eitaa logo
علی مع الحق (حجت الاسلام دکتر عصیری)
1هزار دنبال‌کننده
168 عکس
129 ویدیو
4 فایل
کانال پاسخ به شبهات https://eitaa.com/alimaalhagh110 👈آدرس کانال جهت عضویت جهت ارتباط با مدیر و پرسش و درج تبلیغ در کانال 👇 🆔 @aabaad_iran
مشاهده در ایتا
دانلود
👇 🔹سلام حناط گوید: از شخصی نقل کرده است که از امام صادق علیه‌السلام در مورد مساجدی که فضل و برتری دارند سؤال کردم که امام علیه‌السلام فرمودند: مسجد الحرام و مسجد الرسول. عرض کردم فدایت شوم مسجد الاقصی چطور؟ امام علیه‌السلام فرمودند: مسجد الاقصی در آسمان است، رسول خدا صلی الله علیه و آله شبانه به سوی آن به معراج رفت. عرض کردم مردم می‌گویند آن در بیت المقدس است، امام علیه‌السلام فرمودند: مسجد کوفه از آن پر فضیلت تر است. 📚بحارالأنوار - العلامة المجلسي ج٩٧ ص٤٠٥ به نقل از تفسیر عیاشی ؛ تفسیر عیاشی ج۲ ص۲۷۹ ⁉️اما ماجرای مسجد الاقصای عمر بن خطّاب در فلسطین چیست؟ عمر بن خطاب در جریان بلافاصله پس از فتح اورشلیم در بیت المقدس محلی را به عنوان مسجد مشخص کرد که تا به حال برای اهل سقیفه مقدس است، ابن خلدون نیز از مسجد الاقصی به عنوان مسجد جامع عُمَر نام می‌برد (ابن خلدون ج۱ص۴۳۳) لذا در زمان مسجدی به نام الاقصی در فلسطین ساخته نشده بود که بخواهد از آن مکان معراج رخ دهد ، در آن زمان در تپه بیت المقدس کلیسایی به نام حضرت مریم سلام الله علیها موجود بوده است (تمدن اسلام و غرب گوستاو لوبون ص۱۸۳) 🟩 علامه مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم می‌گوید: إنه حين دخل عمر بيت المقدس لم يكن هناك مسجد أصلا، فضلا عن أنه يسمى بالأقصى. 👈وقتی عمر (غاصب دوم) به بیت المقدس وارد شد، در آنجا اصلا مسجدی نبود چه برسد به اینکه اسمی تحت عنوان اقصی هم داشته باشد. 📘 الصحيح من سيرة النبي الأعظم ص ج3 ص137 و همچنین ایشان تصریح میکند: 👈مسجد الاقصی که اسراء به سوی آسمان واقع شد و خداوند دور و بر آن را پربرکت قرار داده در آسمان چهارم است. 📘 الصحيح من سيرة النبي الأعظم ص ج3 ص106 🔚🔚 دستگاه سقیفه بنا داشت تا قدر و منزلت و جایگاهی برای مسجد ساخته شده در فلسطین توسط خلیفه دوم دست و پا کند ، و حتی در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ایشان افرادی را که قصد داشتند به جای کعبه به مسجد الاقصای فلسطین بروند از این کار برحذر داشتند و آشکارا مقام مسجد کوفه را بالاتر از آن مسجد معرفی نمودند. (وسائل الشیعه ج۵ ص٢٦١) مسجد الاقصی تا زمان عبدالملک بن مروان در جهان اسلام معروفیتی به دست نیاورد تا اینکه وی مسجد کوچک عمَر را عظیم ساخت و حدودا به همین اندازه‌ای نمود که در حال حاضر است.(البدایة و النهاية ج٨ ق٢٨٠) جاعلان حدیث در دستگاه خلافت بنی امیه نیز به همراهی یهودیان شروع به فضیلت تراشی برای مسجد الاقصای جدید! نمودند تا جایی که امام صادق علیه السلام برای مقابله با این دروغ پردازی ها ، گویندگان فضایل مسجد الاقصی ساختگی را کذاب و دروغگو معرفی می‌فرمایند. (فروع کافی ج۴ ص۲۴۰) 👌 نتیجه آن که: 🔸متون شیعی نشان می‌دهد : امامان شیعه تعمداً در مقابل تقدیس این اماکن مقاومت کرده‌اند. 🔸در کتاب‌ ادعیه شیعه، معمولاً به طور مفصل درباره فضایل، آداب، ادعیه و زیارات مخصوص هریک از اماکن مقدس شیعه سخن گفته شده است. حتی در مورد قبور نوادگان ائمه شیعه نیز چنین فضایل و آدابی ذکر شده است. نگاهی گذرا به مهمترین کتاب‌های شیعی از این جنس، فقدان چنین فضایل و آدابی در مورد مسجدالاقصی و بیت‌المقدس را به وضوح آشکار می‌کند. 🔸جالب آنکه شیخ کلینی در مجموعه حدیثی «کافی» احادیث مربوط به فضیلت مساجدی چون مسجد‌النبی، مسجد قبا، مسجد الفضیخ، مسجد الفتح، مسجد الاحزاب و مساجد دیگر را جمع آورده اما هیچ اشاره‌ای به بیت‌المقدس نکرده است. ✅ با فضیلت ترین مساجد در اسلام سه مسجد است؛ که در روایات نام برده شده اند؛ 🕌 مسجد الحرام، که اولین خانه ای است که در زمین محل عبادت قرار گرفته است؛ 🕌 مسجد النبی صلی‌الله علیه و آله که محل عبادت رسول الله ص بوده است؛ 🕌 مسجد کوفه که محل عبادت و شهادت حضرت امیر علیه‌السلام بوده است. 👌مسجد کوچک موجود در بیت المقدس در کنار مسجدی که به نام الاقصی نامگذاری شده , جامع القبلی ، معبد حضرت سلیمان نبی علیه‌السلام است؛ که برای یهود و نصاری هم محترم است. اما گنبد زرد رنگ موجود در نزدیکی معبد سلیمان علیه السلام، مسجدی است که عمر بن الخطاب در زمان فتح بیت المقدس مشخص ساخت؛ و بعداً، خلفای جنایت کار بنی امیه ساختند. این گنبد را «قبة الصخرة» یا گنبد بالای صخره می‌نامند؛ و برای آن فضائلی از قبیل محل عبادت حضرت ابراهیم علیه السلام تراشیده اند. این مکان برای مسلمانان و به خصوص شیعیان قداستی ندارد. 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅ ارتباط با مدیر کانال و طرح پرسش 👈 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
432 پاسخ به شبهه انا الاول وانا الآخر در مورد روایت امیرالمومنین !!! 🤔 : یکی از وهابی‌ها به من پیام داده شما شیعیان مشرکید چون در روایاتتون دارید که امام علی می‌گوید : «أنا الأول والآخر والظاهر والباطن» - من اول و اخرم و ظاهر و باطنم؟ و یا آنجا که لفظ خالق برای امام به کار می‌برید !❓ 💠 💠 الف) یکی از منابعی که مضامین فوق در آن آمده خطبه‌ای به نام «البیان» است که هیچ سند معتبری برای آن ذکر نشده، تا آن جا که از سویی سلسله این سند را به «عبداللّه بن مسعود» می‌رسانند و تاریخ سند را در دوران حکومت امیرمؤمنان قید می‌کنند، در حالی که تاریخ درگذشت وی، قبل از حکومت حضرت است و نیز در ذکر سند، از حضور کسانی در زمان ایراد این خطبه نام می‌برند که یا در آن زمان در قید حیات نبودند و یا در کوفه نبودند. ب) در عین حال شبیه به این مضامین و حتی بالاتر از آن در احادیث، ادعیه و زیارت‌های رسیده از اهل عصمت علیهم السلام وجود دارد که همه معتبر و مستند هستند. پس باید بدانیم که اصل مسئله چیست و چگونه قابل فهم و تفهیم می‌باشد. به عنوان مثال باید بدانیم آنچه در روایات آمده شبیه آن که: نماز منم، قرآن منم، صراط مستقیم منم، من باذن پرروردگار می‌میرانم و زنده می‌کنم (أنَا اُحیی وَاُمیتُ بِاذنِ ربّی)، و امثال آن یعنی چه؟ به عنوان نمونه در حدیث از امیرمؤمنان آمده: «قَالَ أمیرُالمؤمنین علیه السلام: أنَا المَمْدُوحُ فِى «هَلْ أتىٰ‏»، «أنَا النَّبَأ العَظِيمُ»، «أنَا الصِّراطُ المُسْتَقيمُ»، «أنَا الأوَّلُ، أنَا الآخِرُ، أنَا الظَّاهِرُ، أنَا البَاطِنُ» ... ترجمه: امیرالمؤمنین ع فرمود: من به سوره هل اتى تمجيد و مدح شده‏ام، من خبر بزرگ هستم، من صراط مستقيم هستم، من اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنم ... (إلی آخر).(جامع الاسرار، ص 382، 383) و یا این روایت که در کتاب‌های مختلف از جمله رجال کشّی و بحار الانوار با تعبیرهای مختلف آمده: «أَنَا الْأَوَّلُ وَأَنَا الْآخِرُ وَأَنَا الْبَاطِنُ وَأَنَا الظَّاهِرُ وَأَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ وَأَنَا عَيْنُ اللَّهِ ... فَتَعَجَّبَ الْأَعْرَابِيُّ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ ع أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه وَأَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِيهِ لَمَّا كَانَ فِي لَحْدِهِ وَأَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ وَأَنَا الْبَاطِنُ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَأَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ فَإِنِّي عَلِيمٌ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّهُ فَأَخْبَرَنِي بِهِ ترجمه: من اول، آخر، باطن و ظاهرم. من به تمام چیزها آگاهم...! در این هنگام شخص اعرابی (که مخاطب حضرت بود از این بیان) متعجب شد. حضرت بدون فاصله توضیح داد: اول هستم، یعنی اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد. آخر هستم یعنی آخرین نفری هستم که به چهره پیامبر هنگامی که او را در قبر نهادم نگاه کردم. ظاهر هستم، یعنی اسلام (احکام و شرایع دین) را آشکار می‌کنم. باطن هستم، یعنی درونم از علم پراست. اگر به هرچیزی عالم هستم، یعنی من به هرچیزی که خدا به پیامبرش خبر داد، پس حضرت مرا بدان آگاه کرد 📚بحارالانوار، ج 39، ص 348. و یا در زیارت جامعه می‌خوانیم: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ [السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ‏] وَشُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَشُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَالرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَالْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ‌»... «أسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَأَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَأَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَأَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَآثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَقُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ...» خب باید بدانیم که این معانی یعنی چه؟ آیا العیاذ بالله شعر یا غلو است؟ و یا حقیقت است و واقعیت دارد؟ و چگونه؟ 👇
