ابوذر شریعتی
سال سوم طلبگی بود، استادی #افغانستانی داشتم با نام استاد مومنی، استادی تیزهوش با حافظه ای قوی و به نوعی #کتابخانه ای سیّار بود. نویسندگان بزرگی همچون استاد #محمدرضا_حکیمی کتابهایشان را قبل از چاپ به او میدادند تا تصحیح کند.
ذهنیت خوبی از #دکتر_علی_شریعتی نداشتم، برخی اساتید و مقدسین، ایشان را ایده آل بچه های انقلاب نمیدانستند، برای همین هم اشتیاقی برای مطالعه آثارش نداشتم.
روزی از استاد مومنی پرسیدم: من حال و حوصله #شریعتی را ندارم، لطفا خلاصه اش را به من بگو تا در بحث ها از آن استفاده کنم.
استاد خنده ای ملیح کرد و گفت: همین که میبینید محصول تفکر شریعتی ست، همین #انقلاب_اسلامی.
گفتم: چطور؟
جواب داد: شریعتی مخالف #ظلم بود، انقلاب اسلامی هم. شریعتی مخالف #استکبار و #استعمار بود، انقلاب اسلامی هم. شریعتی به #ایستادگی و #مقاومت تا سرنگونی ظلم معتقد بود، انقلاب اسلامی هم.شریعتی بدنبال کمک به #مستضعفین و برپایی حکومت #استکبارستیز بود، انقلاب اسلامی هم همینطور است.
گفتم: پس چرا آنها که #طرفدار غربند و استکبار، پرچم شریعتی را بلند میکنند و مقدسین علیه او(شریعتی) سخن می رانند؟
گفت: از بیخبریست، نه طرفداران غرب و لیبرال دوستان آثارشریعتی را خوانده اند و نه مقدسین از تفکر او خبردارند.
#کتاب_ابوذر_مردی_از_ربذه را از شریعتی خواندم.نفسم در سینه حبس شد، چه حس و انقلاب عجیبی از متن شریعتی در نقش #جندب_بن_جناده(ابوذرغفاری) در کالبدم بوجود آمد.این روزها که هرکسی به بیت المال چنگ میزند، احساس عمیق کردم که جای ابوذرها چقدر خالیست و نیاز مبرم به ابوذر داریم تا ایمانشان خواب را از چشمان #معاویه_صفتان، تاراج کنندگان بیت المال و این فامیل بازی های مسئولین و...برباید.
هر کس کتاب ابوذر مردی از ربذه را بخواند، دیگر فردی بی احساس به جامعه نخواهد بود و فریاد همین اباذرها ره را به بیگانه خواهد بست.
تا به امروز این کتاب را در جاهای مختلفی که سخنرانی داشته، معرفی کرده ام. نفس مسیحایی شریعتی در جان این جملات عمیق ،دَمِتان را دوباره گرم خواهد کرد.
ما نیاز دوباره به #انقلاب داریم، انقلاب #خودباوری_ملی،#انقلاب_اقتصادی، #اجتماعی، #فرهنگی
ما دوباره محتاج نهضتیم، #نهضت #مبارزه با #نفوذ، استکبار، #لیبرال و ... که بنزین این موتور محرک میتواند #ابوذر باشد... بخوانید #کتاب #ابوذر_مردی_از_ربذه
#علیرضا_آهنین_جان
مسجد امام علی(ع) شهر قشم
۲۹ خرداد ۹۹
عیادت از دوست صمیمی ام جناب "ناخدا حَیّ" از بزرگواران اهل سنت شهر طبل قشم که چندی پیش مورد عمل جراحی قرار گرفتند. ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
#عیادت#اهل_سنت#شیعه#برادران_اهل_سنت#وحدت#وحدت_اسلامی#قشم#طبل#گردشگری#جنگل_حرا#بخش_حرا#حرا#فدائیان_رهبر_چاهورز #چاهورز#چاه_ورز#علیرضا_آهنین_جان #شبهای_جمعه_مسجد_النبی_چاه_ورز
#خاطره_مدرسه
یک بار که رفتم یکی از مدارس روستای طبل، همه از معلم تا دانش آموزان نگاههای عجیبی داشتند، انگار برا اولین بار بود که یه حاج آقا براشون اجرا برنامه داشته یا اگر بوده روحانیون بزرگوار سخنرانی رسمی داشته اند،اینطور بنظر می رسید که خیلی مشتاق نباشند.
بعضی معلمها هم میگفتند حاج آقا؛ ما در همین ساعت امتحان داریم، اون یکی میگفت درس ریاضی امروز خیلی مهمه و ...
