگونه دست توسّل نیاوریم وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها! از جا نماز رو به خدا و بهشتی ات عطری بیاورید برای مشام ها ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟ آقا بیا که میوه ی ما کال می شود جبریل مان بدون پَر و بال می شود در آسمان و در شب شعر خدا هنوز قافیه های چشم تو دنبال می شود یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند وقتی کنار پنجره جَنجال می شود روز ظهور نوبت پرواز می رسد روز ظهور بال همه بال می شود بیش از تمام بال و پَرِ یا کریم ها دستِ کبودِ فاطمه خوشحال می شود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟ /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند به یک تکّه نان خوشند از هر دو تا نگار یکی ناز می کند عُشّاق روزگار یکی در میان خوشند نانی که می پزند به همسایه میرسد این خانواده با خوشیِ دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمانشان بعد ازبیا، بروست، ولی با بمان خوشند ما می خوریم و اهل کَرَم شُکر میکنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عُشّاق با معامله های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیاد اگر علیست همه با کَمان خوشند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
برگرد ای توسّل شب زنده دارها پایان بده به گریه یِ چشم انتظارها از یک خروش ناله یِ عُشّاقِ کوی تو حاجت روا شوند هزاران هزارها یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطفِ سوارها از دردِ بی حساب فقط داد میزنم آیا نمیرسند به تو این هَوارها ما را به جَبر هم که شده سَر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها باید برای دیدنِ تو "مهزیار" شد یعنی گذشتن از همگان "محضِ یار" ها دیگر برای تو صدقه رَد نمیکنم بیهوده نیست اینکه گِره خورده کارها یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیرِ تو به من افتاد بارها شب ها بدون آمدنت صبح می شوند برگرد ای توسّل شب زنده دارها این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند یا أیها العزیزِ تمامِ ندارها /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
روزها را با توسّل کردنم شب می‌کنم دارم از این ناحیه خود را مُقرّب می‌کنم خلق تحویلم نمی‌گیرند، تحویلم بگیر تو که تحویلم نمی گیری همه‌ش تب می‌کنم عقل را از بارگاهِ عشق بیرون کرده‌اند خویش را دارم به دیوانه مُلقّب می‌کنم اختیار "عَبد" یا "رَب" را به دست من دهند اختیاراً خویش را عبد و تو را رب می‌کنم من که عادت کرده‌ام شب‌ها به درس عاشقی روزها فکرِ فرار از دستِ مَکتَب می‌کنم دیشبم از دست رفت و حسرتش را می‌خورم گرچه امشب آمدم گریه به دیشب می‌کنم گفت کارَت چیست گفتم چند سالی می‌شود کفش‌های گریه کن‌ها را مُرتّب می‌کنم من تمام خَلق را یک روز عاشق می‌کنم من تمام شهر را از تو لَبالَب می‌کنم هر سحر از پنج‌تن، گریه تقاضا کرده‌ام هر چه را دادند یکجا خرج زینب می‌کنم /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
💢 آدرس کانال اشعار استاد علی اکبر لطیفیان 💢 در تـلـگـرام: https://telegram.me/joinchat/BRjMZkEaGselcvmy3DlGxQ در پـیـام رسـان ایـرانـی ایـتـا : https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b 🆔 @AliakbarLatifian
بر رویِ دست ماندنِ این بارها بس است غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است در لطف تو تحمّل آهِ فقیر نیست فیّاض را صدای گرفتارها بس است این نفس مانع است، خودت برطرف نما بین من و تو چیدنِ دیوارها بس است من بندگی زِ ترس جهنم نمی کنم بنده شدن به خاطرِ اجبارها بس است! خیلی گناه می کنم و توبه می کنم دیگر بس است... این همه تکرارها بس است این بار را بخر... که دگر راحتم کنی بیهوده رفتنِ سرِ بازارها بس است تو سفره را برای همه پهن می کنی در مهربانیِ تو همین کارها بس است ما را بهشت هم نبر... اما قبول کن! لبخند تو برای گنه کارها بس است آری فقط حسین مرا رد نمی کند از این به بعد رفتن دَربارها بس است /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
