eitaa logo
اشعار علیرضا بیاتانی
185 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"سال ۱۴۰۲ سال مهار تورم؛رشد تولید" دلم رهی به سوی نوبهار می‌یابد قرار را ز کلام نگار می‌یابد نگار لب چو گشاید؛ برای پابوسی دلم به محضر خورشید بار می‌یابد برای رشد وطن؛ راه است وطن چو رشد نماید؛ قرار می‌یابد اگر مطیع ولایت شویم خواهی دید به لطف حق که تورم مهار می‌یابد امیدوار به آینده باش؛ این دنیا به نور مهدی ما افتخار می‌یابد در اختیار من و توست نبض آینده و دشمن است که راه فرار می‌یابد...
"سال ۱۴۰۳ سال جهش تولید با مشارکت مردم" دوباره لب که گشودی به من نفس دادی و خوب شد ز کلامت هوای این وادی وزید عطر کلامت به سرسرای دلم و گم‌ نمی شوم آخر؛اگر تویی هادی و باز دست اشاره به سمت تولید است جهش چنانچه بیابد؛می آید آبادی و هر کسی که دلش می تپد برای وطن برای استقلال و برای آزادی وظیفه دارد و باید به سهم خود باشد سهیم در جهشی که می آورد شادی و با مشارکت مردم است شور و نشاط و با مشارکت مردم است آبادی...
عمری است با عنایتتان گریه می کنم                      با روضه های مادرتان گریه می کنم وقتی میان روضه به گودال می رسم                       با اشک های خواهرتان گریه می کنم گریان برای ساقی لب تشنه،مشک هم                   با مشک بر برادرتان گریه می کنم گاهی برای آن سربالای نی،گهی بر زخم های پیکرتان گریه می کنم هر وقت روضه،روضه ی6ماهه می شود                   باروضه خوان هیئتتان گریه می کنم اصلا چگونه اشک نریزم برایتان                              من که مدام با غمتان گریه می کنم حس می کنم میان حرم ایستاده ام                      هروقت پای بیرقتان گریه می کنم گر دست من رسد به شما می نهم ز درد               سررا به روی دامنتان؛ گریه می کنم من راحسین زائر شش گوشه می کنی؟                من که برای اکبرتان گریه می کنم... یک تکه از بهشت خدا می شود دلم                   هر وقت با زیارتتان گریه می کنم عمری است گشته مرغ دلم مبتلایتان                    تنها نه در محرمتان گریه می کنم سروده شده در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰
دلم هوایی کرب و بلا شده آقا                       گریستم و زجنس طلا شده آقا دوباره بر غمتان مبتلا شده آقا                       و راز گریه ی من برملا شده آقا میان روضه ی تان عطر گریه می آید                    صدای ناله ی افلاک هم که می آید وروضه،روضه ی 6ماهه است واویلا                    گرفته حرمله تیری به دست واویلا سه شعبه تیر به حنجر نشست واویلا             نشان دهد به چه کس ناز شست؟ واویلا رباب مژده که سیراب گشته اصغرتو                فدای همسرتو؛نه،فدای رهبر تو چه محشری شده در خیمه های حق برپا        نشسته بر دل زینب تمام ماتم ها و دختری که صدا می زند "عطش؛بابا"             و مشک های پر از تشنگی و کرب و بلا عدو شود ز تو سیراب و کودکان بی تاب؟         ز تشنه کامی اهل حرم حیا کن آب دگر نمانده دلی که نگشته بارانی                 چقدر هم شده اینجای روضه طوفانی فضای مجلس ارباب هم که می دانی             عجیب نیست بگیرد چنانچه قربانی حسین گفتم و از عرش ناله ای آمد                صدای گریه ی طفل سه ساله ای آمد حسین مانده و آن نانجیب می آید                 صدای روضه ی شیب الخضیب می آید ز خیمه ناله ی امّن یُجیب می آید                       و "عطر یاس" خدایا عجیب می آید و خواهری که دوان سوی قتلگاه آید                گهی به پا دود و گاه با سرش شاید                                                  ** از این به بعد به اهل حرم پرستاری                 برو که یک سفر سخت پیش رو داری مباد نزد عدو خواهرم کنی زاری                     تو دختری علوی زاده؛بنت کراری برای دربدری زینبم مهیا شو                           نظاره می کند این صحنه را عدو؛پاشو ز سوگواری زینب قد قلم خم شد                    که روضه،روضه ی مظلومه ی محرم شد گمان نکن که فقط انس غرق ماتم شد             اگر غلط نکنم ماورای ما هم شد امان ز قلب عزادار زینب کبری                         در این سفر ید حق یار زینب کبری
