eitaa logo
تفسیر المیزان
9.6هزار دنبال‌کننده
210 عکس
43 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰ترجمه آيات سوره از تفسير شریف المیزان 🌺 به نام خداوند رحمان و رحيم. ✅ما اين قرآن عظيم الشان را (كه رحمت واسع و حكمت جامع است ) در شب قدر نازل كرديم1⃣ ✅و تو چه مى دانى شب قدر چيست ؟2⃣ شب قدر (در مقام و مرتبه ) از هزار ماه بهتر و بالاتر است3⃣ ✅در اين شب فرشتگان و روح (يعنى جبرئيل ) به اذن خدا از هر فرمان (و دستور الهى و سرنوشت خلق ) نازل مى شوند4⃣ ✅اين شب رحمت و سلامت و تهنيت است تا صبحگاه5⃣ __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
✅بيان آيات سوره از تفسير شریف المیزان 🌺 🔸اين سوره نزول قرآن در شب قدر را بيان مى كند، و آن شب را تعظيم نموده از هزار ماه بالاتر مى داند، چون در آن شب ملائكه و روح نازل مى شوند، و اين سوره، هم احتمال مكى بودن را دارد، و هم مى تواند مدنى باشد، و رواياتى كه درباره سبب نزول آن از امامان اهل (عليهم السلم) و از ديگران رسيده خالى از تأييد مدنى بودن آن نيست، 🔸و آن رواياتى است كه دلالت دارد بر اينكه اين سوره بعد از خوابى بود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) ديد، و آن خواب اين بود كه ديد بنى اميه بر منبر او بالا مى روند، و سخت اندوهناك شد، و خداى تعالى براى تسليتش اين سوره را نازل كرد (و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حكومت بنى اميه است ). مفاد آيه: (انّا انزلنا فى ليلة القدر) اينست كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
بحث روايتى سوره از تفسير شریف المیزان قسمت 1⃣ در تفسير برهان از شيخ طوسى از ابوذر روايت آورده كه گفت : به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) عرضه داشتم يا رسول اللّه آيا شب قدر شبى است كه در عهد انبياء بوده و امر بر آنان نازل مى شده و چون از دنيا مى رفتند نزول امر در آن شب تعطيل مى شده است ؟ فرمود: نه بلكه شب قدر تا قيامت هست. مؤلف: در اين معنا روايات زيادى از طرق اهل سنت نيز آمده. و در مجمع البيان است كه از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) از شب قدر پرسيدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بيست و يكم و بيست و سوم جستجويش كن. مؤلف: در معناى اين روايات رواياتى ديگر نيز هست، و در بعضى از اخبار ترديد بين دو شب شده، يكى بيست و يكم و ديگرى بيست و سوم، مانند روايتى كه عياشى از عبد الواحد از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده. و از رواياتى ديگر استفاده مى شود كه شب قدر خصوص بيست و سوم است، و اگر معينش نكرده اند به منظور تعظيم امر آن بوده، تا بندگان خدا باگناهان خود به امر آن اهانت نكنند. مؤلف: حديث جهنى كه نامش عبد اللّه بن انيس انصارى بود، از طرق اهل سنت نيز روايت شده، و سيوطى آن را در الدر المنثور از مالك و بيهقى نقل كرده. و در كافى به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام) فرمود: تقدير در نوزدهم و ابرام در شب بيست و يكم و امضا در شب بيست و سوم است . مؤلف: در اين معنا هم روايات ديگرى هست. پس معلوم شد آنچه همه روايات مختلفى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلم) وارد شده در آن اتفاق دارند اين است كه : شب قدر تا روز قيامت باقى است، و همه ساله تكرار مى شود، و نيز ليله القدر شبى از شبهاى رمضان، و نيز يكى از سه شب نوزده و بيست و يك و بيست و سه است. و اما از طرق اهل سنت روايات به طور عجيبى اختلاف دارند كه به هيچ وجه نمى شود بين آنها را جمع كرد، ولى معروف بين اهل سنت اين است كه شب بيست و هفتم است، و در آن شب بوده كه قرآن نازل شده. از خوانندگان محترم هر كه بخواهد آن روايات را ببيند بايد به تفسير الدر المنثور و ساير جوامع حديث مراجعه كند.
