زندگى با قرآن
٢٩ آبان ۱۴۰۲
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»
از ظاهر اين آيات میتوان اينگونه حدس زد كه مسجد الاقصى و سرزمينهاى اطرافش و حوادثى كه حول آن رخ میدهد، در سرنوشت و تاريخ جهان و بشريت جايگاه و اثر ويژه و ماندگارى دارند.
اين كه پيامبر اسلام(ص)، بنده خاص پروردگار كه در سرزمينى ديگر، در جوار مسجدالحرام زندگى میكند، در سيرى باطنى و شبانه به مسجدالاقصى میرود، نشان دهنده جايگاه ويژه آن است كه سير پيامبر(ص) هم بايستى در آنجا انجام گيرد!
تاكيد بر اين كه حول مسجدالاقصى، بركتهاى ويژهای است، نشان میدهد كه اين بركتها بايد در سرنوشت بشريت اثرگذار باشند؛ نعمتها و نزولات خاص الهى كه براى انسان و هدايت او هستند، بايد از اين سرزمينهاى اطراف مسجدالاقصى، به بشريت برسد.
اين كه پيامبر اسلام(ص) براى ديدن آيات الهى، در سيرى باطنى و شبانه به اين سرزمينها میرود، همراه با تاكيد خداوند بر دو صفتى است كه اينجا ذكر شده؛ «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ».
بعلاوه، پر حادثهترين قوم جهان به ظاهر آيات، يعنى بنى اسرائيل در اين جا مستقر هستند. حوادثى كه براى آنها رخ میدهد و دو وعدهای كه خداوند به آنها میدهد، و بالا و پايين شدنى كه اين قوم در اين سرزمين دارند نيز خاطرنشان شده و پروردگار میفرمايد؛
«وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا»
دوبار در اين سرزمين، سركشى و طغيان میكنيد...
و در مورد حوادثى كه هر بار بر سرشان میآيد، میفرمايد؛
«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ ۚ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا»
... جنگجويانى را بر شما مسلط و حاكم كرديم
«ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا»
باز شما را برگردانديم و موقعيتى بهتر از قبل به شما ارزانى داشتيم...
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا»
«... وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ...»
اگر به فساد برگرديد ما هم بر میگرديم...
اين كه در مقابل اينها، گروه مومنانى هستند كه پيوسته در سرنوشت جهان اثرگذارى دارند، شايد براى ما حاوى اين درس باشد كه اين، سرنوشت و وضعيت ما در درون خودمان است!
همان چيزى را كه اكنون در شرايط بيرونى میبينيم، گويا در درون ما جريان دارد؛ در حصر و محاصره قوم طغيانگر هستيم. خدا و اهل بيت(ع) و حضرت صاحب(عج) كه خليفه الهى بر زمين است، پيوسته از ما میخواهند كه از اين شرايط حصر خود، كه در اثر قواى طغيانگر درون و بيرون ماست، بيرون آييم.
اين طغيان فقط توسط بنى اسرائيل، مستكبران جهان و مترفين نيست. چيزى كه براى آنها امكان فراهم میكند، طغيانى است كه درون هر كدام از ما حاكم است. اگر اين طغيان درونى و وجودى نباشد، هرگز طغيان بيرونى، امكان غلبه بر جهان و مسجد الاقصى پيدا نمیكند و شرايطى كه شاهد هستيم محقق نمیشود!
ما همانقدر كه در درونمان طغيانگر هستيم، همان قدر هم در مقابل اين طغيان، برخوردار از هدايت الهى هستيم؛ «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».
اين حصر، پيش از آن كه در مورد مسجد الاقصى باشد، در مورد سرزمين و مسجد درونى ماست و ما موظفيم براى غلبه بر اين طغيان درونى، مبارزه كنيم و همه تلاش و كوشش خود را به كار ببريم.
همانطور كه مشاهده میكنيم در شرايط بيرونى، كمبود امكانات رفاهى و پزشكى و هزاران مشكل ديگر نمودار هست، در درون ما هم همين حقيقت در جريان است، اگرچه كه غافل هستيم!
نيروهاى فاسد و طغيانگر درونى همين فشار، قحطى و كمبود امكانات را براى ما برپا كرده اند و ما بدون استقامت، حركت و قيام لله به نتيجه نمیرسيم.
ما بايستى با حركت به سمت حضرت صاحب الزمان(عج) كه خليفه الهى بر روى زمين هستند، براى آزادى مسجد درونىمان قيام كنيم؛ چه با حركتهاى شبانه و سحرگاهى به سمت مسجد درونىمان، چه با حركت روزانهای كه به تلاش و كوشش و توان انسان مربوط میشود. بايد اين حركتها را تا پيروزى كامل ادامه دهيم و هر كس در اين حركت پيشتازتر است، به خداوند نزديكتر و در اين مسجد، مقيمتر است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
٦ آذر ۱۴۰۲
«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
مسيرى كه انسان بايد بپيمايد، آشكار، واضح و روشن است. آنچه او را دچار ترديد، ناراحتى، ضعف، ناپايدارى و تشتت میكند، اين است كه از اين مسير مستقيم روى میگرداند! بهجاى اينكه، آنچه را در دنيا و آخرت میطلبد روشن و واضح ببيند و به سمتش برود و آنچه كه در مشتش هست را استفاده كند، اينها را فراموش میكند و به سمتى ديگر میرود؛ به سمت افكار دور و دراز، آرزوهاى بلند، اميال شهوانى باطل، هواهايى كه ناشى از ضعف و اراده و بىتصميمی است، نگاه كردن به ديگران، گرفتار حب و بغض بودن، گرفتار مسائلى بودن كه به درد دنيا و آخرتش نمیخورد...
خداوند كه از وراى همه ما و نزديكتر و بهتر از همه ما، بر همه چيز بيناست و از مادر به ما مهربانتر است، از روى حسرت فرياد میزند كه: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» به كجا میرويد؟!
اين همه نعمت آسمانى و زمينى، دنيايى و آخرتى، جلوى روى شماست، اما شما به جايى میرويد كه هيچ منفعتى برايتان ندارد!
وقتى همه چيز آنقدر روشن و واضح است و خداوند به فكر شماست و قرآنى در اختيارتان است كه همه چيز در آن هست و قسمهاى شديد ياد شده؛
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ
الْجَوَارِ الْكُنَّسِ
وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»
به اينكه «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ»
اين نعمتها و هدايتهايى كه پيش روى شماست و سمبل اعلاى آن قرآن است، كلامیاست از فرستاده اى كريم و بزرگوار.
«ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»
كسى كه نزد كائنات و مركز آن، جايگاه، مقام و منزلتى عظيم دارد و فرشتگان و قواى آسمان و زمين، وى را اطاعت میكنند.
«وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»
كسى كه اين هدايتها را براى شما میآورد دیوانه نیست و هدايتهايى كه هر لحظه به سمت شما میآيد، ديوانگى نيست. درست است که ما در ظاهر، هيچوقت به اينها استناد ديوانگى نمیدهيم، اما در عمل آنقدر از آنها فاصله داريم و منكر هستيم كه گويا به جنون متهمشان میكنيم!
«وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»
خداوند و كائنات و آسمان و زمين و پيامبر(ص) و هر چه كه در اين جهان براى ما میتواند برسد، بخل نسبت به هدايت و دنيا و آخرت شما ندارند. با اين همه به كجا میرويد؟! «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»
همه اين هدايتها وسيلهاى است براى همه جهانيان و هیچ استثنايى در کار نيست، بلكه این، شما هستی كه درحاليكه راه آشكارى پيش رويت باز است، فكر میكنى راه را گم كردهاى! همه عالميان، هر انسانى، با هر ايدهاى، با هر مقدار از شقاوتى كه بر قلبش حاكم شده است، با قلب سياه، با گناه و دورى، هر كسى كه هستى، يكى از اين عالَمين هستى و اين هدايتها، ذكر و يادآورى براى توست...
اما به يك شرط، «لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
براى كسى كه واقعا در طلب راه رفتن است و دنبال فراموشى و ترك آن و پرداختن به توهمات، تخيلات، اعتباريات، تقليدهاى كوركورانه، اضطراب هاى اجتماعى و گرفتارى در تشتتها نيست.
«وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
اين كه تا اينجا آمدى و اينلحظه به دنبال هدايتى هستى و چنين ميلى در تو ايجاد شده است، بدون كمك خداوند و همه كائنات امكان نداشته است! پس از اين هم، راه آشكار و واضح است و براى تو قابل پيمودن. اگر غير از اين بود، هرگز تا اين نقطه نمیتوانستى بيايى. اكنون نيز مسير همينقدر روشن و آماده است، فقط بايد حركت كنى و هيچ مشكلى در كار نيست؛
«لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
كسى كه میخواهد اين راهِ باز و آشكار و شفاف را بپيمايد، براى خود، حقهبازى نمیكند، دروغ نمیگويد، خود را فريب نمیدهد. هركس اين ميل را داشته باشد، مسير برايش آشكار است و بهمحض تصميم گرفتن، قدم بر میدارد و آن قدم او را به مطلوب میرساند و فاصلهاى هم بين اينها نيست، بر هم منطبق هستند...
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
١٣ آذر ۱۴۰۲
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
در مسيرى كه انسان در جهت حق، احياى انسانيت و فضيلتهاى انسانىاش میرود، نااميدى و يأس از خوب شدن، انسان را آزار میدهد.
اين یأس و نااميدى، هميشه ناشى از ضعف انسان نيست بلكه گاهى ناشى از قوت انسان است؛ قوتِ ديدن معايب و نقصهايش كه سرتاسر زندگىاش را فراگرفته است.
اينكه میبيند زمان زيادى از عمرش گذشته است، فرصتش اندك است و هواهاى نفسانى بر او حاكم است.
تنها چيزى كه در اين حالت به انسان اميد میدهد و به او كمك میكند كه به نقاطى برسد كه در آرزو و رؤياى آن است، خيرى است كه از انسان صادر میشود. اما او هرگز نمیتواند صرفا با اين خيرى كه انجام میدهد، بر نااميدي ها و معايب خود پيروز گردد، بلكه لطف خداوند است كه در مقابل هر خيرى، كثيرى از خيرات را بر روح و روان او میريزد؛
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...»
چيزى كه در مقابل حسنه و قدم كوچك انسان به او داده میشود، به مراتب و صدها و هزاران برابر، بالاتر از چيزى است كه خود انسان انجام میدهد، بلكه از جنسى ديگر است و قابل مقايسه نيست!
عملى كه ما انجام میدهيم محدود و اندك است و تحفه ناچيزى است كه با ظرف كوچك، همتى كم، اراده اندك و با نهايت قصور و تقصير انجام میگيرد. اما آنچه كائنات، خداوند و اهل بيت(ع) به ما ارزانى میكنند، جنسى متفاوتى دارد و به مراتب بالاتر است. حقيقتى است كه به انسان ارزانى میشود و انسان را از سيئات وسيعش نجات میدهد؛ سيئاتى كه انسان هر قدر زحمت بكشد، هرگز نمیتواند بر آنها غلبه پيدا كند. غلبه بر اينها از طريق لطف خداوند است؛ لطف خداوند هم اينگونه است كه وقتى بهانه اى از حسنات، توبه اى اندك، بازگشتى كوتاه، عملى كوچك، نيتى خير، قدمیكوتاه و نگاهى به آسمان و روشن شدن شعله ى آهى در قلب انسان حاصل شود، آثارش آسمان و زمين را فرا میگيرد!
برای كسى كه به اين خير توجه میكند و نيتى در راه خير دارد، با قدمی اندك، ترس و وحشتى كه در آن جهان بر انسان عارض میشود و نهايت و مجموعه اى است از ترسهايى كه سمبلش در اين جهان هست، به احساس امنيت و ايمنى میرسد؛
«...وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
اين امنيت و احساس بى هراسى و راحتى كه بر روح انسان ريخته میشود، هرگز از جنس آن حسنه اندكش نيست، از جنس خير كثير الهى است.