دلم شکست ؛دوباره هوای دلبر کرد              حضور دلبر خود را دوباره باور کرد دلم به رسم ادب رو به سوی حیدر کرد          فضای ذهن مرا یاد او معطر کرد به نام نامی مولا دوباره مست شدم برای گفتنِ از او قلم به دست شدم قلم به دست گرفتم,ز عشق بنویسم           شکسته بسته و با رمز عشق بنویسم امان دهید که من هم ز عشق بنویسم         کنون نه؛بلکه دمادم ز عشق بنویسم خدا نموده مرا خلق تا علی گویم که یا,علی بنویسم و یا,علی گویم به روی سینه ی من حک شده است نام علی وجود داشت ز روز الست نام علی به جز خدا سبب هرچه هست نام علی        غرور قافیه ها را شکست نام علی برای وصف علی شعر و واژه لازم نیست "علی,علی است" تمام سروده ها ضمنی است علی که خلق نشد جز نبی از او بهتر            و گفت فاطمه بنت اسد به او حیدر خدای عزوجل هم اگر کنی باور                   صراحتا به علی گفت نفس پیغمبر علی, یلی که همیشه میان معرکه بود میان معرکه نه؛آسمان معرکه بود فقط علی است خلیفه برای پیغمبر               فقط خلیفه نه؛صاحب لوای پیغمبر نگاه کن به حدیث کسای پیغمبر                 علی کجاست کسی ماسوای پیغمبر درون خانه ی او جا نداشت غیر علی                             چرا که فاطمه همتا نداشت غیرعلی برای وصف شما ای امام پاکی ها      چگونه از تو بگویم؛ نگویم از زهرا برای عرض ارادت به حضرت مولا                  مدام زمزمه کردیم نام زهرا را به نام نامی مادر به آخر آمد شعر بدون فاطمه چنگی به دل نمی زد شعر...
شده هوای تو در صحن این غزل؛جاری           هوای تو که خودت یک سبد غزل داری تویی که مادر یک خانواده از عرشی             حسن,حسین و زینب؛چه بیت پرباری قلم به دست دلم بود و این غزل رو شد         من و سرودن ازتو؟چه کار دشواری!!! فضای ذهن من از یادتان معطر شد              شبیه خرمن گل یا دکان عطاری شده است ورد زبانم همیشه یازهرا             به غیر نام تو برلب نمانده گفتاری غزل غزل زتو گفتند و باز مجهولی                 خدا کند که ز اسرار پرده برداری به ذهن چندصباحی خطور کرده که کاش       میان روضه بمیرم اگر تو بگذاری بزرگ کرده مرا نان سفره ات مادر                 تو نان و عشق به من داده ای؛سزاواری که طبع بی ثمرم را به پایتان ریزم                 برای شیعه ی حیدر تو مادری؛آری! من و سری که به درگاهتان فرود آمد            و التماس قدیمی؛نیاز هرباری تمام همت من جلب یک عنایت تو                نداشته و ندارم به هیچ کس کاری عنایت تو که یک لحظه اش؛به حضرت حق      میان شیعه و دوزخ کشیده دیواری تویی بهشت پیمبر؛گل رسول تویی               تو هم برای پدر مادری و هم یاری پیام آور رحمت خوشا به احوالت                  چه یاوری!چه بهشتی!چه مادری داری برای وصف چنین گوهری مدام از عرش          سبد سبد غزل ناب و تازه می آری...
"این غزل رو به فضل خدا در حرم مولایم امیرالمومنین علیه السلام سرودم" حس می کنم قلبم شده سرد و بیابانی حس می کنم داری مرا با شوق می خوانی باید خودم را زودتر راهی کنم؛آری حس می کنم یک نغمه ی زیبا و ربانی من راه می افتم؛خودم مبدأ نجف مقصد من راه می افتم ولی غرق پریشانی من راه می افتم ولی بدجور می لنگم لازم به گفتن نیست آقا؛خوب می دانی می آیم و در دل تمنای تو را دارم می آیم این من را کنم پای تو قربانی این بار هم بارانی ام؛به به! چه می چسبد سمت نجف رفتن؛ولی وقتی که بارانی! باید برای رفتن نزد پدر باشد در چهره ات معلوم آثار پشیمانی چشمم به ایوان نجف افتاد و افتادم افتاده برصحن شما از شوق پیشانی آخر نفهمیدم چه رازی هست در اینکه در این حرم وقت امین الله گریانی هر چه تصور می شود در ذهن؛آقاجان قطعا تو خیلی برتر و بالاتر از آنی اغراق در وصف شما کفر است می دانم عبد خدا هستی ولی در ذات حق فانی هرکس تورا همتای رب داند غلط کرده عبد خدا و مظهر اسماء یزدانی آن خلعتی را که به "حِلّی" ها تو پوشاندی ای کاش روزی بر تن من هم بپوشانی این بار هم دیدارتان اعجاز خودراکرد باید کنم سر تا به پایم را چراغانی...
