اربعین سال ۱۳۹۴ بود، #روحانی_طرح_هجرت شهر #بندرچارک در استان #هرمزگان بودم، تصمیم گرفتیم به همراه رفیقم آقای مهدی جوانمردی و مادرم عازم #کربلا شویم.
تلوزیون #پیاده_روی_اربعین و #مداحی های #حماسی پخش میکرد و شور و اشتیاق همه را بیشتر کرده بود.
احساس کردیم که از #قافله اربعینیان جا مانده ایم و ما هنوز #ویزا هم نگرفته بودیم.
دفاتر #حج و زیارت میگفتند ده روز طول میکشد تا ویزا به دست ما برسد، همان روز خبری از ۲۰:۳۰ پخش شد که گرفتن ویزای فوری در #مرز #شلمچه امکان پذیر است.
با خوشحالی هر سه نفر به #عسلویه سفر کردیم و از آنجا با اتوبوس به #آبادان رفتیم. سحرگاه به آبادان رسیدیم، هوا خیلی سرد بود و از آن بدتر این بود که نمیدانستیم باید به کجا برویم.
تا طلوع صبح سرگردان بودیم و عاقبت آدرسی به ما دادند که نمایندگی #سفارت #عراق مستقیم ویزا میدهد.
اوه... چه جمعیتی... خدای من!...
سوال و پرس گرفتیم و بشدت ناامید شدیم. خیلی ها بیش از یک هفته است که با همین امید به آبادان آمده اند و گرفتار ویزا و پاسگاری بین دفاتر حج و زیارت و #کنسولی شده اند.
ما هم سری به دفاتر حج و زیارت زدیم، نزدیکترین وعده شان روز چهارشنبه بود. روح نو امیدی در وجودم لانه کرده بود و سرما تنم را میلرزاند.
رفتیم مرز و هر چه اصرار کردیم ماموران فقط عبور را منوط به داشتن ویزا میکردند.
به #حسینیه شلمچه رفتیم و فاتحه قرائت کردیم و آنجا به #شهدای گرانقدر #توسل کردیم. گفتم ما چاره ای جز برگشتن به همان دفاتر حج و زیارت نداریم ولی خودتان مشکل ما را حل کنید.
امروز شنبه است تا چهارشنبه در این شهر غریب و بدون آشنا چکار کنم؟ مادرم را کجا ببرم؟ پول ما کفاف #مسافرخانه نمی دهد، نه روی برگشتن دارم و نه امکان سفر...
در دفتر حج و زیارت رو به اشعه خورشید نشسته بودم و این سوالات هی روحم را خراش میداد.
جمعیت سرگردان و سرخورده زیادی می آمدند و پایشان شُل میشد.صدای کارمند دفتر را میشنیدم که به دوتا خانم گفت: برای رفتن باید ویزا گرفت و اگر پنج نفر بشوید #مانیفِست یا ویزا برایتان می آید و میتوانید از آن عکس رنگی بگیرید و با هم از مرز خارج شوید.
آنها گفتند: ما سه نفر دیگر از کجا بیاوریم که بهش اطمینان کنیم؟
گفت: آن حاج آقا را میبینید، او سه نفر است و مادرش هم همراه دارد با او صحبت کنید تا نام شما را هم در گروهش بنویسد.
پیش من آمدند و ملتمسانه گفتند که ما کسی را نمیشناسیم که مشخصاتمان را پیشش به امانت بگذاریم و چون شما #روحانی هستید و مادرتان هم همراهتان هست به شما اعتماد میکنیم، آیا به ما کمک میکنید؟
آهی کشیدم_در حالی که از #خدا میخواستم به برکت #امام_حسین راه نجاتی برایم بفرستد تا مشکل #اسکان مان حل شود_ و با ناراحتی مشکلاتم را به آنها گفتم.
خواهران من شما چقدر دلتان خوش است، من اینجا غریب هستم، نمیدانم چطور تا چهارشنبه سر کنم، مادرم را کجا ببرم؟ تازه چهارشنبه اگر ویزا بیاید در این شهر دراندشت شما را کجا پیدا کنم تا همان ساعت بیاییم و ویزا را بگیریم و پرینت رنگی از آن بگیریم؟
یکی از آنها با همان حُجب و حیای خودش فرمود اینکه خدا را شکر که جا نداری، غصه نخور. ما الحمدلله یک حسینیه داریم که زائران غریب را در آنجا اسکان میدهیم و پذیرایی میکنیم. زائران زیادی آنجا هستند و اتفاقاً به یک روحانی نیاز داریم تا برایشان #نمازجماعت بخواند و #مساله_شرعی بگوید.
