eitaa logo
علی‌زین‌العابدین‌پور
854 دنبال‌کننده
343 عکس
660 ویدیو
46 فایل
صفحهٔ پیج روبیکا •۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰• https://rubika.ir/alizynolabedinpor جهت ارتباط آسان شما @adminzynolabedinpor
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب نور مسئله‌ی غدیر جزو مسائلی است که در پیرامون آن فکر کردن، امروز به جامعه‌ی اسلامی و بخصوص به مردم و کشور ما خیلی کمک میکند برای اینکه راه درست حرکت را گم نکنند.  ۱۳۸۷/۰۹/۲۷ حضرت آیت الله خامنه ای آقا جان از غدیر که بگذریم به محرم می‌رسیم.. دلمان اشک و نوکری های خالص برای ارباب میخواهد.. غمِ این دل با اشک بر حسینت آرام می‌گیرد مولا جان خواستیم نوکری کردن و رسم ادبِ شیعه بجا اوریم گامیِ برداریم جهتِ ظهور و سرباز بودن ... و پند بگیریم از حکمت های شما .. ودر مسیر درست حرکت کنیم🤲🏻 📍واینگونه رقم خورد 👇🏻 که هر روز در  کانال تفسیرِ حکمت  های مولا امیرالمؤمنین  (بنیاد مجازی نهج‌البلاغه  مرحوم حاج شیخ میرزا مهدیِ صادقی ) خدمت عزیزان قرار داده میشه ...🌱 و در آخر به قید قرعه به کسانی که از مطالب ویس ها یادداشت برداری کنن وَ ارسال کنند جوایزی تقدیم میشه 💚😍
🎥فیلم روایتگری کربلایی علی زین العابدین پور یادواره شهدا جعفرآباد نوق(رفسنجان) به یاد شهیدان بمانعلی علیرضایی و محمد بهامین 👇👇👇👇👇 https://www.aparat.com/v/poeeaya با کلیک برروی درگاه اینترنتی بالا 👆 این روایتگری بسیار دلنشین را با حجم و کیفیت تصویری اصلی در گنجینه تصویری و آنلاین علی زین العابدین پور (آپارات) مشاهده و یا دانلود نمایید.
742_44312313564207.mp3
11.01M
بسم الله نور یاعلی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همی .. کلاس شروع شد 😍 _ حکمت‌های یکم تا دوازدهم _شرحِ حکمت سوم _تغییر کن تا تحول ایجاد کنی...🌱
762_44352371527249.mp3
7.97M
مطالعه : حکمت‌های سیزده تا بیست‌وچهار شرح : حکمت‌ سی‌ام _ جلسه اول تقویت ایمان ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد.
مناسبتی 🗓 🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 سالروز شهادت شهیدرضاناقه‌دار و شهیداکبرابوالحسنی هدیه به روح پاک ومطهرشون بفرستیم شاخه گلی از جنس صلوات https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/alizynolabedinpor با شهدا همراه باشید💫
شرح_صوتی_حکمت_۳۰_جلسه_۲_(تقویت_ایمان).mp3
5.98M
یاعلی ممد...🌸 مطالعه : حکمت‌های بیست‌و‌پنج تا سی‌و‌شش شرح : حکمت‌ سی‌ام _ جلسه دوم تقویت ایمان ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارش تصویری با دلی پرغم سیه پوش عزایت میشوم آستان بوس حریم باصفایت میشوم از دعای حضرت زهرا (س) و لطف بی حدش باز هم مهمان بَزم روضه هایت میشوم...💔 شام‌ شهادت‌ جواد‌الائمه‌_مشهدمقدس‌_موکب شب‌ های‌ جمعه‌ مثل‌ اربعین به یاد شهید محمود کاوه شهیددانیال رضازاده شهیدان توسلی علی‌زین‌العابدین‌پور https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/13210196/17354
755_44490500401439.mp3
6.9M
بسم رب نور شیر‌خدا، مرتضی علی ... 🌸 مطالعه : حکمت‌های سی‌وهفت تا چهل‌‌وهشت شرح : حکمت‌ سی‌ام _ جلسه سوم تقویت ایمان ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد. عمل کنیم ...👌🏻
علی‌زین‌العابدین‌پورروایتگری‌شهیدقلی‌بیگی‌حمیدآباد.aac
29.76M
🎶 voice=صدا روایتگری شهدا (پنجشنبه۲۴خردادماه) . . به‌یادشهیدعباس‌قلی‌بیگی(رفسنجان_حمیدآباد) https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/alizynolabedinpor با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
1_11848346331.mp3
4.13M
بسم الله.. به ذره گر بوتراب نگاه کند به آسمان رود و کار آفتاب کند 🌸 مطالعه : حکمت‌های سی‌وهشت تا چهل‌و‌نُه شرح : حکمت‌ سی‌ام _ جلسه پنجم تقویت ایمان
📸؛ گزارش تصویری مراسم تولد شهید غلامحسین حسن زاده (گلزار شهدا جوادیه الهیه فلاح) 🔹مراسم شنبه ۲۶ خردادماه علی_زین_العابدین_پور https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/alizynolabedinpor با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
سر تا سر قد و بالای حجاز را نور چکانده بودند. فرزندی از آسمان آمده بود به آغوش مردی آسمانی. مردی در هیبت سی سالگی‌اش رو به قامت مشکی پوش کعبه ایستاده بود؛ و نوزادی به روشنای ماه را به آغوش کشیده بود. بوی قهوه‌ی عربی می‌آمد بوی آفتاب گرم حجاز که بر سر کعبه می‌تازاند، بوی گلاب می‌آمد و عود. ابن‌عبدالله فرزند را به سینه فشرد و به طواف خانه‌ی خدا قدم برداشت. کعبه‌ی تازه ترک برداشته، پیرهن دریده بود و شکافش را به رخ می‌کشید. محمد‌ابن‌عبدالله، گلبرگ تازه شکفته را هفت دور، گردِ کعبه گرداند و در تقابل با شکوه کعبه نشست و او را به زانو نشاند. چقدر زیبا بود، شبیه آب بود و آیینه. دلش برای نگاهش قنج رفت، دوباره سفت در آغوشش فشرد و صورتش را بوسید. عطر آشنایی داشت هرم نفس‌های کوچکش او هم انگار عطر نبی را شناخته بود که این‌گونه سر در آغوشش می‌فشرد. او که بود؟ کعبه را اختصاصی گشوده بودند، و او را به این همه عزت و جلال در دل کعبه جا‌گذاشته بودند حالا تمام حجاز آغوش شده بود، برای ثبت این قاب فرزند فاطمه‌بنت‌اسد در آغوشِ فرزند آمنه آرام گرفته بود؛ کعبه دست برده بود به تماشا و لبخند. در سراسر آن سرزمین عربی ردی از عشق پاشیده بودند. سپرده بودند علی صدایش بزنند.
760_44579593228943.mp3
5.82M
🌸 مطالعه : حکمت‌های شصت‌ودو تا هفتاد‌و‌سه شرح : حکمت 65 _ زیبا و زیبا تر حکمت 66 _ ترس از شکست حکمت 67 _ علامت جاهل و عاقل ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد.
پادکست روز عرفه .mp3
1.83M
پادکست روز عرفه . ‌. راوی: علی زین العابدین پور ✨✨✨✨ ..خدای من! خواندمت، پاسخم گفتی؛ از تو خواستم، عطایم کردی؛ به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛ به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛ به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛ ‌. https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/alizynolabedinpor با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
حال و هوای حاجیان با گره زدن دلهایشان به شهدا از فرسنگ ها فاصله.... مخاطبین گرامی کانال،از حج تمتع👇 سلام شب عرفه جاتون بسیار خالی به اتفاق چند تا از دوستان روایت گری تولد حاج علی رو‌ گوش دادیم از شهدا یاد کردیم ان شالله دستمون رو بگیرن...
با خدیجه خاتون قرار مهمی داشتند. از همان ابتدا قرار گذاشتند هرچه گذشت، بعدِ حرا به خدیجه تعریف کند. حالا آمده بودند برای نماز. وعده‌شان دو نفره بود. اما دائما سر می‌چرخاند، دنبال کسی دیگر بود. اقامه‌ی نماز شروع شد، محمد بود و خاتونش، ایستاده بودند به نماز.  از چنین جایی که آنقدر محمد تماشایی شده بود خدا اعلام کرد تماشای نبی عبادت است. و حالا تمام عرش نشسته بودند به نگاه. کسی آرام اذن ورود خواست اهل اتاق به نماز بودند و عبادت. او وارد شد، همانی بود که نبی دنبالش می‌گشت بالاخره آمد، کودکی های تمام جهان را بگردی به زیبایی کودکی های او نمی یابی. او مشتاق نبی بود و نبی مشتاق او به انتظار و تماشا ایستاد تا نماز پیامبر تمام شود. دست به سینه گذاشت و قامتِ مردانه‌ی کوچکش را خم کرد به احترام خاتون. بعد خود را به آغوش نبی انداخت و رفع دلتنگی کردند هردو. نبی او را در آغوش فشرد و خدیجه خاتون قربان صدقه‌اش رفت. با شیرین زبانی پرسید، به چه کسی سجده کردید؟ نبی لبخندی به چشمانش زد و گفت به همان خدایی که مرا به نام پیامبر خواند و مامورم کرد به پیامبری. علی اما نگاهش درخشید و نفس هایش رنگ عشق گرفت. همان جا بود که به عبادت نشست و ایمان آورد و اسلام را از دست نبی پذیرفت. در سراسر زمین، آن‌روز تنها اهل آن خانه برخاستند به نماز حضرت نبی و بانویش و دوشادوشِ آن ها علی ایستاده بود در قامت ده سالگی‌‌اش. سپرده بودند به اهل آسمان که حالا علی را تماشا کنند.
خودش ایستاده بود به استقبال و به علی هم سپرده بود هرکدام از میهمانانش را اختصاصی تحویل بگیرد. و شخصا خوشآمد بگوید. همه‌ی شان که آمدند، آن ها را با احترام بالای خانه نشاند و خودش پایین نشسته بود علی از آنها پذیرایی کرد و نبی به سخنانشان گوش داد. اما حالا دیگر زمانش بود که از خدایش بگوید، که از شیرین بودنش تعریف کند قرار بود دینش را به آن‌ها هدیه کند و قول دهد که یارشان باشد. به چهره‌هایشان نگریست و نگاهش به چهره‌ای زیبا نشست. قلبش درون سینه‌اش آرام گرفت، او که حضور داشت، خاطرش جمع بود انگار اصل کار او بود. متین و آرام میان جمعیت نشسته بود. یک نگاه به او گرفتن کافی بود تا جان نبی قوت بگیرد. هر بار که نگاه نبی در نگاه علی می‌نشست، رنگ و بوی دیدار نخست را داشت و جان نبی تازه می‌شد. بسم الله را گفت و آغاز کرد از خدا گفت و از اسلام، از عشق گفت و از عشق نگاهش را آرام و خاطر جمع بالا آورد و گفت کسی هست که مرا همراهی کند؟ کسی برخاست و دستش را بالا آورد به ماه می‌مانست و خورشید اما از آسمان بعید است چنین زیبارویی را به خود دیده باشد او نه ماه بود، نه خورشید او خودش بود، علی‌ابن‌ابی‌طالب اجازه گرفت و برخاست به سوگند، گفت که می‌آید با رسول، گفت که هست تا آخرش گفت که مرد این راه است و گفت چقدر عاشق است. نبی نگاه مهربانش را به او داد و گفت که بنشیند. و دوباره کلامش را تکرار کرد. سه بار سخنانش را آرام و شمرده به گوش اهل خانه نشاند و هر سه بار علی بود که تثبیت کرد ولایتش را و هر بار او بود که خودش را در دل نبی بیشتر جا کرد. سیزده ساله بود یا کمتر، اما شیر بود و قدرت، همراهیِ نبی را همین‌قدر از علی هم کفایت می‌کرد. نبی پذیرفت و علی در نوجوانی وارث پیامبر شد. اصلا سپرده بودند تنها علی کنار رسول بماند.
740_44666666654317.mp3
7.98M
یاعلی نام تو بردم‌ نه همی ماند و نه غمی.. 🌸 مطالعه : حکمت‌های هفتادوچهار تا هشتادوپنج شرح : حکمت ۶۸ _ پرحرف نباش حکمت ۶۹ _ نجات از سیل زمانه حکمت ۷۰ _ تاثیرگذاری فرهنگی ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد.