همه َش براى خودت، آبرو به ما ندهيد غذا زيادتر از جنبه یِ گدا ندهيد به درد عشق رسيدن دو سوم قرب است هزار درد که داديد، پس دوا ندهيد ميان درد دَواى مرا قرار بده که زندگى نمی ارزد اگر بلا ندهيد محل گذاشتى و بى محلى ات کرديم ازين به بعد بياييد رو به ما ندهيد به سينه یِ منِ محتاج دست رد بزنيد ولى حواله یِ من را به ناکجا ندهيد نداشتن، برکت داشت ضايعش کرديم از اين به بعد به نااهل فقر را ندهيد مرا به دردسر انداخت بى خدا بودن به عبدِ غير خدا را تو را خدا ندهيد برای سوخته فرقى نمی کند اصلاً که آخرش بدهيدش جواب يا ندهيد چو طفل سر به هوا شد،دواش تنبيه است به من که سر به هوايم دو شب غذا ندهيد در اختيار کسى نيست گريه، دست شماست نمی دهند به ما گريه تا شما ندهيد جهنم است بهشتى که آتشم نزند به جان فاطمه از اين بهشت ها ندهيد بيايید نامه ما را نخوانده پاره کنيد بيايید نامه ما را به مرتضى ندهيد اگر بناى تو اين است عده اى نروند از اين به بعد به ما نيز کربلا ندهيد  /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
شُکر خدا که تحتِ لِوایِ خدیجه ایم بعد از هزار سال گدایِ خدیجه ایم مهرش نتیجه یِ دهه یِ اوّلِ من است ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم ده شب فقط به خاطر او گریه می کنیم ما پیشوازِ روزِ عزای خدیجه ایم اصلاً به ما چه مردمِ دنیا پیِ چه اند؟ ماها که در پیِ نوه های خدیجه ایم بی مهر او عبادت عالم قبول نیست ما با خدیجه، عبدِ خدای خدیجه ایم مهر خدیجه را به سرِ شانه می برم شکر خدا که مادرِ زهراست، مادرم در لحظه یِ شکسته شدن پا شدن خوش است در خشکسال، عاشقِ دریا شدن خوش است دلداده ها معامله با یار می کنند بهر رسول این همه تنها شدن خوش است قبل از غدیر گفت: علی رهبر من است قبل از غدیر شیعه یِ مولا شدن خوش است دنبالِ مال نیست اسیرِ نگارها بانویِ ما به مادرِ زهرا شدن خوش است سختی بکش محلّه محلّه که عاقبت مادر بزرگِ طایفه یِ ما شدن خوش است بد نیست سنگ کوچه به پیشانی ات خورَد گاهی شبیهِ زینبِ کبری شدن خوش است آن قدر سنگ خوردی و بال و پرت شکست ای مادرم ،سرم به فدایت، سرت شکست /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
یک قطره اشکِ شَرمِ مرا "یَم" حساب کرد کوثر حساب کرد و زمزم حساب کرد آهِ یکى گرفت، به پاى همه نوشت ما با هم آمدیم، که با هم حساب کرد با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد یک دم صدا زدیم، دَمادَم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اینجا چه می کنم منّت سَرَم گذاشت مرا هم حساب کرد معلوم بود آبرویم را نمی برد از اولش گناهِ مرا کَم حساب کرد اول بنا نداشت حسابم کند ولى وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد ما را اگر خدا نخرد، میخَرَد على باید به روى شاهِ دو عالم حساب کرد این گریه قابلیّت غفران نداشت که… پس روى گریه هاى مُحرّم حساب کرد فرمود "بالحسین" بگو، گفتم و خرید یعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد چیزى نمانده بود که بیرونمان کنند ممنون حیدریم که دَرهَم حساب کرد /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
💢 آدرس کانال اشعار استاد علی اکبر لطیفیان 💢 در تـلـگـرام: https://telegram.me/joinchat/BRjMZkEaGselcvmy3DlGxQ در پـیـام رسـان ایـرانـی ایـتـا : https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b 🆔 @AliakbarLatifian
اوّل تو را سرشته و انسان درست کرد شرحِ تو را نوشته و قرآن درست کرد بعداً گِلِ اضافیتان را اِفاضه کرد تا از منِ خراب مسلمان درست کرد می خواست رحمتش همه جا را بغل کند با اشک های چشمِ تو باران درست کرد باید برای بندگیِ سجده هایمان  یک مسجدی به نامِ حسن جان درست کرد بالم اگر به درد پریدن نمی خورد یک سایبان که می شود از آن درست کرد من زنده یِ نسیمِ مسیحا دَمِ تواَم آدم اگر شدم به خدا آدمِ تواَم تو ابتدای نسلِ طهورای کوثری تو رودخانه یِ زهرای اطهری باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری کار خداست این که پیمبر پسر نداشت وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری نسل مطهر نبوی، نسل دختری ست با این حساب تو حسن اِبن پیمبری گفتند زاده یِ اسداللّه غالبی صبح جمل که شد همه دیدند حیدری می خواستند پیش همه کوچکت کنند کوریِ چشمِ عایشه ها از همه سَری یک روز اشک و گریه برای تو میکند.... ...