هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظاهراً شب گذشته در اردن راهپیماییهایی بوده که به سفارت اسرائیل هم هجوم بردهاند.
اوایل طوفان الاقصی هر جا تجمعی شد، شعارهای خاص خودش را هم به همراه داشت. روند شعارها جالب توجه است. اوایل طوفان الاقصی شعار اردنیها این بود:
«قالو حماس ارهابية، كل الاردن حمساوية»
(گفتند حماس تروریست است، همهی اردن حماسیست)
حالا تجمع اخیر اردن شعارش این شده: «يا غزه احنا آسفين، احنا كمان محاصرين».
(غزه ما متأسفیم، ما هم محاصره شدیم)
چیزی شبیه به جملهی آن مرد آمریکایی که نوشته بود «دنیا فکر میکند که غزه توسط اسرائیل اشغال شده بلکه حقیقت آن است که کل دنیا توسط اسرائیل اشغال شده به غیر از غزه».
اجازه بدهید برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم آیا دلیل این احساس ناتوانی و عجز و نشدنها فقط حکومتها و قید و مرزها هستند؟ پس چرا هر کدام از ما در هر جغرافیا تا این اندازه در این حس مشترکیم؟
این چه حصاریست که همهی ما فارغ از هر تاریخ و گذشته و دین و زبانی آن را حس کردهایم؟
لابد باید چیزی جز حکومتها وسط باشد؟! چیزی که همیشه گفتنش به شدت سخت بوده و حالا به نظر گفتنیتر است.
#غزه #اردن
#ما_در_جهان #حکومت #حاکمیت
@Esrar3
هدایت شده از اصرار
من تصور می کنم که خودِ اسرائیل از میزان خیانتی که مردم ما در این جنگ متحمل شدند، شوکه شده. در وحشیانه ترین رویاهای او هم نبود که امت (مسلمان) را اینقدر ضعیف و مردمان را تا این اندازه سست عنصر ببیند. در واقع اسرائیل هرگز تصور نمی کرد که بتواند در مدت پنج ماه و قبل از ماه رمضان ۷۰۰ هزار انسان را روبروی چشم اعراب و مسلمانان محاصره کند، بدون اینکه با خشم و اعتراض مواجه شود.
به خدا قسم که این در زیباترین تصورات اسرائیل نبود.
#جهان #غزه
#ما_در_جهان #رمضان #مصیبت
@Esrar3
هدایت شده از اصرار
°
ابن ریاح روایت میکند مرد نابینایی را که در روز شهادت امام حسین(ع) در کربلا حاضر شده بود دیدم، کسی علت نابینایی او را سؤال کرد. او در جواب گفت: ما ده نفر رفیق بودیم که برای کشتن حسین(ع) به کربلا رفتیم، ولی من شمشیر و تیر و نیزه به کار نبردم. چون حسین(ع) کشته شد، به خانه بازگشتم و نماز عشا خواندم و به خواب رفتم. در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خدا(ص) تو را میخواند، برخیز و اجابت کن! گفتم: مرا با رسول خدا(ص) چه کار است؟ آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان نزد رسول خدا(ص) برد. دیدم پیغمبر خاتم(ص) در بیابانی نشسته و آستینهای خود را بالا زده و حربهای در دست گرفته و فرشتهای برابر او ایستاده و در دست او نیز حربهای است از آتش. نه نفر از دوستان مرا کشت و به هر کدام که ضربتی میزد سرتاپای آنها از آتش فرا میگرفت و میسوزانید. من نزدیک رسول خدا(ص) رفتم و مقابل او زانو بر زمین زدم و گفتم: السلام علیک یا رسولالله. ولی آن حضرت جواب نفرمود، و مدت زیادی مکث کرد. پس از آن سر خود را بلند کرد و فرمود: ای دشمن خدا! هتک حرمت مرا نمودی و عترت مرا کشتی و حق مرا رعایت نکردی...! گفتم: یا رسولالله به خدا قسم من در کشتن فرزندانت نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیر میانداختم. پیامبر(ص) فرمود: راست گفتی ولی سیاهیلشکر کشندگان حسین را زیاد کردی. نزدیک من بیا. من نزدیک رفتم. دیدم طشتی از خون نزد اوست. به من فرمود: این خون فرزندم حسین است. پس از آن خون به چشم من کشید، چون بیدار شدم تاکنون چیزی را نمیبینم.
«لهوف سید بن طاوس»
#جهان
#ما_در_جهان #مصیبت #غزه
@Esrar3