"به بهانه ی شهادت سردار زاهدی و تازه شدن داغ شهید حاج قاسم سلیمانی" "س" سرد است بعد از تو تمام فصل های سال تکثیر شد دی ماه؛در هر ماه؛در هر فال "ر" راهی به سویت هست آیا؟بال می خواهد؟ من را دعا باید کنی؛من که ندارم بال "د" دشمن برای مرگ تو خیلی تقلا کرد می میرد آن قلبی که از عشق است مالامال؟؟!! "ا" ای حاج قاسم! ای مرامت عشق؛راهت نور! ای آنکه عمری با خدا بودی تو در هر حال "ر" راه تو بی رهرو نمی ماند به اذن الله خون تو دارد کار خود را می کند دنبال "د" دارم می اندیشم به اینکه چیست راز آن؟ راز دو چشمانت که لازم داشت استهلال "ل" لبیک خون آلود تو پر کرد عالم را امیدوار و محکم و آزاده و خوشحال "ه" هربار می بینم نگینت را دلم ناگاه  خود را می یابد نزد اربابش؛ته گودال "ا" آن شب چه شد؟ارباب آمد؟یار را دیدی؟ سر داشت روی پیکرش؟ یا که زبانم لال... "ح" حاجی ببین اوضاع ما بعد از تو ناجور است حاجی ببین ما را در این پیچ و خم غربال "ا" اصلا نمی آید به تو یک لحظه بیکاری ای آنکه نامت نیز در عالم شده فعال "ج" جمهوری اسلامی ایران به قول تو حکم حرم دارد بدون هیچ قیل و قال "ق" قلبت برای سید و آقایمان می زد گفتی عزیز جانمان باشد به استدلال  "ا" ای آنکه بابای یتیمان بودی و هستی ای همدم مولای خود؛ای یار خوش اقبال "س" ساده بگویم حاج قاسم؛دوستت دارم ای کاش باشم تا ابد من به همین منوال "م" من چه بگویم از کمالات کسی چون تو؟ آری؛وصیت نامه ات خود بود شرح حال...
در پی حمایت از خدمات فرمانده شجاع و دلاور مردی که به مردم خودش دل داده مظلوم و بصیر و صادق و آزاده اورا ز جهاد خسته نتوانی دید پرقدرت و محکم است در این جاده در عشق که بذل آبرو چیزی نیست عمری ست برای بذل جان آماده این را برسانید به سفیانی ها سردار شریف ماست حاجی زاده
به مناسبت گنبد...قبول...رفت! ولیکن شُکوه، نه آن تکیه گاهِ راسخِ مانندِ کوه، نه آری؛ حرم خراب شد اما هنوز هست خورشید هست! پس چه بگویم؟ که روز هست بیخود که نیست این همه دشمن کلافه است اینجا خرابه نیست، که دارالخلافه است ای با چهار حجت حق همنشین، بقیع! تو! ای بهشتِ خاکیِ روی زمین، بقیع! گاهی زیارتی به نیابت ز عاشقان... این اشتیاق و حسرت ما را ببین بقیع زائر، ضریح، گنبد و گلدسته، سنگ‌فرش تقدیر تو نوشته شده این چنین، بقیع! روزی طوافْ دورِ ضریح تو می‌شود آری! قسم به عصر، به زیتون، به تین؛بقیع! گفتم بهشت چیست خدایا؟ ندا رسید جایی‌ست بی نظیر؛ شبیه همین بقیع آل سعود رو به زوال است بی گمان از برکت ائمه‌ی مدفون در این بقیع مائیم و فتح شبه جزیره که دور نیست آل سعود و این نفسِ آخرین؛ بقیع!