👇 نمونه‌‌‌های قرآنی: عین همین معانی راجع به انبیاء آمده، مگر درباره حضرت عیسی نفرمود: «من زنده می‌کنم و می‌میرانم و ...؟ «وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (آل‌عمران، 49) ترجمه: و فرستاده‏اى به سوى بنى اسرائيل (قرار مى‏دهد كه به آنان مى‏گويد) كه من نشانه‏اى براى شما از جانب پروردگارتان آورده‏ام، من از گِل براى شما چيزى به صورت پرنده مى‏سازم، پس در آن مى‏دمم كه به اراده خداوند پرنده‏اى مى‏گردد، و كور مادرزاد و پيس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را به اراده خداوند زنده مى‏كنم، و شما را از آنچه مى‏خوريد و آنچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم. حقا كه در اين نشانه‏اى (از توحيد و علم و قدرت خدا و نبوت من) است براى شما اگر مؤمن باشيد. در همین یک آیه، حضرت عیسی می‌فرماید: «من خلق می‌کنم»، «من نفخ روح می‌کنم» ، «من شِفا می‌دهم» ، «من به غیب و شهود شما علم دارم»؛ این همه در حالی است که همه ‌می‌دانیم این خداوند است که «یُحیِی وَیُمِیتُ» - «نَفَخْتُ فیه» - «الشَافی» - «الرّازِق» - «عَالِمٌ بِالغَیبِ وَالشَّهَادَةِ» و ... پس قضیه چیست؟ در توضیح باید گفت: 1ــ هستی و هستی‌بخش خداوندست و هرچه در عالم هستی هست، تجلی خود اوست. پس پسوند تمامی این تعاریف و توصیفات «مِن الله» یا «باذن الله» است. 2 ــ شبیه همین مضامین را نسبت به خودمان نیز به کار می‌بریم و هیچ تعجبی نکرده و نه تنها شرک نمی‌دانیم، بلکه اساساً معنا و مفهوم توحید را همین می‌دانیم. آیا ما معتقدیم که "علم ما" چیزی است و "علم خدا" چیز دیگری و قایل به دو هستی، دو کمال و دو منبع هستی و علم می‌باشیم؟ یا می‌گوییم: علم یک حقیقت است و ذات حق تعالی علیم است، منتهی علم خود را تجلی داده است، منتهی در هر ظرفی به تناسب ظرفیت وجودی‌اش تجلی دارد؟ حال اگر اهل‌بیت می‌فرمایند ما مظهر حول و قوه‌ی الهی هستیم، تعجب دارد؟ پس خداوند سبحان، اسم‌ها (نشانه‌ها)یی دارد که با آنها شناخته می‌شود، اما اگر این نشانه‌ها ظهور و بروز نداشته باشند و در اعیان خارجی تجلی نکنند، چگونه شناخته خواهند شد؟ لذا رحمان، رحیم، علیم، قادر، حکیم، بصیر، سمیع، رازق ...، باید ظهور و بروز خارجی در مخلوق داشته باشند که قابل شناخت شوند. مگر به همه مؤمنین دستور داده نشده که رحمان، رحیم، علیم، قادر، حکیم، بصیر، سمیع و رازق (با انفاق و ...) باشند؟! مگر نه این است که مؤمن باید متصف به صفات الله و متخلق به اخلاق الله باشد؟ آیا این شرک است؟! پس چرا نوبت به اهل عصمت علیهم السلام که "انسان‌های کامل" و بالتبع "مظهر اتمّ اسمای الهی" که می‌رسد، توقف می‌کنند، نمی‌پذیرند، غلو یا شرک قلمداد می‌کنند؟! پس اگر در زیارت جامعه و یا برخی روایات معتبر آن مطالب را می‌خوانیم: به این معنا درست است که اینها همه «بإذن الله» و نه به طور مستقل، بلکه از خداوند و در راستای قدرت اوست و در رأس سلسله مراتب، همان وجود مقدس قرار دارد تا آنجا که می‌فرماید: زیارت مؤمن، زیارت الله است. 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
434 آیا اسلام قانون جذب را قبول دارد؟ 🤔 : ❓آیا قانون جذب (به هر چیزی که فکر کنی جذبش می‌کنی و با شکرگزاری به خواسته‌هایت دست پیدا می‌کنی) را اسلام قبول دارد؟ 💠 💠 در «قانون جذب» تنها تأثیر ذهن بر ساحت وجودی انسان و یا حتی تأثیر عادی ذهن بر پدیده‌ها مطرح نیست، بلکه ادعای خلق و آفرینندگی ذهن نسبت به وقایع دنیای خارج مطرح است و تنها ابزاری که جهت آفرینندگی ذهن پیشنهاد می‌شود، عملی ذهنی به نام «تمرکز و تجسم ذهنی» است:[1] «عمل تجسم، تو را به هر چه بخواهی، متصل می‌کند. تجسم خواسته‌ات، نیروی مغناطیسی ایجاد می‌کند و این نیرو، خواسته‌ات را به سوی تو جذب‌ می‌کند‌«.[2] «تو همه چیز را به طرف خود جذب می‌کنی: مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که بر‌ آن‌ سوار می‌شوی و اجتماعی که در آن زندگی می‌کنی. مثل آهن‌ربا همه اینها را به طرف خویش جذب می‌کنی. به هر چه فکر کنی، همان اتفاق می‌افتد. کل زندگی تو‌ تجلی‌ افکاری‌ است که در ذهنت جریان‌ دارند‌«.[3] خلاصه این‌که قانون جذب می‌گوید: تمام چیزهایی‌ که‌ ما تصور می‌کنیم، به سوی ما جذب خواهند شد. نکات مثبت قانون جذب : با آن‌که نمی‌توان چنین قانونی را در کلیت آن پذیرفت، اما نکات مثبتی در آن وجود دارد: 1. توجه به مفهوم کلیدی «امید»؛ که می‌تواند به نشاط، طراوت و بالندگی روحی بیانجامد. 2. پذیرش «شعورمندی کائنات»؛ افرادی هستند که اصولاً جمادات را از‌ جهت‌ شعورمندی، هم‌رتبه عدم می‌انگارند، ولی در قانون جذب، بر شعورمندی تأکید شده و این حقیقت پذیرفته شده است. 3. پذیرش «ظرفیت‌ها و استعدادهای شگرف‌ درون‌ آدمی»؛ توجه به استعدادهای روحانی و توانمندی‌های‌ معنوی‌ نفس‌ انسانی، باعث خلق جنبش‌های فراوانی در دنیای‌ امروز‌ شده است. این جریان‌ها که همه نوعی سمت و سوی معنوی و عرفانی دارند، درصدد‌ کشف‌ این گونه گرایش‌های معنوی و جهت‌ دادن‌ این گرایش‌ها‌ در‌ انسان‌ معاصرند که اصل این موضوع، امری مطلوب است و مکاتب مختلف هرچه در پیوند گرایش‌های‌ معنوی‌ انسان با حقیقت هستی توفیق یابند‌، می‌توانند به معنویت‌ راستین‌ نزدیکتر شوند. نکات منفی قانون جذب و نقدهای آن : همان‌گونه که گفتیم، این قانون را نمی‌توان به صورت کلی و در تمام جوانب آن پذیرفت که اکنون به برخی از دلایل آن اشاره می‌کنیم:‌ 1. عمومیت‌ نداشتن قانون جذب مدعی است که برای دست‌یابی به اهداف تنها دو شرط لازم است: طلب کردن و تجسم ذهنی بر مطلوب.[7] ابتدا باید گفت که با کمی‌ دقت‌ مشخص می‌شود در حقیقت این‌ دو‌، یک چیزند؛ زیرا کسانی که دست به تصویرپردازی ذهنی می‌زنند، در حقیقت از قبل و یا هم‌زمان با آن، هدف‌گذاری نیز داشته‌اند. اکنون باید دید آیا واقعاً هرجا که این دو شرط وجود داشت، هدف مورد نظر تحقق خواهد یافت؟! و نیز در مواردی که اسباب و علل متعارف در‌ دسترس انسان نیست، این تئوری چند درصد قابل اثبات است؟! افراد بسیاری دارای اهدافی بودند که دل‌مشغولی شدید آنها را به دنبال داشته تا جایی که به سلامت درونی و روانی‌شان آسیب رسانده است، اما به مراد خویش دست‌ نیافته‌اند. 2. ناسازگاری با آموزه‌های دینی و ترویج انسان‌محوری و آرزو‌پروری در قانون جذب مهم، طلبِ خوب است نه مطالبه‌گر خوب؛ یعنی از آن‌جا‌ که‌ تربیت‌ انسان الهی در جذب مطرح نیست، هر کسی که هدفی را‌ انتخاب‌ نماید، صرف نظر از این‌که آن هدف، الهی و یا شیطانی باشد، به عنوان یک ارزش در‌ کائنات‌ ایجاد‌ می‌شود و مطالبه‌گر به هدف خود دست می‌یابد. این از مباحث قابل تأمل در‌ جذب است. این‌گونه محوریت دادن‌ به‌ خواسته‌ها و تمنیات آدمیان، محصول رویش بذر سکولاریسم و دنیاگرایی است که از زمین اومانیسم روییده است؛ یعنی‌ همان‌ نظام معرفتی که انسان را محور هستی می‌داند و خواسته، لذت و امیال او‌ را‌ اصیل‌ترین اصل در نهاد انسانی می‌داند و همین‌ خواسته‌ها‌ را مبنای نظام تشریع قرار می‌دهد. بنابراین‌، طبیعی‌ است که در جذب، سخنی از خوبی و بدی خواسته‌ها نیست و نظام ارزشی‌ای فراتر‌ از‌ میل و طلب انسان تصویر نمی‌شود‌ و ملاکی‌ برای سنجش‌ مطلوب‌ها‌ معرفی‌ نمی‌گردد. در چنین نگرشی هر چند خدا به ظاهر انکار نمی‌شود‌، اما انسان‌ها عملاً به بی نیازی از خدا و آموزه‌های وحیانی دعوت می‌شوند.[8] آیات و نشانه‌های خدا مهم‌ترین موضوعی است که به تفکر در مورد آنها توصیه شده است. پدیده‌هایی که‌ حکایت‌گر‌ مبدأ خویش‌ و آیینه‌ آفریدگارند‌! در قرآن به صورت مشخص، ارزش تفکر در آیات آفاقی و انفسی بارها اعلام شده است: «یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏».[9] «أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی‏ أَنْفُسِهِم‏».[10] 👇
👇 اما قانون جذب نه تنها انسان را به فضایل اخلاقی رهنمون نمی‌شود، بلکه یکی‌ از‌ خطرناک‌ترین امیال انسانی؛ یعنی «آز و طمع» را فعال نموده و بر ساحت‌های متعالی روح انسان حکم‌فرما می‌کند. این میل اگر در وجود انسان فعال گردد، عقل را که یکی از‌ ارزشمندترین‌ قوای‌ انسانی است تضعیف می‌کند. امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: «بیشترین زمین خوردن‌های عقل مربوط به جاهایی است‌ که‌ برق طمع جستن می‌کند».[11] نکته دیگر آن‌که در فرضیه جذب، آنچه شاه کلید محسوب می‌شود‌، تمرکز‌ و تجسم مطلوب است، نه اقدام‌ عملی‌، برنامه‌ریزی‌ و مشورت. در قانون‌ جذب‌ که مدعی است هرآنچه در ذهن تجسم شده و بدان تمرکز شود، به دست خواهد آمد، انسان به‌ چیزی فراتر از ذهن‌گرایی دعوت نمی‌شود‌ و تلاش‌ و مجاهدتی در کار نیست. انرژی‌ها‌ نه‌ در میدان عمل که در کنجی خلوت به کارگرفته می‌شود. عرصه عمل و تلاش، جای خود را‌ به‌ گوشه‌نشینی‌ و انزوا می‌دهد. فکرگرایی و خیال‌پردازی جایگزین ارتباط منطقی‌ با‌ دنیای‌ خارج‌ می‌شود‌ و عملیاتی‌ کردن طرح‌ها و ایده‌ها، جای خود را به تمرکز صرف بر آرزوها و اهداف می‌دهد. اما دیدگاه اسلام همان است که امام على(ع) فرمود: «عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت»،[12] «آرزوهایتان را‌ دروغ‌گو بدانید و عمرتان را براى پرداختن به بهترین کارهایتان، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عمل] مبادرت کنید».[13] بر این اساس می‌توان ادعا کرد که آموزه‌های دینی نه تنها همخوان با «قانون جذب» نیستند، بلکه در نقطه‌ای مقابل در مواردی صریحاً اعلام می‌کنند که یکی از دلایل شناخت خدا آن است که انسان با تمام تمرکزها، برنامه‌ریزی‌ها و هدف‌گذاری‌ها به آرزوی خود نخواهد رسید و این دلیل بر آن است که خواست انسان تابع کوچکی از خواست خداست. این روایت در همین راستاست: مردی به امام علی(ع) گفت: خدا را چگونه شناختی؟! فرمود: با از بین رفتن تصمیمها و به نتیجه‌نرسیدن فعالیت‌ها! تصمیمی گرفتم و مشکلی پیش آمد که نتوانستم آن را عملی کنم و با جدیت به کاری پرداختم، اما قضا بر این بود که به هدفم نرسم و از این راه به این نتیجه رسیدم که تدبیر عالم به دست فردی غیر از خودم است! [14] با این وجود، اسلام مخالف ریسک‌پذیری در راه رسیدن به آرزوهای دشوار نیست و این‌گونه است که حضرت علی(ع) می‌فرماید: «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه‌‏»؛[15] اگر از چیزى می‌ترسى، خودت را در آن بیانداز، چون تحمل مشکل ذهنی که از بابت این تردید درگیرش هستی، دشوارتر از آن چیزی است که ترسش را داری!. [1]. ر. ک: شریفی دوست، حمزه، قانون جذب، مجله مطالعات معنوی، بهار 1391 - شماره 3، ص 151. [2]. راندا برن، قدرت، ترجمه معتکف، نفیسه، ص 68، نشر لیوسا، 1390ش. [3]. راندا برن، راز، ترجمه معتکف، نفیسه، ص 32، نشر فراروان، 1387ش. [4]. اسراء، 44. [5]. نور، 41. [6]. رعد، 2؛ ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏11، ص 289، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [7]. ر.