آنقدر در آن ناامیدی خوشحال شدم که دوست داشتم از شوق پرواز کنم و هنان جا #سجده_شکر کنم.
هر سال #نذر کرده ایم تا با همراهی رفقایمان به دیدار #سادات بزرگوار در همان #حسینیه_باب_الحوائج (ع) برویم و از آنجا به سمت #نجف_اشرف مشرف شویم.
این حسینیه امکانات مجزا برای برادران و خواهران دارد، از استحمام، اسکان، استراحت و پذیرایی.
امروزه نیز با وجود اینکه دست اندازها و مشکلات روادید مثل سابق وجود ندارد و تردد از مرز به سهولت انجام میشود ولی جمعیت زیاد مردان و زنانی را میبینید که هر کدامشان در اینجا کرامتی گرفته اند و عُلقه ای دارند که شاید برای شما هم تجربه ای باحال باشد و بتوانید در سایه فرزندان #رسول_خدا(ص)که روز و شبشان را به خدمت خالصانه اختصاص داده اند برگی زرین به خاطراتتان اضافه کنید و توشه ای ارزشمند برای شرفیابی به محضر مولایمان #امیرمومنان(ع) و فرزندان پاکشان و قبور مطهر #صالحین به همراه داشته باشید.
چهارشنبه ۱۰ مهرماه ۱۳۹۸
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی_طرح_هجرت شهر #قشم
اربعین سال ۱۳۹۴ بود، #روحانی_طرح_هجرت شهر #بندرچارک در استان #هرمزگان بودم، تصمیم گرفتیم به همراه رفیقم آقای مهدی جوانمردی و مادرم عازم #کربلا شویم.
تلوزیون #پیاده_روی_اربعین و #مداحی های #حماسی پخش میکرد و شور و اشتیاق همه را بیشتر کرده بود.
احساس کردیم که از #قافله اربعینیان جا مانده ایم و ما هنوز #ویزا هم نگرفته بودیم.
دفاتر #حج و زیارت میگفتند ده روز طول میکشد تا ویزا به دست ما برسد، همان روز خبری از ۲۰:۳۰ پخش شد که گرفتن ویزای فوری در #مرز #شلمچه امکان پذیر است.
با خوشحالی هر سه نفر به #عسلویه سفر کردیم و از آنجا با اتوبوس به #آبادان رفتیم. سحرگاه به آبادان رسیدیم، هوا خیلی سرد بود و از آن بدتر این بود که نمیدانستیم باید به کجا برویم.
تا طلوع صبح سرگردان بودیم و عاقبت آدرسی به ما دادند که نمایندگی #سفارت #عراق مستقیم ویزا میدهد.
اوه... چه جمعیتی... خدای من!...
سوال و پرس گرفتیم و بشدت ناامید شدیم. خیلی ها بیش از یک هفته است که با همین امید به آبادان آمده اند و گرفتار ویزا و پاسگاری بین دفاتر حج و زیارت و #کنسولی شده اند.
ما هم سری به دفاتر حج و زیارت زدیم، نزدیکترین وعده شان روز چهارشنبه بود. روح نو امیدی در وجودم لانه کرده بود و سرما تنم را میلرزاند.
رفتیم مرز و هر چه اصرار کردیم ماموران فقط عبور را منوط به داشتن ویزا میکردند.
به #حسینیه شلمچه رفتیم و فاتحه قرائت کردیم و آنجا به #شهدای گرانقدر #توسل کردیم. گفتم ما چاره ای جز برگشتن به همان دفاتر حج و زیارت نداریم ولی خودتان مشکل ما را حل کنید.
امروز شنبه است تا چهارشنبه در این شهر غریب و بدون آشنا چکار کنم؟ مادرم را کجا ببرم؟ پول ما کفاف #مسافرخانه نمی دهد، نه روی برگشتن دارم و نه امکان سفر...
در دفتر حج و زیارت رو به اشعه خورشید نشسته بودم و این سوالات هی روحم را خراش میداد.