گفتم ان شاءالله مزاحمت من زیاد طول نمیکشه،
به هر طریقی بود بچه ها رو آوردند توی حیاط روی چندتا روفرشی نشوندند.
اولش گفتم شاید واقعا نشستن روی زمین خشک براشون سخت باشه و زود خسته بشند برا همین خودم روی صندلی ننشستم تا جای نشستنم از آنها بهتر نباشه.
برخلاف آن چیزی که از یک روحانی در ذهن داشتند، آنقدر با لطیفه ها و جوک هایی که براشون گفتم خندیدند و چندین بازی خلاقانه با کاغذ رنگی و بادکنک و جایزه داشتیم که همه لذت بردند.
بعد از جلسه بعضی دانش آموزان میگفتن زنگ
بعد ورزش داریم، حاج آقا شما بیا برنامه اجرا کن 😂
باورم نمیشد یه روز بیاد که دانش آموز حاضر باشه زنگی که بخاطرش یک هفته لحظه شماری کرده رو با صحبت های یه حاج آقا عوض کنه.😁
خلاصه معلمان و دبیران و مسئولین هم حسابی خوششون اومده بود و از آن روز نزدیک به چهار سال میگذره و برنامه های فرهنگی مون بطور مرتب ادامه داره.
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی #طرح_هجرت
#روستای_گردشگری_طبل شهرستان #قشم
۵تیرماه ۱۳۹۸
ز کودکی خادم این تبار محترمم
در این آغازین شب از لیالی پر ارج محرم، با تفألی به مقتل سیدالشهدا و استمداد از رجز "اَمیری حُسَینٌ وَ نِعمَ الاَمیر"
تو را "امیرحسین" نام نهادیم، باشد که همواره ندایت این باشد " اَمیری حُسینٌ وَ نِعمَ اَلاَمیر #هوای_حسین #قشم #چاهورز #علیرضا_آهنین_جان
#طلبه #طلبه_انقلابی #حاج_آقا #روحانی
3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت #امام حسین(ع) رو در قالب #شعر با #نیوشاخانم تکرار کردیم.
#روایت : السلام قبل الکلام
#ترجمه: قبل از شروع صحبت،#سلام کنید
#شعر:
سلام مثل بهاره/گل و شکوفه داره
وقتی سلام میکنیم/#شاهپرکا میخندند
بالهاشونو برا ما / وا میکنند، می بندند
#چاهورز
#هیئت_فدائیان_رهبر_چاهورز
#شبهای_جمعه
#چاهورز#بیرم#لامرد#علامرودشت#شیخ_عامر#بالاده#مهر#گله_دار#دهنو#اوز#خنج#گراش #علیرضا_آهنین_جان
اربعین سال ۱۳۹۴ بود، #روحانی_طرح_هجرت شهر #بندرچارک در استان #هرمزگان بودم، تصمیم گرفتیم به همراه رفیقم آقای مهدی جوانمردی و مادرم عازم #کربلا شویم.
تلوزیون #پیاده_روی_اربعین و #مداحی های #حماسی پخش میکرد و شور و اشتیاق همه را بیشتر کرده بود.
احساس کردیم که از #قافله اربعینیان جا مانده ایم و ما هنوز #ویزا هم نگرفته بودیم.
دفاتر #حج و زیارت میگفتند ده روز طول میکشد تا ویزا به دست ما برسد، همان روز خبری از ۲۰:۳۰ پخش شد که گرفتن ویزای فوری در #مرز #شلمچه امکان پذیر است.
با خوشحالی هر سه نفر به #عسلویه سفر کردیم و از آنجا با اتوبوس به #آبادان رفتیم. سحرگاه به آبادان رسیدیم، هوا خیلی سرد بود و از آن بدتر این بود که نمیدانستیم باید به کجا برویم.
تا طلوع صبح سرگردان بودیم و عاقبت آدرسی به ما دادند که نمایندگی #سفارت #عراق مستقیم ویزا میدهد.
اوه... چه جمعیتی... خدای من!...
سوال و پرس گرفتیم و بشدت ناامید شدیم. خیلی ها بیش از یک هفته است که با همین امید به آبادان آمده اند و گرفتار ویزا و پاسگاری بین دفاتر حج و زیارت و #کنسولی شده اند.
ما هم سری به دفاتر حج و زیارت زدیم، نزدیکترین وعده شان روز چهارشنبه بود. روح نو امیدی در وجودم لانه کرده بود و سرما تنم را میلرزاند.
