«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳»
✍️#علی_عالمی
🔻قسمت سوم
🌱انگار جمعیت به آرامی داشت حرکت میکرد ولی خیلی کند بود چون بازرسی ها خیلی دقیق بود .
عقبی ها هول میدادند و ما هم به سمت جلو میرفتیم. محمد حیدری همه ی سعیش رو میکرد به میله وسط بازرسی ها نخوره . من و محمد بازرسی که شدیم رفتیم وارد حیاط بعدی شدیم .
تو حیاط داشتند شیرکاکائو گرم و کیک میدادند ، مشغول خوردن شدیم اما انگار علیرضا دادرس هنوز گرفتار گیت قبلی بود . محمد حیدری رفت تا علی رو پیدا کنه من هم آروم رفتم به سمت در اصلی حسینیه .
🌱رسیدم دیدم دوباره یه جمعیت زیادی جلوی دو تا در ورودی اصلی حسینیه دارن به زور و با فشار میرن داخل .
#سید_حسین حاتمی رو دیدم (از طلبه های با صفای قم و از بچه های مشعر) سید با خنده میگفت شیخ علی بیا یه هول دیگه بدیم رسیدیم پیش آقا.
جمعیت یه جوری فشار میاورد که اونایی که کنار دَر بودن نصف گوشت دماغشون چسبیده بود به در🤕 ، به سختی نفس میکشیدن. از جلو هی داد میزدن آقا هول ندین داخل جا نیست .
🌱 خلاصه پشیمون شدم به محمد گفتم بیا بریم عقب وقتی جا نیست چرا هول بدیم که بقیه هم اذیت بشن.
به خاطر ازدحام جمعیت درهارو بستند و گفتند حسینیه پر شده . دیگه اینجا واقعا
نا امید شدیم چون ساعت 10 شده بود و مراسم هم شروع شده بود مداح ها داشتند میخوندن.
معمولا تو این جلسه 9 تا مداح میخونه بعد نیم ساعت آخر حضرت آقا صحبت میکنند.
🌱همینطور که وایساده بودم دیدم دو نفر دارن پشت سرم با هم دیگه بحث میکنند ، متوجه شدم که از مسئولین حسینیه اند ؛ یکیشون به اون یکی میگفت که چرا زینبیه رو آماده نکردین که جمعیت جا نشد برن اونجا بشینن این جوری نمیشه که ، اونم میگفت من گفته بودم ولی فلانی کوتاهی کرده و....
#علیرضا هم رسید پیش ما رفتیم گوشه دیوار وایسادیم.
مونده بودیم پشت در حسینیه نه میشد بریم داخل نه صدایی میشنیدیم ، گوشی هم که نداشتیم برنامه رو از سایت نگاه کنیم .به محمد گفتم الان اگه خونه بودیم لا اقل از گوشی برنامه رو نگاه میکردیم این چه وضعیه آخه؟🙁
🌱چند دقیقه گذشت دیدم لای یکی از درها رو به اندازه یه نفر باز کردند و یکی با صدای بلند از پشت در گفت :
« برادرا اگه یکی یکی آروم بیاید همه داخل جا میشن فقط هول ندید تا یه نفر یه نفر بیاید داخل»
من خودم رو سریع چسبوندم به دیوار کناری و رفتم جلو ، به #محمد و #علیرضا هم گفتم بیاید سریع بریم این آخرین فرصته.
دونه دونه داشتیم میرفتیم تو. من چون کنار در بودم همه فشار جمعیت رو من بود ، با هر هولی قشنگ تو اعماق دَر
فرو میرفتم و در میومدم 🥴
یه برادر که جلوی من بود گفت :
«حاجاقا شرمنده از پشت هول میدن ببخشید !» به شوخی گفتم راحت باش عیبی نداره الان وقتشه هرچی عقده از آخوندا داری فشار بده😅
دیگه داشتم بین جمعیت لواشک میشدم که رسیدم به ورودی از لای در با یه سرعتی پرت شدم تو...
خدا رو شکر اومدم داخل . یه کم که جلوتر رفتم یه گیت بازررسی دیگه بود که باید تفتیش میشدیم ، اونم رد کردیم و بالاخره وارد صحن حسنیه شدیم .
🌱صدای #محمد_جنامی مداح خرمشهری بود که با همین نوای حسین إإإإإإ معروف شده بود.
با این نوای حسین إإإإإإ تو اربعین کلی خاطره داشتیم.
چه نوایی !!! قدم به قدم داشتم نزدیک میشدم به در اصلی حسینیه که موج جمعیت بالا پایین میشد تا ساحل آرامش رو ببینه ...
جلوی در #میلاد_فاروقی از بچه های خوشدل رو دیدم گفتم تو هم دیر اومدی این عقب نشستی ؟
گفت نه جلو در بودم فشار زیاد بود پاهام درد میکرد اومدم عقب ،میگفت جلو نرو اذیت میشی اما نمیدونست که من بی قرارم که فقط خودم رو برسونم جلو تا آقا رو ببینم .
خداحافظی کردم و خودم رو سپردم به موج جمعیت تا شاید به ساحل برسم...
با هر نوای حسین إإإإإإ #محمد_جنامی رو پنجه های پا خودم رو بالا میکشیدم و دنبال ستاره محفل میگشتم اما جمعیت اینقدر زیاد بود که باید یه سرو گردن قد بلند باشی تا بتونی آقا رو ببینی...
اینقدر جمعیت بالا و پایین شد تا بالاخره...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/alialemi