جمعیت سرگردان و سرخورده زیادی می آمدند و پایشان شُل میشد.صدای کارمند دفتر را میشنیدم که به دوتا خانم گفت: برای رفتن باید ویزا گرفت و اگر پنج نفر بشوید #مانیفِست یا ویزا برایتان می آید و میتوانید از آن عکس رنگی بگیرید و با هم از مرز خارج شوید.
آنها گفتند: ما سه نفر دیگر از کجا بیاوریم که بهش اطمینان کنیم؟
گفت: آن حاج آقا را میبینید، او سه نفر است و مادرش هم همراه دارد با او صحبت کنید تا نام شما را هم در گروهش بنویسد.
پیش من آمدند و ملتمسانه گفتند که ما کسی را نمیشناسیم که مشخصاتمان را پیشش به امانت بگذاریم و چون شما #روحانی هستید و مادرتان هم همراهتان هست به شما اعتماد میکنیم، آیا به ما کمک میکنید؟
آهی کشیدم_در حالی که از #خدا میخواستم به برکت #امام_حسین راه نجاتی برایم بفرستد تا مشکل #اسکان مان حل شود_ و با ناراحتی مشکلاتم را به آنها گفتم.
خواهران من شما چقدر دلتان خوش است، من اینجا غریب هستم، نمیدانم چطور تا چهارشنبه سر کنم، مادرم را کجا ببرم؟ تازه چهارشنبه اگر ویزا بیاید در این شهر دراندشت شما را کجا پیدا کنم تا همان ساعت بیاییم و ویزا را بگیریم و پرینت رنگی از آن بگیریم؟
یکی از آنها با همان حُجب و حیای خودش فرمود اینکه خدا را شکر که جا نداری، غصه نخور. ما الحمدلله یک حسینیه داریم که زائران غریب را در آنجا اسکان میدهیم و پذیرایی میکنیم. زائران زیادی آنجا هستند و اتفاقاً به یک روحانی نیاز داریم تا برایشان #نمازجماعت بخواند و #مساله_شرعی بگوید.
آنقدر در آن ناامیدی خوشحال شدم که دوست داشتم از شوق پرواز کنم و هنان جا #سجده_شکر کنم.
هر سال #نذر کرده ایم تا با همراهی رفقایمان به دیدار #سادات بزرگوار در همان #حسینیه_باب_الحوائج (ع) برویم و از آنجا به سمت #نجف_اشرف مشرف شویم.
این حسینیه امکانات مجزا برای برادران و خواهران دارد، از استحمام، اسکان، استراحت و پذیرایی.
امروزه نیز با وجود اینکه دست اندازها و مشکلات روادید مثل سابق وجود ندارد و تردد از مرز به سهولت انجام میشود ولی جمعیت زیاد مردان و زنانی را میبینید که هر کدامشان در اینجا کرامتی گرفته اند و عُلقه ای دارند که شاید برای شما هم تجربه ای باحال باشد و بتوانید در سایه فرزندان #رسول_خدا(ص)که روز و شبشان را به خدمت خالصانه اختصاص داده اند برگی زرین به خاطراتتان اضافه کنید و توشه ای ارزشمند برای شرفیابی به محضر مولایمان #امیرمومنان(ع) و فرزندان پاکشان و قبور مطهر #صالحین به همراه داشته باشید.
چهارشنبه ۱۰ مهرماه ۱۳۹۸
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی_طرح_هجرت شهر #قشم
روز سوم سفر زیارتی اربعین
سحرگاه روز جمعه رسیدیم #نجف_اشرف همین که از اتوبوس پیاده شدیم کنار دستمون موکبی بود و پیتزا می داد، ما هم که در مسیر غذایی نخورده بودیم، خیلی بهمون چسبید
بعد رفتیم خونه دوستمون که از قبل برنامه ریزی کرده بودیم
دیگه استراحت نمودیم.
ظهر هم راهی حرم شدیم
نجف گرمایش زیاده، ولی سیستم سرمایشی داخل حرم عالی بود
موکب های اطراف حرم هم امسال خیلی عالی بودند
موکب های اسکان و پذیرایی خیلی خوب و فراوانی نسبت به سالهای قبل دایر شده بودند.
حرم هم توسعه خوبی پیدا کرده و هتل ها و مغازه های اطراف حرم هم خریداری نموده اند که احتمالا تا سال آینده تغییرات بیشتری خواهیم دید و شاهد توسعه بیشتر حرم، ان شاءالله.