ک: راز، ص ‏57‌ - 62‌. [8]. ر. ک: اوریزن،‌ اسوت مادن، پیروزی فکر‌، ترجمه،‌ سید حسینی، رضا، ص ‏156، نشر بامداد، 1379ش؛ آزمندیان، علیرضا، تکنولوژی فکر، ص ‏238، نشر تکنولوژی فکر، 1386ش. [9]. آل عمران، 191. [10]. روم، 8. [11]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 507، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [12]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 134، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق. [13]. همان، ص 152. [14]. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص 288، قم، جامعه مدرسین، 1398ق. [15]. نهج البلاغة، ص 501. 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
👇 8️⃣ سفیانی، ضد تفکر «داعش» 🔸داعش هیچ ارتباطی با سفیانی ندارد. سفیانی چهره ضد سلفی‌گری است: «اَنتُمْ فی بُیُوتِکُم آمِنُونَ ... السُّفیانِیُّ نِقْمَةٌ لَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُم» 📚الغیبةنعمانی، ص۳۰۰. 9️⃣ این شخص، قطعا سفیانی است! 🔹سفیانی، شخص است؛ بر سوریه مسلط می‌شود و به عراق و عربستان حمله می‌کند و در عین حال جریان مثلث شوم «غربی، عبری، عربی» حامی او خواهند بود. این شخص، قطعا سفیانی است. به خاطر بسپارید. حالا نام واقعی یا مستعار وی، هرچه باشد. 🔸 سفیانی، حمایت غربی‌ها را به همراه خود دارد (فی عُنُقِهِ صَلیب) و آخرین مهره یهود است. (اِنْ عُدتُم بِالسُّفیانی عُدنَا بِالقَائِم) و بر دمشق مسلط می‌شود و به عراق حمله می‌کند و در دفاع از حکومت عربستان، برای مقابله با انقلاب نوپای امام مهدی، به مکه و مدینه در عربستان، لشکرکشی نظامی می‌کند اما در بیداء، سپاه وی خسف می‌شود (فرو می‌رود). ✍️نوشته: مصطفی امیری (با اندکی ویرایش) 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
437 آیا سفیانی شخص است یا جریان؟ ❓ 🤔 : ❓ سفیانی، نماینده مثلث «غربی، عبری، عربی» و آخرین مهره یهود 💠 💠 1️⃣ با «نام سفیانی» چه کار دارید؟ 🔹در روایات، وقتی از اسم سفیانی، پرسیده می‌شود، امام معصوم می‌فرماید: با نام سفیانی چه کار دارید؟ وقتی بر مناطق «الکور الخمس» در منطقه شام مسلط شد خواهید دانست. (سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنِ اسْمِ السُّفْيَانِيِّ فَقَالَ وَمَا تَصْنَعُ بِاسْمِهِ؟ إِذَا مَلَكَ كُوَرَ الشَّامِ الْخَمْسَ (📚صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۱). 🔸خب این شخص است. اما آیا هیچ جریانی، پشت سر وی نیست ؟ حامی او نیست ؟ قطعا حامیانی دارد از جمله: 2️⃣ سفیانی «صلیب» بر گردن دارد! 🔹سفیانی هر چند اندیشه تکفیری دارد ‌، ولی ضد تفکر داعش است. هر چند اندیشه تکفیری، ابزاری در اختیار غربی‌هاست و سفیانی نیز از سوی صلیبی‌های غربی حمایت می‌شود : «السُّفیانی... وَفِی عُنُقِهِ صَلیبٌ» ‌، (بر گردن خود صلیب دارد) 📚طوسی، الغیبة، ص۴۶۳. 3️⃣ سفیانی، در دفاع از حکومت آل‌فلان به عربستان، لشکر اعزام می‌کند. 🔸سفیانی با حکومت حجاز نیز همپیمان است. وقتی نفس زکیه را به شهادت می‌رسانند، سر وی را به عنوان هدیه، خدمت سفیانی می‌فرستند چنان که پیش از این، قاتلان فرزند پیامبر، سر مبارک امام حسین را برای یزید (جدّ سفیانی) فرستادند و این تقابل حق و باطل ادامه دارد: 🔹«فَيَبْتَدِرُ الْحَسَنِيُّ إِلَى الْخُرُوجِ فَيَثِبُ عَلَيْهِ أَهْلُ مَكَّةَ فَيَقْتُلُونَهُ وَيَبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَى الشَّامِيِّ ... يَبْعَثُ الشَّامِيُّ عِنْدَ ذَلِكَ جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَة»، 📚کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۲۵. 4️⃣ سفیانی «تنفس مصنوعی» اسرائیل 🔸همان گونه که سفیانی، آخرین مهره یهود برای مقابله با امام عصر است: «إن عُدتُمْ عُدْنَا أیْ إنْ عُدتُم [الیهود] بالسُّفیانِیِّ، عُدنَا بِالقَائِم» 📚تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴. 5️⃣ سفیانی، نماینده مثلث «غربی، عبری، عربی» 🔹سفیانی با ورود از منطقه «وادی یابس» در جنوب غربی سوریه (منطقه حوران واقع در درعا در مرز اردن و سوریه) و بعد از غلبه بر جریان اصهب (حاکمیت) و جریان ابقع (معارضین) در فتنه طولانی شام که پیش از او بر سر قدرت و حکومت، منازعه و جنگ داشته‌اند و تسلط سفیانی بر سوریه به عنوان آخرین حربه یهود و همپیمان غربی‌ها، در واقع تنفس مصنوعی به منظور جلوگیری از فروپاشی اسرائیل خواهد بود. 6️⃣ سوریه «موقتا» به مدت دوسال در اختیار سفیانی قرار می‌گیرد 🔸و البته سفیانی -به عنوان اولین نشانه حتمی - پانزده ماه بر منطقه شام (کمتر از دوسال) حکومت خواهد کرد و بعد از حمله به عراق، در آخرین روزهای منتهی به ظهور و قیام امام عصر و در جهت حمایت از همپیمانان خویش (حکومت آل فلان) به عربستان نیز لشکرکشی نظامی خواهد داشت. 7️⃣ سفیانی، «شخص» است در عین‌ حال نماینده «جریان» غربی است 🔹بنابراین، سفیانی در عین اینکه شخص است نماینده جریان جبهه باطل هم هست.