همانطور كه معكوسش هم همين گونه است؛
«وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
وقتى انسان عملى بد مرتكب میشود، گويا روبروى آتش ايستاده است. آتش حقيقى و نهايى گرچه در قيامت است، اما در همين عالم هم اگر كسى، لحظه اى توجه كند، آن آتش را روبروى خود میبيند.
«... هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ اين آتش چيزى نيست جز عمل خودِ انسان.
اما اين هراس، ناراحتى و آتشى كه مقابل انسان، ديده میشود، با لحظه اى توجه، يك سر برگرداندن، يك نيت، قدم، قلب شكسته و شعله آه از سوى انسان، به چنان پاداش و نتايجى میرسد كه به او احساس ايمنى میدهد و خير كثير غير قابل مقايسه با عمل خودش را نصيبش میكند.
اين حقيقتِ مسيرى است كه در اين جهان براى انسان مثل شاهراهى آماده و مهياست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
٢٧ آذر ۱۴۰۲
«امْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»
انسانی که در مسیرش، در جهت هدایت الهی، رسیدن به فضایل انسانی، حقیقت و هویت انسانی خود حرکت میکند، همه آن چیزی که برایش رخ میدهد، ناشی از انتخاب اوست. در راه این انتخاب، باید از محدودیتها و زندانهای تنگ مادی خارج شود، چشمش را از محدودیتها برداشته و افقهای دور دست را به نظاره بنشیند. این شکستن زندانهای تنگ یا به اختیار خود اوست یا بدون اختیار او؛ اما در هر حال همان چیزی است که او، خود انتخاب کرده است. انسانی که در اثر انتخاب خود، در این مسیر میافتد، باید بتواند در مسیرش برود و حرکت کند. انسان، در حالیکه آن انتخاب حقیقی را انجام داده، وقتی در این جهان پای میگذارد، فکر میکند که استثناست؛ وقتی مشکلات دیگران را میبیند، تصور میکند همه اینها متعلق به دیگران است!
«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ»
آیا فکر میکنید که به آن جنت، بهشت و مرتبه روحی، انسانی و الهی که به دنبالش هستید و انتخابش کردید میرسید، در حالیکه از زندانهای تنگ خود هم خارج نشوید؟! فکر میکنیم این تناقض برای دیگران است و برای ما نیست! اما با نگاهی به دیگرانی که این مسیر را طی کردهاند و کسانی که به افق نامتناهی خیره شدهاند و از این تنگی به در آمدهاند، میبینیم که «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ» برای آنها مشکلاتی رخ میدهد که ناشی از جهان بیرونی نیست، بلکه ناشی از گرفتاری آنها، در زندانهای تنگ خودشان است و این «بَأْسَاءُ وَ ضَّرَّاءُ» در اثر خروج آنها از این زندانهاست.
«وَزُلْزِلُوا» اگر انسان، بخواهد به درستی از این زندان خارج شود و داخل جنت شود، باید ارکان این زندان بلرزد، حتی برای انبیاء.
«حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ» حتی انبیاء، اولیاء و شهداء هم برای رسیدن به مرتبه خود، باید این مشکلات را تحمل کنند تا بتوانند از این زندان خلاص گردند. تفاوت ما، انسانهای عادی با اولیای الهی و با انبیاء و اولیاء این است که آنها این راه را با انتخاب و اختیار و درک خود طی میکنند و زندانشان را با دست خویش میشکنند. با دست خود به مرحلهای میرسند که مشکلات را میبینند و با اولیای خود و کسانی که با ایشان ایمان آوردهاند، به جایی میرسند که بگویند: «مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ».
اینها در عین اینکه مشکلات و سختیها را میبینند، سختیهایی که در گذشته بهصورت مجمل درک میکردند، پس از ورود به این جهان نیز، بهوضوح و بهتفصیل و با دقت به آنها میرسند، اما در عین حال انتخابشان دچار تزلزل نمیشود، بر خلاف ما که متزلزل میشویم!
آنها در عین دیدن و کشیدن این سختیها، پیش خود و همه کائنات و انسانها، با صدای بلند فریاد میزنند که: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
تفاوت ما با آنها در این است که آنها میبینند که: «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ». نه قرب زمانی و مرحلهای؛ این قربت، یک حقیقت وجودی و نزدیکی ذاتی به خود انسان است. ما این را نمیبینیم و فکر میکنیم که فقط زمان و مکان است که نزدیک است.
اولیای الهی میبینند که این شکست، شکستن زندان است و با تمام قوا آن را میپذیرند و به دنبالش هستند و هرگز تصمیمی برای تغییر آن ندارند. اما ما پیوسته سعی میکنیم که از این شکستن زندانها فرار کنیم و این فرار، راه ما را دشوارتر میکند، چرا که چیزی است که خود انتخاب کردیم.
اوج، چکیده و عصاره همه این مصیبتها، در مورد حضرت صدیقه طاهره(س) است؛ در آن عمر کوتاه، زمان کوتاه و روزهای اندکی که بین وفات ایشان و رحلت پدرشان هست، عصاره تمام حزنهای عالم بر ایشان تجمع میکند. بعد از وفات ایشان نیز این حزن به امیرالمؤمنین(ع) هجوم میآورد. در خطبه فدکیه نیز عصاره تمام تحولات جهان، از گذشته و آینده را حضرت زهرا(س) بیان میفرمایند؛ همه آن چیزی که قرآن و انبیا آمدند تا بگویند، همه حزن و اندوه ایشان و دلایلش که تا قیام حضرت مهدی(عج) ادامه پیدا میکند و این، حقیقت عالم است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا»
در اينجا خضر(ع) به موسی(ع) میگويد اگر چيزى ديدى صبر كن!
اين صبر وقتى انجام نشد، «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اينجا هم خضر(ع)، موسی(ع) را توبيخ نمیكند بلكه مطلبى را كه ابتدا به او گفته بوده، توضيح میدهد و موسی(ع) به آن توجه نمیكند!
حتی بعد از اين ماجرا هم ارجاع مسأله، به نسيان میشود و مجدد همان مسير تكرار میشود و آنقدر تكرار میشود تا خضر(ع) میفرمايد كه: «هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»؛
اينجا هم اين جدايى و فراغ و گرفتن امكانات از روى توبيخ نيست، بلكه براى باز شدن مسير اوست، به همين دليل «بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» میپردازد و يكبهيك توضيح میدهد تا راه برايش باز گردد.
اين مسير ماست؛ باید با خضرهايى كه يك به يك برايمان آورده میشوند و با علائمی كه از زنده شدن ماهى و حركت و سيرش به سوى دريا هم عجيبتر است، همراهتر باشيم و از نسيانهايى كه گرچه در اثر اعمال ما، غفلت ما و كار شيطان هستند، اما بدون دليل نيستند و بهاذن خداوند و بخاطر مصلحت ما هستند بهره گیریم.
همه جهان، كائنات، آسمان، زمين و همه خضرها، براى اين هستند كه ما از جايى كه نشستيم و فراموشى بر ما غالب شده، بلند شويم و لحظهای جلوتر برويم و قدمی برداريم. اين يك قدم، میتواند سرنوشت ما را تغيير دهد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۸ دی ۱۴۰۲
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
الله، خداوند، خالق و هرچه كه انسان با آن، خداوند را مینامد، وجودى در آسمان ها و زمين و متفاوت و روبرو يا بيرون از ما نيست. حقيقتى است كه از رگ گردن به ما نزديكتر است. اين حقيقت فراتر از خود و غير است و نزديك ترين طريق به او، همين حقيقت بىنهايت ماست؛
هر زمان كه ما از لاك زندگى روزمره خود، لحظهاى خارج شويم و به اين حقيقت نامتناهى توجه كنيم، همان «الله» است.
«قُلِ اللَّهُ»؛ يك كلمه، «الله» بىهيچ آداب، توضيح، مقدمه و مؤخرهاى! مستقيم، روشن، واضح، آشكار، شفاف، بديهىترين بديهيات، خورشيدى كه نه در بيرون، بلكه در درون انسان و بلكه در تمام آسمان و زمين میدرخشد و هر لحظه، هر انسانى، در هر شرايطى و با هر وضعيتى، با توجه، آن را رو در رو میبيند؛ رو در رويى كه فراتر از بيرون و درون است.
كسى كه اين خورشيد آشكار و بديهى كه چشمان انسان را خيره میكند، نبيند و غفلت ورزد،
«ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
وقتى از آن خورشيد برجسته غفلت میكند، بعد از آن آنچه میماند و هر چه هست، توهم و ظلمات است! ظلماتى که به هر دليلى میتواند باشد؛ حتى ب عنوان معنويت، لذت معنوى و به اسم حق، حقيقت، دين و هزاران بهانه، فرقى نمیكند. مابقىاش توهمیاست كه «ظلمات بعضها فوق بعض» و انسان در اين ظلمات و گردش زندگى، هيچ چيزى جز ملاعبه و بازى انجام نمیدهد؛ هيچ حقيقت، پيشرفت، فراروى و دستآوردى برايش نيست. «ذَرْهُمْ» اين رهايى برايش دستآوردى ندارد؛ «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
و اين دوگانگى براى انسان وجود دارد كه؛
لحظهاى كه توجه به بینهايت كند، روشن و مستقيم، بدون هيچ واسطه و مقدمه و مؤخرهاى، چونان خورشيدى درخشان، او را گرم میكند، همه چيز را برايش مهيا میكند و تمامی حقيقت، قدرت و كرامت در مشت او میشود،
در مقابل در صورت غفلت، براى او توهمی بيش حاصل نيست كه در آن در حال بازى كردن است؛ «فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ».
اما در اين بازى و اين «خوض»، توهم و ظلمات هم، همين كه انسان توجه داشته باشد كه در حال بازى است، با هر عنوانى، خود بهترين مقدمه است براى رهايى او.
انسانى كه تمام زندگى اش را در اين «خوض»، توهم و بازى مشغول است، اين گردشى كه او را به جايى نمیرساند، با همين توجه كه بفهمد در اينها هيچ حقيقى نيست و هرچه هست توهم و باطل و ظلمات است، بهترين ابزار براى اوست كه لحظاتى به آن حقيقت بینهايت توجه كند و چه بسا اين لحظات براى تمام عمرش كافی است...
ما در اين بازى كه میگرديم و توهمی بر توهم میافزاييم، همين كه متوجه باشيم و قواعد اين بازى را رعايت كنيم و آنها را ترك نكنيم، بهترين ابزار است براى لحظاتى تجربهى نجات. اين كه لحظهاى اندك بتوانيم حقيقت بىنهايت را، در درون خود ببينيم و با اين خورشيد كه فراتر از بيرون و درون است، گرم شويم و با نورش كه فراتر از آسمانها و زمين را روشن میكند و به ما كرامت، اقتدار و قدرت میدهد، نورانى گرديم، همين نور و گرما براى ما كافى است كه هرگز از يادش نبريم، حتى اگر همه عمر در ملاعبه و بازى، در حال گردش باشيم.
حقيقت يك چيز است؛ توجه به اينكه ما درحال بازى و فرو رفتن در ظلمات توهمیخود هستيم و حقيقت آن لحظهاى است كه انسان اين قدرت را بيابد كه به خورشيد توجه كند و اصول بازى را رعايت كند. هيچ كس هم از اين قاعده استثنا نيست.
كسى كه به توهم دل خوش میكند و حاضر نيست از آن دل بكند، يا انسانى كه توجه میكند اما قواعد را رعايت نمیكند، اين لحظات را هم تجربه نمیكند. اگر هم تجربه كند، متوجه آن نيست، اگر هم متوجه شد، چه بسا سبب شود در «خوض» خود بيشتر بماند! چرا که لحظاتى اين حقيقت بینهايت را تجربه میکند و خمار اين تجربه در توهم خويش بيشتر فرو میرود، مگر اينكه توجه حقيقى كند.