با شصت روز اشکِ حسینی برابری ای ارشدِ تمام پسرهای فاطمه ای اولین حسینِ سحر های فاطمه ای آسمان تر از همه بالا تر از همه ای بی کران تر از همه دریا تر از همه تو زودتر به دامنِ زهرا نشسته ای پس این توئی تو ،بچه یِ زهرا تر از همه ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم  ای جمله یِ همیشه بفرما تر از همه ما سالهاست رهگذر کوچه یِ توایم مانند یک فقیر سرِکوچه یِ توایم مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است اصلاً شما نیاز نداری به معرکه  وقتی لبِ سکوتِ تو شمشیرِ حیدر است  قسمت نبود تا که ببینند مردمان بازوی تو ادامه یِ فَتّاح خیبر است فردا مَلَک به نام تو تکبیر می زند صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند امشب اگر نگات هوای قَرَن کند امّید می رود که نگاهی به من کند زیبنده است بال و پرِ صد فرشته را زهرا ببافد و تنِ تو پیرهن کند کُشتی بگیر پیش همه با برادرت شاید کسی بیاید و جانم حسن کند بهتر همان که در به در هر گذر شود بالی که روی بامِ تو فکر چَمن کند این یا کریم مثل همه قصد کرده است.... ...بر روی گنبدی که نداری وطن کند بعد از تو ای امیرِ کفن پاره ها کسی لازم نکرده است تنم را کفن کند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
من گریه می ریزم به پایِ جاده ات، تا  آئینه کاری کرده باشم مَقدمت را اوّل ضمیرِ غائبِ مُفرد کجائی؟ ای پاسخِ آدینه های پُر معمّا بی تو سرودیم آنچه باید می سرودیم یعنی در آوردیم بابای غزل را حتمیِّ بی چون و چِرای سبز برگرد... راحت شویم از دست امّا و اگرها آب و هوای خیمه یِ سبزت چگونه است؟ اینجا گهی سرد است و گاهی نیست گرما بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست ای تکسوارِ جاده های رو به فردا آقا، صدای پایِ سبزِ مَرکَبِ توست  تنها جواب اینهمه "می آید آیا؟" یک جمعه می بیند نگاه شرقیِ من  خورشید پیدا می شود از غرب دنیا آقا نماز جمعه یِ این هفته با تو پای برهنه آمدن تا کوفه با ما /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
از سرِ شانه یِ در حالِ نمازِ سَحَرش چقدر بالِ ملک ریخته تا دور و برش او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا آسمان است و رسیده ست زمانِ سفرش همه یِ شصت و سه سالش به غریبی طی شد می رود تا که خدایش نکند بیشترش یادِ شرمندگی از فاطمه می اندازد به خداوند قسم دیدنِ چشمان تَرَش ایستاده ست کسی پشتِ درِ خانه یِ او جبرئیل آمده انگار به مسجد به بَرَش سحرِ نوزدهم خانه یِ دختر بِرَوَد آنکه دلسوز ترین است برای پدرش دخترش نیز یقین داشت شبِ آخر اوست کاسه یِ آب نپاشید اگر پشت سرش همه مبهوت و همه مَحوِ نمازش بودند کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش این طرف دستِ تَوسّل به عبایش که بمان آن طرف حضرت صدیقه بُوَد منتظرش /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
دورِ شمعِ پیکرت، گردیده ام خاکسترت ای به قربانِ تو و این رنگِ زردِ پیکرت از نفس های بلندت میلِ رفتن می چکد حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت تا نگیرد خونِ تازه گوشه ی تابوت را مهلتی، تا که ببندم دستمالی بر سرت حیف شد، از آن­همه دلواپسیِ کودکان کاسه های شیر­ مانده روی دستِ دخترت کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است هیبت طوفانیِ دلدل سوارِ خیبرت خلوت شبهای سوت و کورِ نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کوفه تا نگیرد انتقامِ بدر را دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد الاَمان از کاروانِ دخترِ بی معجرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غیرت انگشترت /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian