چند خط پیشنهاد در سوگ سید
همه داغدار شدیم. قلبمان تیر میکشد، احساس میکنیم علمدار مقاومت را زدند. ضربه خوردیم، بد هم خوردیم. حزبالله مقتدر است اما رفتن سید یقیناً ثلمه بود. حالا چرا؟ بماند برای بعد چون تحلیل متفاوتی با آنچه اکنون دستبهدست میشود دارم. اما باید کاری کرد.
۱_ نگاه به مسئله سید باید از منظر #امت باشد نه ملیت، همان خطی که مدتی است آقا در حال برجستهسازی آن هستند و مقابل آنچه غربگرایان نمیپسندند. پس زدن سید، زدن #اسطوره_امت است نه اسطوره لبنان فقط.
پس این #سوگ باید در جان همه ما باشد، اگر جامعهای سوگمند شد، و داغی وجودش را گرفت، حرکت میکند. پس اولین گام نمایش #سوگ_اجتماعی است. این نمایش مهم است، نمایش بروز حس جامعه و خواست درونی است، مانور اجتماعی است، جهتدهنده به جامعه و حاکمیت است و پیامدهنده به جهان. این #مانور_اجتماعی اهمیت راهبردی دارد. حتی اگر حسابشده انجام شود میتواند #سرمایه_اجتماعی ما را نیز افزایش دهد.
۲_ حال چه کنیم، فقط برای مثال:
ماشینها باید همه عکس سیدحسن نصرالله را پشت شیشه بزنند و یا پرچم حزبالله نصب کنند.
مغازه دارها یک میز دم در بگذارند با عکس سید و یک گلدان و یک جعبه خرما
مساجد حجله بزنند و عکس سید را بگذارند.
سر در خانهها پرچم سیاه یا حزبالله نصب شود.
هیئات مراسم بگیرند،
هفتم سید دسته عزا بیرون بیاید،
مساجد برای سید ختم و هفتم و چهلم بگیرند،
و هرآنچه از خلاقیت مردمی میتواند جریان یابد...
از مأذنه ها سرودهای حماسی پخش شود.
جنبش دانشجویی فضای دانشگاه را تغییر دهد
بسیج طلاب فضای حوزهها و محیط اطراف هر مدرسه علمیه را...
خطبای معروف ازاین شهر به آن شهر منبر تبیینی بروند...
یعنی فضا و چهره شهرها باید تغییر کند اما بهدست #مردم نه سازمانها و...
۳_اما سوگ موجب سکون و ناامیدی و سرخوردگی نه، سوگی که آغاز #حرکت است. سوگ باید عزتمندانه باشد، با غیرت و غرور باشد، با گردن برافراشته باشد. #سوگ باید قرین #حماسه باشد. احساس اینکه ما آماده و البته در حال #مبارزه هستیم. آماده جهاد هستیم.
۴_ در این میان باید دردمندی و حتی مطالبهگری همراه با #امید باشد. هرگونه دمیدن در موج ناامیدی و بدبین کردن مردم به نیروهای مسلح و ساختار نظامی کشور که اکنون در وسط معرکه است، غلط و اشتباه راهبردی است.
بله، #جریان_غربگرا در دولت اثرگذار است و سفر نیویورک پیامهای غلطی به دنیا داد؛ اما در این صورت هم این اثرگذاری را باید با #فشار_اجتماعی حسابشده کاهش داد، نه با رفتارها و پیامهای هیجانی و...
۵_نوع #پیام مخابره شده به جامعه مهم است. طراحی جهتگیری مطالبه مهم است. دقت کنیم روایت آقا از ایستار و کنونه ما #روایت_فتح است و روایت دشمن و برخی داخلیها #روایت_ضعف. وسط جنگ هستیم باید نقاط قوت را فریاد بزنیم و ضعفها را هرچند انکار نمیکنیم اما فریاد هم نمیزنیم. نظم و آرایش اجتماعی لشگر مهم است.
پیام ضعف تنها به کاهش #عزم_ملی منجر میشود و ملتی که عزم او را نشانه رفته باشند، عن قریب شکست میخورد و دشمن بر روی همین نقطه متمرکز است، تکمیل کننده #پازل_دشمن نباشیم.
https://eitaa.com/alisalsobh
💢 حلب، مرصاد بیصیاد
در جغرافیای تاریخ، گاه رویدادهایی رخ میدهند که بیش از آنکه به نبردی نظامی ختم شوند، به تصویری نمادین از ایستادگی یا سقوط بدل میگردند.
#مرصاد، یکی از این تصاویر بود؛ ایستادگی در برابر طغیان و خیانتی که به مرزهای ملی و اعتقادی هجوم آورده بود.
