eitaa logo
کتیبه تاک
339 دنبال‌کننده
5 عکس
2 ویدیو
1 فایل
#کتیبه_تاک را #به_زبان_مادری #لب_خوانی کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
کبوتربازِ عاشق حسرت دیرینه‌ای دارد قفس ها خالی اند و نامه ی ننوشته بسیار است
شاعری که منزوی تر شد در انزوای کوچک خود هم نماند ورفت بر گونه ام سرشک یتیمی نشاند و رفت از ترمه های خیس تغزل سرشت خود پروانه های پیرهنش را پراند و رفت زرتشت آتشین اوستا و زند بود در زندگان* جواهر آذر نشاند و رفت شد ماندگار ترک غزل های منزوی غارتگری که سرو چمان را خماند و رفت «لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد» این بغض را به سوز غزلواره خواند و رفت از کنج کوچک قفس خاک پر کشید در انزوای کوچک خود هم نماند و رفت
شعری برای کرب و بلا خواند شاعری هنگام نقد، حرمله ها بیشتر شدند
تو می‌آیی جهانم رنگ‌های شاد می‌گیرد نگاهم از نگاهت عاشقی را یاد می‌گیرد تمام کوچه را لی‌لی‌کنان در باد می‌رقصی چه بی‌تابانه رقص روسری در باد می‌گیرد میان بادبادک‌ها تماشایی است پروازت نگاهت زندگی را هرچه باداباد می‌گیرد میان چشم‌هایت عشق موروثی است، می‌دانم که در من شعله‌ی آن حسن مادرزاد می‌گیرد تو با لبخندهایت صبح رستاخیز دنیایی جهان با خنده‌هایت رنگ عشق‌آباد می‌گیرد نمی‌دانم که این دنیا برایت خانه‌ی امنی است؟ نمی‌دانم که دنیا عاقبت بنیاد می‌گیرد؟ برایت عشق می‌خواهم، برایت عاشقی مجنون کسی که تیشه را از پنجه‌ی فرهاد می‌گیرد
شهر من قم نیست اما در حریمش زنده ام در هوای حق حق هر یاکریمش زنده ام در حرم، در خلوت شب های احیا تا سحر محو کاشی های رحمان و رحیمش زنده ام در هوای تازه اش هر دم مداوا می شوم هر نفس با ربناهای نسیمش زنده ام من پر از شب های پروین خوانی ام کنج حرم تا سحر با قصه ی اشک یتیمش زنده ام در میان تیمچه، در ازدحام رنگ ها در میان نقش بازار قدیمش زنده ام دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد تا نفس دارم فقط با این شمیمش زنده ام
سلام و مهر دو مجموعه و را از انتشارات سوره مهر می توانید تهیه کنید لینک خرید مجازی book.icfi.ir
شنیدم فاصله ها دارن به مقصد می رسن همه ی مسافرا دارن به مشهد می رسن دارن از راه می رسن یکی یکی مسافرا تا حرم چیزی نمونده، خوش به حال زائرا خوش به حال زائری که اولین بار اومده دلشو نذر حرم کرده، پی یار اومده عکس گنبد توی آیینه ی اشکاش جاریه داره دل دل می کنه، منتظر دلداریه دستشو رو سینه برد، عرض ارادت بکنه درد دل زیاد داره، می خواد که خلوت بکنه اشکاشو پاک می کنه، اما یه بغض بی صدا می گه یا امام رضا، امام رضا، امام رضا
بیتوته شبی با نازلی! اگر چه یکسره تلخ است روزگار قدری بخند، بلکه بگیرم کمی قرار «نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت» «گل داد یاس پیر» پس از عمری انتظار گلدان پشت پنجره میگفت با نسیم «بودن بِه از نبود شدن، خاصه در بهار» بیزارم از سکوت تو، از بغض واژه‌ها شوری بزن به حنجرۀ زخمی سه‌تار در این هوای مانده غزل منزوی شده است یک دم هوای تازه ندیدم در این دیار «نازلی! سخن بگو!» غزلت را تمام کن در تنگنای حادثه «دست از گمان بدار»
بارها با آن که توفیق زیارت داشتم در دل درمانده اما باز حسرت داشتم گرچه عمری من نمک گیر قمم، فرقی نداشت حس من این است در مشهد اقامت داشتم با هم از پرواز می گفتیم روی گنبدت کاش با بچه کبوترها رفاقت داشتم مادرم پیغام داده دست خالی برنگرد مادرم تنها خبر دارد که حاجت داشتم شعر را روی بلیت خود نوشتم، ای عزیز! در ضریح انداختم آنچه بضاعت داشتم باید از هر خادمت کسب حلالیت کنم تا تو را پیدا کنم، هر صبح زحمت داشتم https://eitaa.com/aliasgharshiri