وقتى فرد بازگشت، به شرط رعايت مقدمه و رعايت قواعد بازى، اين لحظاتى كه خورشيد بىنهايت، حقيقت و عينيت به او گرما بخشيده است، براى همه عمرش كافى است؛ حتى اگر سالها سرگردان باشد، هرگز اين آفتاب از يادش نمیرود و پيوسته در ميل بازگشت است و اين ميل او تا وقتى زنده است، به نتيجه میرسد و زنده میماند تا ميلش را به نتيجه رساند و در حدى به آفتاب توجه كند كه وقتى از اين دنيا برود، كوله بارش خالى نباشد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۵ دی ۱۴۰۲
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
هنگامی كه انسان در حال هبوط به اين دنيا بوده است، خداوند از او عهد گرفته و او پذيرفته است كه مواظب شيطانى باشد كه همواره نزدش حاضر است و دشمنى آشكار و روشن است. اين عهد، عهد زمانى، قبلِ زمانى و با زبان نبوده است، بلكه عهدى با تمام وجود است؛ وجودى كه در اين جهان حاضر شده است، اين عهد را فهميده، درك كرده و پذيرفته است.
همين الان نيز شيطان در زندگى ما، در هر لحظه و هر حركت ما، دشمنى روشن و واضح است.
در مقابل، حركتى كه انسان را به سوى بینهايت میبرد؛ شيطان، وسوسه و تمايلات واهى ايجاد میكند؛ و انسانی که از او پیروی کند، نه لذتى از اين جهان میبرد و نه از باطن اين جهان كه آخرت است چيزى برايش باقى میماند.
اين دشمنى كاملا اشكار است و انسان، هر لحظه كه نگاه كند، اين را میبيند. مسير صحيح، مسيرى است كه انسان را به سوى بینهايت، رهايى و آشكار كردن انسانيتش میبرد؛ و واضح و آشكار است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
و اگر انسان خود را فريب ندهد آن را میبيند.
«وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
آیا شما ذرهاى عقل نداريد كه بنگريد چه جماعت كثيرى، از ابتداى بشريت تاكنون با همين وسوسهها و هواهاى شيطانى به اين راه سخت رسيدند؟ اين جهان را با اين همه مشكلات و اين جهنمی را كه براى خود ساختهاند، نمیبينيد؟!
اين وضعيت انسان است، که در حالى كه میبيند و در حالى كه میداند، اين مسير مستقيم، به سوى بىنهايت، رهايى، انسانيت و بهبود دنيا و آخرت اوست؛ و از طرف ديگر میبيند كه شيطان هم دشمنى آشكار است كه دشمنىاش، هر لحظه وضوح دارد، و همچنين میبيند كه گروه بسيارى را گمراه كرده است (يعنى اين وضعيتى كه در اين جهان میبينيم؛ اين همه مرگ و فقر و جنايت و ظلم و قتل و غارت...) اما با وجود اين ديدنها، لحظهاى عقلش را به كار نمیگيرد!
«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
اگر جهنم را میخواهيد ببينيد! نگاه كنيد! آن جهنم هم، باطن همين جهنم است!
آن راه مستقيم، پيش پاى انسان روشن و آشكار است، اما انسان پيوسته در مقابل وسوسهها، احساسات، حب و بغضها و اينكه فلانى چه كرد و من چه كنم، قرار میگيرد. در مقابل ذرهاى مقام و موقعيت، ذرهاى لجبازى، اندكى مشغول شدن و خود را غافل كردن، از حقيقتى كه با تمام وجود برايش آشكار است، زرق و برقى كه ديگر برايش هيچ جاذبه اى ندارد؛ اما حاضر نيست رهايش كند.
از سوى ديگر صداى حضرت احديت است كه؛ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
آيا با شما عهد نكرديم؟ آيا سرتاسر وجود شما را آغشته به اين معرفت و درك نكرديم؟ آيا همين الان، چيزى بر شما پنهان است؟
غير از اين نيست كه نمیخواهيم لحظهاى فكر كنيم! و اين راه مستقيم است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
در سوى ديگر، گروه كثيرى هستند،-يعنى همه بشريت- كه از طريق وسوسههايى كه براى ما هم هست، به اين همه ظلم و جنايت و تباهى رسيدند و دنيا و آخرتشان را نابود كردند و به اين جهنمی كه میبينيد رسيدند.
در مقابل اينها اما، بهشتى است كه آن، بهشت خويشتن است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
☝
انسان با لحظهاى توجه به خود، به بینهايت و آزادى از زندگى روزمره، كه سبب احياى انسانيت در وجود میشود، طبق آيه قرآن، گويى همه جهان و مردم را احيا كرده است. اين حقيقت جهان است، غلو و حرف تبليغاتى نيست:
«مَن احیاها فَکانما احَیا النّاس جَمیعاً».
«وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ»
فرستادههاى ما اين حقايق را بر شما گفتند، اما «إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛ با اينكه اين حقيقت آشكار است و راه باز است، بدون نياز به حكومتى، جهادى و نه هيچ چيز ديگر.
همين انسانى كه اين جا نشسته است، براى لحظهاى كه خود را احيا كند، گويا به گردش اين جهان امداد و سوخترسانى میكند. اما انسانى كه از اين امر، غافل میشود به اسراف میپردازد؛ اسراف اين است كه انسان دنبال كلاسهاى مختلف، برنامههاى جديد، اساتيد جديد باشد، درحاليكه نيازى به آنها نيست. چرا كه حقيقت روشن است؛ كافى است انسان لحظهاى توجه كند؛ كه اين توجه، احياى تمام انسانها و جهان است و راه باز و روشن است.
اما در اين دنياى ظاهرى بسيارى از ما در حال اسراف هستيم؛
اسراف حقيقى، اسراف خويشتن است، اسراف لحظههاست؛ لحظههايى كه انسان میتواند در همان جايى كه نشسته است، حركتى بكند. اما او فكر ديروز و فردا، شايد و بايد و نبايد، فكر ارشاد ديگران، حرف و موضوع جديد در جايى پيدا كردن است، در حالى كه نيازى به اينها نيست.
خويشتن، پيش انسان حاضر است و احياى آن احياى تمامی جهان، پيش انداختن ظهور و نزديكى به فرج است. فرج شخصى انسان، با احياى خويشتن، زودتر از فرج عمومی حاصل میگردد و با اين كار، انسان در راه فرج عمومی كه كامل و تمام است، پيشرفتى حاصل میكند كه خودش هرگز توجه ندارد! انسانى كه لحظهاى غفلت كرده است نيز، از اين فرج شخصى فاصله گرفته و در آن غيبتى که حضرت مهدى(عج) گرفتار آن هستند، شريك و سهيم است.
همه اينها با يك لحظه توجه براى انسان حاصل میگردد و نياز به هيچ چيز ديگر نيست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝
وای بر من از این چیزهایی که برای من جلوه شده و من آن را با توهم و نادانی و تعصب، خوب و زیبا میبینم.
«ظن و مُنا»
ظنون درکهایی که به خیال انسان درک هستند، ولی حقیقت ندارند و تمام این باورهایی که زندگی ما را در برگرفته و ما میدانیم که این باورها چندان ارزش ندارد.
ظنون گمانهایی هستند که ما نمیتوانیم از آنها دست بکشیم. این گمانها که سرتاسر زندگی ما را فرا گرفته و برای نجات از آنها، گاهی دهها سال از زندگیمان را تلف میکنیم.
مُنا درخواستها و آرزوهایی است که انسان تمام زندگیش را فدای آنها میکند.
ظنون و منا هیزمهای سوزاندن زندگی است. نه زندگی آن جهانی که حقیقتی است، بلکه زندگی همین جهان!
زنانگیِ باطل و توهمی و تخیلی ما و احساسات بینتیجه و تمایلات و هواهایی که همچون جلوه باطلی از یک حالت زنانگی بر انسان حاکم میشود و حقیقتی ندارد و با حقیقت زنانگی هیچ تناسبی ندارد و یا زنهایی که اینگونه هستند و فرا رفتند از آن حقیقت خودشان، اینها آتش بیار و هیزم این آتش هستند.
وای بر این نفس!
«وَتَبّاً لَها لِجُرْاَتِها عَلى سَيِّدِها وَمَوْليها»
و نابود باد این انسان، این منی که در مقابل این بینهایتهایی که راه را بر او باز میکند و اینها را میبیند، میایستد و بر امور کوچک و بیارزش تعصب میکند و سالهای عمرش را بر آن تلف میکند؛ و گاهی هم یک قدمی از محدوده کوچک بیرون میگذارد و فکر میکند آسمان را فتح کرده و به خودش مغرور میشود. مثلا بخشش کردم، نماز خواندم و یا فلان فداکاری را کردم و همه این امور انسان را عقبتر میبرد و بیشتر نابود میکند و آن انسانی که پیوسته خودش هیزم میآورد تا زندگیش را بسوزاند و چیزی از این زندگی درک نکند و این درون خودش است . برای ابولهب درونی و این قوه جهالت و تعصب و حماقت خودش.
همه احساسات و قوای لطیف همه زیباییهای روحی و همه چیزهایی که زن جلوه نهایی آن است در هر مردی و در هر جامعهای هم وجود دارد؛ به جای اینکه از این زیباییها برای رسیدن و برای حرکت به سمت نامتناهی استفاده کند، عاملی برای بازدارندگی زندگیاش میکند. عامل بازدارنده از پیشرفت و خوشی و آرامش و تعادل و از احساس راحتی و پیوسته این قوه زیبایی و زیبایی خواهی و زیبایی دوستی به جای اینکه او را پیش ببرد، هیزمی برای سوزاندن زندگیاش میشود و به این سوزاندن افتخار میکند و برای آن پول هم میدهد و حاضر است زندگی خانوادگیش را فدا کند، دینش را فدا کند، زندگی اجتماعیاش را فدا کند و به این توهم افتخار هم میکند و چنان این تعلقات بر او حاکم است و چنان میبیند و میداند که :
«فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
این طناب بافته شده از تعلقات بر گردنش هست و با همان از این جهان میرود و با همان محشور میشود.
حبی که توهمی است به نتیجه نمیرسد و وقتی به نتیجه نمیرسد تبدیل به بغض میشود، عدم توانایی رها کردن این حب و بغضها همچون ریسمانی است که تناسبی با آدم ندارد. مثل ابولهب که با وجود اشراف زاده بودن، بر گردنش طنابی از لیف خرما (از جنسی که مختص طبقه فرو دست بوده) انداختند که آیه اینطور نمادین مطرح میکند.
انسان هم اینگونه است. وقتی خودش را میبیند، متوجه میشود که چه تعلقات و گرفتاریها و بغضها و کینههایی درون خودش همچون طنابهایی دست و پایش را گرفته و بر گردنش هست و اینها هرگز تناسبی با انسان ندارد اما در این جهان حاضر نیست که این توهم را رها کند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
مشكلات و گرفتاریهايى كه انسان دارد؛ اين كه در زندگى مادى و معنوىاش پيشرفت نمیكند و پيوسته از چالهاى به چاله ديگر و از چاهى به چاه ديگر و از درهاى به دره ديگر سقوط میكند، بهدليل گرفتاریها و تشتتهايى است كه خودش در مسيرش ايجاد میكند. اما بهشت موفقيت، زيبايى و رهايى در اين جهان و آن جهان، براى انسانى است كه خود را از اينها بِكَند؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
بهشتى كه در درون انسان است، اما او نمیبيند، ميراث كسى است كه تقوا داشته باشد؛ تقوا از همه گرفتارىهايى كه انسان براى خود ايجاد میكند، رها شدن از زندانهايى كه انسان خود را در آن زندانى كرده است.
