خاطرهای تکان دهنده از زبان دوست #شهیدِ_آمر_به_معروف #علی_خلیلی در آن حادثه تلخ:
شب #نیمه_شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد...
همون طور که وسط خیابون افتاده بود،
یه پیرمردی اومد نزدیک و بهِش گفت:
پسرم، به شما چه ربطی داشت که دخالت کردی؟؟؟!
💔علی با اون حالش جواب داد:
حاج آقا!
فکر کردم #ناموس شماست، از ناموس شما دفاع کردم... 😔💔
#شهید_علی_خلیلی😔🕊#ماه_شعبان
هدایت شده از غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی علی چاقو میخوره پیر مردی
همون حوالی بود میاد جلو و میگه؛
حقته چرا رفتی جلو ، اصلا از کجا
معلوم اون دخترا آدم حسابی بودن!
علی یه نگاهی به پیر مرده میکنه
و به سختی میگه حاج آقا
#فکر_کردم_دختر_شماست...
تو همین جمله کوتاه به همه فهموند که رو
ناموس این مملکت باس غیرت داشت دقیقا
همون جوری که رو ناموس خودت غیرت داری...
طلبه شهید علی خلیلی چند سال بعد با عفونت
شدید از ناحیه جراحت به جمع رفقای شهید
اضافه شد و مزد جونمردیش رو گرفت💔🖐🏻
-شهید #علی_خلیلی🕊
#شهیدانھ #کلیپ 🌱
•─────•❁•─────•
‹ @Ghadir_16 ❁! ›