رفتیم مرز و هر چه اصرار کردیم ماموران فقط عبور را منوط به داشتن ویزا میکردند.
به #حسینیه شلمچه رفتیم و فاتحه قرائت کردیم و آنجا به #شهدای گرانقدر #توسل کردیم. گفتم ما چاره ای جز برگشتن به همان دفاتر حج و زیارت نداریم ولی خودتان مشکل ما را حل کنید.
امروز شنبه است تا چهارشنبه در این شهر غریب و بدون آشنا چکار کنم؟ مادرم را کجا ببرم؟ پول ما کفاف #مسافرخانه نمی دهد، نه روی برگشتن دارم و نه امکان سفر...
در دفتر حج و زیارت رو به اشعه خورشید نشسته بودم و این سوالات هی روحم را خراش میداد.
جمعیت سرگردان و سرخورده زیادی می آمدند و پایشان شُل میشد.صدای کارمند دفتر را میشنیدم که به دوتا خانم گفت: برای رفتن باید ویزا گرفت و اگر پنج نفر بشوید #مانیفِست یا ویزا برایتان می آید و میتوانید از آن عکس رنگی بگیرید و با هم از مرز خارج شوید.
آنها گفتند: ما سه نفر دیگر از کجا بیاوریم که بهش اطمینان کنیم؟
گفت: آن حاج آقا را میبینید، او سه نفر است و مادرش هم همراه دارد با او صحبت کنید تا نام شما را هم در گروهش بنویسد.
پیش من آمدند و ملتمسانه گفتند که ما کسی را نمیشناسیم که مشخصاتمان را پیشش به امانت بگذاریم و چون شما #روحانی هستید و مادرتان هم همراهتان هست به شما اعتماد میکنیم، آیا به ما کمک میکنید؟
آهی کشیدم_در حالی که از #خدا میخواستم به برکت #امام_حسین راه نجاتی برایم بفرستد تا مشکل #اسکان مان حل شود_ و با ناراحتی مشکلاتم را به آنها گفتم.
خواهران من شما چقدر دلتان خوش است، من اینجا غریب هستم، نمیدانم چطور تا چهارشنبه سر کنم، مادرم را کجا ببرم؟ تازه چهارشنبه اگر ویزا بیاید در این شهر دراندشت شما را کجا پیدا کنم تا همان ساعت بیاییم و ویزا را بگیریم و پرینت رنگی از آن بگیریم؟
یکی از آنها با همان حُجب و حیای خودش فرمود اینکه خدا را شکر که جا نداری، غصه نخور. ما الحمدلله یک حسینیه داریم که زائران غریب را در آنجا اسکان میدهیم و پذیرایی میکنیم. زائران زیادی آنجا هستند و اتفاقاً به یک روحانی نیاز داریم تا برایشان #نمازجماعت بخواند و #مساله_شرعی بگوید.
آنقدر در آن ناامیدی خوشحال شدم که دوست داشتم از شوق پرواز کنم و هنان جا #سجده_شکر کنم.
هر سال #نذر کرده ایم تا با همراهی رفقایمان به دیدار #سادات بزرگوار در همان #حسینیه_باب_الحوائج (ع) برویم و از آنجا به سمت #نجف_اشرف مشرف شویم.
این حسینیه امکانات مجزا برای برادران و خواهران دارد، از استحمام، اسکان، استراحت و پذیرایی.
امروزه نیز با وجود اینکه دست اندازها و مشکلات روادید مثل سابق وجود ندارد و تردد از مرز به سهولت انجام میشود ولی جمعیت زیاد مردان و زنانی را میبینید که هر کدامشان در اینجا کرامتی گرفته اند و عُلقه ای دارند که شاید برای شما هم تجربه ای باحال باشد و بتوانید در سایه فرزندان #رسول_خدا(ص)که روز و شبشان را به خدمت خالصانه اختصاص داده اند برگی زرین به خاطراتتان اضافه کنید و توشه ای ارزشمند برای شرفیابی به محضر مولایمان #امیرمومنان(ع) و فرزندان پاکشان و قبور مطهر #صالحین به همراه داشته باشید.
چهارشنبه ۱۰ مهرماه ۱۳۹۸
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی_طرح_هجرت شهر #قشم
#موکب_عشق
در میانه راه #پیاده_روی_اربعین ۱۳۹۷ که از سمت #مسجد_سهله حرکت کرده بودیم به یک موکب ملکوتی و بی زرق و برق برخورد کردیم که عطر #اخلاص و #عشق از آن به مشام می رسید.