براى دستيابى به اين بهشت، راه طولانى در پيش نداريم، تنها كارى كه بايد كرد اين است كه از غل و زنجيرى كه بر دست و پايمان محكم بستيم، تارهايى كه چون عنكبوت به دور خود پيچيديم و چون ابريشم، خود را درون آن مخفى كرديم، خود را رها كنيم وهر طنابى را كه خداوند و كائنات از دست و پاى ما باز میكنند را ما با اصرار بر وجود خود نبنديم!
هيچ كارى نياز نيست، بجز اين كه مسير طبيعى و انسانى كه پيش پايمان هست و بطور طبيعى آن را طى میكنيم را ترك نكنيم و با التماس، فشار، اصرار و با هزينههاى زياد به مسيرهاى انحرافى، جادههايى كه در كنار جاده اصلى ايجاد شدند و ما را از مسير، حقيقت و هدف و طى كردن باز میدارند را ترك كرده و به مسير اصلى باز گرديم.
اين جنت به ما ارث میرسد، اما ارث، چيزى نيست كه بعدا برسد، بلكه همين الان در آن هستيم. جنتى كه در آن جهان هم براى مؤمنى كه تقوا پيشه كرده حاصل میشود، حقيقت همين جنت و آشكار شدن باطن اين جهان است و جهنم هم چيزى نيست جز وضعيتى كه خود، در اين جهان براى خود ايجاد كرديم.
اما در شرايط اكثر ما انسانهاى متوسطى كه در اين زمانه زندگى میكنيم، براى اينكه بتوانيم تقوا پيشه كنيم و وابستگىها و زنجيرها را از دست و پایمان باز كنيم، نياز به نظم داريم. به همين دليل است كه مولا على(ع) در كلامیكه براى اهل زمانه خود داشت، اينگونه فرمود: «أُوصِيكُم بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ ...»
مردم آن زمانه كه از بسيارى جهات شبيه مردم زمانه ما بودند؛ در يك نابسامانى، بىنظمى، اغتشاش و تشتت بسر میبردند كه در اثر مخلوط شدن زندگى و اجزا و همه عواملش برايشان ايجاد شده بود. آنها(همانند ما) بدون نظم و ساماندهى نمیتوانستند جنبههايى را كه مخالف تقواست، پيدا كنند.
انسان در اين زمانه، مانند آن زمان همهى امور را براى خود مخلوط كرده و حق و باطل را به هم آميخته است و زندگىاش آغشته به امورى است كه گاهى بسيار خوب و گاهى بسيار بد هستند!
راه حقيقىِ تقوا كه بهشت حقيقى را براى انسان آشكار میكند، در ميانه زندگى روزمره پر از مشكلات، معايب و محاسن و فرصتها و تهديدها، چنان به هم مخلوط شده است كه انسان بدون نظم و ساماندهى زندگى اش نمیتواند در آن قرار گيرد.
رها شدن از اغتشاشات، تشتتها و همه امورى كه زندگى او را مشغول میكند و باعث میشود كه نتواند خورشيد را ببيند و راه را پيدا كند، حقيقت آشكارى را كه در افق پيش رويش به زيبايى و سهولت برايش نمودار است، نبيند، جز با نظم امكان ندارد؛ نظمهاى ساده، آشكار و بديهى.
انسانهايى كه میتوانند در اين جهان، لحظه اى تأمل كنند و راه روبرويشان را رؤيت كنند، به راحتى میتوانند عوامل باطل و غير باطل و صحيح و سقم را در زندگى شان تشخيص دهند. انسان میتواند در نظمیساده و ابتدايى، آنچه را كه مانع اوست و امور بىارزش را كنار گذارد و حقيقت پيش رويش را پيدا كند و پيش رود و به آن برسد. اما بدون نظم، انسان در اغتشاش و تشتتى از عوامل مختلف، خود، جهان، تمام كائنات، اولياء و خداوند را پيوسته مقصر قلمداد میكند و يا برعكس؛ پيوسته در حال درخواست از آنهاست، در حالىكه به چيزى كه روبرويش هست توجه ندارد!
در حالى كه مسير پيش پايش روشن و آشكار است و میتواند حركت كند، او در زندگى روزمرهاى كه براى خود ساخته، از آنها غفلت میكند و وقتش را به دنبال خدا و استاد و اولياء و ... تلف میكند!
براى رهايى از اين وضعيت يك نظم ابتدايى روشن، آشكار و بديهى كافى است. با اين نظم او متوجه خواهد شد كه چگونه قدم بردارد و در كنار اين مسير روشن، راههاى انحرافى و امورى كه او را مشغول كردهاند و ذهنش را خراب كرده اند و نمیگذارند قدمى بردارد را تشخيص میدهد. در این صورت به راحتى قدمش را بر میدارد و به او ارث میرسد آنچه كه در آيه قرآن است؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝☝
تمام كائنات در كارند تا ما از اين قرارگاههايى كه به نفع ما نيست و برايمان خسارت، غفلت، انحراف و اشتباه در پيش دارد، برگرديم.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
اگرچه اين «تُسْأَلُونَ» را تفسيرهاى گوناگونى كردند، اما به قرينه «لَعَلَّ» اين سؤال، میبايستى سؤال ارزشمندى باشد؛
انسان برگردد تا از خود بپرسد، يا ديگران از او بپرسند؛ سوالى را كه ارزشمند است و به او كمك میكند تا به وسيله آن حقيقت را بيابد؛ آن چيزى كه تا كنون برايش يقينى بوده، مورد سؤال قرار دهد تا بتواند از نو بينديشد.
بعد از اينكه انسان، در نقصها، غرایزى كه به بنبست رسيدهاند، تمايلاتى كه به نتيجه نرسيدهاند، بينشها و تحليلهاى مادى و معنوى كه به دنبالشان بوده و فكر میكرده آنها مصلحت دنيايى و آخرتىاش بودند، به بنبست میرسد، نبايد فرار كند، بلكه بايد بازگردد به مساكن و جاهايى كه قرار و آرامش مجازى و توهمی و دروغينش را دنبال میكرده است.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ» تا شاید اين سؤال در وجودش شكل بگيرد.
در ادامه خداوند خطاب میفرمايد:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ»
خداوند بازيچه خلق نكرده است! ما فكر میكنيم، براى ذرهاى رشد، بايد به همه زندگى پشت پا زد، و بنبستها ما را میترساند و نگاه ما به جهان، اين گونه است كه گويى خداوند، اين جهان را از روى بازى ايجاد كرده است و ما را بازى داده است، اما خداوند میفرمايد اين بازيچه نيست!
«لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ»
اگر هم بناى بر بازى و سرگرمی داشتيم، راههایى بهتر از اين بود كه با شما بازى كنيم؛ ما كوچكتر از آن هستيم كه بازيچهى پروردگار قرار گيريم.
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
بلكه اين فرايندى كه در حال رخ دادن در وجود شماست، بدین جهت است كه حق، حقيقت و حقانيت، در وجود شما، همچون آتشفشانى بروز پيدا میكند و باطل را در هم میكوبد. اين صداى درهم كوبيدن، چرا براى شما اين طور سخت و تلخ است؟!
اين تلخى از چيست؟
«فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»
وقتى باطل میرود، اين شيطان است كه بايد شيهه بكشد و آه و ناله كند، چرا شما آه و ناله میكنيد؟!
«وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
واى بر شما از اين نگاهى كه به جهان و خدا داريد!
از اين نگاه و انديشه نادرست و ناحق هر ضررى میرسد به خود ماست، نه خداوند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
👆👆
«فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ»
قوانين و نوشتههايى استوار و با ارزش كه مشكلات انسان را حل میكند؛
اينها و همه آنچه كه برای انسان در هر مرحله نیاز است، پيش چشم او، در وجودش و در كنه عقل و ذاتش برايش مشخص است. وقتى انسان اينها را رها كند، زندگى دنيايى و آخرتىاش را خراب میكند، اما اگر به اين دين خالص و ارزشمند برگردد، همه چيز برايش روشن و آشكار میشود.
وقتى میخواهد به اين زندگى دنيايى برگردد و براى زندگى روزمرهاش دستورالعمل میخواهد و میخواهد بداند كه چه بايد بكند، وقتى احساس سرگردانى و گمراهى میكند، دو دستور روشن پيش رويش است؛
«يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ»
«الصَّلَاةَ»؛ پيوستگى روزمرهاى كه انسان براى خودش قرار میدهد؛ زمان خلوت، زمان توجه و معنويت.
زمانى كه خودش با خويشتنش خلوت میكند و اين اتصال را در همان روز و لحظه و در حد امكان، براى خود فراهم میكند و چيزى جز اين نمیخواهد.
صلاة به معناى تعقلىاش، چيزى است كه انسان در روزش نياز هست كه از زندگى روزمره، خود را بكند و متصل به بینهايت شود؛ همان مقدارى كه در آن روز و آن زمان برايش مقدور است و نه بيشتر! نيازى به تفسير، درس اخلاق، اينور و آنور رفتن، بيابانها را طى كردن، گروههاى مجازى را سرزدن و ... نيست، بلكه همان مقدارى كه زمان صلاتش هست؛ نه فقط زمان نماز، بلکه در برگيرنده خلوت روزانهاش هم هست. انسان بايد اين لحظات را غنيمت شمرد و وظيفهاش را كه در اينجا فقط توجه كردن در حدى است كه میتواند، انجام دهد.
وقتى از اين خلوت در میآيد و به زندگى روزمره میپردازد، بايد زكات دهد؛
«وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ» زكات فقط پولى كه انسان میپردازد نيست! بايد مثل انسانى عاقل، طبيعى و متعادل كه در حال حركت است، زندگىاش را طی کند، اما بداند كه هر چيزى، هر حركتى، هر نعمتى و مكنتى دارد، بايد از بخشى از آن در جهت پاكى اجتماع و خدمت به ديگران و احياى امر خداوند استفاده كند. انسان بايد از هر چيزى كه داراست، وقتى ضرورتهايش را برداشت و حداقل ضرورى خودش فراهم شد، از مازاد آن حقى براى خدا و پيغمبر(ص)، انسانهاى صالح، حركتهاى صالح و افراد نيازمند و كسانى كه محتاجش هستند، بپردازد.
تفاوتى در مكنت، قدرت، ثروت، توانايى، علم... انسان نيست، مازاد همه اينها بايد زكاتش داده شود.
وقتى اين دو انجام شد، حركت حقيقى فرد به سمت بىنهايت شكل گرفته است و اينقدر پيچيده نيست، و با توجه به اين دو، سرگردانى براى كسى نمیماند.
«وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
اين، مسير برتر است، مسير استوار و ثابت، روشن و واضح، شاهراهى كه كسى در آن منحرف و سرگردان نمیشود و دچار ابهام و اشتباه نمیگردد!
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
فقط يك چيز از ما خواسته شده است، حقيقت انسانى براى ما، تمركز كردن در حقيقت بينهايتى است كه درون ماست و در زندگى روزمره دو بعد بيشتر ندارد؛ خلوتی که صلاة وپیوستگی و توجه به نامتناهى ما از درونمان برقرار میشود و بازگشت به زندگى كه زكات زندگى مان را بدهيم؛
«وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝☝
مانع، «على علم عندى» است؛ توهمات ما!
در مقابل هر علامتى كه از آسمان میرسد، مسيرى كه پيدا میشود، هر نورى كه از زمين میرسد، هر منارهاى كه میخواهد ما را راهنمايى كند و هر علامتى، بلافاصله توهمی استوار میكنيم و جلويش میايستيم!
«أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا»
آيا انسان به گذشتگانش و همه جهان نمینگرد؛ باز هم بر اين همه علوم، معارف، دانشها و تكيهگاهها كه هرگز نتوانستهاند، حتى خودشان را به جايى برسانند، تكيه میكند؟!
وقتى انسان در اين شرايط قرار میگيرد و قارونهاى درون و بيرون را میبيند كه «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»
زينتى از جنس توهمات میبيند و توهم بر او جلوه میكند.