🌺بحث روایتی سوره از تفسير شریف المیزان 🔰رواياتى درباره مراد از شفع و وتر، تسميه فرعون به ذى الاوتاد، آورده شدن جهنم، آمدن خدا، و... 🔸در مجمع البيان در تفسير آيه (و الشفع و الوتر) آمده كه بعضى گفته اند منظور از ، خلق است، چون فرموده: (و خلقناكم ازواجا)، و منظور از كلمه ، خداى تعالى است، نقل از ابن عباس و عطيه عوفى و ابى صالح و مجاهد و اين تفسير روايت ابى سعيد خدرى است، از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم. 🔸 بعضى ديگر گفته اند شفع و وتر هر دو نمازند، بعضى شفع و بعضى وترند، و اين روايت ابن حصين است، از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم. 🔸بعضى ديگر گفته اند: شفع، روز عيد قربان، و وتر، روز عرفه است، نقل از ابن عباس و عكرمه و ضحاك و (روايت جابراز رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم هم همين را مى گويد) و علت اينكه روز را شفع خوانده اند اين است كه روز عرفه در حكم نظير ندارد، چون هيچ روزى ديگر مثل آن روز وقوف در عرفات واجب نيست ، ولى روز عيد در حكم، كه همان كوچ كردن است نظير دارد. بعضى ديگر گفته اند شفع روز هشتم ذى الحجه يعنى روز است، و وتر روز عرفه است، و اين معنا از امام باقر و از امام صادق عليهما السلم نقل شده. 🔸مؤلف: سه روايت اول را كه صاحب مجمع البيان از طرق اهل سنت نقل كرده مى توان جمع كرد، و گفت منافاتى بين آنها نيست، چون هر سه در مقام يادآورى بعضى از مصاديق شفع و وتر بوده اند. 🔸شفع حسن و حسين ع و وتر اميرالمؤمنين عليه السلام است و در تفسير قمى درباره  آمده كه دهه ذى الحجه است، و درباره (و الشفع و الوتر) آمده كه دو ركعت شفع و يك ركعت وتر در نماز شب است، و در حديثى آمده كه شفع، حسن و حسين، و وتر امير المؤمنين است، و درباره (و الليل اذا يسر) آمده كه منظور شب جمع است (يعنى شب عيد قربان كه از عرفات به مشعر كوچ مى كنند). و در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام باقر عليه السلام در معناى لذى حجر آمده : يعنى صاحب عقل. 🔸و در كتاب علل به سند خود از ابان احمر روايت كرده كه گفت: از امام صادق عليه السلام معناى آيه و (فرعون ذى الاوتاد) را پرسيدم، عرضه داشتم به چه مناسبت فرعون را صاحب ميخها خواندند؟ فرمود به اين جهت كه او هر گاه مى خواست مردى را شكنجه كند روى زمين مى خوابانيد و دست و پايش را از دو طرف مى كشيد و با چهار ميخ به زمين ميخكوب مى كرد، و بسا مى شد كه اين كار را روى تخته خوابيده انجام مى داد و دست و پاى محكوم را با چهار ميخ بدان مى كوبيد و سپس به همان حال رهايش مى كرد تا بميرد، و بدين جهت خداى تعالى او را صاحب ميخ ‌ها خواند. 🔸و در مجمع البيان در ذيل آيه (ان ربك لبالمرصاد) آمده كه از على عليه السلام روايت شده كه فرمود: معنايش اين است كه پروردگار تو قادر است جزاى مردم نافرمان را بدهد. مؤلف: بناى روايت بر اين است كه عبارت آيه را استعاره تمثيلى بگيرد، و نيز در همان كتاب است كه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: مرصاد پلى است بر صراط كه هيچ بنده اى نمى تواند با داشتن مظلمه اى از ديگرى از آن پل بگذرد. و از غوالى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه در تفسير آيه (و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه ) فرمود: يونس يقين داشت بر اينكه خدا رزقش را تنگ نمى گيرد، و كلمه  در اين آيه به معناى يقين است، و  به معناى تنگ گرفتن رزق است، مگر نشنيدى كلام خدا را كه فرمود:  (و اما اذا ما ابتليه ققدر عليه رزقه )، كه در اينجا نيز معناى  تنگ گرفتن معيشت است. و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام) آمده كه در تفسير آيه (كلا اذادكت الارض دكا دكا)، فرمود يعنى وقتى كه زمين زلزله شود. 