#پیرزن #عراقی در آن سن و سال بساط #چای برای #زائران_امام_حسین علیه السلام آماده کرده بود و وقتی فهمید ما از #ایران آمده ایم خیلی خوشحال شد و مرتب میگفت سلام بر #حضرت_رضا (ع). وقتی چای مان را میل کردیم، شروع کرد به گریه کردن و گفت یک #آرزو دارم و آنهم #زیارت_امام_رضا ست.
سلام من را به امام رضا برسانید.
امسال که دارم آماده رفتن میشوم با خودم میگویم آیا هنوز زنده ست یا نه؟
ولی خدا کند به آرزویش رسیده باشد.
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
سه شنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۹۸
#علیرضا_آهنین_جان
روحانی #طرح_هجرت شهر #قشم
#ایران_و_العراق_لايمكن_الفراق
#ایران_و_عراق_برادرند
#اربعین #الی_الحسین
#مسابقه_عکس_اربعینی
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلام آقاجون
با همکاری یاسمین زهرای عزیز
تقدیم به ساحت مقدس امام زمان (عج)
#کودکانه #شعر #سرود #طلبه #طلبه_انقلابی #علیرضا_آهنین_جان
#خاطره_مدرسه
یک بار که رفتم یکی از مدارس روستای طبل، همه از معلم تا دانش آموزان نگاههای عجیبی داشتند، انگار برا اولین بار بود که یه حاج آقا براشون اجرا برنامه داشته یا اگر بوده روحانیون بزرگوار سخنرانی رسمی داشته اند،اینطور بنظر می رسید که خیلی مشتاق نباشند.
بعضی معلمها هم میگفتند حاج آقا؛ ما در همین ساعت امتحان داریم، اون یکی میگفت درس ریاضی امروز خیلی مهمه و ...
گفتم ان شاءالله مزاحمت من زیاد طول نمیکشه،
به هر طریقی بود بچه ها رو آوردند توی حیاط روی چندتا روفرشی نشوندند.
اولش گفتم شاید واقعا نشستن روی زمین خشک براشون سخت باشه و زود خسته بشند برا همین خودم روی صندلی ننشستم تا جای نشستنم از آنها بهتر نباشه.
برخلاف آن چیزی که از یک روحانی در ذهن داشتند، آنقدر با لطیفه ها و جوک هایی که براشون گفتم خندیدند و چندین بازی خلاقانه با کاغذ رنگی و بادکنک و جایزه داشتیم که همه لذت بردند.
بعد از جلسه بعضی دانش آموزان میگفتن زنگ
بعد ورزش داریم، حاج آقا شما بیا برنامه اجرا کن 😂
باورم نمیشد یه روز بیاد که دانش آموز حاضر باشه زنگی که بخاطرش یک هفته لحظه شماری کرده رو با صحبت های یه حاج آقا عوض کنه.😁
خلاصه معلمان و دبیران و مسئولین هم حسابی خوششون اومده بود و از آن روز نزدیک به چهار سال میگذره و برنامه های فرهنگی مون بطور مرتب ادامه داره.
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی #طرح_هجرت
#روستای_گردشگری_طبل شهرستان #قشم
۵تیرماه ۱۳۹۸
اربعین سال ۱۳۹۴ بود، #روحانی_طرح_هجرت شهر #بندرچارک در استان #هرمزگان بودم، تصمیم گرفتیم به همراه رفیقم آقای مهدی جوانمردی و مادرم عازم #کربلا شویم.
تلوزیون #پیاده_روی_اربعین و #مداحی های #حماسی پخش میکرد و شور و اشتیاق همه را بیشتر کرده بود.
احساس کردیم که از #قافله اربعینیان جا مانده ایم و ما هنوز #ویزا هم نگرفته بودیم.
دفاتر #حج و زیارت میگفتند ده روز طول میکشد تا ویزا به دست ما برسد، همان روز خبری از ۲۰:۳۰ پخش شد که گرفتن ویزای فوری در #مرز #شلمچه امکان پذیر است.
با خوشحالی هر سه نفر به #عسلویه سفر کردیم و از آنجا با اتوبوس به #آبادان رفتیم. سحرگاه به آبادان رسیدیم، هوا خیلی سرد بود و از آن بدتر این بود که نمیدانستیم باید به کجا برویم.
تا طلوع صبح سرگردان بودیم و عاقبت آدرسی به ما دادند که نمایندگی #سفارت #عراق مستقیم ویزا میدهد.
اوه... چه جمعیتی... خدای من!...
سوال و پرس گرفتیم و بشدت ناامید شدیم. خیلی ها بیش از یک هفته است که با همین امید به آبادان آمده اند و گرفتار ویزا و پاسگاری بین دفاتر حج و زیارت و #کنسولی شده اند.