«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»
كسانیكه نگاهشان نگاه به نزديك است، توهمات برايشان جلوه میكند و آرزو میكنند كه كاش بيشتر در اين توهمات فرو میرفتيم.
اما نيروهايى كه در مقابل هستند؛ نيروهاى درونى و بيرونى كه میخواهند انسان را در اين دريا، شناور كنند و پيش ببرند میگویند:
«وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
ثواب الهى چيزى است كه رود كائنات او را به سمتش پيش میبرد، ثواب بینهايت و آنچه كه وقتى انسان خود را به اين زندان گرفتار نكند، برايش حاصل میشود و بسيار ارزشمندتر است. اين ثواب براى كسى است كه ايمان به اين رود میآورد و ايمان به رها كردن خود و عمل صالح انجام دادن، صلاة و زكات.
«وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
اما كمیصبر میخواهد!
كسانیكه با هر صدايى به صدا در میآيند، حاضر به لحظهاى صبر، در مقابل حقيقتى كه قرار است برايشان جلوه كند و در حال جلوه كردن است، نيستند و شروع به آه و ناله و فرياد براى دنيا و آخرتشان میكنند، به اين حقيقت نمیرسند.
وقتى كه اين طور گرفتار میشوند، ناگهان همه توهماتى كه براى خود درست كرده اند فرو میريزد؛
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ»
اما اين فرو ريختن اگر براى قارونى كه به مرتبه شقاوت رسيده است انتهاى كار است، براى ما ابتداى كار است! از اين فرو ريختن نبايد ترسيد و بايد به سمتش رفت و شكر كرد بابت اين فرو ريختن...
«وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
آنچه به عنوان قارون و قارونهاى بيرونى، در اين جهان براى ديگران آشكار میشود، براى ما مانند صبحى است كه میتوانيم نگاه كنيم و بگوييم كه
«لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
اينكه ما از فرو ريختن نهايى نجات پيدا كرديم و مرحله به مرحله توهماتمان فرو میريزد، نعمت و منتى است كه خداوند به ما داده است.
و اين رمضان، جايى است كه انسان میتواند خود را رها كند؛ رمضان، زمان بازگشت است و ماهِ در محضر قرآن قرار گرفتن و به خويشتن نگاه كردن و برگشتن از توهماتى كه انسان را فرا گرفته است. اين زمان بازگشت و بهار قرآن، بهار ما هم هست. ما زمانى كه اين قارونهاى بيرونى را میبينيم، در اين ماه میتوانيم بازگرديم و قرآن بهترين وسيله برای بازگشت است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
یک رمضان ۱۴۴۵
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»
«فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارئکم»
راحتترین مسیر برای انسان این است که آن خویشتن مجازی و غیر حقیقی و توهمی خود را کنار بگذارد.
کشتنِ نفس در واقع احیای آن است، و این نفس، خویشتن توهمی، برای انسان جز زجر و زحمت و تباهی چیزی ندارد؛ در صورتی که انسان فکر میکند که کار سختی است.
آن چیزی که خداوند در مورد بنیاسرائیل میفرماید، آن عمل خطا و آن کار زشتی که کردند، در حالیکه پیامبرشان در میقات بود و اینها به گوساله پرستی پرداختند، و بعد خداوند از طریق موسی به آنها فرمان میدهد که:
«فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»
این کشتن خویشتن، کشتن خودشان که کشتن بیرونی و حقیقی بوده و طبق روایات دستور داشتند که یکدیگر را بکشند، برای ما ممکن است اینطور تصور شود که اینها نهایت تباهی و ظلم را داشتند که برای اینها برنامه خاصی دستور داده شده که مختص آنهاست، اما شاید معکوس این باشد و آنها از ما به خدایشان نزدیکتر بودند به دلیل اینکه قتل نفس و آن خویشتن غیر حقیقی برای آنها راحتتر بوده، و مسیر روشنتری داشته و با قتلی که انجام میدادند این توبه برای آنها انجام میشد.
در حالیکه کار منفیای که انجام داده بودند بسیار شدید و بد بود، اما از طریق این توبه کامل و تمام عیاری برایشان صورت میگیرد و در اینجا صفت «توّابیت» و «رحمت» خداوند بر آنها نازل میشود.
بعد از آن هم هنگامی که به خطای دیگری دچار میشوند و خداوند همه آنها را میکشد، باز هم خداوند آنها را نجات میدهد و زنده میکند.
شاید مسیر آنها واضحتر و روشنتر و تمام عیارتر از مسیر انسان فعلی بوده، برخلاف اینکه ما فکر میکنیم که آنها بدترین اقوام بودند، و اینهمه با خدا و پیامبر خودشان به مجادله میپرداختند.
مسیر ما مسیر رها کردن خودمان است، و این «رمضان» بهترین شرایط است برای این کار.
رها کردن انسان این است که:
حقیقتِ خودش، در نمازش، در عبادتش، بازگشت به خودش پیدا کند، و این بازگشت کار سختی در این رمضان نیست.
اینطور نیست که کشتن این خودِ توهمی کار سخت و پیچیدهای باشد و برای ما امکان نداشته باشد.
همه ما که انسانهای متوسطی هستیم و دستمان از مراتب بلند کوتاه است، مایی که عمری را در گناه و غفلت گذراندیم، و تباه کردیم، به راحتی در این رمضان میتوانیم بازگشت کنیم و این امید برای همه ما وجود دارد که در همین رمضان، در همین روزها و شبها بتوانیم آن کاری را بکنیم که فکر نمیکردیم، و از این طریق به آمال و آرزوهای خودمان، نه فقط آرزوهای معنوی، حتی آرزوهای دنیایی هم برسیم.
کشتنِ خویشتن برخلاف اینکه به نظر میآید که کار سختی است، اما ساده است و سادگی آن به این است که :
انسان خویشتنی را کنار میگذارد [کشتن برای ما به معنای کنار گذاشتن و ترک کردن] و ترک کردن خویشتن یعنی ترک همه تمایلات و توهمات و آن چیزهایی که باطل هستند.
بازگشت به خویشتنی که همه اجزا، عوارض و همه ابعاد انسان و تمایلات و همه غرائز و همه آن چیزهایی که میخواهد در جای خودش.
این بازگشت، بازگشت سادهای است و همه ما میتوانیم در این رمضان به این بازگشت موفق شویم.
از امروز که روز اول است، سی روز پیش رو داریم که سی بار بازگشت داشته باشیم.
هر بازگشتی محکمتر از بازگشت اول.
هر بازگشتی کاملتر و تمام عیارتر.
با امید بیشتر.
همه آن چیزی که میخواهیم، همه آن تمایلاتی که داشتیم، همه آرزوهایی که داشتیم و همه آن تلاشهایی که کردیم، به راحتی باید به نتیجه برسد.
این چیزی نیست که برای ما تخیل باشد. نباید خودمان را با آرزوهای طولانی و صرفا نگاه کردن به الگوهایی که به ظاهر برای ما غیرممکن است؛ نباید خودمان را با تخیلاتی که اگر چه معنوی و لذیذ هستند، ولی در ظاهر برای ما قابل رسیدن نیستند، مشغول کنیم.
با چیزهای روشن و واضح، همین خودی که هستیم، همین خویشتن ما، اگر زوائد و مشغولیتهای روزمره را رها بکنیم، اگر لحظهای در نماز و عبادتمان به خودمان بپردازیم و توجه کنیم و بازگشت کنیم همه این کارها انجام میشود.
این مختص بنیاسرائیل نیست و مختص آن قتلی که آنها کردند، نیست؛ برای همین ما در همین زمان و همین رمضان ممکن و مقدور است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
مدرسه معارف علامه طباطبایی
زندگی با قرآن ۲ رمضان ۱۴۴۵ ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ ﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَة
☝☝☝
﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾
این مسیر، مسیر از شرک فاصله گرفتن و به راه حق رفتن است. کسانی که مسیر دیگری رفتند آن مسیر برای آنها با فشارهای خداوند است.
این احکام سخت مانند اصحاب «سبت» کسانی که ماهیگیری در روز شنبه برای آنها حرام شد، اینها برای کسانی است که در راه خداوند بیپروا و بدون دلیل به اختلاف میپردازند، و آن چیزی را که میفهمند با هوای نفس مخالفت میکنند و به شرایطی میرسند که خداوند مجبور است برای آنها احکام سنگین قرار بدهد.
اما برای کسانی که این راه را نروند، مسیر باز است. هر انسانی که به حقیقتی رسیده موظف است آنها را به حکمت، موعظهی حسن، جدال احسن، راه راست و درست هدایت و دعوت کند و این دعوت با حکمت است و نه با زور و فشار.
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾
اینکه نتایج چه میشود و رفتار ما چه فایدهای داشته باشد، نتیجه دست ما نیست و به دست خداوند است. ما باید در این مسیر از حکمت، موعظهی حسن و جدال احسن فاصله نگیریم تا حقیقت ابراهیمی خودمان را از دست ندهیم و مسیر ابراهیم نبی (ع) را در این جهان پیش ببریم.
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#زندگی_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#رمضان۱۴۴۵
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۳ رمضان ۱۴۴۵
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَاب»
حكمت، دستيابى انسان به سطح بالاتر و عميقترى از اسرار جهان است؛ اين كه انسان قادر شود، رازهاى جهان را درك كند و به آنچه به راحتى در دسترسش نيست، از جمله سازوكارهايى كه زندگى روزمره، زندگى شغلى و زندگى سياسى و اجتماعىاش نياز دارد، دست يابد. سازوكارهايى كه به او چنان قدرت، توانمندى، موفقيت و كاميابى میدهد، كه بدون آن امكانش نيست!
حكمت، يعنى دستيابى به سِرّ جهان.
تفاوتى بين زن و مرد، جوان و پير، شاغل و كارمند و خانه دار، مهندس و پزشك و طلبه و ... نيست؛ بلكه در هر مسيرى، جهان اسرارى دارد كه براى انسان عادى در دسترس نيست.
انسان عادى، بطور طبيعى بدون تلاش و خواست خداوند نمیتواند به اين اسرار دست يابد. كسى كه اين حكمت الهى را به دست آورد، در همان نوع زندگىاش و در رشته خاص خود، به سطح بالاترى از قدرت، موفقيت و توانمندى در اين جهان میرسد.
كسى كه اين حكمت را پيدا كرد، «فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا »؛ انسان ديگرى است و توانمندتر است. مسيرى كه از طريق حكمت باز میشود با مسير عادى انسان، پيش از دسترسىاش به حكمت، تفاوت زيادى دارد. درست مانند كسى كه به اسرار جهان، اسرار علمى، سياسى و اجتماعى دسترسى پيدا میكند و قادر است كارى فراتر از ديگران انجام دهد؛
مثلا مهندسى كه به سطح بالاترى از دانش مهندسى دست پيدا كرده است، ابزار و وسايلى میسازد كه كار هزاران كارگر عادى كه به اين ابزار دسترسى ندارند را با كمترين زحمت و هزينه میتواند انجام دهد.
اما حكمت، حقيقتى كاملتر از اين است و سر جهان را براى انسان فاش میكند؛ فاش كردن سنتهاى الهى و آنچه كه بنيان جهان را در هر امرى، از شغل، كار، سياست و اجتماعيات گرفته تا خانهدارى، ارتباط با خانواده، فرزنددارى و تربيت و... تشكيل میدهد.
حكمت، فرا رفتن از ظاهر اين جهان به عمقى است كه انسان توانمند میشود، خير كثير داشته باشد.
اين خير كثير از طريق قدرت، دانايى، توانايى و هر چيز ديگرى براى انسان حاصل میشود. آن رمزى كه همه اينها را با هم داراست، رمز حكمت است.
«وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»
چيزى از طريق حكمت براى انسان حاصل میشود كه بدون آن امكان ندارد! درست مثل كسى كه بر دانش خاص و بر اسرار خاصى از اين عالم مسلط شده است.
اين حكمت به چه كسانى داده میشود؟
اين اسرار، در اختيار هر كسى هست، پنهان نيست و پيش روى ما گرفته شده است، اين ما هستيم كه چشمانمان را به رويش میبنديم و نمیخواهيم به آن نگاه و توجه كنيم!
اما، چه كسى میتواند به آنها نگاه كند؟!
«وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»
آنهايى كه عقل دارند؛ صاحبان خرد و هركسى كه در زندگى خودش عاقلانه رفتار میكند، و از عقلى كه میفهمد، فاصله نمیگيرد و با آن لجاجت نمیورزد.
انسان لجوج و مقابلهگر، انسانى كه گرفتار حب و بغض است، انسانى كه كينهها قلبش را فرا گرفته است، يا وابستگىها چنان ضعيف و ناتوانش كرده است كه قادر نيست قدم از قدم بردارد، اولوالالباب و صاحب خرد نيست!
خردِ بىنهايت براى همه انسانها وجود دارد، اما زنجيرهاى زندگى روزمره، غفلت، حب و بغض و رفتارهاى باطل، نمیگذارد از آن استفاده كنيم. اين زنجيرها سبب میشوند كه ما همچون اسب آسياب پيوسته دور خود میگرديم؛ نه صبحى میفهميم و نه شبی! اين زنجيرها نمیگذارند كه چشمانمان باز و عقلمان بينا گردد!
اما عقل براى هر كس در هرجا و هر مسيرى در دسترس است، و به محض اين كه انسان نگاهش را باز كند، خرد، اسرار و حكمت را میبيند. باز كردن خرد تنها یك راه دارد و آن، اين است كه انسان لحظهاى به خود برگردد و از اين گرفتارىهايى كه خودش براى خودش درست كرده است، لحظه اى فاصله بگيرد.
به محض فاصله گرفتن، همه چيز هويدا میشود و آنجاست كه به حكمت میرسد. وقتى هم كه به حكمت رسيد، به اسرار جهان پى میبرد كه همان خير كثير و همان دانايى و توانايى است كه او را در زندگى دنيايى و آخرتى و در هر امر و كارى موفق میكند.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
۴ رمضان ۱۴۴۵
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
«و إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»
سؤال انسان از خداوند و دعای او و عبادتی که میکند، اگرچه دعا کردن برای همه روشن و واضح است، اما آن چیزی که به آن توجه نمیشود این است که حقیقت دعا و حقیقت درخواست آن چیزی است که اصل و جوهرهی وجود انسان را نشان میدهد.
اصل وجود انسان تماماً دعا و درخواست است، انسانی که هرگز بر یک نقطه نمیایستد و پیوسته درحال تلاش است، و [در این موضوع] تفاوتی بین انسان مادی، انسان الهی، انسانی که به فکر دنیاست و انسانی که به فکر معنویت است وجود ندارد؛
انسانی که به سعادت رسیده است یا انسانی که به شقاوت رسیده یا انسانی که بین این دو است؛ در همه این جوهره در حال تکاپو و تلاش است و این تلاش ️حقیقت دعا و درخواست است.
همانطور که آیه
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا»
وقتی انسان به فکر گناه، معصیت و خلافی که انجام داده میافتد، تنها فعل غلط و گناهی که در عمل انسان است مورد توجه انسان قرار میگیرد، در صورتی که اصل اِنّیت انسان، همین وجودی که آن را به توهم، در مقابل خداوند خود را عَلَم میکند، و برای خود وجود مستقل قائل است و میخواهد خود را به عنوان یک انسان به سمت کمال ببرد، و این اصل وجود انسان این بالاترین معصیت و بالاترین گناه است و همه اینها به این معناست که خداوندی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است هم دعای انسان را اجابت میکند و هم استغفار و هم مغفرت انسان را اجابت میکند.
نزدیکی این اجابت، درخواست، سؤال و استجابتی که ما میخواهیم با آن بینهایت، متحد و واحد است، و نیازی به تلاش و حرکت به سوی مقصد و انتهایی که در آنجا استجابت و مغفرت صورت میگیرد، نیست؛ تنها کافی است انسان به حقیقت خود توجه کند و آن را ببیند، به محض اینکه توجه کند [اجابت رخ میدهد]، بنابراین تمام اهداف، اقتدار و نتایجی که تمام عمر به دنبال آن میدود همچون آبی است که در درون انسان آماده و مهیاست و انسان، تشنه لب به دنبال این آب در جهان میگردد، و پیوسته در حال حرکت است و چون چیزی را میجوید که خودش هست، هرگز به آن نمیرسد؛
اما زمانی که انسان توجه میکند که این حقیقت استجابت و مغفرت چیزی غیر از وجود خودش نیست، این توجه او را به سرعت به نتیجهای که باید میرساند، اگرچه به زمان احتیاج دارد که این توجه به صورت کامل برقرار شود.
سلوک انسان پیدا کردن چیزی در بیرون نیست، بلکه درک این است که همه این تلاشها در راه غلطی است و او را از حقیقت دور میکند، وقتی که انسان این موضوع را متوجه شد و تلاشهای طولانی و ادامهداری که انجام میداد به نتیجه نرسید، وقتی که دریافت که حقیقت اجابت و استجابت همین جایی است که الان هست و از ابتدا نیز بوده، اینها بازگشت به آن نقطهای است که حقیقت خودش است و به هدف واصل شده است و هر مقدار که این توجه بیشتر انجام شود به این حقیقت، زودتر، کاملتر و بیشتر میرسد. درک این حقیقت که انتهای مسیر چیزی غیر از آن جایی که در ابتدا بوده نیست و درک همان حقیقتی که الان نزد انسان حاضر و آماده است؛
به همین دلیل از رگ گردن به ما نزدیکتر است چون «ما»یی وجود ندارد، هر چه هست همان حقیقت بینهایت است؛ غیر از توهم، غیر از اشتباه، غیر از تخیل، وقتی که این حباب تخیل شکسته شود، و برداشته شود، آن آب بیکران زلال هستی پیش رو و در مقابل چشم انسان ظاهر و آماده میشود و حقیقت را میبیند و این همان زمانی است که واصل شده است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#رمضان۱۴۴۵
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
👆👆👆
وقتی به دعای ابوحمزه نگاه میکنیم آن ناله و ناراحتیای که حضرت از مشکلات میکنند؛
«کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی»
هر بار که فکر کردم به جایی رسیدم و توانستم به مقام توابین نزدیک بشوم، ناگهان بلیه و بلایی قدم من را لرزاند، و فرو افتادم... این حقیقتی است که در اولیای الهی بیش از همه هست. پس چرا وقتی که دچار ضعف مادی و معنوی، دچار مشکلات، دچار سوختن و آتش گرفتن، دچار سختیها هستیم، ناراحت میشویم؟ چرا باید به دنبال خوشی و راحتی باشیم؟ چه در مادیات و چه در معنویات؛
«فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا»
چرا موقعی که مشکلات میآید فروتنی و زاری نکنم؟
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»
قبل از این هم سنت الهی در مورد امتهای قبلی این بود که مى فرمايد آنها را به بأسا و ضَرّا گرفتار میکردیم «لَعَلَّهُم يَتَضَرَّعُونَ» برای اینکه در آنها اتصالی ایجاد شود، و آنها به دست خودشان به سمت بینهایت بروند و آن چیزی که خلاف این است، غیر از قساوت قلب نیست؛ «قَسَتْ قُلُوبُکم».
آن چیزی که برای انسان در مقابل این تضرع قرار میگیرد، چه حالت یأس، چه حالت ناراحتی و چه به عنوان این باشد که انسان احساس کند من باید مقام معنوی پیدا کنم، و به هر بهانهای از این تضرع دست بر دارد، قساوت قلب میآورد.
«وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» اینکه انسان به هر بهانهای، به بهانه معنویت میخواهد از این بأسا و ضَرّا و از این سوختن و مشکلات رها شود، این زینت شیطان است! شیطان است که انسان را فریب میدهد و این مسیر غلط را برای انسان تزئین میکند، و انسان فکر میکند که دارد مسیر درستی میرود، و باید به دنبال فتوحات معنوی باشد و این فتوحات، آرامش، این خوشی و شادی مادی و معنوی برای انسان به عنوان چیز ارزشمند بروز پیدا میکند؛ در صورتی که مسیر به سوی تضرع است و اگر غیر از این بود میبایست اولیای الهی این نصیب را از جهان داشتند.
اگر این آرامشِ غفلتآور، چیز ارزشمندی بود و اگر فایدهای داشت، چه مادی و چه معنوی در درجهی اول باید به اولیای الهی داده میشد. اما آنها بیش از هر کسی دچار این مصیبتها و بلایا بودند «أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ».
آنهایی هم که به دنبال اولیای الهی میروند، این بلا برایشان نازل میشود و این سختیها به تناسب ظرفشان است و همیشه ظرف ما برای این مشکلات آماده است.
چیزی که باعث کم شدن ظرف ما میشود، نگاه غلط ماست که فکر می کنیم این حالت، حالتِ بدی در مادیات و معنویات است! جهان مهندسی شده و روی حساب است، و چیزی که این حساب را بر هم میزند حسابگریهای نادرست ماست. تحلیلهای نادرست ما ناشی از «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ» میباشد. افکار غلطی که ما داریم به وسیلهی شیطان بر ما نازل میشود و نگاهمان غلط میشود و محاسبهمان بر خلاف چیزی میشود که خودمان انتخاب کردیم، که این انتخاب را هم به زور بر ما تحمیل نکردند و چیزی است که خودمان انتخاب کردیم.
وقتی که به این جهان میآییم، وقتی دچار زندگی روزمره میشویم، با کمک و چیزی که شیطان به ما القا میکند، محاسبهمان تغییر میکند و این محاسبه غلط است که ظرفیت انسان را این طور کاهش میدهد.
راه بازگشت به این حقیقت «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا» است؛ و این است که انسان از این مشکلات نجات پیدا نمیکند و این نعمت الهی است؛ چرا که اگر دچار خوشی و شادی مادی و معنوی شود و احساس کند که به حالت ارزشمندی رسیده و خوشی انسان را فرا بگیرد، این حالت خطرناکی است و نشاندهندهی این است که جهان و کائنات و خداوند دیگر از انسان ناامید شدهاند.
«فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ»
وقتی فراموشیِ حقیقت این جهان کامل شد، همهی درها باز میشود تا جایی که انسان به این شادی و خوشحالی میرسد.
در این حالت «أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ» است که ناگهان با حقیقت درونیاش چه در این جهان و چه آن جهان مواجه میشود، و این برای کسانی است که در فراموشی به انتهای خودشان رسیدهاند؛ إنشاءالله ما از این افراد نشویم.
#روز_پنجم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#رمضان۱۴۴۵
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
۶ رمضان ۱۴۴۵
٢٧ اسفند ۱۴۰۲
﴿ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾
وقتی انسان از مسیر زندگی عادیاش خارج میشود، اولین اثری که در او میگذارد، این است که خود را فراموش میکند؛ این فراموشی خویشتن، ناشی از این است که انسان استعداد بینهایتش و اتصال حقيقى که با جهان فراتر و با مبدأ این جهان و تمام نامتناهیها، بالفعل و در عمل و عینیت دارد را فراموش می کند و گرفتار این زندان میشود.
«نَسُوا الله» فراموش کردن بینهایت است و اين فراموشی بلافاصله منجر به فراموشی خويشتن مى شود!
چراکه انسان، وقتی بینهایت را فراموش کند، اتصالش را با آن قطع میکند. آن گاه در اثر زندگی روزمره و انتخابهای خود و به دلیل فراموشی خود، پیوسته دچار مشکلات مادی میشود و زندگی سختی پیدا میکند و این زندگی سخت، باعث میشود بیش از گذشته خودش را فراموش کند.
