eitaa logo
اشعار علیرضا بیاتانی
184 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم شکست ؛دوباره هوای دلبر کرد              حضور دلبر خود را دوباره باور کرد دلم به رسم ادب رو به سوی حیدر کرد          فضای ذهن مرا یاد او معطر کرد به نام نامی مولا دوباره مست شدم برای گفتنِ از او قلم به دست شدم قلم به دست گرفتم,ز عشق بنویسم           شکسته بسته و با رمز عشق بنویسم امان دهید که من هم ز عشق بنویسم         کنون نه؛بلکه دمادم ز عشق بنویسم خدا نموده مرا خلق تا علی گویم که یا,علی بنویسم و یا,علی گویم به روی سینه ی من حک شده است نام علی وجود داشت ز روز الست نام علی به جز خدا سبب هرچه هست نام علی        غرور قافیه ها را شکست نام علی برای وصف علی شعر و واژه لازم نیست "علی,علی است" تمام سروده ها ضمنی است علی که خلق نشد جز نبی از او بهتر            و گفت فاطمه بنت اسد به او حیدر خدای عزوجل هم اگر کنی باور                   صراحتا به علی گفت نفس پیغمبر علی, یلی که همیشه میان معرکه بود میان معرکه نه؛آسمان معرکه بود فقط علی است خلیفه برای پیغمبر               فقط خلیفه نه؛صاحب لوای پیغمبر نگاه کن به حدیث کسای پیغمبر                 علی کجاست کسی ماسوای پیغمبر درون خانه ی او جا نداشت غیر علی                             چرا که فاطمه همتا نداشت غیرعلی برای وصف شما ای امام پاکی ها      چگونه از تو بگویم؛ نگویم از زهرا برای عرض ارادت به حضرت مولا                  مدام زمزمه کردیم نام زهرا را به نام نامی مادر به آخر آمد شعر بدون فاطمه چنگی به دل نمی زد شعر...
"این غزل رو به فضل خدا در حرم مولایم امیرالمومنین علیه السلام سرودم" حس می کنم قلبم شده سرد و بیابانی حس می کنم داری مرا با شوق می خوانی باید خودم را زودتر راهی کنم؛آری حس می کنم یک نغمه ی زیبا و ربانی من راه می افتم؛خودم مبدأ نجف مقصد من راه می افتم ولی غرق پریشانی من راه می افتم ولی بدجور می لنگم لازم به گفتن نیست آقا؛خوب می دانی می آیم و در دل تمنای تو را دارم می آیم این من را کنم پای تو قربانی این بار هم بارانی ام؛به به! چه می چسبد سمت نجف رفتن؛ولی وقتی که بارانی! باید برای رفتن نزد پدر باشد در چهره ات معلوم آثار پشیمانی چشمم به ایوان نجف افتاد و افتادم افتاده برصحن شما از شوق پیشانی آخر نفهمیدم چه رازی هست در اینکه در این حرم وقت امین الله گریانی هر چه تصور می شود در ذهن؛آقاجان قطعا تو خیلی برتر و بالاتر از آنی اغراق در وصف شما کفر است می دانم عبد خدا هستی ولی در ذات حق فانی هرکس تورا همتای رب داند غلط کرده عبد خدا و مظهر اسماء یزدانی آن خلعتی را که به "حِلّی" ها تو پوشاندی ای کاش روزی بر تن من هم بپوشانی این بار هم دیدارتان اعجاز خودراکرد باید کنم سر تا به پایم را چراغانی...