ما هم سری به دفاتر حج و زیارت زدیم، نزدیکترین وعده شان روز چهارشنبه بود. روح نو امیدی در وجودم لانه کرده بود و سرما تنم را میلرزاند.
رفتیم مرز و هر چه اصرار کردیم ماموران فقط عبور را منوط به داشتن ویزا میکردند.
به #حسینیه شلمچه رفتیم و فاتحه قرائت کردیم و آنجا به #شهدای گرانقدر #توسل کردیم. گفتم ما چاره ای جز برگشتن به همان دفاتر حج و زیارت نداریم ولی خودتان مشکل ما را حل کنید.
امروز شنبه است تا چهارشنبه در این شهر غریب و بدون آشنا چکار کنم؟ مادرم را کجا ببرم؟ پول ما کفاف #مسافرخانه نمی دهد، نه روی برگشتن دارم و نه امکان سفر...
در دفتر حج و زیارت رو به اشعه خورشید نشسته بودم و این سوالات هی روحم را خراش میداد.
جمعیت سرگردان و سرخورده زیادی می آمدند و پایشان شُل میشد.صدای کارمند دفتر را میشنیدم که به دوتا خانم گفت: برای رفتن باید ویزا گرفت و اگر پنج نفر بشوید #مانیفِست یا ویزا برایتان می آید و میتوانید از آن عکس رنگی بگیرید و با هم از مرز خارج شوید.
آنها گفتند: ما سه نفر دیگر از کجا بیاوریم که بهش اطمینان کنیم؟
گفت: آن حاج آقا را میبینید، او سه نفر است و مادرش هم همراه دارد با او صحبت کنید تا نام شما را هم در گروهش بنویسد.
پیش من آمدند و ملتمسانه گفتند که ما کسی را نمیشناسیم که مشخصاتمان را پیشش به امانت بگذاریم و چون شما #روحانی هستید و مادرتان هم همراهتان هست به شما اعتماد میکنیم، آیا به ما کمک میکنید؟
آهی کشیدم_در حالی که از #خدا میخواستم به برکت #امام_حسین راه نجاتی برایم بفرستد تا مشکل #اسکان مان حل شود_ و با ناراحتی مشکلاتم را به آنها گفتم.
خواهران من شما چقدر دلتان خوش است، من اینجا غریب هستم، نمیدانم چطور تا چهارشنبه سر کنم، مادرم را کجا ببرم؟ تازه چهارشنبه اگر ویزا بیاید در این شهر دراندشت شما را کجا پیدا کنم تا همان ساعت بیاییم و ویزا را بگیریم و پرینت رنگی از آن بگیریم؟
یکی از آنها با همان حُجب و حیای خودش فرمود اینکه خدا را شکر که جا نداری، غصه نخور. ما الحمدلله یک حسینیه داریم که زائران غریب را در آنجا اسکان میدهیم و پذیرایی میکنیم. زائران زیادی آنجا هستند و اتفاقاً به یک روحانی نیاز داریم تا برایشان #نمازجماعت بخواند و #مساله_شرعی بگوید.
آنقدر در آن ناامیدی خوشحال شدم که دوست داشتم از شوق پرواز کنم و هنان جا #سجده_شکر کنم.
هر سال #نذر کرده ایم تا با همراهی رفقایمان به دیدار #سادات بزرگوار در همان #حسینیه_باب_الحوائج (ع) برویم و از آنجا به سمت #نجف_اشرف مشرف شویم.
این حسینیه امکانات مجزا برای برادران و خواهران دارد، از استحمام، اسکان، استراحت و پذیرایی.
امروزه نیز با وجود اینکه دست اندازها و مشکلات روادید مثل سابق وجود ندارد و تردد از مرز به سهولت انجام میشود ولی جمعیت زیاد مردان و زنانی را میبینید که هر کدامشان در اینجا کرامتی گرفته اند و عُلقه ای دارند که شاید برای شما هم تجربه ای باحال باشد و بتوانید در سایه فرزندان #رسول_خدا(ص)که روز و شبشان را به خدمت خالصانه اختصاص داده اند برگی زرین به خاطراتتان اضافه کنید و توشه ای ارزشمند برای شرفیابی به محضر مولایمان #امیرمومنان(ع) و فرزندان پاکشان و قبور مطهر #صالحین به همراه داشته باشید.
چهارشنبه ۱۰ مهرماه ۱۳۹۸
#علیرضا_آهنین_جان
#روحانی_طرح_هجرت شهر #قشم