فراموشی خویشتن و زندگی سخت دنیایی مانند دو عاملی که اثر متقابل بر هم دارند، پیوسته همدیگر را تقویت میکنند.
«وَ مَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیِشَه
ضَنکًا وَ نَحشُرُهُ یَومَ القِیامَه اَعمَی»
این معیشت سخت، زندگی مشکل، تنگنا و سختی، ناشی از این است که ذکر خداوند، ذکر بینهایت، یعنی استعداد بینهایت خود را فراموش کرده است و فکر میکند که درهمین جهان روزمره، باید کارش را تمام بکند.
این بیتوجهی به حقیقت خود، زندگی او را سخت می کند و از دیدن حقایق نابینا میشود، چون کسی که خودش را نمیبیند، امکان ندارد استعداد بینهایتش به کار بیافتد. این نابینایی، ادامه پیدا میکند و در باطن این جهان هم او نابینا میشود.
«قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا"
قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَىٰ»
اما اولین کاری که براى بازگشت از این معیشت سخت و از این نابینایی و نسیان خویشتن میتواند بکند، توجه به حقیقت بینهایتی است که درونش است؛ احساس قدرت و کرامتى برايش حاصل مى شود که به او كمك میکند بر این جهان بر زندگی روزمره اش پیروز شود و زندگی متعادل و عادی داشته باشد.
زندگی متعادل، به این است که، ضرورتهای زندگیش را با تعقل صحیح برقرار کند و نیروی مازادش را در جهت خدمت به انسانیت و آن قوه بینهایت به کار بگیرد و رسوباتی را که در این مدت نسیان، در عمق وجودش رسوخ کرده، از بین ببرد و پاکسازی کند.
وقتی که این طور شود، دوباره بازگشت میکند به زندگی عادی، این زندگی متعادل و زندگی متوسط و طریقه وسط. اين راه صحیح زندگی، باعث میشود که بتواند بازگشت به خودش بکند؛ این بازگشت به خود، هم توجه به بینهایت و ذکر خدا را همراه دارد، و این ذکر خدا باعث میشود که دوباره خودش را پیدا بکند.
پیدا کردن خویشتن، در درجه اول با فرارفتن از تشتتهایی است که در وجود انسان است. بازگشت به خویشتنی که متمرکز است؛ در همان زندگی مادی و امور عادی، این تمرکز باعث ذکر او میشود.
این راه، راه نزدیکى است و سخت نیست، در همین رمضان ما میتوانیم به این مرحله برسیم. در همین رمضان میتوانیم مسیر خود را باز کنیم و بازگشت به خودمان پیدا کنیم.
آن رسوباتی که زندگی را سخت کرده، کنار بگذاریم و راه وسط را كه زندگی متعادل است، انتخاب کنیم.
زندگى متعادل يعنى چون انسان زیستن و عاقلانه زندگی کردن و امور غیرعقلانی و شهواتی که بر ما غالب شدند و تمایلاتی که زندگی ما را از حالت طبیعی خارج کردند و خصلتهایی که نمیگذارند ما همچون یک انسان زندگی بکنیم، را کنار گذاشتن.
لازم نیست اينها را کامل کنار بگذاریم، بلکه به محض شروع این حرکت، به محض شروع بازگشت به خویشتن، آثارش را میبینیم.
و بعد از آن، آن چیزی که نیاز است ، تمرکز در وجود خودمان، در اعمال خودمان و فرا رفتن از این تشتتها است. در این حالت است که ذکر الهی در درون انسان میجوشد و جوشیدن این ذکر الهی باعث احیای خویشتن میشود و یک زندگی صحیح، در همین رمضان برای ما کلید میخورد؛ در همین رمضان، راه دوری نیست.
اگر چه ادامه این مسیر ممکن است، یک عمر طول بکشد، اما شروعش به همین سرعت و سهولت و در دسترس و آماده و مهیاست و هرکدام از ما میتوانیم این کار را انجام دهیم. سپس میتوانیم آن را تقویت کنیم و چیزهایی را در زندگی ببینیم که قبلا برای ما رؤیا بود!
در زندگی بزرگان و اسوههای اخلاقی میخواندیم!
اگر چه رسیدن به مرحله آنها کار سختی است، اما چشیدن آن برای ما، کار سختی نیست و همین را میتوانیم انجام دهیم؛ در همین رمضان، با همین طریق، با دست خود و به زودی و به سرعت و به سهولت.
#روز_ششم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
👆👆👆
«وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ»
آن چیزی که باعث غفران و نجات شما از گذشتههایی که در آن ظلم بزرگ و کار زشتی انجام دادید و بر انفس خود ظلم کردید، میشود شما نیستید؛ خداست.
کسی دیگری مگر میتواند این کار را بکند؟! شما تنها کاری که باید بکنید این است که «وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»
دیگه اصراری بر آن اشتباهی که در گذشته انجام دادهاید نداشته باشید و با توجه این کار را انجام ندهید.
اگر این کار را انجام دهید «وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» همین توجهی که شما دارید، تقواست؛ در همان حدی که متوجه میشوید و همان مقداری که برای شما ممکن هست آن را انجام بدهید و این روزی که در میگذرد و زمانهایی که دارد میگذرد برای همین است که «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» این مسیر، مسیری است که برای شما هموار شده تا شما در ایمانتان تسویه و پاک بشوید.
«وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ»
شما قبل از این آرزو داشتید و پیوسته میگفتید که ما مرگ روحی، مرگ از این مسیر و از این زندان را میخواهیم و نجات روح و احیای روح «مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» قبل از اینکه زمانش برسد.
«فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ»
حالا که زمان آن است و مسیر برای شما آماده شده است و شما میتوانید حرکت کنید، اینجا نشستهاید و تماشا میکنید! مگر شما نبودید که میگفتید که ما آرزوی رهایی داریم، الان زمان این رهایی است.
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ»
همهی این رسولان ظاهری و باطنی، رسل و پیامآورانی از سوی حق و حقیقت هستند و اگر آنها نباشند، شما این مسیرتان را رها میکنید. اما حرکت درست در این ایام، روزها و در این دورههای زمانی، وقتى صورت میگیرد که انسان در برنامهی خودش جدیّت داشته باشد و برای رفتناش و برای آن نتیجهای که میخواهد بگیرد اهمیت قائل باشد و برای آن برنامه بریزد.
مسئلهی رشد روحی و استفاده از این دورهی زمانی مسئلهی اول او باشد نه مسئلهی آخر، نه زمانهای باطل و زمانهایی که مرده است. اینطور نباشد که وقتی همهی کارهایش را بکند و دیگر کاری نداشت سراغ این بیاید. اگر به این مسئله روحی و به خودش توجه کند، تمام امور دنیایی و آخرتیاش هم اصلاح میشوند.
اما اگر همهی آن کارها را انجام بدهد؛ کارهای دنیایی، شغل و همهی مسائلی که دارد و وقتی که وقت اضافه آورد به امور و مناسک ظاهری بپردازد و اندکی نيز به خود بپردازد، اینگونه به نتیجه نمیرسد!
«وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ»
گواه باید باشد با این وجود، باید حاضر باشد در آن مسیر. شهید کسی است که گواه است، کسی که وجودش در آنجا است و کسی که حرکت میکند.
این رمضان زمانی است که ما میتوانیم این حرکت خودمان را شروع بکنیم و خطاب خداوند قرار بگیریم «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» شما برترید، به محض اینکه ایمان بیاورید. اگر متوجه این مسئله بشوید و به این حقیقت توجه کنید.
«هَٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»
این مسیری است که برای شما گفته میشود نه برای کس دیگر! خطاب این آیات خود شما و خود ما هستیم به محض اینکه توجه کردیم «أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما برترید و این برتری حق شماست. همهی کائنات برای این برتری شما بسیج شدهاند و شما را به آنجا میرسانند.
خداوند ضامن است «كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۚ» این را بر خودش واجب کرده تا شما را به این نتیجه برساند. به شرط اين که شما سستی به کار نبرید و سست نشوید و این توجه را مرتب و در دورههای زمانی که متناسب با روح خودتان است، داشته باشید.
#روز_هفتم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۸ رمضان ۱۴۴۵
٢٩ اسفند ۱۴۰۲
﴿وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾
سیر انسانی که میخواهد به سمت رحمان برود، سیر عبادت و بندگی و سیر انسانیت، بدون مشی درستی در زندگی روزمره و ارتباطات صحیحی با جهانی که پر از جهالت است، ممکن نیست. کسی که طمع دارد به این مقام برسد و سعی و کوشش مىكند و میخواهد سیر انسانی داشته باشد، باید مشیاش بر این زمین و زندگی روزمره و ایام همراه با آرامش و فروتنی باشد.
آرامش، چیزی است که انسان را کمک میکند تا نیرو های درونیاش بجوشند و فوران آن آتشفشانی که درونش هست، او را به سوی حقیقت رحمان و به سوی نامتناهی پیش ببرد. فروتنی اين است که فرد به جای اینکه در مقابل عواملی که در این زمین برافراشته شدهاند، او هم پرچمی برافروخته و با آنها به جنگ و نزاع برخیزد، خودش را فرو بگیرد و تنها به خودش بپردازد و این پرداختن به خود، کمک بکند که از درونش این حقیقت و آن نامتناهی آماده فوران باشند.
اما کسی که که این آرامش و فروتنی را ندارد، در زندان جنگش با اطراف و با عواملی که در این جهان کم نیستند، همهی نیرو و توانش صرف اینها میشود و چیزی برای او باقی نمیماند. آن کسی که فروتنی ندارد، این گردنکشی و فراتر رفتن و سرافراز بودن مسئلهی اصلیاش است.
دچار توجه به خودِ غیر حقیقیاش میشود، و دیگر امکان ندارد که آن حقیقت درونی در او بروز و ظهور داشته باشد، و تا زمانی که حقیقت درونی بروز و ظهور نداشته باشد، امکان توجه به نامتناهی برای او فراهم نیست.
بندگان رحمان، رحمت الهی برای انسان از طریق این آرامش و فروتنی ظهور و بروز دارد، وقتی انسان مراحلی را طی میکند و سعی میکند به یک حرکتی برسد و سعی میکند به نتایجی برسد، آن موقع مدتها باید با این آرامش و فروتنی راه برود و زندگی متعادل و آرام داشته باشد. زندگی که به راحتی طی میکند تا به تدریج این استعدادهای درونی در او بروز و ظهور پیداکند.
انسانی که مشی بر روی زمین را فراموش کرده است، حتی کسی که به دنبال معنویت و مراحل معنوی و عبادت سعی در حرکت می کند، اگر این حرکت، تمایل و انگیزه، او را از مشی آرام بر روی زمین باز بدارد، چه بسا ناآرامیها، مانع اصلی رسیدن به مقام معنوی او بشود. همچنین انسان در این زندگیاش، هميشه با جهالتهای بسیاری روبروست و وقتی که با این جهالتها روبرو میشود، به خصوص وقتی که جاهلان بیرونی به انسان هجوم میآوردند و او را مورد خطاب و مخاطبه قرار میدهند، تنها راهش این است که با سخنان مسالمتآمیز، با مقام سلام، با راحتی و آرامش و با شرایطی که نزاع و آتش آن را افروخته نکند، با آن روبرو شود.
و گرنه این جهان پر از جهالت هست و ما هرگز نمیتوانیم این جهان را اصلاح کنیم. اگر هم بنا بر اصلاح باشد، اول باید بتوانیم خودمان را در این مشی و رسیدن به مقام حقیقت، به مقام عبادت و به مقام توجه به رحمان برسانیم و بعد آماده نزاع با جهالتها باشیم.
بهترین ابزار، بالاترین وسیله و مهمترین تکنیکی که به انسان کمک میكند که در مقابل خطاب جاهلان با مقام سلام برخورد کند، این است که توجه کند به جهالتی که درون خودش است. دیدن جهالتهای بیرونی همیشه انسان را برافروخته میکند و او را تحریک میکند كه با آن مبارزه و مضاده داشته باشد، اما وقتی که توجه کند که عین همین جهالت درون او هم هست و هنوز نتوانسته این جهالتها را ترک کند، آن موقع متوجه میشود خود او هم جاهلی چون جاهلان است.
بهترین جواب بر آنها همان سلامی است که میدهد و این، کمک میکند تا مشی آرام خودش را ادامه بدهد و در این مشی آرام، در این رفتن پیوسته و با استمرار و در زندگی که با فروتنی همراه است به تدریج قوای درونی، بیرون بیاید و آن حقیقتی که درون او هست، حقیقت انسانی بروز و ظهور و جلوه پیدا کند.
#روز_هشتم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۹ رمضان ۱۴۴۵
١ فروردين ١٤٠٣
﴿ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ/ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ ﴾
مسیر انسان به سوی رهایی و حرکت، از طریق تمام کائنات یاری و همراهی میشود. ما در محضر خداوند و معصومین(ع) و در جنتی هستیم که همهی مرضهایمان دست آنها و در حال شفاست؛ اما این خود ما هستیم که با هوی و هوس و مخالفت، از این شفا جلوگیری میکنیم.
آن کسی که از مقام خداوند استفاده کند و خود را از هواهای متفاوت و بازدارنده نهی کند، این جنت و این شفا را میبیند. ما تمام وجودمان از امراض و بیماریها آکنده است؛ گوشهای کر، چشمهای نابینا و قلبهايی که قساوت آن را فرا گرفته است و در مقابل تمام کائنات و معصومینى هستند که همهی نیرو و توانشان را برای ما میگذارند.
این ما هستیم که باید نفسمان را از هوی دور کنیم تا این بهشت، این شفاعت، این شفا و این درمان را بچشیم.
غیر از دوری از این هوی و فاصله گرفتن از آن، هیچ راهحلی نیست و این ما هستیم که میتوانیم به سهولت و سادگی این شفاعت را درک کنیم و به نتیجه برسیم.
هوی همهی این امور متفاوت و متشتتی است که ما را از تمرکز در این مسیر باز میدارد؛ هرچیزی که ما را گرفتار میکند.
در آستانه سال جدید و مایی که از این بیماری و سختیها جانمان به لب آمده؛ همهی امیدمان به شفای بزرگان است و به این است که این کری، کوری، قلب قسی و این همه مشکلات؛ مشکلات فردی اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و آن چیزی که همهی مسلمین و همهی بشریت را تهدید میکند، با شفاعت و شفای آنها بهبود پیدا بکند.
بهبود آنها در آستانهی رسیدن است، مانع، خود ما هستیم، هوی و آن نگاهها، دیدنها، شنیدنها، تفکرات، توهمات و آن چیزهای متشتتی که سرتاسر وجودمان را در هر لحظه، هر ساعت و هر زمان به نوعی و به گونهای فرا گرفته است؛ هرچیزی که ما را از تمرکزمان باز میدارد.
رها شدن از این توهمات، فاصله گرفتن از این افکار و باورهایی که عمری گرفتارش بودیم و هرگز برای ما نتیجهای نداشته، کار سختی نیست!
در آستانهی ورود به سال جدید، همهی امیدمان به این است که گذشتههای سخت و پر از ناراحتی، شکست و ناکامیمان جبران شود، و امید ما به بزرگانی است که در این سرزمین، صاحب زندگی ما هستند و آنها ما را نجات میدهند و شفای خود را از آنها میخواهیم.
#روز_نهم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۱٠ رمضان ۱۴۴۵
٢ فروردين ۱۴۰۲
﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ﴾
حرکتِ انسان نیاز به ذکر دائم در وجود انسان دارد. اینکه انسان به صورت طبیعی ذکر خداوند را انجام دهد، به معنای این نیست که این لفظ یا این توجه به مبدأ که در ذهن خودش درست کرده را دائم داشته باشد. بلکه به معنای این است که به آن زندان روزمره گرفتار نشود و پیوسته، به فراتر از آن و به آن استعداد نامتناهی و مبدأ جهان که از رگ گردن به او نزدیکتر است، توجه داشته باشد.
حقیقتِ ذکر، این توجه و این فراتر رفتن است.
حقیقتِ ذکر یعنی توجه کردن و فراتر رفتن و آماده پرواز بودن، و اینکه انسان از درون خودش و حقیقت خودش به سمت نامتناهی متوجه شود، و از امور روزمره و از آن چیزهایی که گردش روزانه او را به خودش مشغول میکند، گذر بکند.
️گذر انسان از این موارد و از این روزمرگی و گذر انسان برای توجه به مبدأ بالاتر، حقیقت ذکر است.
حقیقتِ ذکر در درون انسان رخ میدهد، با تضرع و به صورت پنهان؛ «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»
️نیازی به داد و بیداد، و سر و صدا نیست. نیازی نیست که بیرون از وجودش پیوسته در حال صدا کردن و شعار دادن و در حال امر به معروف و اعلام باشد.
بلکه بسیاری از موارد این اعلام بیرونی و ظهور بیرونی و اینکه پیوسته چیزهایی را در این رابطه با ادعا و بیان و شعار و پلاکارد بیان میکند، باعث میشود که ذکرش از حقیقت خالی شود. حقیقت ذکر این اتصال و پرواز است، و این جهش انسان از درون خودش به سوی بینهایت. ولی وقتی برای آن نمایی بیرونی درست میکند، برای آن شعار و پلاکارد و بَنر و امثال اینها درست میکند، به زندانی میماند که این جهش را درون خودش خفه میکند.
مانند جسم سنگینی است که به پای پرندهای بسته میشود و نمیگذارد که او به بینهایت پرواز کند و به سوی آسمان برود.
«وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً»
با تضرع و با پنهانکاری و از روی فروتنی و از روی بیم و ترس، اما نه ترسی که از ضعف انسان است، بلکه ترس از گرفتار شدن در این زندان و به سوی بینهایت رفتن و بدون جهل منالقول.
نیازی به این همه صدا نیست.
اما ذکر حقیقی انسان، «بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»
ذکری که در تمام شبانه روز، روز و شب یا در ابتدای روز و ابتدای شب در جایگاه خودش قرار میگیرد و زندگی روزمره انسان را رها میکند و زندگی انسان را میسازد.
برای اینکه روز با گرفتاری سپری نشود و شبش با گرفتاری به انتها نرسد.
ذکر «بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» یعنی:
صبح و شامش با آن توجه عجین میشود.
«وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ»
و وضعیت مقابل این ذکر، غفلت است. انسان یا در حال ذکر است و یا در حال غفلت. برای اینکه غفلت نداشته باشد باید این ذکر را انجام دهد، و وقتی ذکر را انجام داد از غفلت نجات پیدا میکند.
#روز_دهم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۱۱ رمضان ۱۴۴۵
٣ فروردين ۱۴۰۲
﴿لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾
اگرچه ما ادعای اعتقاد به قرآن داریم و فکر میکنیم که آن چیزی که به نام قرآن است، برای ما مقدس است؛ اما در حقیقت چیزی از آن درک نمیکنیم و در مقام حقیقت، منکرش هستیم. قرآن حقيقتى است که خود می فرمايد: «اگر این قرآن، بر کوهها نازل میشد، آن کوه در حالت خشیّت قرار میگرفت.»
اين برای ما همچون افسانهای بیش نیست!
چگونه چنين چیزی امکان دارد که کوهی در مقابل قرآن به خشیّت بیفتد، اما براى ما که هر روز قرآن را میبینیم، میخوانیم، توجه و نگاه میکنیم، هرگز اثری نداشته باشد؟!
اما این حقیقت، برای ما هم قابل درک است؛ به شرطی که بسوی آن برويم. اگرچه آن مرتبه درك بالاى قرآن که اگر بر کوه نازل شود، به خشیّت مىافتد، برای ما قابل حصول نیست؛ اما عظمت قرآن و این که قرآن آثار عظیمی دارد، در وجود ما تا حدی قابل درک است.
ما در صورتی میتوانیم این حقیقت را درک کنیم که مواجهه با قرآن را به شکل حقیقی و صحیح در وجود خود پیاده کنیم. مواجه شدن و رودررویی با قرآن، و قرار گرفتن در آن مسیر و در آن مقام، و در حالتی که قرآن را همچون آینهای ببینیم كه گویی دربارهی ما صحبت میکند و ديدن خود در آن کلمات.
این کار برای ما، در همين ماه مبارک رمضان شدنی است. اگرچه این حقيقتی است که به تدريج در انسان پیاده میشود، اما چشیدن آن برای همهی ما ممکن است و میتوانیم بخشی از این حقیقت را درک کنیم، و بخشی از آن را در زندگی پیاده کنیم و بخشی از این حقیقت را ببینیم.
از جمله آیات و سوری که میتواند چنین نگاهی را در ما ایجاد کند، این آیات است:
«بسم الله الرحمن الرحيم
وَالْعَصْرِ
إِنَّ الإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ
إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»
قسمى که به عصر خورده شده، با معانی گوناگونی که مفسرین ذکر کردهاند، از جمله زمان یا فشار یا هر آن چیز ديگرى که میتواند معنای عصر باشد؛ قسمی عظیم است به این که انسان در حال خسران است!
و این خسران، همين گذران زندگی است که پیوسته و همیشگی در حال انجام است.
هر لحظه که میگذرد، خسارتی بر ما وارد میشود و ما زیانکاریم، مگر آن لحظهای که به عمل میپردازیم؛ عمل صالحی که بعد از ایمان است. ایمان يعنی همین توجهی که به حقیقت نامتناهی میتوانیم بکنیم؛ توجه به این نیرویی که در ما هست، به این استعداد و به اين امکان که سرمايهی عمر را از خسارت نجات دهيم.
عمل صالح، یعنی همان کاری که در هر لحظه، بر اساس چیزی که میفهمیم، باید انجام دهيم؛ همان اجرايى که شأن همان لحظه است و شأن آن ظرف است.
سپس «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»
این رابطه متقابلی که انسانها میتوانند با هم برقرار کنند، و تواصی و سفارش و رابطه متقابل و دوگانهای که انسانها با هم دارند؛ برای ترغیب به حق و ترغیب به صبر.
ترغیب به حق، يعنی توجه به همان حرکت، به همان اقدام و همان وظیفهای که در آن لحظه داریم، و صبر برای رسیدن به مقامی که شایسته انسان است، براى هر کس در حد خودش.
در همین ماه مبارک رمضان، اين امکان برای ما فراهم میشود که به این آیه توجه کنیم و اقدام کنیم، به همان مقداری که ظرفمان کشش دارد؛ با توجه به استعدادهایمان و به اندازهاى كه اعمال گذشتهمان ایجاب میکند. به اين مرحله که رسیدیم، در این رمضان، همه ما امکان اين را داریم كه دوری از خسارت را بچشیم. زمانی که شروع به عمل کردیم، آن وقت این آیه و این آیات و این سوره براي ما معنیاى پيدا مىكند که قبل از این نداشته است.
#روز_يازدهم
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
مناجاتِ سرنوشت
قراری در شبهای قدر
📌ساعت شروع ۲۳
♦️دهم تا چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۳
(شبهای نوزدهم تا بیستوسوم ماه رمضان)
📝متن ها
🔸دربارهٔ شبهای سرنوشت
🔸کمکردن درجهٔ خلوت
🔸رو در رو با قرآن
🔸مخاطبه با قرآن
🔸از لينك زير به فضای جلسه در نرمافزار اسکایپ وارد شوید.
https://join.skype.com/Eiw45Abi2mgI
#مخاطبه #شبهای_سرنوشت #مناجات_سرنوشت #محمد_حسین_قدوسی
@AllaamehWisdom