صدا پیچیده در کوه مه آلودی، صدای کیست؟ به روی ابرهای این حوالی ردپای کیست؟ نگاه قاصدک ها بی خبر در حیرت و اندوه ندانستند اما این صدای آشنای کیست؟ صدایی مانده از روز ازل در سینه کوه است ملائک می شناسند این صدا قالوا بلای کیست گلستان گشته کوهی که به دل آتشفشان دارد صدا این بار می گوید که شرح ماجرای کیست به ابراهیم نازل شد تمام محکمات کوه چه بشکوه است می دانم طنین ربنای کیست صدا پیچید در کوه و به هر وادی رسید اندوه میان چشم های غرق حیرت، این عزای کیست؟ https://eitaa.com/aliasgharshiri
مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت چون شعرهای آذری‌ام دوست دارمت در خواب‌های کودکی‌ام دیده‌ام تو را صد بار گفته‌ام: پری‌ام! دوست دارمت در کهکشان روسری‌ات، گوشواره را من خوشه خوشه مشتری‌ام، دوست دارمت الهام شاعرانة من چشم‌های توست از ابتدای شاعری‌ام دوست دارمت سَندن سورا کی یوخدو منیم آیری سِوگیلیم مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت https://eitaa.com/aliasgharshiri
به طبعم شوق بی اندازه می داد دوبیتی های پرآوازه می داد شنیدم چک چک باران دیشب به گلدانها سلامی تازه می داد
درون آینه چون ترکه های گیلاسند حنای دست تو از خون زخم های من است
« جهنمده بیتن گول » حکایتی است واقعی از ماجرای عاشق شدن دختری (سوری) از روستای « الموت »یکی از توابع قزوین به یک پسر اردبیلی به اسم ایوب که ظاهرا" آنجا سربازمعلم(سپاه دانش) بوده است. این ماجرا حدود 30- 40 سال پیش اتفاق افتاده و این دختر خانم"هفتاد ساله (سوری) هم اکنون در اردبیل زندگی می کند، این حکایت را چند سال پیش مرحوم استاد "عاصم اردبیلی" یکی از شاعران برجسته معاصر به صورت نظم و در کمال زیبایی نوشته است. این شعر بدون هیچ تردیدی شاهکار شاعر آن است. شاید دلیل جذابیت شعر، واقعی بودن داستان آن است. داستان از این قرار است که یک پسر اردبیلی در دوره سرباز معلمی خود، در دامنه کوه های الموت با دختری آشنا شده و ارتباط عاطفی برقرار می کنند.نام این دختر سوری است، تا اینکه دوره سربازی پسر تمام می شود و وی به اردبیل باز می گردد. سوری به انتظار بازگشت معشوق می نشیند، اما خبری نیست. از هر مسافری خبر می گیرد، اما هر امیدی به نا امیدی ختم می شود تا اینکه سوری به اردبیل می آید. کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال یار سفره کرده می گردد و او را در خانه خود در کنار همسر می یابد. سوری در اردبیل می ماند و گفته میشود که عشق این پسر او را دیوانه کرده است٫عشق سوری زمینه ای می شود برای شاعر بسیار توانای اردبیلی مرحوم استاد عاصم اردبیلی تا شعری بسراید که به واقع شاهکار است. (این شعر در مجموعه شعر قانلی سحر (سحرگاه خونین) به چاپ رسیده است) جهنمده بیتن گول فلکین قانلی الیندن بیر آتیلمیش یئره اندی بیر فلاکت آنانین جان شیره سندن سودون امدی بوللو نیسگیل شله سین چیگنینه آلتدی تای توشوندان دالی قالدی ساری گول مثلی سارالدی گونو تک باغری قارالدی درد الیندن زارا گلدی گونو گوندن قارا گلدی خان چوبان سیز سئله تاپشیرسین اوزون یوردوموزا بیر سارا گلدی بیر وفاسیز یار الیندن سانا گلمز یارا گلدی بیر یازیق قیز جان الیندن جانا گلمز جانا گلدی گئچه جکده "الموت" دامنه سیندن بورایا درمانا گلدی بیر آدامسیز "سوری" آدلی الی باغلی دیلی باغلی !؟ سوری کیم دیر ؟ سورو بیر گولدی جهننمده بیتیبدیر سورو بیر دامجی دی گوزدن آخاراق ئوزده ایتیبدیر سورو یول یولچوسودور اگری ده یوخ ٫دوزده ایتیبدیر سورو بیر مرثیه دیر اوخشایاراق سوزده ایتیبدیر او کونول لرده کی ایتمیش دی ازلدن ادو گوزدن ده ایتبدیر این غزل به نوعی وامدار شعر شاهکار استاد عاصم اردبیلی است چمدان‌های بسته می‌دانند، عشق راهی است پرخطر؛ اماـ دختری محو جاده‌ها شده است، دختری راهی سفر؛ اماـ مادرش بعد او چه خواهد کرد؟! گیسوانش سفید خواهد شد دروهمسایه طعنه خواهد زد، آه یک روز این خبر... اماـ روستا از نگاهش افتاده است، شهر در امتداد این جاده است جاده در پیش‌ روی او دارد، اتفاقات تازه‌تر اما مانده در مِه اتاق کودکی‌اش، خاطرات شب عروسکی‌اش خاطراتی که غیرحسرت نیست، خاطراتی که پشت سر...اماـ صندلی‌های خالی اتوبوس، جاده‌ها را یکی ‌یکی پیچید خط ممتد جاده می‌لرزید، در سرازیری خطر اما جاده یعنی همیشه دربه‌دری، دوری از مهر خانة پدری همه‌‌شب انتظار و بی‌خبری، کاش می‌شد که تا سحر...اما... □ پدرش در هجوم خاطره‌ها، با خودش حرف می‌زند گاهی مثل یک قاب خالی غمگین، مانده چشمش به سوی در؛ اما... مادرش هر سحر نگاهش را، به ضریح سکینه‌خاتون دوخت گرچه آرام بود و سخت و صبور، سینه‌ای داشت شعله‌ور اما قاصدک‌های خسته بعد از آن همه دلواپس خبر بودند روستا رنگ و بوی ماتم داشت، روستا بود و چشم تر...اماـ چمدان‌های بسته برگشتند، از سفر زار و خسته برگشتند خسته و دل‌شکسته برگشتند، با نگاهی پراز «اگر»، «اما»... https://eitaa.com/aliasgharshiri
مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت چون شعرهای آذری‌ام دوست دارمت در خواب‌های کودکی‌ام دیده‌ام تو را صد بار گفته‌ام: پری‌ام! دوست دارمت در کهکشان روسری‌ات، گوشواره را من خوشه خوشه مشتری‌ام، دوست دارمت الهام شاعرانة من چشم‌های توست از ابتدای شاعری‌ام دوست دارمت سَندن سورا کی یوخدو منیم آیری سِوگیلیم مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت @Loveyoub
باغت آباد! پیر تاکستان! بار دیگر خراب آمده‌ام گرچه انگور تازه بسیار است، من به شوق شراب آمده‌ام مشعلی در برابر بادم، بهمنی در مسیر مردادم باز مثل گلوله‌ای برفی در دل آفتاب آمده‌ام تو که از حال من خبر داری، خبر از حال رهگذر داری خسته از کوره‌راه بی‌مهتاب، در شب اضطراب آمده‌ام کهکشان کهکشان عطش دارم، مثل آتشفشان عطش دارم همقدم با گدازه های عذاب، در مسیری مذاب آمده ام درِ خُم‌های کهنه را وا کن، باز هم بزم می‌ مهیا کن تشنه‌ام، از مسیر گم ‌درگم، از کویر، از سراب آمده‌ام چهره‌ات آشناست در چشمم، تو ببین می‌شناسی‌ام یا نه؟ من برای قدم ‌زدن در باغ، بارها محو خواب آمده‌ام پیرمرد خیالی‌ام آرام‌، وسط تاک‌ها قدم می‌زد قاب ‌عکسش به من خبر می‌داد: بار دیگر خراب آمده‌ام
یکی شده وسط کوچه رد پای من و تو بعید نیست مرا با تو اشتباه بگیرند https://eitaa.com/aliasgharshiri
پر از بیدارخوابی، می‌پرد از خواب و بیدار است به روی بالش پر، تا سحر از خواب بیزار است کبوترخانه‌ها دور سرش می‌چرخد آهسته پر جا مانده‌ای از یک کبوتر روی دیوار است شبیه روح آشفته به دنبال کبوترها میان تلی از پرهای سرگردان گرفتار است کبوترباز عاشق حسرت دیرینه‌ای دارد قفس‌ها خالی‌اند و نامۀ ننوشته بسیار است کبوترهای رفته برنمی‌گردند، اما باز مگر از این کبوترخانه‌ها او دست‌بردار است کبوترباز عاشق را کسی پیدا نخواهد کرد کبوترباز عاشق تا ابد در زیر آوار است...
