هدایت شده از کتیبه تاک
فال حافظ را بگیر احوال حافظ را بپرس
از غزل ها حسرت و آمال حافظ را بپرس
در لسان الغیبی او، رازها ناگفته ماند
از دل شاخه نبات، اقبال حافظ را بپرس
از خروش خمره ها، از جنب و جوش خمره ها
مستیِ بیش از حدِ تمثال حافظ را بپرس
غرقهٔ بحر رمل بوده است در شطّ شراب
خط به خطِ بادهٔ رمّال حافظ را بپرس
گشته ام دیوان به دیوان، دیده ام شاهدمثال
از من شاعر فقط امثال حافظ را بپرس
فالگیری دوره گردم در شب یلدای شهر
از غزل آوازهٔ نقال حافظ را بپرس
خواجه حق بر گردن ما عاشقان دارد هنوز
گاه گاهی با تفأل حال حافظ را بپرس
#علی_اصغر_شیری
#شب_یلدا
#شعر_حافظ
زمین سوخته ام ناامید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
گزینش واژه برکت از نظر عروضی، بسیار بجا و هوشمندانه و نشان دهنده نبوغ شعری حسین منزوی است.
در علم عروض در رکن آخر یکی از اختیارت شاعری این است که قبل از هجای آخر که همواره بلند است هجای قبلی می تواند به دو هجای کوتاه بدل شود.
در این بیت کلمه برکت که در میان مردم دو خوانش دارد دقیقا در اختیار شاعری خوش نشسته
فعلن یا فع لن
فرقی نمی کند واژه برکت در هر دو وزن درست است
شگفتا از نبوغ منزوی!
#علی_اصغر_شیری
تا آمدم گلایه کنم از زمانهات
دیدم که سر گذاشتهام روی شانهات
دیدم که اشک حلقه زده در نگاه تو
دیدم که بغض خیمه زده کنج خانهات
گلهای سرخ روسریات شعله میکشد
از داغ اشک ریختن بیبهانهات
دلواپس عروسک خود، در دل اتاق
پیچیده است زمزمهی مادرانهات
آوازهای بومی شبهای کولیان
گل کرده است روی لبم با ترانهات
گفتم: دوباره با غزلی تازه آمدم
گفتی: فدای دغدغهی شاعرانهات
تا آمدم گلایه کنم از تو، از خودم
دیدم که سر گذاشتهام روی شانهات
#علی_اصغر_شیری
#روز_مادر
برایت عشق می خواهم، برایت عاشقی مجنون کسی که تیشه را از پنجۀ فرهاد می گیرد#علی_اصغر_شیری
به دور شهر مصیبتزده حصار کشیدند
شبی که آتش عصیان به این دیار کشیدند
به روی بیرق بر خاک سرنگون شده شهر
نشان کاوه شکستند و نقش مار کشیدند
قشون یکسره درهمشکسته غرقه خون شد
و تازیانه به هر اسب بیسوار کشیدند
نگاه تازهعروسان شهر، یکسره بر در
میان حجله نشستند و انتظار کشیدند
شبانه عدهای از ترس سایههای شبیخون
میان آتش و خون نقشه فرار کشیدند
که مرده است؟ که زنده است؟ شهر یکسره خالی است
تمام مردم این شهر را به دار کشیدند
غروب بود که با نعش مردگان سر دار
میان معرکه یک شهر بیمزار کشیدند
#علی_اصغر_شیری
با تبرزین سال ها در سایه سار من نشستی
میوه هایم را که چیدی، شاخه هایم را شکستی
#علی_اصغر_شیری
https://eitaa.com/aliasgharshiri
هدایت شده از گلچین شعر
عشق پشت حصار میمیرد
یار، چشمانتظار میمیرد
غنچهها یخ زدند و پژمردند
در زمستان بهار میمیرد
قاب عکسی که روی دیوار است
بین گرد و غبار میمیرد
ساعت صفر، ساعت مرگ است
هر شب این روزگار میمیرد
کوه وقتی که تکهتکه شود
مثل سنگ مزار میمیرد
مرگ عاشق همیشه اینگونه است
هر نفس، چند بار میمیرد
باغبان مُرد و روی سنگ مزار
لالهای داغدار میمیرد
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
به یاد تو فقط روز پدر را جشن می گیریم
همیشه در قم و شیراز و مشهد جشن ها برپاست
#السلام_علیک_یا_موسی_بن_جعفر
#علی_اصغر_شیری
هدایت شده از رباعی_تک بیت
پدر شُکوه، پدر کوه، کوه درد پدر
حماسه خوان اساطیری نبرد پدر
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#روز_پدر
@robaiiyat_takbait
هدایت شده از خانه ابدیات
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوک می زند پرنده باران به شیشه ها
پر می کشد دلم به هوای همیشه ها
شاعر: #علی_اصغر_شیری
_______________
|• https://eitaa.com/abadiyyat_qom
#السلام_علیک_یا_زینب_کبری
از خواهری غریب به شوق برادری
پیچیده عطر نامه به بال کبوتری
از کوچهی دمشق به صحرای کربلا
از شام تا سپیدهی در خون شناوری
هر واژهای که از مژههایش چکیده است
شعر تری است، حاصل چشمان مضطری
آهی کشید و درد دلش را شروع کرد
انبوه اشک خیمه زده پشت معجری
داغ کبود خاطرهها را مرور کرد
این نامه شد به روی دلش داغ دیگری
یادش به خیر! تا که رسیدیم کربلا
از مهر و ماه پشت سرت بود لشکری
از خیمه های سوخته با خون دل نوشت
برپا شده است در دل هر واژه محشری
با دست های بسته به دنبال نیزه ها
با سر دویده ایم به دنبال هر سری
قنداقه را همیشه در آغوش می کشید
گهواره مانده بود و خیالات مادری
**
آهی کشید و نامه ی او ناتمام ماند
آهی چنان که شعله بر اوراق دفتری
#علی_اصغر_شیری