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این‌طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار». با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.» https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/13210196/17354
پیشانی‌اش عرق کرده بود، سر به زیر اما مقتدر آمده بود. آمده بود رو به روی نبی، چهره بر چهره‌ی رسول ایستاده بود به خواستگاری. نگاهش را به چشمان نبی نمی‌گذاشت چهره‌‌اش بالا نمی‌آمد و تنها نوای ذکرش را نسیم می‌آورد. شبیه به کوهی که دستار به سر بسته، دستمالی عربی به کمر بسته بود ردایی زیبا و بلند به تن داشت. نعلین از پا درآورده بود و پا بر روی خانه‌ی رسول گذاشته بود. در دل دختر رسول را می‌خواست، اما زبان جز به تکرار ذکر باز نمی‌کرد. در نگاهش شرم نشسته بود و بی‌قراری. نبی پیش از این خبر داشت. اما خواست علی، خود زبان باز کند به اعتراف. علی آغاز کرد از خودش گفت و از عشق نبی، از خودش گفت و اسلام نبی... از خودش گفت و از خدای نبی! و در آخر آرام و سر به زیر فاطمه را از نبی خواستگاری کرد. نبی اما با صدایی بلند لبخند زد و علی را به آغوش کشید و خطابش کرد جانِ رسول من به رضای خدا، راضی ترینم. با فاطمه سخن می‌گویم، تا خود نظرش را بگوید. علی اما نفسی آسوده کشید و عرق از جبین خشک کرد. زمزمه‌ هایش رنگ و بوی یاس گرفتند. علی خاطرش آرام شد و نبی خاطرش آرام علی پیاده آمده بود و دست خالی تنها یک سپر داشت و یک دِل. هر دو را خرج فاطمه کرد و عاشقانه تصدق نگاهش رفت و صدایش زد، زهرای حیدر. سپرده بودند فاطمه را به جز علی به کسی ندهند.
777_44683694929315.mp3
7.22M
🌸 مطالعه : حکمت‌های هشتادوشش تا نوَد‌ُهفت شرح : حکمت ۷۱ _ صدای‌پای‌مرگ حکمت ۷۲ _ این‌هم‌بگذرد حکمت ۷۳ _ از اولش‌پیداست ‌ شماره "شرح حکمت" طبق نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام میباشد.
گرد هم نشسته بودند.  و با طناب خود روانه‌ی چاه بودند. نشسته بودند به بدخواهی پسر عبدالله. می‌خواستند نابودش کنند تا پیش تر نرفته... گرداگردشان بوی تعفن می‌آمد. تمام تنِ‌شان بوی فاضلاب گرفته بود. عده‌ای از قریش سخن از قتل محمد می‌زدند.  جبرئیل سراسیمه از راه رسید. هرآنچه را شنیده بود به نبی گفت و از جانب خدا فرمان داد که در فلان شبی که قریش نقشه‌ی قتلش را دارد بایست نبی از مکه خارج شود. حضرت رسول، علی را صدا کرد و تمامش را برای او تعریف کرد. نبی درخواستی از علی داشت اما نگران بود، نگران عزیزترینش که در خطر بماند. چشمانش سرریز بی‌قراری بود اما چاره نبود. از علی خواست که جای پیامبر بخوابد و وانمود کند محمد است. نبی گفت از خطر، به علی همه را توضیح داد که احتمالش هست آسیب ببیند. اما علی هرآنچه خطر را، بخاطر نبی می‌پذیرفت. یکدیگر را در آغوش کشیدند و وقت رفتن بود علی پیشاپیش از دوری چند روزه‌اش با نبی ابراز دلتنگی می‌کرد و نبی وعده‌ی دیدار می‌داد. آن شب آمد و علی شال عربی پیامبر را به سر گرفت و جای او خوابید. بستر نبی، بوی عطر می‌داد و گلاب. عده‌ای سرتا پا مسلح آمدند بالای سرش محمد را می‌خواستند اما چهره‌ی ناب علی را در لباس نبی دیدند. چقدر قبای محمد به علی می‌آمد، چقدر علی شباهت داشت به او. خواستند حالا که نبی را از دست داده و علی را گرفتار کرده‌اند کارش را تمام کنند، اما علی وعده‌ی دیدار داشت با نبی. برخاست به دفاع از خود و یکایک‌شان را از تیغ گذراند. سپرده‌ بودند چند روز بعد، نبی در میان غار علی را در سلامت به آغوش کشد و او را کنار خود بنشاند.