* 🔸مثل یمانی و خراسانی در عین اینکه فرد و شخص هستند حتما رهبری جریان جبهه حق را هم بر عهده دارند. 🔹اصولا شخصیت‌های پیش از ظهور ‌، در عین اینکه شخص هستند، رهبری جبهه حق و باطل را نیز بر عهده دارند. 🔸مشخصات: السُّفْيَانِيُّ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ لَمْ يَعْبُدِ اَللَّهَ قَطُّ وَ لَمْ يَرَ مَكَّةَ وَ لاَ اَلْمَدِينَةَ 📚الغیبة نعمانی، ص۳۰۶. 🔹«سفيانى سرخ‌رویى سفيد متمایل به سرخی‌پوست و زاغ چشم است*، هرگز خدا را پرستش ننموده و هرگز نه مكه را ديده و نه مدينه را». 📚غفاری، غیبت نعمانی، ص۴۲۵. 🔸*عبارت فوق، ترجمه مرحوم غفاری حدیث‌پژوه معروف است ، لکن «اشقر» یعنی بور، کما این که دانشنامه امام مهدی ، «ازرق» را چشم‌رنگی (کمی متمایل به سبز) ترجمه کرده است . 📚دانشنامه امام مهدی، ری‌شهری، ج۷، ص۷۳. 🔹با ویژگی‌های جسمی فوق، ظاهرا سفیانی، شخص است و در فرض صحت کلام برخی از بزرگان، حتی اگر سفیانی، جریان است ، آیا این جریان، بالاخره رهبر ندارد؟ جواب: قطعا دارد. 👇
👇 8️⃣ سفیانی، ضد تفکر «داعش» 🔸داعش هیچ ارتباطی با سفیانی ندارد. سفیانی چهره ضد سلفی‌گری است: «اَنتُمْ فی بُیُوتِکُم آمِنُونَ ... السُّفیانِیُّ نِقْمَةٌ لَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُم» 📚الغیبةنعمانی، ص۳۰۰. 9️⃣ این شخص، قطعا سفیانی است! 🔹سفیانی، شخص است؛ بر سوریه مسلط می‌شود و به عراق و عربستان حمله می‌کند و در عین حال جریان مثلث شوم «غربی، عبری، عربی» حامی او خواهند بود. این شخص، قطعا سفیانی است. به خاطر بسپارید. حالا نام واقعی یا مستعار وی، هرچه باشد. 🔸 سفیانی، حمایت غربی‌ها را به همراه خود دارد (فی عُنُقِهِ صَلیب) و آخرین مهره یهود است. (اِنْ عُدتُم بِالسُّفیانی عُدنَا بِالقَائِم) و بر دمشق مسلط می‌شود و به عراق حمله می‌کند و در دفاع از حکومت عربستان، برای مقابله با انقلاب نوپای امام مهدی، به مکه و مدینه در عربستان، لشکرکشی نظامی می‌کند اما در بیداء، سپاه وی خسف می‌شود (فرو می‌رود). ✍️نوشته: مصطفی امیری (با اندکی ویرایش) 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
460 اعتقاد به عصمت در یهودیت و مسیحیت 🤔 : ❔آیا اعتقاد به عصمت در دیگر ادیان ابراهیمی نیز وجود دارد؟ ❕❕❗️ 💠:💠 👌عصمت پیامبران در دریافت وحی و ابلاغ آن، جزئی جدایی ناپذیر از مسئله نبوت ‌است. در ادیان دیگر غیر از اسلام نیز رد پایی از اعتقاد به این مسئله وجود داشته هر چند ممکن است امروزه در برخی از ادیان به عصمت انبیاء اعتقاد نداشته و یا اینکه دایره آن را محدود بدانند. عده‌ای از اندیشمندان و عالمان یهودی که تورات را تفسیر کرده‌اند، عصمت را از ارکان اساسی این دین می‌دانستند و در برخی از فرقه‌های مسیحیت علاوه بر اعتقاد به عصمت عیسی(ع)، عصمت نویسندگان کتاب مقدس و برخی از رهبران این دین مثل پاپ را هم ثابت می دانند. اعتقاد به عصمت در ادیان دیگر برخی از مراتب عصمت، یعنی عصمت پیامبران در دریافت وحی و ابلاغ آن، هیچ‌گاه از نبوّت جدایی نمی‌پذیرد و همان دلیلی که ضرورت بعثت انبیا را به اثبات می‌رساند، دست کم این جنبه از عصمت آنان را نیز مسلّم می‌سازد. از این رو، حتّی در ادیانی چون یهودیت و مسیحیّت، که به عقیده مسلمانان و به گواهی شواهد تاریخی، دست‌خوش تحریفات فراوانی بوده‌اند، رد پایی از این مسئله به جا مانده است. پیروان مکاتب انحرافی و ساخته دست بشر نیز به این نکته پی برده‌اند که بدون پناه بردن به قرارگاهی تزلزل ناپذیر، نمی‌توانند دیگران را به سوی خود بخوانند و از استواری مکتب شان جانب داری نمایند. از این رو، مکتبی الحادی هم چون مارکسیسم نیز چاره‌ای جز این ندارد که رهبران فکری خود را، بر خلاف دیگر مردم، ایمن از فریب دوران بخواند. برخی از عارف نمایان صوفی نیز پیشوایان خود را «محفوظ» از گناه می‌شمارند؛ هر چند «حفظ» را اندکی پایین‌تر از «عصمت» می‌نشانند.[۱] عصمت در یهودیّت از دیدگاه یهودیان «نبی دهان خدا است و سخن و کلام او سخن خدا».[۲] موسی بن میمون (۱۲۰۴–۱۱۳۵میلادی)، یکی از اندیشمندان یهودی، اعتقاد به عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی را یکی از ارکان اساسی یهودیت بر می‌شمارد به گونه‌ای که پس از بررسی مبانی فکری این مکتب، سیزده اصل کلی را به دست می‌دهد که از جمله آن‌ها این است: «تمامی سخنان انبیا درست است»[۳] و «کتاب تورات که در دست ما است، همانی است که به حضرت موسی(ع) وحی شده است».