🔸و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از على بن ابى طالب روايت آورده كه گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: آيا تفسير اين آيه را كه مى فرمايد: (كلا اذا دكت الارض... و جى ء يومئذ بجهنم ) را مى دانيد؟ آنگاه فرمود: چون روز قيامت شود جهنم به وسيله هفتاد هزار زمام، به دست هفتاد هزار ملك رانده مى شود، و او سركشى مى كند، و اگر خداى سبحان او را كنترل نكند آسمانها و زمين را مى سوزاند. 🔸ادامه🔰
⏮ادامه🔰 🔸و اما روحى كه متعلق به انسان مى شود از آن تعبير كرده به (من روحى - از روح خودم )و يا (من روحه - از روح خودش)، و در اين تعبير كلمه را آورده كه بر مبدئيت دلالت دارد، و نيز از تعلق آن به بدن انسان تعبير به نفخ كرده، و از روحى كه مخصوص به مومنينش ‍ كرده به مثل آيه (و ايدهم بروح منه) و يا تعبير نموده و در آن حرف را بكار برده كه بر سببيت دلالت دارد، و روح را تأييد و تقويت خوانده، و از روحى كه خاص انبيائش كرده به مثل جمله (و ايدناه بروح القدس) تعبير نموده، روح را به كلمه اضافه نموده كه به معناى نزاهت و طهارت است، و اين را هم تأييد انبياء خوانده. 🔸و اگر آيه سوره را ضميمه اين آيات كنيم معلوم مى شود نسبتى كه روح مضاف در اين آيات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتى است كه افاضه به مفيض و سايه به چيزى كه به اذن خدا صاحب سايه شده است دارد. 🔸و همچنين روحى كه متعلق به ملائكهاست، از افاضه روح به اذن خداست، و اگر در مورد روح ملك تعبير به تأييد و نفخ نفرموده، و در مورد انسان اين دو تعبير را آورده ، در مورد ملائكه فرموده: (فارسلنا اليها روحنا) و يا فرموده: (قل نزله روح القدس ) و يا فرموده: (نزل به الروح الامين ) براى اين بود كه ملائكه با همه اختلافى كه در مراتب قرب و بعد از خداى تعالى دارند، روح محضند، و اگر احيانا به صورت جسمى به چشم اشخاصى در مى آيند تمثلى است كه به خود مى گيرند، نه اينكه به راستى جسم و سر و پايى داشته باشند، همچنان كه مى بينيم در داستان مريم عليهاالسلام مى فرمايد: (فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا) (ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم، واو در برابر وی به صورت بشری تمام عیار مجسم شد) و ما در سابق يعنى در ذيل همين آيه بحثى درباره تمثيل داشتيم. 🔸به خلاف انسان كه روح محض نيست بلكه موجودى است مركب از جسمى مرده، و روحى زنده، پس در مورد او مناسب همان است كه تعبير به نفخ (دميدن ) بكند، همچنان كه در مورد آدم فرمود: (فاذا سويته و نفخت فيه من روحى ) . 🔸و همانطور كه اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبير مختلف شود، و در مورد فرشته به نفخ تعبير نياورد، همچنين اختلافى كه در اثر روح يعنى حيات هست كه از نظر شرافت و خست مراتب مختلفى دارد، باعث شده كه تعبير از تعلق آن مختلف شود، يكجا تعبير به نفخ كند، و جاى ديگر تعبير به تأييد نمايد، و روح را داراى مراتب مختلفى از نظر اختلاف اثرش بداند. 🔸آرى يك روح است كه در آدميان نفخ مى شود، و درباره اش مى فرمايد: (و نفخت فيه من روحى )، و روحى ديگر به نام روح تاءييد كننده است، كه خاص مؤمن است، و در باره اش فرموده: (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه) كه از نظر شرافت در ماهيت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شريف تر و قوى تر از روحى است كه در همه انسانهاى زنده است، به شهادت اينكه در آيه زير كه در معناى آيه سوره مجادله است مى فرمايد: (او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها)(آیا کسی که مرده بود، وما او را زنده کردیم، وبرایش نوری قرار دادیم، تا با آن در بین مردم مشی کند،ودر مثل کسی است که در ظلمت های بسیار قرار گرفته،وخارج شدن از آن برایش نیست) . 🔸ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه مؤمن را زنده به حياتى داراى نور دانسته، و كافر را با اينكه جان دارد مرده و فاقد آن نور مى داند، پس معلوم مى شود مؤمن روحى دارد كه كافر آن را ندارد، و روح مؤمن اثرى دارد كه در روح كافر نيست. 🔸از اينجا معلوم مى شود روح مراتب مختلفى دارد، يك مرحله از روح آن مرحله اى است كه در گياهان سبز هست، و اثرش اين است كه گياه و درخت را رشد مى دهد، و آيات داله بر اينكه زمين مرده بود، و ما آن را زنده كرديم درباره اين روح سخن مى گويد. 🔸مرحله اى ديگر از روح آن روحى است كه به وسيله آن انبيا تأييد مى شوند، و جمله (و ايدناه بروح القدس ) از آن خبر مى دهد، و سياق آيات دلالت دارد بر اينكه اين روح شريف تر است و مرتبه اى عالى تر از روح انسان دارد. 🔸و اما آيه (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق )( روح را از عالم امر خود بر هر کس از بندگانش بخواهد القا می کند. تا او مردم را از روز تلاقی بیم دهد) و آيه (و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا)(واین چنین وحی کردیم به سوی تو روحی را از عالم امر خود) هم مى تواند باروح ايمان تطبيق شود، و هم با روح القدس و خدا داناتر است. 🔸اين را هم يادآورى كنيم كه ما در تفسير هر يك از اين آيات كريمه مطالبى در باره روح گذرانديم كه به درد اينجا مى خورد. ______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 0⃣2⃣تا3⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰أَ لَمْ نخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ... فَنِعْمَ الْقَدِرُونَ0⃣2⃣تا3⃣2⃣ 🔸استفهام در اين آيه انكارى است، و كلمه مهين به معناى آبى خواراست، كه خودش نمى تواند خود را نگه دارد، و مراد از آن نطفه است، و مراد از مكين محفظه رحم است، و منظور از معلوم مدت حمل است. 🔸و فعل از باب قدر به معناى اندازه گيرى است، و حرف براى تفريع قدر بر خلق است، و معنايش اين است كه: ما شما را خلق كرديم و حوادثى كه بعدها بر سرتان مى آيد و اوصاف و احوالى كه در آينده به خود مى گيريد همه را معين و تقدير كرديم. خلاصه هم خلقتان كرديم، و هم حوادثى كه در طول زندگى برايتان پيش مى آيد معين كرديم، يكى عمرش طولانى و ديگرى كوتاه شد، يكى قيافه اش ‍ زيبا و ديگرى زشت شد، يكى سالم و ديگرى مريض شد، و همچنين از نظر رزق و چيزهاى ديگر. 🔸بعضى احتمال داده اند كه: جمله قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد، و مراد اين باشد كه ما بر همه اينها تواناييم. ولى وجه قبلى وجيه تر است. 🔸و معناى آيه اين است كه: ما شما را از آبى پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريده ايم، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ كه همان رحم مادران باشد جاى داديم، و تا مدتى معلوم كه همان مدت حمل باشد در آنجا نگه داشتيم، پس ما همه اين حوادث و صفات و احوال را كه با هستى شما ارتباط دارند تقدير كرديم، و چه خوب مقدرى هستيم ما. 🔸در اين آيات و اينكه مضمونش حجتى بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت است، نظير آن بيانى كه در آيات سابق داشتيم جريان دارد. و همچنين در اينكه اين حجت نامبرده حجت بر تحقق يوم الفصل نيز هست، چون ربوبيت اقتضاى آن دارد كه مربوبين در برابر ساحتش خضوع كنند، و اين خضوع همان گرويدن به دينى است كه مربوب را مكلف به تكاليفى مى كند، و تكليف هم جز بر دائر كردن جزا در برابر اطاعت و عصيان تمام نمى شود، و روزى كه مكلفين در آن روز به جزاى اعمال خود مى رسند، همان يوم الفصل است. ______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 8⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ8⃣1⃣ 🔸تفکیر که مصدر است به معنای اندیشیدن است و تقدیر که مصدر است به معنای اندازه گیری و سنجیدن است و تقدیر از روی تفکیر به معنای آنست که چند معنا و چند وصف را در ذهن بچینی یعنی آنها را در ذهن جابجا کنی یکی را بگذاری و دیگری را برداری تا از ردیف شدن آنها غرض مطلوب خود را نتیجه،بگیری ولید بن مغیره همه در این اندیشه بود چیزی بگوید که با آن گفته دعوت اسلام را باطل،کند و مردم معاند مثل خودش آن گفته را به پسندند پیش خود فکر کرد آیا بگوید این قرآن شعر است یا بگوید کهانت و جادوگری است؟ آیا بگوید هذیان ناشی از جنون است یا بگوید از اسطوره ها و افسانه های قدیمی بعد از آنکه همه فکرهایش را کرد اینطور اندازه گیری کرد که بگوید قرآن سحری از کلام بشر است چون بین زن و شوهر و پدرو فرزند جدایی می اندازد. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه9⃣4⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰انا كل شى ء خلقناه بقدر9⃣4⃣ 🔸كـلمـه (كـل شـى ء) - بـا فـتـحـه لام - مـنـصـوب بـه فـعـل مـقـدر اسـت، فـعـلى كـه جمله  بر آن دلالت مى كند، و تقدير كلام (انا خـلقنا كل شى ء خلقناه) است، و جمله  متعلق است به جمله ، و باء آن مصاحبت را مى رساند. و مـعـناى آيه اين است كه: ما هر چيزى را با مصاحبت قدر (توام با اندازه گيرى ) خلق كرديم. وجه اينكـه در تـعـليـل مـعـذب سـاخـتـن مـجـرمـين فرمود: ما هر چيز را به آفريديم و قـدر هـر چـيـز عبارت است از مقدار و حد و هندسه اى كه از آن تجاوز نمى كند، نه از جهت زيـادى و نـه از جـهـت كمى، و نه از هيچ جهت ديگر، خداى تعالى در اين باره مى فرمايد: (و ان مـن شـى ء الا عـنـدنـا خـزائنـه و مـا نـنـزله الا بقدر) معلوم پس براى هر چيزى در خلقتش حدى است محدود، كه از آن تجاوز نمى كند، و در هستيش صراطى است كشيده شده كه از آن تخطى نمى كند، و تنها در آن راه سلوك مى نمايد. و آيـه مـورد بـحـث در مـقـام تـعـليـل عـذاب مـجـرمـيـن در قـيـامـت اسـت كـه دو آيـه قـبـل از آن سـخـن مـى گفت، گويا شخصى پرسيده : چرا كيفر مجرمين ضلالت و سعير در قـيـامـت و چـشـيـدن مس سقر، شد؟ در پاسخ فرموده : براى اين ما هر چيزى را به قدر خلق كـرده ايـم، و حـاصـلش ايـن اسـت كه : براى هر چيزى قدرى است، و يكى از قدرها كه در انـسـان مـعين شده اين است كه خداى سبحان او را نوعى كثير الافراد خلق كرده، طورى خلق كرده كه با ازدواج و تناسل، افرادش زياد شود، و نيز مجبور باشد در زندگى دنيائيش اجتماعى زندگى كند، و از زندگى دنياى ناپايدارش براى آخرت پايدارش زاد و توشه جـمـع كـنـد، و نـيـز يـكـى ديـگـر از قـدرها اين است كه در هر عصرى رسولى سوى ايشان بـفـرسـتـد، و بـه سـوى سـعـادت دنـيـا و آخـرت دعـوتـشـان كـنـد، هـر كـس دعـوت آن رسـول را بـپـذيـرد رسـتـگـار گـردد و سـعـادتـمـنـد شـود، و داخـل بـهـشت و در جوار پروردگارش قرار گيرد، و هر كس آن را رد كند و مرتكب جرم شود در ضلالت و آتش قرار گيرد و ايـن اشتباه است كه بعضى پنداشته اند كه : به اين نحو جواب دادن مصادره به مطلوب (و عـيـن ادعـا را دليـل قـرار دادن ) اسـت، كـه در قـواعـد اسـتـدلال مـمـنـوع اسـت، بـيـان ايـن مـصـادره چـنـيـن اسـت كـه سـوال از ايـن كـه چـرا خـداوند ايشان را خاطر جرائمشان با آتش كيفر مى دهد؟ كه در حقيقت سـوال از عـلت چـنـيـن تـقـديـر اسـت، در مـعـنـا ايـن اسـت كـه سـوال شده باشد: چرا خداوند مجازات با آتش را براى مجرمين تقدير كرد؟ و معناى جواب عين همين سوال است، چون مى فرمايد: خدا آتش را براى مجازات مجرمين مقدر كرده. و يـا مـعـنـاى سـوال ايـن اسـت كـه : چـرا خـدا مـجـرمـيـن را داخـل آتـش مـى كـنـد؟ و مـعـنـاى جـواب ايـن اسـت كـه : بـراى ايـن كـه خـدا آنـان را داخـل آتـش مـى كـنـد، و ايـن هـمـان مـصـادره و عـيـن مـدعـا را دليل و عين سوال را جواب قرار دادن است. اعمال ما تابع قواعد كلى و ضوابط عمـومـى مـنـتـزع از خـارج اسـت ولى اعمال خداوند علتى جز مشيت او ندارد و بيان خطا بودن اين پندار اين است كه : بين كارهاى ما و كارهاى خداى تعالى فرق هست، مـا در كـارهـاى خـود تـابـع اصـول و قوانين كليه اى هستيم كه از عالم خارج و وجود عينى مـوجـودات انـتـزاع شـده، و ايـن قـوانـيـن حـاكـم بـر مـا هـسـتـنـد، و اراده و افـعـال مـا را محكوم خود دارند، اما وقتى به علّت گرسنگى، غذا و به علّت تشنگى، آب مـى خـوريـم، مـنـظـورمـان از خـوردن سـير شدن، و از نوشيدن سيراب شدن است چون اين قـانـون كـلى را از خـارج گـرفـتـه ايم، غذا خوردن انسان را سير مى كند، و آب نوشيدن سـيـرابـى در پـى دارد، و وقـتـى هـم بـپرسيم چرا مى خورى جواب همين خواهد بود كه مى خواهم سير شوم. و كوتاه سخن اين كه : افعال ما تابع قواعدى كلى و ضوابطى عمومى است، كه از وجود خـارجـى انـتـزاع مـى شـود، و امـا افـعـال خـداى تـعـالى ايـنـطـور نـيـسـت، بـلكـه فـعـل او عـيـن وجـود عـيـنـى خـارجـى اسـت، و اصـول و ضـوابـط كـلى عـقـلى از فعل او گرفته مى شود، و بعد از فعل او است. و خـلاصـه بـعـد از آنـكـه خـدا عـالمـى آفـريـد، و نظامى در آن جارى ساخت، ما از آن نظام قـوانـيـنـى كـلى اتـخـاذ مـى كـنـيـم، پـس قـوانـيـن مـا بـعـد از فـعـل خـدا و مـحـكـوم بـه حـكـم خـدا اسـت، نـه ايـن كـه آن ضـوابـط و قـوانـيـن حـاكـم بـر فـعـل خـدا، و جـلوتـر از آن بـاشـد، و بـه هـمـيـن جـهـت اسـت كـه فـرمـوده : (لا يـسـئل عـمـا يـفـعـل وهـم يـسـئلون ) و نـيـز فـرمـوده: (ان اللّه يفعل ما يشاء) و نيز فرموده: (الحق من ربك ). 🔹ادامه دارد...👇
🌺بحث روایتی آیات3⃣4⃣الی5⃣5⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بحث روايتى 🔸(رواياتى درباره قدر و اينكه قدريه - منكران قدر - مجوس اين امتند و...) در كمال الدين به سند خود از على بن سالم از امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت: از حـضـرتـش پـرسـيـدم: آيـا افـسـون مـى تـواند چيزى از قدر را دفع كند؟ فرمود: خود افسون نيز از قدر است. و فـر مـود: قـدريـه، مـجـوس ايـن امـتـند، همان كسانى هستند كه خواستند خدا را به عدالت بستايند، او را از سلطنتش عزل كردند (و قدرتش را محدود ساختند)، درباره همينها بود كه آيـه (يـوم يـسـحـبـون فـى النـار عـلى وجـوهـهـم ذوقـوا مـس سـقـر انـا كل شى ء خلقناه بقدر) نازل گرديد. مؤلف: منظور از  كسانى هستند كه منكر قدرند، و اين مسلك معتزله است، كه قائل به تفويضند (مى گويند خدا بعد از خلقت ديگر دخالتى در امور عالم ندارد)، و اين كـه فـرمـود: قـدريـه، مـجـوس ايـن امـتـنـد بـديـن جـهـت اسـت كـه قدريه مى گويند: خالق افـعـال اخـتـيـارى انـسـانـهـا خـود انـسـانـهـايـنـد، و خدا خالق چيزهاى ديگر است، در نتيجه قائل به دو اله شدند، همان طور كه مجوس قائل به دو اله بودند، يكى خالق خير و يكى هم خالق شر. و اين كه فرمود: (خواستند خدا را به عدالت بستايند او را از سلطنتش خارج كردند)، از ايـن نـظـر بـود كـه قـدريـه بـراى فـرار از جبر كه منافات با عدالت دارد و به منظور اثـبـات عـدالت خدا سلطنت او را نسبت به اعمال اختيارى بندگان سلب كردند و گفتند: هيچ رابطه اى ميان افعال بندگان و خدا وجود ندارد. و ايـن كـه فـرمـود: (آيـه مـذكـور دربـاره آنان نازل شده...) منظور اين بوده كه آيات مـذكـور نـسـبـت بـه ايـن قـوم هـم صـادق اسـت، نـه ايـن كـه آيـات دربـاره ايـشـان نازل شده باشد، و ايشان مورد نزول آنند، براى اين كه در تفسير آن توجه فرموديد كه گـفـتـيـم بـيـان آيه از نظر سياق بيانى است عمومى، البته در اين باره كه آيات مذكور دربـاره قـدريـه نـازل شـده بـه جز روايت بالا رواياتى ديگر نيز هست، كه از امام ابى جـعـفـر بـاقـر و امـام صـادق (ع) و نـيـز از طـرق اهـل سـنـت روايـاتـى در ايـن مـعـنـا از ابـن عـبـاس و ابـن عـمـر و مـحـمـد بـن كـعـب و ديـگـران نقل شده. و در الدر المـنـثـور اسـت كـه احـمـد از حـذيـفـه بـن يـمـان روايـت كـرده كـه گـفـت : رسـول خـدا فرمود: براى هر امتى مجوسى و مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى در كار نيست.... مؤلف: ايـن روايـت را صـاحب ثواب الاعمال به سند خود از امام صادق (ع) از آباى گرامى اش از على (ع) روايت كرده ولى عـبارت آن چنين است: براى هر امتى مجوسى است، و مجوس امت كسانيند كه مى گويند قدرى در كار نيست. و نيز در همان كتاب است كه : ابن مردويه به سندى كه از ابن عباس روايتش كرده آمده كه گـفـت: رسول خدا (ص) فرمود: منظور از كلمه  فضا و وسعت است، نه نهر آب. و نـيـز در هـمـان كـتاب آمده كه ابو نعيم از جابر روايت كرده كه گفت : روزى در وقتى كه رسـول خـدا (ص) در مـسـجـد مـديـنـه (نـشسته) بود بعضى از اصحابش سخن از بهشت به ميان آوردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: اى ابـا دجـانـه مـگـر مـتـوجه نشده اى كه هر كس ما را دوست بدارد و با محبت ما آزمايش شده بـاشد خداى تعالى او را با ما محشور خواهد كرد؟ آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر). و در كـتـاب روح المـعـانى در ذيل جمله (فى مقعد صدق...) گفته : جعفر صادق (رضى اللّه عـنه) در اين باره فرموده: معناى اين كه خداى تعالى در اين آيه مكان و مجلس را با كـلمـه  سـتـوده ايـن اسـت كـه : در آن مـجـلس بـه جـز اهل صدق كسى نخواهد نشست. گفتارى پيرامون قدر (و اينكه مقصود از آن هندسه و حد وجودى هر چيز است) كـه عـبـارت اسـت از هـنـدسه و حد وجودى هر چيز، از كلماتى است ذكرش در كلام خـداى تـعـالى مـكـرر آمـده، و غـالبـا در آيـاتـى آمده كه سخن از خلقت دارد، از آن جمله آيه شريفه (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) است كه ترجمه اش در خـلال هـمـيـن فـصـل گـذشـت، و از ظـاهـر آن بـر مـى آيـد كـه قدر، امرى است كه جز با انزال از خزائن موجود نزد خداى تعالى صورت نمى گيرد، و اما خود خزائن كه ناگزير از ابـداع خـداى تـعـالى اسـت مـحـكـوم بـه قـدر نـيـسـت، چـون گـفـتـيـم تـقـديـر مـلازم با انـزال (هـر چـيزى كه از خزانه غيب خدا نازل و در خور عالم ماده مى گردد بعد از تقدير و اندازه گيرى نازل مى شود)، و نازل شدن عبارت است از همان درخور گشتن براى عالم ماده و مشهود، به شهادت اينكه تعبير به انزال، همواره درباره موجودات طبيعى و مادى بكار مى رود، مثلا مى فرمايد: (و انزلنا الحديد) و يا مى فرمايد: (و انزل لكم من الانعام ثمانيه ازواج ). 🔹ادامه دارد...👇