🕌 آثار نگاه به گنبد حرم امام رضا علیهالسلام
عارف کامل مرحوم علّامه طهرانی رحمةاللهعلیه میفرمودند: وقتی برای زیارت به حرم امام رضا علیهالسّلام مشرّف میشوید اگر از زیارت فارغ شدید و هنوز وقت باقی بود، کناری بنشینید و گنبد را تماشا کنید. و میفرمودند: نظر به گنبد حضرت موجب ریزش گناهان است.
📚 نورمجرد، ج۲، ص۴۲۰، پاورقی۱
🆔 @allame_tehrani
🕌 امام رضا علیهالسلام حجّ أغنیاست
یکی از سالکان راه خدا نقل میکند: یکبار محضر استاد علامه طهرانی رضواناللهتعالیعلیه بودیم، شخصی این شعر معروف را خواند که :
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
ای به قربان تو آقا که حج فقرایی،
مرحوم علامه بعد از تأمّلی فرمودند: این مطلب در حقّ آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام، صحیح نیست و جفای به آن حضرت است؛ بلکه حضرت بر خلاف آنچه همه میگویند، حقیقتاً حجّ أغنیاست.
💬 به نقل از یکی از شاگردان
🆔 @allame_tehrani
❤️ جاىجاى زمين و خاک مشهد بوسيدن دارد
روزى در مراجعت از جلسهاى، كه در معيّت علامه والد (ره) بوديم، همين كه به فلكهٔ آب كه مقابل حرم مطهّر حضرت علىّبنموسىالرّضا عليهالسّلام است رسيديم، رو كردند به بنده و فرمودند:
آقا! اين زمين و خاک مشهد، جاىجايش بوسيدن دارد؛ چرا كه امام رضا عليهالسّلام در اين خاک مدفونند!
... و به جهت همين عشقى كه به صاحبان مقام ولايت كلّيّهٔ إلهيّه داشتند، در راه ايشان از هيچ چيز فروگذار نمىفرمودند. در زمان تأليف دورهٔ امامشناسى كه الحقّ در تبيين و تحليل مقام امام عليهالسّلام و تشريح كيفيّت إحاطهٔ ولايت بر عوالم وجود و حالات معصوم در نوع خود بىنظير است، يكبار به حقير مىفرمودند:
آقا سيّد محمّدصادق، آنقدر در فضائل جدّت نوشتهام كه شبها از درد نوک انگشتان خوابم نمىبرد.
رحمةُ اللـه عليه رحمةً واسعةً و جَعَلَه فى أعلى علّيّين مع محمّدٍ و آله الطّاهرين.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 نور مجرد، ج۱، ص۴۹۶
🆔 @allame_tehrani
💬 جريان نماز آيةالله ميرزا حبيبالله خراسانى به سمت حضرت امامرضا عليهالسّلام
حضرت علامه والد (ره) این داستان را كراراً نقل مىفرمودند كه:
مرحوم آيتالله معظّم حاج ميرزا حبيبالله خراسانى به زيارت مرقد مطهّر حضرت علىّبنموسىالرّضا عليهالسّلام وارد شدند، و روبروى حضرت ايستادند. بعد از عرض سلام و زيارت و دعا، تكبير گفته و رو به حضرت مشغول نماز شدند. خدّام جلو آمده و به ايشان عرض كردند: آقا قبله از اينطرف است و شما روبروى حضرت هستيد و بايد به آن طرف برگرديد. اين عالم بزرگوار فىالبداهه اين شعر را خواندند:
شد مشتبه ز كعبه به ميخانه راه ما
اى خوشتر از هزار يقين اشتباه ما
گرچه در ظاهر مأمور به سجده به سوى كعبه هستيم ولى چون كعبهٔ حقيقى امام عليهالسّلام است كه شراب گواراى وصل و توحيد را به انسان مىنوشاند، اين اشتباه و رو كردن از كعبه به ميخانه از هزار يقين برتر است.
مسلّماً نماز خواندن عمداً به سوى غير قبله صحيح نيست، أمّا اينكه مرحوم آيتالله خراسانى چنين كردند چهبسا بجهت شدّت توجّه به پروردگار و استغراق در عالم باطن، از ظاهر غافل شده و تصوّر كردهاند كه واقعاً رو به قبله مىباشند و لذا شروع به نماز نمودهاند. و شايد نور قاهرهٔ حضرت كه همهٔ عالم را فرا گرفته، در آن حال بر ايشان تجلّى كرده و ايشان را إحاطه نموده و سبب شده كه ايشان آن جهت را قبله بدانند و به سوى آن نماز بگزارند.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 نور مجرد، ج۱، ص۴۹۸
🆔 @allame_tehrani
💫 خاک پاى زوّار حرم بوسيدن دارد
💬 حکایتی از علامه طهرانی راجع به ارادت به امام رضا علیهالسلام
⚡️جذبه و عنایت خاصّهٔ امام رضا علیهالسلام به علامه طهرانی (رضواناللهعلیه)
عشق و شور حضرت آقا به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم الصّلوة و السّلام از تعداد سفرهاى فراوانى كه به مشاهد مشرّفه به طور مستمر و ساليانه داشتند آن هم با توقّفهاى طولانى، بدست مىآيد؛ سفرهائى كه نه مثل برخى، فقط براى عتبهبوسى و عرض ارادت ظاهرى و با اهداف جانبى سياحت و تفريح همراه باشد بلكه با توجّه به عظمت و جلالت آن ذوات مقدّسه و براى كسب فيوضات ظاهرى و باطنى از انفاس قدسيّه و الهيّهٔ آن عرشيان خاکنشين صورت مىگرفته است، آن هم در نهايت ادب و خاكسارى كه برخاسته از تعقّل و عشق است. اينک به يك نمونه اشاره مىكنيم:
«این حقیر معمولاً قبل از اقامت در شهر مشهد مقدّس که تا این تاریخ که پنجم شهر رجب 1403 هجریّهٔ قمریّه است، سه سال و چهل روز بطول انجامیده است (چون ورود در این ارض مقدّس در بیست و ششم جمادىالأولى 1400 بوده است)، معمولاً در تابستانها با تمام فرزندان و اهل بیت، قریب یکماه به مشهد مقدّس مشرّف مىشدیم. در تابستان سنهٔ 1393 که مشرّف بودیم و آیةالله میلانى و حضرت علّامه آیةالله طباطبائى هر دو حیات داشتند، و ما منزلى را در منتهَىٰإلیه بازارچهٔ حاج آقاجان در کوچهٔ حمّام برق اجاره کرده بودیم و معمولاً از صحن بزرگ، همیشه به حرم مطهّر مشرّف میشدیم، یکروز که در ساعت دو به ظهر مانده مشرّف به حرم شدم و حال بسیار خوبى داشتم و سپس براى نماز ظهر به مسجد گوهرشاد آمده و با چند نفر از رفقا بطور فرادى نماز ظهر را خواندم، همینکه خواستم از در مسجد به طرف بازار که متّصل به صحن بزرگ بود و یگانه راه ما بود خارج شوم، دَرِ مسجد را که متّصل به کفشدارى بود بوسیدم؛ و چون نماز ظهرِ جماعتها در مسجد گوهرشاد به پایان رسیده و مردم مشغول خارج شدن بودند، چنان ازدحام و جمعیّتى از مسجد بیرون میآمد که راه را تنگ کرده بود.
در آن وقت که در را بوسیدم ناگاه صدائى بگوش من خورد که شخصى به من مىگوید: آقا! چوب که بوسیدن ندارد! من نفهمیدم در اثر این صدا به من چه حالى دست داد، عیناً مانند جرقّهاى که بر دل بزند و انسان را بیهوش کند، از خود بیخود شدم، و گفتم: چرا بوسیدن ندارد؟ چرا بوسیدن ندارد؟ چوب حرم بوسیدن دارد، چوب کفشدارىِ حرم بوسیدن دارد، کفش زوّار حرم بوسیدن دارد، خاک پاى زوّار حرم بوسیدن دارد؛ و این گفتار را با فریاد بلند مىگفتم و ناگاه خودم را در میان جمعیّت به زمین انداختم، و گَرد و غبار کفشها و خاک روى زمین را بر صورت مىمالیدم؛ و مىگفتم: ببین! اینطور بوسیدن دارد! و پیوسته این کار را مىکردم، و سپس برخاستم و به سوى منزل روان شدم. آن مرد گوینده گفت: آقا! من حرفى که نزدهام! من جسارتى که نکردهام!
گفتم: چه مىخواستى بگوئى؟! و چه دیگر مىخواستى بکنى؟! این چوب نیست؛ این چوب کفشدارى حرم است، اینجا بارگاه حضرت علىّ بن موسى الرّضاست؛ اینجا مطاف فرشتگان است، اینجا محلّ سجدهٔ حوریان و مقرّبان و پیامبران است، اینجا عرش رحمـٰن است؛ اینجا چه، و اینجا چه، و اینجا چه است.
گفت: آقا! من مسلمانم! من شیعهام؛ من اهل خمس و زکاتم؛ امروز صبح وجوه شرعیّهٔ خود را به حضرت آیةالله میلانى دادهام!