هنوز فاصلۀ ما هزار فرسنگ است هنوز هم که هنوز است، بین‌مان جنگ است نفس نفس زدن ما به هم گره خورده هنوز هم تپش قلب‌مان هم‌آهنگ است بدون دغدغۀ عشق، آسمان تیره؛ میان پنجره، خورشید تکۀ سنگ است کدام ثانیه میعادگاه دیدن توست قسم به لحظۀ دیدار، وقتمان تنگ است بدون نام تو من بی‌هویتم این‌جا شناسنامۀ جعلی برای من ننگ است در آستانۀ غربت، کجا؟ نمی‌دانم... برای من همه جا آسمان همین رنگ است
ع خطبه‌ها بغض‌های کودکی ات، قصه را باز هم روایت کن کربلا گوشه گوشه نی‌نامه است، یکسر از نینوا حکایت کن پنجمین خطبه خوان آتش و خون، پدر و مادرم فدایت باد واژه‌ها را به قتلگاه ببر، شعر گمراه را هدایت کن علقمه روبرویت آماده است، با دواتی مرکب از خوناب چشم در چشم؛ التماس دعا! همه را راهی زیارت کن خط به خط، شعر خطبۀ خون است، شاعر! این خطبه اوج مضمون است گرچه رنج قوافی ات باقی است، نظم نی‌نامه را رعایت کن بغض مانده است در گلوی امام، بنشین باز روبه‌روی امام علقمه! از زیارتت بنویس، باز هم خطبه را روایت کن ع
جان ناقابل ما چیزی نیست عید قربان به فدایت ای عشق! https://eitaa.com/aliasgharshiri
در من زنی نشسته غزل گریه می‌کند از بامداد روز ازل گریه می‌کند می‌لرزد اشک، تا مژه را می‌زند به هم دریاچه‌ای کنار گسل گریه می‌کند از آسمان غمزده فانوس می‌چکد انگار هاله دور زحل گریه می‌کند در من زنی نشسته که در چشم‌های او «آیینه‌های رو به اجل» گریه می‌کند این زن همان زن است که در خواب دیده‌ام دیدم در ازدحام محل گریه می کند جان مرا گرفته ولی عاشقم شده پشت در اتاق عمل گریه می‌کند زانوی غم گرفته و کز کرده گوشه‌ای عکس مرا گرفته بغل، گریه می‌کند https://eitaa.com/aliasgharshiri
اگر آن شیر غرّان پریشان‌یال برگردد سکوت طبل‌های خالی جنجال برگردد به غارت رفته باشد شمع بیت‌المال هم حتی علی می‌گفت باید شمع بیت‌المال برگردد اگر از ننگ این قصه کسی جان داد، حق دارد مگر این که به پای دختران خلخال برگردد علی درد یتیمان را به دوشش می‌کشید آرام علی می‌خواست شادی بر لب اطفال برگردد نشسته پینه بر دستان نخلستان، دعا می‌کرد یتیمی از کنار نخل‌ها خوشحال برگردد خلافت بر خلاف میل او در بند گمراهی است مگر که قرعه برگردد، مگر که فال برگردد
چیده ایم انگور از تاک نجف این شراب خانه اجدادی است
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد بارها این بیت استاد منزوی رو خوندم و دوستان ایراد گرفتند که واژه آه برای پر کردن وزن اومده ولی به نظر من استاد منزوی از همنشینی واژه ها بهترین استفاده رو کرده و وقتی ضمیر م به آه اضافه میشه واژه ماه تشکیل میشه و در لایه بعدی ماه با واژه های حرام (ماه حرام) و قسمت (به اعتقاد گذشتگان تقارن ماه با مشتری و سیارات دیگر سعد و نحس و سرنوشت انسان رو مقدر می کنه) ارتباط داره. https://eitaa.com/aliasgharshiri