[۴] منابع دین یهود در منشأ پاکی انبیا صفاتی را مؤثر دانسته و میان آن‌ها ترتیب ویژه‌ای برقرار ساخته‌اند: زیرکی و چابکی برای انسان پاکی می‌آورد؛ پاکی باعث طهارت می‌شود؛ طهارت به پرهیزگاری منجر می‌گردد؛ پرهیزگاری به انسان قدوسیت می‌بخشد؛ قدوسیت آدم را متواضع و فروتن می‌کند؛ تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان می‌پرورد؛ ترس از خطاکاری، سبب پارسایی و دین داری می‌شود، و پارسایی و دین داری، شخص را دارای روح القدس می‌کند.[۵] روح القدس در ادیان یهودیت و مسیحیت، دارای نقشی ویژه و اهمیت فراوانی است؛ به گونه‌ای که در این‌جا «انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنان جاری می‌کند، محفوظ می‌دارد؛ از این رو، گفته‌های آنان معصوم از خطا می‌گردد. بر این اساس، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در نوشتن سخنان روح القدس».[۶] با این همه، کتاب مقدس یهودیان، پیامبران را در امور شخصی خود، پیراسته از گناه و خطا نمی‌داند و کارهای ناپسند فراوانی برای آنان رقم می‌زند.[۷] هر چند گاه در برخی از منابع دینیِ آنان به صراحت اعلام می‌شود که انحراف اخلاقی پیامبران، به گونه‌ای موقّت یا برای همیشه، نبوّت را از آنان می‌ستاند: «اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وی دور می‌شود، و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید».[۸] 👇
👇 عصمت در مسیحیّت آیین مسیحیّت، افزون بر آن که مسیح(ع) را معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری چون نویسندگان کتاب مقدّس را نیز می‌پذیرد.[۹] مسیحیان، عیسی(ع) را در جایگاهی فراتر از پیامبران می‌نشانند و او را پسر خدا می‌خوانند[۱۰] از این رو، انجیل و دیگر کتاب‌های عهد جدید[۱۱] را نوشته کسانی می‌دانند که چند دهه پس از به صلیب کشیده شدن مسیح و با استناد به سنّت‌های شفاهی به جا مانده، سرگذشت و سخنان این خدای جسمیت یافته را به قلم آورده‌اند. از دیدگاه مسیحیان، نویسندگان این کتاب‌ها هر چند در زندگی شخصی خود از آلودگی به گناه و خطا ایمنی نداشته‌اند، امّا در نگارش کتاب مقدّس، تأییدات روح القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده‌اند. گفتنی است که مسیحیان کاتولیک، پا را از این هم فراتر نهاده، پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان را نیز، دست کم در فتاوای شرعی، بی عیب و نقص می‌شمارند.[۱۲] کوتاه سخن آن که عصمت و نبوّت با یکدیگر گره خورده‌اند و از هم جدایی نمی‌پذیرند؛ هرچند در ادیانی که مورد دست برد تحریفات بشری قرار گرفته‌اند، پدیده عصمت نیز گاه مسیر واقعی خود را از دست داده و از بهره‌برداری نابه جای فرصت طلبان دور نمانده است.[۱۳] ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. الرسالة القشيرية، ص۱۱۴؛ تصوف و تشيع، ص۱۲۳ 2. تحقيقى در دين يهود، ص۳۲۹. 3. الاديان الحية، ص۱۴۰. 4. جهان مذهبى، ج۲، ص۶۲۳. 5. گنجينه اى از تلمود، ص۱۳۹. 6. الميزان فى مقارنة الاديان، ص۳۳. 7. براى آشنايى با برخى از اين نسبت هاى ناروا، ر.ك: الميزان فى مقارنة الاديان، ص۳۶ـ۳۳و مقارنة الاديان، بحوث و دراسات، ص۲۱۹ـ۱۹۴. 8. گنجينه اى از تلمود، ص۱۴۰. 9. الهيات مسيحى، ص۲۰۵. 10. ر.ك: كلام مسيحى، ص۶۶. 11. به مجموعه كتاب‌هاى مقدس مسيحيّت كه انجيل هاى چهارگانه، تنها بخش كوچكى از آن را تشكيل مى دهد، عهد جديد مى گويند در برابر عهد قديم كه در بر دارنده كتب مقدس يهوديت است. البته مسيحيان، عهد قديم را نيز بخشى از كتاب مقدّس خويش مى دانند. 12. »Science and Religion«, in The Encyclopedia of Religion, V13, PP 121-122. 13. پژوهشى در عصمت معصومان، ص۷۳ و ص۲۷۱. 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
462 برخورد پیامبر با زنِ خواننده مشرک 🤔 🤔 : ❓ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: – ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه‌ﺍﯼ؟ – ﻧﻪ - ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﻧﻪ – ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم. – ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟ – ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم. 🔻 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ. عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟ 📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ،۹/۲۷۰ 💠 💠 ❕بخشی از ماجرای بیان شده صحت داشته و بخش هایی از داستان اضافه شده و جعلی میباشند. 1️⃣ اصل ماجرای درخواست کمک خواننده زنی به نام «ساره» از پیامبر (ص) صحیح است و در تفسیر آیه ۱ سوره ممتحنه آمده ، اما بند نخست نتیجه‌گیری نگارنده متن یعنی «ﯾﮑﯽ ﺍینﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ‌ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه» خطاست! 2️⃣ اصل ماجرا به قرار زیر است : 👇 زنی به نام «ساره» دو سال پس از جنگ «بدر» به مدینه آمد. وقتی رسول خدا از وِی پرسید: آیا اسلام آورده‏‌ای؟ گفت: نه. فرمود: برای چه اینجا آمده‏‌ای؟ گفت: قریش اصل و نسب من می‏باشند، گروهی از آنان کشته و گروهی به مدینه مهاجرت نموده‌‏اند، و پس از جنگ «بدر» کارِ من رونق خود را از دست داد؛ و من از روی احتیاج به اینجا آمده‏‌ام. پیامبر اکرم‏ فوراً دستور داد: پوشاک و خوراک لازم در اختیار او بگذارند. با اینکه او مشمول محبّت‏های پیامبر اسلام بود، ولی با گرفتن مبلغ ده دینار از «حاطب بن ابی بلتعه» جاسوسی بر ضدّ اسلام را به عهده گرفت، و حاضر شد نامه وی را که حاکی از آمادگی مسلمانان برای فتح مکّه بود به قریش برساند. [متن نامه چنین بود:] مِنْ حَاطِبِ بْنِ اَبی بلتعة الی اَهْلِ مَکّه: اِنَّ رَسُول اللَّه یریدُکُم فَخُذُوا حذْرَکُمْ: نامه‏ای از حاطب فرزند «ابوبلتعه» به سوی مردم مکّه: پیامبر خدا آماده حمله است سلاح خود را برگیرید و آماده دفاع باشید.] . پیامبر صلی الله علیه وآله سه تن از سربازان رشید خود «امیرمؤمنان ‏علیه السلام، زبیر و مقداد» را خواست و به آنها مأموریت داد که راه مکّه را در پیش گرفته و این زن را هر کجا دیدند، دستگیر کرده و نامه را از وِی بگیرند. آنان در نقطه‌‏ای به نام «روضة خاخ» [و به نقل «ابن هشام» در نقطه‌‏ای به نام «خلیقه»] زن را دستگیر کرده و بارهای او را دقیقاً وارسی کردند، ولی چیزی از او نیافتند. از طرفی زن جاسوس، بردن نامه از طرف «حاطب» را شدیداً تکذیب می‏کرد. امیرمؤمنان‏ علیه السلام فرمود: به خدا قسم، پیامبر صلی الله علیه وآله هرگز خلاف نمی‏گوید. باید نامه را بدهی، و الاّ به هر قیمتی باشد نامه را از تو می‏گیریم. در این لحظه «ساره» احساس کرد، حضرت تا فرمان پیامبر را انجام ندهد، دست بر نمی‏دارد. خطاب به فرستادگان پیامبر صلی الله علیه وآله گفت : مقداری فاصله بگیرید. سپس نامه کوچکی را از لابلای تاب‏‌های گیسوی بلند خود بیرون آورد و به حضرت داد و توطئه جاسوسی طرفداران قریش ناکام ماند. ❕پیامبر از اینکه یک مسلمان سابقه‌‏داری که حتی در لحظات سختِ اسلام، به یاری اسلام شتافته، دست به چنین کار ناشایسته‏‌ای زده ، سخت ناراحت شد. فوراً «حاطب» را احضار کرد و درباره دادن چنین گزارشی از او توضیح خواست. وی به خدا و رسول وی سوگند یاد نمود و گفت: کوچکترین تزلزلی به ایمان من راه نیافته ‌‌، ولی پیامبر می‏داند که من در مدینه با حالت تجرّد بسر می‏برم و فرزندان و خویشاوندان من در مکّه تحت فشار شکنجه قریش می‏باشند؛ منظور من از دادن گزارش این بود که تا حدّی از فشار و شکنجه نسبت به آنها بکاهند. 👇
👇 از پوزش «حاطب» چنین استفاده می‏شود که سران قریش برای کسب اطّلاع از اسرار مسلمانان، بستگان مسلمانان را در مکّه تحت فشار می‏گذاردند، و رفع مزاحمت را منوط به این می‏کردند که اسرار مورد نظر آنها را به وسیله مسلمانان مدینه دریافت نموده، در اختیار آنها بگذارند. با اینکه پوزش او موجّه نبود، ولی پیامبر روی مصالحی (از جمله سوابق او در اسلام)، عُذر او را پذیرفت و او را آزاد ساخت. حتی عمر بن خطاب از پیامبر درخواست نمود که گَردن او را بزند. اما پیامبر فرمود: او در نبرد بدر شرکت داشت و روزی مورد لطف الهی بود، از این جهت من او را آزاد می‌کنم. خداوند بزرگ برای این که این جریان بار دیگر تکرار نگردد، آیاتی چند در این باره نازل فرمود: از آن جمله : {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنْ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ} ‌، «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می‏کنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده‏اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می‌‏رانند؛ اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید؛ (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می‏کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می‏سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گمراه شده است!» (ممتحنه/1) . 3️⃣جمله «شما همیشه برای ما پناه و پشتیبان بودید» توصیفی عمومی از صفات کریمانه و جوانمردانه پیامبر(ص) در مقابل بی پناهان مکه است و اشاره به هیچ مصداقی، از جمله خود «ساره» ندارد! اینکه پیامبر اسلام از رحمت و رأفت عام و عطوفت تام بهره مند بود تا جایی که خداوند او را رحمة للعالمین یاد نمود ، بر کسی پوشیده نیست. 4️⃣سایر تفاسیر قرآن نیز به صورت واضح مقصود «ساره» را یادآوری کرامت حضرت محمد (ص) و خاندان ایشان ذکر کرده اند! 5️⃣ اگرچه بعدها این زن نسبت به پیامبر(ص) و مسلمانان ناسپاسی کرد و علیه آنها مرتکب جاسوسی شد، اما فتوت حضرت و بخشش بی قید و شرط ایشان الگویی برای همگان است. 👈🏻در ثواب نشر سهیم باشید👉🏻 ••┈┈••✾❀☘️🌹☘️❀✾••┈┈•• ✅پرسش: 🆔 @aabaad_iran 📞 09395956464 ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🆔 @alimaalhagh110 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