گفتم: خمس سَرَت را بخورد! امام محتاج به این فضولات اموال شما نیست! آنچه دادید براى خودتان مبارک باشد. امام از شما ادب مىخواهد! چرا مؤدّب نیستید؟! سوگند به خدا دست بر نمىدارم تا با دست خودم در روز قیامت تو را به رو در آتش افکنم!
در این حال یکى از دامادان ما (شوهر خواهر) به نام آقا سیّد محمود نوربخش جلو آمدند و گفتند: من این مرد را میشناسم؛ از مؤمنان است، و از ارادتمندان مرحوم والد شما بوده است.
گفتم: هر که میخواهد باشد؛ شیطان بواسطهٔ ترک ادب به دوزخ افتاد!
در این حال من مشغول حرکت به سوى منزل بوده؛ و در بازار روانه بودم، و این مرد هم دنبال ما افتاده بود و مىگفت: آقا مرا ببخشید! شما را به خدا مرا ببخشید! تا رسیدیم به داخل صحن بزرگ. من گفتم: من که هستم که تو را ببخشم؟! من هیچ نیستم؛ شما جسارت به من نکردید؛ شما جسارت به امام رضا نمودید؛ و این قابل بخشش نیست!
بزرگان از علماء ما: علّامهها، شیخ طوسىها، خواجه نصیرها، شیخ مفیدها، ملّا صدراها، همگى آستانْبوسِ این درگاهند؛ و شرفشان در اینست که سر بر این آستان نهادهاند؛ و شما مىگوئید: چوب که بوسیدن ندارد!
گفت: غلط کردم؛ توبه کردم؛ دیگر چنین غلطى نمىکنم!
گفتم: من هم از تو در دل خودم بقدر ذرّهاى کدورت ندارم! اگر توبهٔ واقعى کردهاى، درهاى آسمان به روى تو باز است! و در این حال مردم دَرْ صحن بزرگ از هر سو به جانب ما روان شده بودند، و من به منزل آمدم.
⬇️ ادامه در «پست بعدی» ⬇️
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامهٔ «پست قبلی» ⬇️
...این حقیر، عصر آن روز که به محضر استاد گرامى مرحوم فقید آیةالله طباطبائى رضوانُ اللهِ علیه مشرّف شدم؛ به مناسبتِ بعضى از بارقهها که بر دل مىخورد، و انسان را بىخانمان مىکند، و از جمله این شعر حافظ:
برقى از منزل لیلى بدرخشید سَحَر
وَه که با خرمن مجنونِ دلافکار چه کرد
مذاکراتى بود؛ و ایشان بیاناتى بس نفیس ایراد کردند؛ حقیر بالمناسبه، بخاطرم جریان واقعهٔ امروز آمد و براى آن حضرت بیان کردم، و عرض کردم: آیا این هم از همان بارقهها است؟!
ایشان سکوت طویلى کردند؛ و سر به زیر انداخته و متفکّر بودند، و چیزى نگفتند.
رسم مرحوم آیةالله میلانى این بود که روزها یک ساعت به غروب به بیرونى آمده و مىنشستند و حضرت علّامه آیةالله طباطبائى هم در آن ساعت به منزل ایشان رفته و پس از ملاقات و دیدار، نزدیک غروب به حرم مطهّر مشرّف مىشدند، و یا به نماز جماعت ایشان حاضر مىشدند، و چون یک طلبهٔ معمولى در آخر صفوف مىنشستند.
تقریباً دو سه روز از موضوع نقل ما، داستان خود را براى حضرت استاد گذشته بود، که روزى در مشهد به یکى از دوستان سابق خود به نام آقاى شیخ حسن منفرد شاه عبدالعظیمى برخورد کردم و ایشان گفتند: دیروز در منزل آیةالله میلانى رفتم، و علّامه طباطبائى داستانى را از یکى از علماى طهران که در مسجد گوهرشاد هنگام خروج و بوسیدن در کفشدارى مسجد اتّفاق افتاده بود مفصّلاً بیان مىکردند، و از اوّل قضیّه تا آخر داستان همینطور اشک مىریختند. و سپس با بَشاشَت و خرسندى اظهار نمودند که: الحَمد لِلّه فعلاً در میان روحانیّون، افرادى هستند که اینطور علاقهمند به شعائر دینى و عرض ادب به ساحت قُدس ائمّهٔ اطهار باشند؛ و اسمى از آن روحانى نیاوردند ولیکن از قرائن، من اینطور استنباط کردم که شما بوده باشید؛ آیا اینطور نیست؟!
من گفتم: بلى، این قضیّه راجع به من است، و آنگاه دانستم که سکوت و تفکّر علّامه، علامت رضا و امضاى کردار من بوده است؛ که شرح جریان را توأماً با گریه بیان مىفرمودهاند؛ رحمةُ الله علیه رحمةً واسعةً.»
📚 مهرتابان، ص95، پاورقی
🆔 @allame_tehrani
💠 اثر زیارت قبور ائمّه علیهمالسلام
زيارت اهل قبور بسيار فائده دارد، بالأخصّ زيارت قبور علماء و شهداء و مقرّبان درگاه خدا.
زيارت قبور ائمّه عليهمالسّلام حكم دخول در آب كرّ دارد كه زائر را پاک و از هر آلودگی منزّه میسازد.
چون نتيجۀ زيارت ارتباط با روح متوفّی است و زيارت كننده از آن روح مَدد میگيرد؛ بنابراين هر چه روح متوفّی پاکتر و عالیتر باشد، زائر بهرۀ بيشتر و وافرتری خواهد برد.
روح متوفّی به قبر خود ارتباط بيشتری دارد و لذا زيارت ارواح در سر قبورشان اثر بيشتری دارد. و لذا مؤمن زائر بواسطۀ دريچۀ قبر، خود را به روح آن معصوم و مقرّب درگاه خدا مرتبط نموده و بدينوسيله با تمام فُسحت عالَم معنی و ارواح ارتباط پيدا میكند و بهره میگيرد.
مشهور است كه در سر قبر علماء حاجت بيشتر برآورده است، و اصولاً در جاهائی كه مردمان بزرگ و اولياء خدا دفن شدهاند نورانيّت و وحدت بيشتر است؛ و محسوس است كه آن بقاع و اماكن روشنی و سعۀ خاصّی دارد و گرفتگی و تاريكی ندارد، به خلاف قبور كفّار كه تاریک است و خسته كننده و موجب قبض و تنگی میگردد.
✍ حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
📚 معادشناسی، ج۳، ص۲۲۷
🆔 @allame_tehrani
💫 فیوضات مختصّۀ قبور أهلبیت علیهمالسلام
🔴 لزوم حفظ حرمت و گرامی داشتن مشاهد شریفه و مواقف کریمه
و زِیارةَ قَبرِ نَبیِّکَ و الأئمّةِ علیهمُالسَّلامُ؛ «مرا موفّق کن که زیارت قبر پیغمبر و ائمّه علیهمالسلام را بجا بیاورم.»
معلوم میشود که زیارت قبر پیغمبر و ائمّه هم خیلی مهم است که باز امام سجّاد علیهالسلام در اینجا زیارت قبر پیغمبر را تکرار میکند. حالا در نزدیک شدن به قبور چه آثاری است و چه فیوضاتی انسان میگیرد و این چه سرّی است؟ من نمیدانم واقعاً چه سرّی است؟! روح پیغمبر که همیشه هست و روح امام که همه جا هست؛ اما در آن نقطۀ بهخصوص که محلّ قبر است، یا به آن توجّه بیشتری دارد و یا بیشتر از واردین پذیرایی میکند. خلاصه مشهود است که در اماکن متبرّکه یک فیوضاتی هست که در غیر آنجا نیست.(1) آنجا خلأ است و نفوس شیطانی حقّ ورود ندارند. محلّ تردّد ملائکه است،(2) و لذا وقتی انسان میخواهد در این حرمهای شریفه وارد شود سلام میکند، سلام میکند بر ملائکه و اذن دخول میگیرد حتی از ملائکه؛ پس معلوم میشود ملائکه آنجا ایستادهاند که انسان اذن دخول میگیرد، نه اینکه انسان میخواهد برود در حرم حضرت امام رضا علیهالسلام و آن مَلک مثلاً در یمن است و این از ملائکهای که در یمن هستند اذن دخول میگیرد؛ این معنا ندارد! پس ملائکه مسلّماً آنجاها هستند. شیخ بهائی در آن شعرش به شاه عباس میگوید:
مقراض به احتیاط زن ای خادم
ترسم بِبُری شهپر جبریل امین(3)
شاه عباس در سفری که بیست و هشت روزه از اصفهان تا مشهد، پیاده رفته بود، و در آنجا هم مدّتی توقّف کرد و کارهای خیلی زیادی کرد و آن صحن بزرگ را تأسیس کرد و آب را جاری کرد و...؛ یک شب ظاهراً خود شاه عباس کفشداری میکرد، ایستاده بود و کفش زوّار را میگرفت و خودش کفشدار حضرت شده بود، و یک شب هم مأمور چیدن شمعها بود، چون آنوقت که برق و گاز و... نبود و در شمعدانها شمع میگذاشتند و تمام حرم بهوسیلۀ شمع روشن میشد. شمعها، شمعهای بزرگی بود و فتیلههایی داشت؛ و قیچیهایی بود که این خادمها دست میگرفتند و میآمدند خاکستر آن مقداری از فتیلۀ این شمعها را که سوخته شده بود ـ نه از خود شمع ـ میگرفتند. بنده آن قیچیها را دیده بودم، الآن هم هنوز در موزۀ حضرت امام رضا علیهالسّلام از سابق آن قیچیها هست. آنها قیچیهای بزرگی هست که سرش گرد و به شکل قوطی، مثل قوطیهای سوهان قم میماند، این باز میشود و بهواسطۀ آن دستهاش وقتی جمع میشود، و آن مقدار از تکّهای که میخواهند ببرند، بریده میشود و میافتد در آن قوطی، و دیگر روی زمین نمیافتد تا بسوزاند؛ چون مقداری از این فتیله که روشن است اگر روی زمین بیفتد، میسوزاند. آن شب شاه عباس خودش متصدّیِ گرفتن این سرفتیلهها بود و از شب تا صبح و هر وقت که این شمعها روشن بود، خود شاه عباس قیچی دست گرفته بود. شیخ بهائی هم پهلوی شاه عباس در حرم بود، شاه عباس که این فتیلهها را میگرفت، شیخ بهائی بالبداهه یک رباعی در وصف شاه عباس گفت، که رباعیاش این است:
پیوسته بُوَد ملائک علّیین
پروانۀ شمع روضۀ خلد آیین
بعد خطاب به شاه عباس میکند و میگوید: مقراضت را آهسته بزن! شعر دوّمش این است:
مقراض به احتیاط زن ای خادم
ترسم بِبُری شهپر جبریل امین(4)
میگوید: در تمام این حرم، ملائکه هستند و ممکن است نزدیک این چراغها خود جبرئیل باشد! مواظب باش و این مقراضت را آهسته بزن که شهپر جبریل بریده نشود! البته استعاره است، شهپر جبریل امین که مثل پرهای مرغ نیست که با قیچی بریده شود؛ ولی تشبیه و استعارۀ لطیفی کرده است.
خلاصه، ما را موفق کن که بیاییم در این حرمها و استفاده کنیم! و واقعاً عجیب است! این حرمها زنده میکند! مثل آب کُر که چطور انسان با تمام آلودگیها درونش میرود و انسان را پاک میکند و از آن بیرون میآید، استفاده از این حرمها هم همینطور است.
و لاتُخلِنی یا رَبِّ مِن تِلکَ المَشاهِدِ؛ «پروردگارا مرا از این مشاهد شریفه و مواقف کریمه خالی نگذار!»
موقِف، موقف کریمی است؛ یعنی محل، محلّ خیلی عالیای است! انسان وقتی موفق میشود که به این مشاهد برود، موقف خود را باید خیلی گرامی بشمارد؛ موقف، موقف خیلی مهمی است! موقف کریم: یعنی یک موقعیّتی برای انسان پیدا شده است که دیگر پیدا نمیشود. انسان جایی برود که هرچه بخواهد به او بدهند، و گناهانش را بیامرزند و از زلّات و لغزشهای او بگذرند، و او را به واسطۀ ورود در این مشاهد از همۀ آلودگیها پاک کنند، و دعایش را مستجاب کنند، و علاوه بر آن، در محضر امام و در جایی که روح امام و نفس امام در آنجا تعلّقش بیشتر است؛ پس معلوم است که این موقف، موقف کریمی است. و لذا میفرماید: «مرا از این مشاهد شریفه و مواقف کریمه خالی نبین و خالی نگذار! همیشه من همین جاها باشم!»
📚 شرح فقراتی از دعای ابوحمزه ثمالی، ج۲، ص۲۳-۲۶
▪️پاورقی
🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبل» ⬇️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- معادشناسی، ج٤، ص٢٦٨:
«باری، ما به احترام بدن آن حضرت و به احترام تعلّق نفس به آن بدن برای زیارت و دعا و توسّل به نجف اشرف میرویم، و گرنه روح و نفس آن حضرت همهجا را گرفته؛ ﴿لَّا شَرۡقِيَّة وَ لَا غَرۡبِيَّة﴾.*
همهجا هست، و با همهچیز هست. ولیِّأعظمِ کارخانۀ صُنع ربوبی است جلّ و عزّ. حضرت آدم أبوالبشر برای نجات و وصول به مقصود، به او متوسّل شد. حضرت نوح و حضرت موسی و حضرت عیسی و سائر انبیاء علیٰ نبیّنا و آله و علیهم الصّلاة و السّلام به او متوسّل شدند.»
* سورۀ نور (٢٤) آیهٔ ٣٥.
2- جهت اطّلاع از فضیلت زیارت مشاهد مشرّفه و حضور ملائکه در آن اماکن، رجوع شود به المزار الکبیر، ابن المشهدی، ص٣١.
3- کلیّات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی، رباعیات، ص ٩٠.
4- مفاتیحالجنان، «باب کیفیّت زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه آلاف التّحیة و الثناء»، ص ٧٦٥.
🆔 @allame_tehrani
🕌 تشرّف مرحوم حاج سید هاشم حدّاد به زیارت حرم امام رضا علیهالسلام
حضرت آقا حاج سیّد هاشم آمادهٔ سفر به صوب خراسان شدند. خودشان میل داشتند با اتوبوسهاى معمولى مشرّف شوند، ولى زوجهٔ ایشان امّمهدى که در مدّت عمرش طیّاره سوار نشده بود اصرار داشت با هواپیما از طهران به مشهد مشرّف شوند، و ایشان هم با عیال موافقت کردند. بنابراین، این دو نفر با طیّاره، و بقیّهٔ همراهان و رفقا که مجموعاً از طهران و غیره قریب پانزده نفر بودند با اتومبیل براى زیارت تشرّف حاصل نمودند.
لایخفى آنکه حقیر به همراه خود، بناى آوردن دو طفل بزرگتر خود: اوّلى سیّد محمّدصادق که 13 سال داشت و دوّمى سیّد محمّدمحسن که 11/5 سال داشت را داشتم؛ نه کوچکتر از آنها را که به نام سیّد أبوالحسن است و 8 سال داشت. زیرا آن دو تقریباً میتوانستند خود را اداره کنند، ولیکن این طفل کوچک مشکل بود. فلهذا چون بلیط اتوبوس با رفقا تهیّه شد، براى آن دو تهیّه شد نه براى این.
چون حضرت آقاى حدّاد مطّلع شدند فرمودند: سیّد محمّدحسین! چرا براى سیّد أبوالحسن بلیط نگرفتى؟! عرض کردم: این کوچک است؛ پیش مادرش مىماند! فرمودند: نه سیّد أبوالحسن بزرگ است؛ براى او هم تهیّهٔ بلیط بنما!
عرض کردم: چشم! براى او هم بلیط تهیّه شد. و ما با رفقا با ماشین، وقتى وارد شدیم که آقا وارد شده بودند. و جناب صدیق ارجمند آقاى حاج عبدالجلیل مُحْیى أبوأحمد در مشهد با عیالاتشان وارد، و محلّى را مستقلّاً براى حضرت آقا و خودشان تهیّه نموده بودند.
آن محلّ گرچه نسبةً واسع بود، امّا براى جمیع رفقا قدرى ضیق بود. فلهذا مکان دیگرى را هم ضمیمه نمودند و حضرت آقا در این مدّت ده روز در هر دو محلّ رفت و آمد و تردّد داشتند.
قاعدهٔ حضرت آقا این بود که در هنگام تشرّف به حرم مطهّر غسل میکردند؛ و در وقت ورود، همیشه درِ صحن را مىبوسیدند و پس از آن، درِ کفشدارى و درِ رواق و درِ حرم را مىبوسیدند؛ و پس از اذن دخول، عتبهٔ مبارکه را مىبوسیدند و وارد مىشدند و بدون خواندن زیارت، اوّل هفت شوط طواف از جانب چپ مىنمودند، سپس زیارت مىنمودند، و در بالاى سر و یا هر محلّى که ممکن بود نماز میگزاردند.
و حقیر هم با جمیع رفقائى که با ایشان مشرّف مىشدیم، در معیّت ایشان به همین نحوه و کیفیّت چهارچوب درها را مىبوسیدیم، و هفت شوط طواف مىنمودیم و سپس زیارت و نماز زیارت را بجاى مىآوردیم.
و چون فعل أولیاى خدا حجّت است، تا به حال رویّهٔ حقیر هم در زیارت، از بوسیدن درها و طواف به همین نحوه بوده است. یعنى تا زمانیکه دور ضریح مطهّر را حائل نگذارده بودند که قسمت مردها از زنها مجزّا گردد، تقریباً مدّت چهارده سال، حقیر تابستانها و بعضى اوقات دیگر چون شهر رجب، و یا احیاناً بیست و سوّم ذىالقعدة الحرام که توفیق زیارت عنایت مىشد، دور قبر مطهّر همین هفت شوط طواف را مىنمودم؛ و بناءً بر متابعت از حضرت آقاى حدّاد مطلب چنین بوده است.
📚 روح مجرد، ص۱۹۵
🆔 @allame_tehrani
🔸انسان در مقابل ائمه نباید از خود نظر و ارادهای داشته باشد
🔹عبد محض و تسليم صرف در مقابل أهلبيت عليهمالسّلام
حضرت علامه والد مىفرمودند:
انسان در مقابل أهلبيت عليهمالسّلام بايد عبد محض و تسليم صرف باشد و إرادهٔ خود را در إرادهٔ آنان فانى نمايد. نبايد از خود نظرى بدهد، يا براى خود حقّى قائل باشد و توقّع و انتظارى از امام عليهالسّلام داشته باشد. خلاف أدب است كه انسان به محضر امام عرض كند: من براى شما چنين كردم، چنان كردم، شما نيز در عوض براى من چنين و چنان كنيد؛ انسان هرچه دارد و هرچه كرده از لطف و عنايت امام بوده و در مقابل ايشان چيزى ندارد.
روزى در محضر أنور ايشان، شخصى كه مدّتها دست به گريبان مشكلى بود و از نور ثامنالحجج حضرت علىّبنموسىالرّضا عليهآلافالتّحيّةوالثّناء استمداد نموده ولى گره از كار او گشوده نشده بود، عرض كرد:
بعد از بارها تشرّف به حرم حضرت رضا عليهالسّلام و التجاء و عرض حاجت، چون آن حضرت پاسخ ما را ندادند، از ايشان قهر كرده و مدّت يكسال است كه به حرم مشرّف نشدهام!
فرمودند:
اشتباه بزرگى مرتكب شدهاى! انسان كه با امام خود قهر نمىكند! فعل امام عليهالسّلام بر أساس حكمت و مصلحت انسان است نه مطابق با هواى نفس آدمى، گرچه به ظاهر بر ضرر او باشد.
حضرت آقاى حدّاد قدّسسرّه مىفرمودند:
حواريّون و أصحاب سرّ و خواصّ أميرالمؤمنين عليهالسّلام با آنحضرت در عوالم وجود معيّت پيدا كرده و يكى بودند. و با خضوع و خشوع و إلقاء أنانيّت و تسليم محض در برابر ولايت كلّيّهٔ إلهيّه آنچنان در روح امام فانى گشته بودند كه حجاب كثرت از ميان آنها برداشته شده بود، و روى همين جهت حضرت براى آنان پرده از أسرار عالم توحيد برمىداشتند و علوم و معارف ربّانى را در خلوت خود براى آنان بازگو مىكردند. و انسان در ارتباط و اتّصال باطنى خود با امام عليهالسّلام بايد مانند أصحاب خاصّ آن حضرت بوده و در برابر ولايت و ملكوت آن حضرت زانو زده و إراده و اختيار و حكم امام را جانشين إراده و اختيار و حكم خود كند تا بتواند از مائدهٔ ولايت متمتّع و بهرهمند شود.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 نورمجرد، ج۱، ص۴۹۵
🆔 @allame_tehrani
❤️ محبت به ائمه در طول محبت به خداوند است
🔹مكاشفات و كرامات دلالت بر كمال سالک ندارد
حضرت علامه والد قدّسسرّهالشّريف مىفرمودند:
مقامات و مكاشفات و كرامات، اثباتاً و نفياً دلالت بر كمال سالک و عدم آن ندارند، بلكه اقتضاى شاكله و نوع نفوس است كه برخى زياد خواب مىبينند و برخى كم، براى بعضى باب مكاشفه باز است و براى بعضى بسته. و چهبسا وجود اين امور سدّ راه تعالى و رشد سالک شود و عطش طلب او را براى تحصيل توحيد حضرت پروردگار فرو نشانده و به همين امور خسيسه قانع شود، يا كثرت اين خوابهاى صادق و مكاشفات، سالک را مبتلاى به عُجب و خودبينى كرده و او را در ورطهٔ هلاكت بيندازد و لذا سالكانى كه سلوک آنان ساده و عارى از اين خوارق عادات است، كمخطرتر و بهتر به مقصود مىرسند.
سالكى كه مقصد خود را عالم توحيد میداند، زندگى او در دنيا به اقتضاى همين عالم، عادى و بر اساس سنّت و أسباب إلهى بايد باشد. روزى حضرت علّامه والد به يكى از شاگردان كه قدرت تصرّف براى او حاصل شده بود و از خود إظهار كرامات میكرد، فرمودند: خداوند وقتى شمشيرى برّان به كسى مىدهد نبايد او همينطور از آن استفاده كند، بلكه بايد آن را در نيام داشته تا در وقت ضرورت، آن هم به إذن حضرت پروردگار، بيرون كشد. سالكى كه روح تسليم در برابر استاد بر او حاكماست و صاحب اين امور است، نه فقط به آن تعلّق خاطر نداشته و از آن استفاده نمىكند بلكه راه تصرّف را براى استاد خود باز میكند تا در صورت مصلحت، استاد قدرت اين كشف و كرامات را از او بگيرد! و در عوض آن سالک را به مراتب بالاترى سوق داده و كمالات بهترى نصيب او شود.
علّامه والد قدّسسرّه در اين زمينه حـكـايـت بسيار نافعى را نقل مىفرمودند كه چون در جُنگ خطّى خود نيز آوردهاند، در اينجا به عين الفاظ ايشان نقل مىشود:
مرحوم حاج شيخ قوچانى قدّساللـهسرّه أيضا فرمودند: يكى از كسانى كه خدمت مرحوم قاضى رسيد و از ايشان دستور مىگرفت و جزء تلاميذ وى محسوب مىشد، آقا ميرزا إبراهيم عرب است، كه پس از ساليان دراز رياضتهاى سخت، به مطلوب أصلى نرسيده و براى وصول به كمال خدمت ايشان رسيد.
وى ساكن كاظمين بود و شغلش مردهشوئى بود، و گويا خودش اين شغل را انتخاب نموده بود كه از جهت رياضت نفس أثرى قوى در نفس او داشته باشد.
چون خدمت مرحوم قاضى رسيد، گفت: من از شما تقاضا دارم كه هر دستورى داريد به من بدهيد، ولى من در ميان شاگردان شما نباشم، چون شاگردان شما تنبل هستند، مرا هم تنبل مىكنند.
اين تشرّف و گفتگوى او با مرحوم قاضى در حالى بود كه مرحوم قاضى از كنار شطّ (شطّ فرات) از كوفه به سوى مسجد سهله مىرفتند و تقريباً تا نزديک مسجد سهله سخنشان طول كشيد. مرحوم قاضى از او پرسيدند: آيا زن دارى؟! گفت: نه؛ وليكن مادرى و خواهرى دارم! مرحوم قاضى به او فرمودند: روزىِ آنها را از كدام راه به دست مىآورى؟!
(در اينجا كه نمىتوانست اين سرّ را نزد مربّى و معلّم و بزرگمردى كه مىخواهد از او دستور بگيرد، انكار كند، از روى ناچارى و ضرورت) گفت: من به هر چه ميل كنم، فوراً برايم حاضر مىشود، مثلاً اگر از شطّ، ماهى بخواهم فوراً ماهى خودش را از شطّ بيرون مىافكند، اينطور، و با دست خود اشاره به شطّ نموده، فوراً يک ماهى خودش را از درون آب به روى خاک پرتاب كرد.
مرحوم قاضى به او فرمود: اينک يک ماهى بيرون بينداز. ديگر هرچه اراده كرد نتوانست. مرحوم قاضى به او فرمود: بايد دنبال كسب بروى و از اين طريق تهيّهٔ روزى نمائى. او تمام دستورات لازم را گرفت و به كاظمين مراجعت كرد و به شغل الكتريكى و سيمكشى پرداخت و از اين راه امرار معاش میكرد و حالات توحيدى او بسيار قوىّ و شايان تمجيد شد، بطورىكه در نزد شاگردان مرحوم قاضى به قدرت فهم و عظمت فكر و صحّت سلوک، و واردات عرفانيّه و نفحات قدسيّهٔ ربّانيّه معروف و مشهور گرديد.
تا سرانجام پس از رحلت مرحوم قاضى، در أثر اتّصال بدنش به تيّار كهرباى شهر، در حال چراغانى شب عيدى كه در كاظمين بدان مشغول بود، از دنيا رحلت و به سراى باقى روحش پرواز نمود. رحمةاللـهعليهرحمةًواسعةً.
علّامه والد توضيحاً در ادامهٔ مطلب فوق مىفرمايند:
مرحوم ميرزا ابراهيم عرب در ميان همهٔ شاگردان مرحوم قاضى به ارادهٔ متين و سيروسلوک راستين مشهور بود، ولى چون در كاظمين سكونت داشت، حقير را شرف ملاقاتش حاصل نشد تا در همان سالهايى كه براى تحصيل به نجف اشرف مشرّف بودم در اثر حادثهٔ گرفتن برق از دنيا رفت.[۱]
📚 نورمجرد، ج۱، ص۴۹۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. جُنگ خطى، ج۱۸، ص ۲۴۰ و ۲۴۱.
🆔 @allame_tehrani