در آنجا، #صیاد_شیرازی نه تنها فرمانده یک عملیات، بلکه معمار یک روایت بود: روایت مقاومت هوشمندانه در برابر طوفان آشفتگی.
امروز حلب، شهری که در قلب منازعات خاورمیانه میتپد، مانند مرصاد است؛ اما اینبار بیصیاد.
جایی که نبردهایش نه تنها نظامی، بلکه ژئوپلیتیک، اطلاعاتی و ایدئولوژیک است.
در پس خیابانهای ویرانشده و آسمانی دودآلود، تقابل قدرتهای منطقهای و جهانی در جریان است.
حلب، قلبی است که هر تپش آن سرنوشت مرزها، هویتها و آینده سوریه را رقم میزند.
اما چرا حلب صیاد ندارد؟ چرا در این کارزار پیچیده، فرماندهای که استراتژی را به عمل تبدیل کند و نظم را بر آشوب غالب سازد، دیده نمیشود؟
شاید پاسخ در ماهیت جنگهای امروز نهفته باشد؛ جنگهایی که دیگر به میدانهای نبرد سنتی محدود نیستند، بلکه در #رسانهها، #سایبر، اقتصاد و سیاست نیز جریان دارند.
دیگر فرماندهان، تنها با تاکتیکهای نظامی نمیتوانند معادلات را تغییر دهند؛ بلکه باید بازیگران چندوجهی باشند.
حلب، امروز نمادی است از فقدان این "صیادان".
کسانی که بتوانند نقشهای روشن برای بازگشت #امید و پایاندادن به بحران طراحی کنند. مرصاد، به ما آموخت که در هر نبرد، داشتن فرماندهانی با بینشی عمیق و استراتژی قوی، سرنوشتساز است.
آیا حلب میتواند مرصادی دیگر باشد؟
آیا این شهر، صیادی پیدا خواهد کرد تا افقهای صلح را به جای ویرانی ترسیم کند؟ تاریخ، همیشه به یاد خواهد داشت که جغرافیا، بدون رهبرانش فقط یک زمین سوخته است.
https://eitaa.com/alisalsobh
آخرین رویارویی سرنوشتساز
ایران کشوری است که تاکنون موثرترین و خطرناکترین پروژههای #جنگ_شناختی در آن اجرا شده است.
#جنگ_شناختی فقط #ذهن_ها را کنترل نمی کند...
بلکه تلاش میکند از طریق کنترل فکر، #رفتار را کنترل کند!
نخستین کمپین پیشرفته جنگ شناختی در ایران سال ۱۴۰۱ اجرا شد.
هدف آن پروژه «ممکن، آسان و نزدیک» نشاندادن #براندازی برای یک #اقلیت و سپس «اکثریتنمایی آن اقلیت» بود...
کمپین دوم بلافاصله پس از ناآرامیهای ۱۴۰۱ و در جریان #پروژه_مسمومیتها اجرا شد.
پروژه مسمومیتها یک ورژن بسیار پیشرفته جنگ شناختی بود که دانش مرتبط با #هیستری_جمعی در علوم شناختی را مبنا قرار داده بود.
راز پیشرفته بودن مسئله مسمومیتها این بود که از طریق مفهوم #انتقال_هیجان و انتشار #اطلاعات_نادرست در شبکههای اجتماعی، کسانی واقعا #احساس_مسمومیت میکردند بیآنکه هیچ #عامل_مسمومکننده ای در میان باشد!
ایجاد عارضه فیزیکی...
#بدون_محرک_فیزیکی...
این پروژه را بسیار خاص کرد.
اکنون و با #سقوط_دولت_اسد در سوریه، وارد سومین کمپین جنگ شناختی در ایران شده ایم.
اینبار هدف این است که با #موفق_جلوه_دادن تجربه سوریه، #براندازی یک اقدام «مقرونبهصرفه» جلوه داده شود...
من گمان میکنم فاز چهارم هم عنقریب آغاز خواهد شد.
در فاز چهارم ما با نسخه اصلاحشده کمپینهای پیشین مواجه خواهیم بود که سعی خواهد کرد از ایده #تمام_کردن_کار جرد کوشنر الهام بگیرد.
قلب همه این پروژه #مقابل_قرار_دادن #مردم و #نظام و تبدیل کردن افکار عمومی به اسلحه علیه نظم سیاسی و اجتماعی است.
هیچ خیانتی در این روزها و هفتهها بالاتر از #ملتهب_کردن_جامعه...
و هیچ خدمتی بالاتر از #افزایش_آرامش، رضایت و #امید در جامعه نیست.
ما وارد اولین گام، از آخرین رویارویی سرنوشتساز خود شدهایم.
منبع: مهدی محمدی ـ عقلسرخ
https://eitaa.com/alisalsobh