هدایت شده از محمدحسین رحیمی
آمد نسیمی با خبر با قاصدک ها
نزدیک آیا می شود پایان شکها؟
پاییز اگر مثل بهار ابری نباشد
خون میزند بیرون به زودی از ترکها
افتاده اند افراطیون در دام تزویر
پوشانده شد زشتی به الطاف بزک ها
با حال ناخوش محفلی از اشک داریم
دل بسته ایم اینجا به این دلخوش کنک ها
تنها تو را نه، خویش را از یاد بردیم
آئینه ها هستند اسیر دام لک ها
باید ببینی که نمک دان را شکستند
آنان که خوردند از غمت نان و نمک ها
خوردیم زخم از منکران نور و، پاشید
بر زخم ما زخم زبانهاشان نمک ها
خواهند خورد آخر به هم برنامه هاشان
خواهند رفت آخر به یک سو صورتک ها
یک روز می آیی و می مانیم پایت
روزی که می ریزند ریزان از الک ها
برگرد تا روشن شود در باغ نرگس
با نور زیبای جمالت مردمک ها
#شعر_انتظار
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی