eitaa logo
کانال علامه طهرانی
3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
789 ویدیو
190 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال علامه طهرانی
🕌 برکات حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) حضرت آقاى حاج سيّد هاشم‏ [حداد] می‌فرمودند: قبر مطهّر بى‌بى [
🕌 سیرهٔ مرحوم حدّاد در زیارت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) [مرحوم حدّاد] قدری زودتر از طلوع فجر صادق به حرم مطهر مشرف می‌شدند، و پس از چند رکعت نافله و نماز تحیّت و نماز صبح و قدری تفکّر و تأمّل در گوشهٔ رواق، زیارت را در بین‌الطلوعین انجام می‌دادند؛ و پس از آن به بعضی از قبرستان‌ها مانند علی‌بن‌جعفر یا قبرستان شیخان یا قبرستان مرحوم حاج شیخ می‌آمدند، و بدون آنکه در میان قبور گردش کنند در گوشه‌ای می‌ایستادند و پس از تماشای عمیق، فاتحه‌ می‌خواندند و طلب غفران می‌نمودند. 📚 «روح‌مجرّد» ص۲۸۴ 🆔 @allame_tehrani
📜 زیارت‌نامهٔ حضرت فاطمهٔ معصومه سلام‌الله‌علیها (متن + صوت):👇 🌐 https://amfm.ir/ziaratnameh/ 🌐 https://erfan.ir/mafatih326/ 🆔 @allame_tehrani
مداحی_آنلاین_یا_حضرت_معصومه_مدد_مدد_مدد_محمود_کریمی.mp3
5.54M
▪️یا حضرت معصومه ▪️مـدد مـدد مـدد مـدد 🎙حاج محمود کریمی 🆔 @allame_tehrani
💬 كلام أميرالمؤمنين دربارۀ اوصاف برادر الهی خود و نيز أميرالمؤمنين در شرح حال صحابی بزرگوار عُثمان بن مَظعون[1]‌ می‌فرمايد: كَانَ لِي‌ فِيمَا مَضَی أَخٌ[2] فِي اللَهِ، وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِه، وَ كَانَ خَارجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَايَشْتَهِي مَا لَايَجِدُ، وَ لَايُكْثِرُ إذَا وَجَدَ. وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً؛ فَإنْ قَالَ، بَدَّ الْقَآئِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّآئِلِينَ. وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإنْ جَآءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ. لَايُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّی يَأْتِيَ قَاضِياً. وَ كَانَ لَايَلُومُ أَحَداً عَلَی مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّی يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ. وَ كَانَ لَايَشْكُو وَجَعاً إلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ. وَ كَانَ يَفْعَلُ مَا يقُولُ، وَ لَايَقُولُ مَا لَايَفْعَلُ. وَ كَانَ إذَا غُلِبَ عَلَی الْكَلَامِ لَمْ‌يُغْلَبْ عَلَی السُّكُوتِ. وَ كَانَ عَلَی مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَی أَنْ يَتَكَلَّمَ. وَ كَانَ إذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ نَظَرَ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إلَی الْهَوَی فَخَالَفَهُ. فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَآئِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا؛ فَإنْ لَمْ‌تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ.[3] می‌فرمايد: «در زمان گذشته یک برادر الهی داشتم كه مقام و منزلت او در چشم من بسيار بزرگ و عظيم می‌نمود، به علّت آنكه دنيا در چشم او بسيار پست و حقير بود. و او از تسلّط نفس امّاره و شهوت شكم بيرون بود؛ چيزی را كه نمی‌يافت اشتها نمی‌كرد، و چون چيزی را می‌يافت، آن را بسيار بكار نمی‌بست. و بيشتر از اوقات ايّام و روزگار خاموش بود؛ و اگر احياناً سخنی می‌گفت، چنان سخنش مغزدار و پرحقيقت بود كه‌ ديگر مجال سخن برای گويندگان نمی‌گذاشت و چون آب‌ زُلال‌ عطش پرسش كنندگان را فرو می‌نشاند. و مرد متواضع‌الحال‌ و ضعيفی بود كه ديگران بدين لحاظ او را بزرگ نمی‌شمردند و شرائط آداب و حقوق او را رعايت نمی‌كردند و به‌ او به ديدۀ حقارت می‌نگريستند؛ وليكن در مقام جِدّ و دفاع از حقّ و حريم خدا چون شير ژيان[4]‌ و چون افعی پُرزهر بيابان حمله می‌نمود. در مقام استدلال از هيچ حجّت و برهانی فروگذار نبود، مگر آنكه خود به‌ قضاوت حقّ و راستين خود متّكی بوده و با بصيرت كامل در آن امر وارد می‌شد؛ و بنابراين هيچ استدلالی نمی‌كرد مگر آنكه حاكم و پيروز می‌شد. و در امری كه‌ در امثال و اشباه آن عذر مردم قبول می‌شد، هيچكس را ملامت نمی‌كرد مگر آنكه‌ در وهلۀ اوّل اعتذار او را می‌شنيد. و ابداً از درد، شكوه و گلايه نمی‌كرد مگر بعد از آنكه آن‌ درد برطرف شده و بهبودی حاصل گشته بود. آنچه می‌گفت خود نيز عمل می‌نمود؛ و آنچه را كه‌ عمل نمی‌نمود در آن‌ باره چيزی نمی‌گفت‌. و زمانی كه در تكلّم با غير بيشتر ساكت بوده و مغلوب كلامِ غير واقع می‌شد، هيچگاه مغلوب سكوت نشده و نفْسش از ارادۀ سكوت بيرون نمی‌رفت و پيوسته زمام كلام و سكوت خود را در دست داشت.[5] و رغبت و ميل او به‌ شنيدن زيادتر بود از سخن گفتن. و زمانی كه بالبَداهه و ناگهان دو امر بر او روی می‌آورد كه ناچار بايد يكی از آندو را بجای آورد، آن يک را كه موافق رضای نفس أمّاره و هوای خويشتن بود ملاحظه نموده و آن را مخالفت می‌كرد. پس ای مردم! شما نيز بدين اخلاق پسنديده و صفات حميده بگرويد، و آن را گرفته و در كانون دل خود جا دهيد، و در اين باره به مسابقه پرداخته و در ميدان سبق گوی سبقت را از همگنان بربائيد. و اگر تا اين حدّی كه بيان شد در خود استعداد و استطاعت آن را نمی‌يابيد، پس بدانيد كه بهره‌مندی كم، بهتر از ناكامی و محروميّت بسيار است.» يعنی به هر مقدار كه می‌توانيد عمل نموده و خود را به‌ حريم نزديک نمائيد، و به علّت صعوبتِ آن بكلّی دست از آن نشوئيد و مأيوس نشويد كه‌: منفعت قليل بهتر از ضرر كثير، و دريافت كم بهتر از ترک بسيار است. و اين فقره از كلام حضرت، شبيه كلام رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم است كه‌ می‌فرمايد: وَ مَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ. «آنچه را كه من به شما امر می‌كنم، پس بجای بياوريد بقدری كه استطاعت داريد.»[6] باری، از مجموع اين مطالب كه دربارۀ اوليای خدا ذكر شد اين نتيجه بدست آمد كه‌: اوليای خدا افرادی هستند كه تمام سرمايه‌های وجودی خود را به خدا سپرده و در مرتبۀ تسليم كلّی درآمده و هستی و اختيار خود را حقّاً به خدا سپرده‌اند. و در اين مرتبه از تمام حالات و موقعيّت‌هائی كه برای شخص محتضر هست مصون، و از مراحل سؤال و عذاب قبر و عرض و عذاب قيامت نيز در امانند. 📚 معادشناسی، ج2، ص85 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️ پاروقی در «پست بعدی» ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبلی» ⬇️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- شرح‌ احوال‌ عثمان‌ بن‌ مظعون‌ را بزرگان‌ اهل‌ حديث‌ و تاريخ‌ و تراجم‌ آورده‌اند و ما در اينجا از سه‌ كتاب‌: اوّل‌ از كتاب‌ «طبقات‌» ابن‌سَعد، جلد سوّم‌، ص‌393 ؛ دوّم‌ از كتاب‌ «استيعاب‌» جلد سوّم‌، ص‌1053 ؛ سوّم‌ از كتاب‌ «اُسدالغابة‌» جلد سوّم‌، ص‌385 ذكر می‌كنيم‌. (و نيز ابن‌حَجر عَسقَلانی در كتاب‌ «إصابة‌» ج‌2، ص‌457 احوالات‌ عثمان‌ بن‌ مظعون‌ را ذكر كرده‌ است‌.) محصَّل‌ آنكه‌: عثمان‌ بن‌ مظعون‌ از اصحاب‌ بزرگ‌ و باوفای رسول‌ خدا بوده‌ است‌ و در مكّۀ مكرّمه‌ بعد از سيزده‌ نفر به‌ رسول‌ خدا ايمان‌ آورده‌ و دو هجرت‌ به‌ حبشه‌ و مدينه‌ نموده‌ است‌. و رسول‌ خدا بين‌ او و أبی‌الهيثم‌ بن‌ التَّيَّهان‌ عقد اخوّت‌ بسته‌ است‌، و در غزوۀ بدر حضور داشته‌ و در شهر شعبان‌ سی ماه‌ از هجرت‌ رسول‌ خدا گذشته‌ در مدينه‌ رحلت‌ نموده‌ است‌. و او اوّل‌ كسی است‌ از مهاجرين‌ كه‌ در مدينه‌ رحلت‌ كرده‌، و رسول‌ خدا زمين‌ بقيع‌ غَرقَد را برای دفن‌ مؤمنين‌ انتخاب‌ فرموده‌ و اوّلين‌ كسی را كه‌ در آن‌ دفن‌ كردند عثمان‌ بن‌ مظعون‌ بوده‌، و حتّی دستور دادند كه‌ زينب‌ يا رقيّه‌ دختر خود را نزديک قبر او دفن‌ كنند و به‌ دختر تازه‌ متوفّای خود گفتند: الْحَقي‌ بِسَلَفِ الصّالِحِ عُثْمانَ بْنِ مَظْعونٍ. يعنی: «ای دختر، به‌ يادگار گذشته‌، بندۀ صالح‌ خدا، عثمان‌ بن‌ مظعون‌ ملحق‌ شو.» و دربارۀ إبراهيم‌ فرزند خردسال‌ خود كه‌ رحلت‌ نمود فرمودند: ملحق‌ شو به‌ سلف‌ صالح‌ ما عثمان‌ بن‌ مظعون‌. و دربارۀ عثمان‌ بن‌ مظعون‌ پس‌ از رحلتش‌ فرمودند: ذَهَبْتَ وَ لَمْ‌تَلَبَّسْ مِنْها بِشَيْءٍ. (عبارتِ «طبقات‌»)؛ خَرَجْتَ مِنْها وَ لَمْ‌تَلَبَّسْ مِنْها بِشَيْءٍ (عبارت‌ «اُسدُالغابَة‌») يعنی: «ای عثمان‌! تو از دنيا رفتی و ابداً دامان‌ خود را بدان‌ آلوده‌ نكردی.» 2- در مراد آنكه‌ اين‌ «أخ‌» كدام‌ است‌ در بين‌ شُرّاح‌ «نهج‌» اختلافست‌؛ ابن‌ميثم‌ بحرانی در جلد 5، از «شرح‌ نهج‌» ص‌390؛ و ملّا فتح‌الله‌ كاشانی در ص‌581، از طبع‌ سنگی گويد: مراد أبوذرّ غِفاری است‌، و بعضی گفته‌اند: مراد عثمان‌ بن‌ مظعون‌ است‌. و ابن‌ أبی‌الحديد در جلد 19، ص‌ 183 و 184 از شرح‌ گويد: بعضی گفته‌اند: مراد از اين‌ برادر، رسول‌ خداست‌؛ و اين‌ بعيد است‌ چون‌ در عبارت‌ است‌ كه‌: وَ كان‌ ضَعيفاً مُسْتَضْعَفاً. و اين‌ صفتِ رسول‌ خدا نبوده‌ است‌. و بعضی گفته‌اند: مراد أبوذرّ غفاری است‌؛ و اين‌ را نيز جمعی مستبعَد شمرده‌اند چون‌ در عبارت‌ آن‌ حضرت‌ است‌ كه‌ : فَإنْ جآءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثٌ عادٍ وَ صِلُّ وادٍ. و أبوذرّ از معروفين‌ به‌ شجاعت‌ و بَسالت‌ نبوده‌ است‌. و بعضی گفته‌اند: مراد مقداد بن‌ عَمرو معروف‌ به‌ مقداد بن‌ أسود است‌ كه‌ از شيعيان‌ مخلص‌ علیّ بوده‌ است‌ و در فضيلت‌ او حديث‌ صحيح‌ مرفوع‌ وارد شده‌ است‌. و بعضی گفته‌اند كه‌: اشاره‌ به‌ أخ‌ و برادر معيّن‌ نيست‌ و اين‌ كلام‌ از باب‌ مَثَل‌ است‌ و عادت‌ عرب‌ بر اين‌ جاری بوده‌ است‌؛ مثل‌ قولهم‌ في‌ الشّعر: فَقلتُ لِصاحبی، و يا صاحبی. «و سپس‌ می‌گويد : اين‌ أقوی از وجوه‌ مذكوره‌ است‌. و در «شرح‌ نهج‌البلاغة‌» خوئی، در جلد21، ص‌378 كه‌ شارح‌ آن‌ آقا ميرزا محمّدباقر كمره‌ای است‌ اين‌ عبارت‌ را از ابن‌ أبی‌الحديد نقل‌ می‌كند و اضافه‌ می‌كند كه‌: ابن‌ميثم‌ بر اين‌ جماعت‌ كه‌ احتمال‌ داده‌ شده‌، عثمان‌ بن‌ مظعون‌ را اضافه‌ كرده‌ است‌. و سپس‌ می‌گويد: در صورتی كه‌ احتمال‌ ابن‌ أبی‌الحديد صحيح‌ باشد، حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ را بايد مبتكر فنّ رُمانتيك‌ و روايات‌ تمثيليّه‌ گرفت‌. ⬇️ ادامـــه در «پست بعدی» ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پاورقی» ⬇️ 3- «شرح‌ نهج‌البلاغة‌» عبده‌، طبع‌ مصر، جلد دوّم‌، ص‌ 205 و 206. 4- در نسخۀ «نهج‌البلاغة‌» ملّا فتح‌الله‌ لَيْثٌ غادٍ ذكر كرده‌ است‌، يعنی: شتابنده‌ و خشمگيرنده‌. و گفته‌ است‌ كه‌: و لَيْثٌ عادٍ به‌ عين‌ مهمله‌ نيز روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ مشتقّ باشد از عَدْو يعنی دويدن‌. ابن‌ أبی‌الحديد نيز به‌ عين‌ مهمله‌ روايت‌ كرده‌ است‌؛ ولی در «شرح‌ نهج‌البلاغة‌» ابن‌ميثم‌ بحرانی و محمّد عبده‌ لَيْثُ غابٍ روايت‌ نموده‌اند، و غاب‌ به‌ معنی درخت‌های بسيار درهم‌ پيچيده‌ است‌ كه‌ شير لانۀ خود را در ميان‌ آن‌ قرار می‌دهد. 5- در نسخۀ ابن‌ميثم‌ و ابن‌ أبی‌الحديد و ملّا فتح‌الله‌ و شرح‌ خوئی كه‌ كمره‌ای تتميم‌ نموده‌ است‌ چنين‌ وارد است‌ كه‌: وَ كانَ إذا غُلِبَ عَلَی الْكَلامِ لَمْ‌يُغْلَبْ عَلَی السُّكوتِ. وليكن‌ در «شرح‌ نهج‌» محمّد عبده‌ اين‌ دو فعل‌ را معلوم‌ آورده‌ است‌: وَ كانَ إذا غَلَبَ عَلَی الْكَلامِ لَمْ‌يَغْلِبْ عَلَی السُّكوتِ. و معنايش‌ بنابراين‌ چنين‌ می‌شود كه‌: زمانی كه‌ بر كلام‌ غلبه‌ می‌نمود در عين‌ حال‌ سكوتش‌ بيشتر بود؛ ليكن‌ روايت‌ اوّل‌ أنسب‌ است‌. 6- اين‌ حديث‌ را غزالی در «إحيآءالعلوم‌» در باب‌ آفت‌ بيستم‌ از آفات‌ زبان‌ در جلد سوّم‌، ص‌141 آورده‌ است‌ و اصل‌ حديث‌ اينست‌: ذَروني‌ ما تَرَكْتُكُمْ فَإنَّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤالِهِمْ وَ اخْتِلافِهِمْ عَلَی أنْبيآئِهِمْ. ما نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبوهُ وَ ما أمَرْتُكُمْ بِهِ فَأْتوا مِنْهُ ما اسْتَطَعْتُمْ. و در ذيل‌ صفحه‌، زين‌الدّين‌ عراقی در كتاب‌ «المُغني عن‌ حمل‌ الأسفار في الأسفار» كه‌ تخريج‌ احاديث‌ «إحيآءالعلوم‌» را نموده‌ است‌، گفته‌ است‌ كه‌: اين‌ حديث‌ متّفقٌ‌عليه‌ است‌ از طريق‌ أبوهُريره‌. 🆔 @allame_tehrani
💠 انسان کامل 💠 از ميان انسان‌هايى كه پا به عرصهٔ دنيا گذاشته و لباس عاريت وجود را بر تن كرده‌اند، در هر برهه‌اى از زمان تنها افراد معدودى هستند كه غرض از خلقت كه همان تحقّق به مقام عبوديّت محضه است را فراموش نكرده، قدم صدق در صراط مستقيم توحيد و منهج ولايت گذاشته‌اند، تا اينكه به مقتضاى آيهٔ: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ، لطف و عنايت و فضل حضرت پروردگار از آنان دستگيرى نموده و نفحات رحمانيّه از جانب حضرت ربّ ودود و عالم قدس و طهارت بسوى اين مجاهدين فى‌اللـه، به وزش آمده و سبب شده تا رفته‌رفته رشته‌هاى علائق مادّى و قيود تعيّن را پاره كرده و حجاب‌ها را يكسره كنار زنند، تا آنجا كه ديگر بين آنان و معبودشان هيچ حجابى باقى نماند. فهرست ↓۱- روايت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام در اوصاف اولياء الهى ↓۲- اوصاف اولياء الهى و انسان كامل ↓۳- مقام و منزلت انسان كامل در روايت امام صادق عليه‌السّلام ↓۴- اشعار فیض کاشانی (ره) در فضائل انسان كامل ↓۵- تصوّر مقامات اولياء خدا براى غير كاملين ممكن نيست ↓۶- حقيقت اولياء الهى لايُدرَك و لايوصَف است ↓۷- روايت امام صادق عليه‌السّلام در صفات عارف ↓۸- تمكّن اولياء الهى در مقام عبوديّت تامّه ↓۹- مرحوم علّامه طهرانی مصداق حقيقى عالم باللـه و بأمراللـه بودند ↓۱۰- شواهدى بر وصول مرحوم علّامه طهرانی به قلّهٔ توحيد ↓۱۱- شدّت تقيّد مرحوم علّامه طهرانی به كتمان حالات خود ↓۱۲- عدم تعلّق خاطر اولياء كامل به كشف و كرامات ↓۱۳- نمونه‌هائى از انصراف مرحوم علّامه از ادارهٔ عالم كثرت ↓۱۴- دو شاخصهٔ عمده براى موفّقيّت مرحوم علّامه در طىّ طريق إلى اللـه ↓۱۵- اشعار ابن‌فارض دربارهٔ منافات سلوک با آسايش‌طلبى ↓۱۶- سير سريع مرحوم علّامه در سلوک إلى اللـه ↓۱۷- به فعليّت درآمدن استعدادهاى مرحوم علّامه به عنايت پروردگار و لطف اساتید ↓۱۸- پانویس ✍ حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله) 📚 منبع: نورمجرّد، ج1، ص 213 تا 231 📍مشاهده از طریق لینک زیر:👇 https://B2n.ir/Ensane_Kamel 🆔 @allame_tehrani
86.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اگر رضای خدا را می‌خواهی با نفس خودت مبارزه کن... 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله) 🆔 @allame_tehrani
💫 اولیای خدا طايفه‌اى ديگر را عنوان «اولياى خدا» داده؛ [ایشان] كسانى هستند كه واله و شيدا در عشق خدايند، و از خصائص ايشان اين موهبت است كه به هيچ چيزى جز خداى سبحان توجهى ندارند و بهمين جهت جز از خدا نمى‌ترسند و به خاطر هيچ چيز اندوهگين نمى‌گردند، در باره‌ٔ آنان فرموده: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)[1]. ✍ مرحوم علامه طباطبایی (قدس سره) 📚 ترجمهٔ تفسیر المیزان، ج3، ص102 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- سورهٔ يونس، آيهٔ 62؛ آگاه باش كه اولياى خدا نه خوفى تهديدشان مى‌كند، و نه اندوهنک مى‌شوند. 🆔 @allame_tehrani
💫 ولايت‌ اولياء خدا عين‌ ولايت‌ خداست‌ اوليای خدا كسانی هستند كه‌ همه‌چيز خود را به‌ خدا داده‌ و در اسماء كلّيّه‌ و صفات‌ حضرت‌ احديّت‌ غرق‌ شده‌اند، و ديگر بين‌ آنها و خدای آنها جدائی نيست‌، نفس‌ ندارند، إنّيّت‌ و شخصيّت‌ ندارند؛ هرچه‌ هست‌ اندكاک در اسماء حُسنیٰ و صفات‌ عليای پروردگار است‌، و هرچه‌ هست‌ خداست‌ كه‌ در وجود آنان‌ متصرّف‌ است‌. 📚 معادشناسی، ج2، ص92 📍مشاهدهٔ متن کامل:👇 eitaa.com/allame_tehrani/4313 🆔 @allame_tehrani
🔰 معيّت‌ پيروان‌ اولياء خدا با اولياء خدا 💫 ولايت‌ اولياء خدا عين‌ ولايت‌ خداست‌ در اينجا يک نكتۀ بسيار مهمّ و قابل‌ ذكری است‌ و آن‌ اينكه‌: آن‌ كسانی كه‌ از اوليای خدا اطاعت‌ كنند از زمرۀ آنها می‌شوند و عذاب‌ قبر از آنها نيز برداشته‌ می‌گردد. در سورۀ نساء وارد است‌: وَ مَن‌ يُطِعِ اللَهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَـٰٓئكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَهُ عَلَيْهِم‌ مِنَ النَّبِيِّینَ وَالصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَآءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَـٰٓئكَ رَفِيقاً * ذَ'لِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَهِ وَ كَفَیٰ بِاللَهِ عَلِيماً.[1] آن‌ كسانی كه‌ از خدا و رسول‌ خدا اطاعت‌ كنند، پس‌ حقّاً آنها با افرادی هستند كه‌ خدا بدانها نعمت‌ داده‌، از جماعت‌ پيامبران‌ و صدّيقين‌ و گواهان‌ و صالحان‌، و بسيار به‌ اين‌ دستۀ از مردم‌ نعمت‌ ارزانی داشته‌ شده‌، و رفقای خوبی هستند برای آنها. اين‌ آيه‌ بسيار موجب‌ خوشوقتی و دلگرمی است‌ برای مردم‌؛ كه‌ اگر آنها به‌ مرتبۀ ولايت‌ الهيّه‌ نرسيده‌اند، وليكن‌ در اثر اطاعت‌ از اوليای خدا با آنها معيّت‌ پيدا می‌كنند و با آنها محشور خواهند شد و جليس‌ و همنشين‌ با آنها خواهند بود. سرّ اين‌ مطلب‌ چيست‌؟ سرّش‌ اينست‌ كه‌ معنی اطاعتِ مطيع‌ و فرمانبر در برابر فرمانده‌ و مطاع‌ آنست‌ كه‌: من‌ در اين‌ كاری كه‌ به‌ من‌ محوّل‌ شده‌ است‌ اراده‌ ندارم‌، اختيار ندارم‌؛ اراده‌ و اختيار فرمانده‌ جای اراده‌ و اختيار او را گرفته‌ است‌؛ اينست‌ معنای اطاعت‌. طفل‌ كه‌ از پدر خود اطاعت‌ می‌كند، يعنی هر چه‌ پدر می‌گويد گوش‌ كند و طبق‌ گفتۀ او عمل‌ كند. در خوراک و پوشاک و محلّ استراحت‌ و بازی با رفقای خود، طفل‌ يک سِری انتخاباتی دارد كه‌ چه‌ بسا بر ضرر اوست‌، يا موجب‌ هلاكت‌ اوست‌، و با اطاعت‌ از پدر اختيار و ارادۀ او كنار رفته‌ و اراده‌ و اختيار پدر جايگزين‌ آنها شده‌ است‌؛ پدر دارای مقام‌ ولايت‌ است‌ و طفل‌ مقام‌ اطاعت‌. طفل‌ كه‌ به‌ مدرسه‌ می‌رود در تمام‌ حالات‌ و سكنات‌، خود را در تحت‌ اختيار و ارادۀ استاد خود درمی‌آورد و زير نظر او مورد تعليم‌ قرار می‌گيرد؛ طفل‌ در تمام‌ مواقع‌ دوست‌ دارد بازی كند و دنبال‌ رفيقش‌ بدود و شيرينی بخورد، اين‌ اختيار اوست‌؛ ولی استاد او را در كلاس‌ مقيّد می‌كند و تعليم‌ می‌دهد؛ و در تمام‌ اين‌ حالات‌ طفل‌ بايد كلام‌ او را اطاعت‌ كند. به‌ جای ارادۀ بازی كردن‌ و شيرينی خوردن‌، ارادۀ مشق‌ نوشتن‌ و خواندن‌ و مطالعه‌ نمودن‌ را بنمايد. آن‌ كسانی كه‌ از خدا و رسول‌ خدا اطاعت‌ می‌كنند، به‌ جای اراده‌ و اختيار خود در جميع‌ امور معاش‌ و معاد، در امور فردی و اجتماعی، در امور عبادی و معاملی؛ اراده‌ و اختيار خدا و رسول‌ خدا را در ذهن‌ خود پياده‌ كرده‌اند. از طرف‌ ديگر ثابت‌ كرديم‌ كه‌ اوليای خدا كسانی هستند كه‌ همه‌چيز خود را به‌ خدا داده‌ و در اسماء كلّيّه‌ و صفات‌ حضرت‌ احديّت‌ غرق‌ شده‌اند، و ديگر بين‌ آنها و خدای آنها جدائی نيست‌، نفس‌ ندارند، إنّيّت‌ و شخصيّت‌ ندارند؛ هرچه‌ هست‌ اندكاک در اسماء حُسنیٰ و صفات‌ عليای پروردگار است‌، و هرچه‌ هست‌ خداست‌ كه‌ در وجود آنان‌ متصرّف‌ است‌. پس‌ بنابراين‌، كسانی كه‌ از خدا اطاعت‌ می‌كنند و خدا ولیّ آنها می‌گردد، نبيّين‌ و صدّيقين‌ و شهداء و صالحين‌ ـ كه‌ همه‌ اوليای خدا هستند ـ ولیّ آنها خواهند شد، چون‌ خدا ولیّ آنهاست‌. زيرا بين‌ اوليای خدا و خدا فاصله‌ و تفاوتی از نقطۀ نظر إنّيّت‌ باقی نمانده‌ و فصل‌ مميِّزی وجود ندارد؛ و بنا بر اين‌ اساس‌، خدا كه‌ ولیّ اطاعت‌ كنندگانست‌، همۀ اوليای خدا ولیّ آنها خواهند شد. نَحْنُ أَوْلِيَآؤُكُمْ فِي‌ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَ فِي‌ الآخِرَةِ[2]. فرشتگان‌ می‌گويند: «مائيم‌ اوليای شما در زندگی دنيا و در آخرت‌.» و اصل‌ برهان‌ اين‌ مطلب‌ آنستكه‌: ولايت‌ خدا امر واحدی است‌ و قابل‌ تعدّد نيست‌، و ولايت‌ اوليای خدا در واقع‌ عين‌ ولايت‌ خداست‌. ⬇️ ادامـــه در «پست بعدی» ⬇️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1ـ آيۀ 69 و 70، از سورۀ 4: النّسآء. 2ـ صدر آيۀ 31، از سورۀ 41: فصّلت‌. 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی» ⬇️ شاهد بر اين‌ معنی آنكه‌ در بعضی از آيات‌ قرآن‌ مجيد ولايت‌ را دربست‌ منحصر به‌ ذات‌ مقدّس‌ پروردگار می‌كند. مانند: اللَهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم‌ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ.[1] «خداست‌ و بس‌ ولیّ كسانی كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و آنها را از تاريكی‌ها خارج‌ كرده‌ و بسوی عالم‌ نور وارد می‌كند.» و مانند: وَ اللَهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ.[2] «و خداست‌ ولیّ مؤمنان‌.» و مانند: لَيْسَ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لَا شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُون.[3]َ «و ابداً غير از خدا برای آنها شفيعی و وليّی نيست‌، اميد است‌ كه‌ آنها در مقام‌ تقوی و عصمت‌ الهی درآيند.» و مانند: مَا لَهُم‌ مِن‌ دُونِهِ مِن‌ وَلِيٍّ وَ لَايُشْرِكُ فِي‌ حُكْمِهِ أَحَداً.[4] «غير از خدا ابداً برای آنها وليّی نيست‌، و در حكم‌ و فرمان‌ خدا نيز كسی حقّ شركت‌ ندارد.» و مانند: هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَ خَيْرٌ عُقْباً.[5] «در آنجا ولايت‌ اختصاص‌ به‌ ذات‌ خداوندی دارد كه‌ حقّ است‌، و او بهترين‌ ثواب‌ و بهترين‌ عاقبتی است‌.» و در بعضی از آيات‌، ولايت‌ را از خداوند تجاوز داده‌ و برای پيامبرش‌ و أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌، و برای بعضی از مؤمنين‌ خالص‌ واقعی اثبات‌ می‌كند؛ مانند: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوٰةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوٰةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ.[6] «اينست‌ و جز اين‌ نيست‌ كه‌ ولیّ شما خداست‌ و رسول‌ خدا و كسانی كه‌ ايمان‌ آورده‌ و اقامۀ نماز می‌كنند و در حالی كه‌ به‌ ركوع‌ اشتغال‌ دارند زكات‌ به‌ فقرا می‌دهند.» روايات‌ مُتَظافری از شيعه‌ و عامّه‌ وارد شده‌ است‌ كه‌: اين‌ آيه‌ در شأن‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ وارد شده‌ است‌. و مانند: النَّبِيُّ أَوْلَیٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ.[7] «پيغمبر حقّ اولويّت‌ و ولايتش‌ در امورِ مؤمنين‌ بيشتر است‌ از اختيار و اراده‌ای كه‌ خود آنها در امور خود دارند. و زنان‌ او مادران‌ مؤمنين‌ هستند.» و مانند: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ.[8] «مردان‌ مؤمن‌ و زنان‌ مؤمنه‌، بعضی از آنها ولیّ بعضی دگر خواهند بود.» و علّت‌ ضميمه‌ نمودن‌ پيغمبر و أميرالمؤمنين‌ يا بعضی از مؤمنين‌ را در مقام‌ ولايت‌ كلّيّۀ وَحدانيّۀ الهيّه‌، همانست‌ كه‌ ذكر كرديم‌؛ و با وجود ولايت‌ آنها، در وحدتِ ولايتِ الهيّه‌ انثلام‌ و شكافی پيدا نمی‌شود. و بنابراين‌، طبق‌ آيه‌ای كه‌ مطيعين‌ را ملحق‌ به‌ اوليای خدا از پيمبران‌ و صدّيقان‌ و گواهان‌ و صالحان‌ می‌كند، تمام‌ افراد پيروان‌ و شيعيان‌ ملحق‌ به‌ اوليای خود شده‌ و از مؤاخذه‌ و سكرات‌ و مَهولات‌ عوالم‌ پس‌ از اين‌ در مصونيّت‌ خواهند بود. 📚 معادشناسی، ج2، ص90 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1ـ صدر آيۀ 257، از سورۀ 2: البقرة‌. 2ـ ذيل‌ آيۀ 68، از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌. 3ـ ذيل‌ آيۀ 51، از سورۀ 6: الانعام‌. 4ـ ذيل‌ آيۀ 26، از سورۀ 18: الكهف‌. 5ـ آيهٔ 44، از سورۀ 18: الكهف‌. 6ـ آيۀ 55، از سورۀ 5: المآئدة‌. 7ـ صدر آيۀ 6، از سورۀ 33: الأحزاب‌. 8ـ صدر آيۀ 71، از سورۀ 9: التّوبة‌. 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥 آثار ظاهری شدّت حرارت عشق خدا در مرحوم حدّاد (رضوان‌الله‌علیه) 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله) 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧮 محاسبه 🏷 به حساب نفس خودتان برسید! 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله) 🆔 @allame_tehrani
🔰لازمۀ پيروی از اولياء خدا لحوق‌ به‌ آنهاست‌ و الحقّ اين‌ معنی برای پيروان‌ و شيعيان‌ واقعی جای خوشوقتی است‌ كه‌ گرچه‌ همۀ آنها به‌ مقام‌ اسماء و صفات‌ كلّيّۀ الهيّه‌ نرسيده‌اند، و مراحل‌ عالم‌ تجرّد و معنی را نپيموده‌اند و كشف‌ حجابهای غيبی برای آنها نشده‌ است‌، و با ملائكۀ مقرّبين‌ و ارواح‌ طيّبۀ پاكان‌ عالم‌ ارتباط‌ پيدا ننموده‌اند، و بهشت‌ و مقامات‌ آن را مشاهده‌ نكرده‌اند؛ وليكن‌ بايد خرسند باشند كه‌ چنانچه‌ در مقام‌ تشيّع‌ و اطاعت‌ قدم‌ راستين‌ نهاده‌ باشند، همين‌ اطاعت‌ آنها را به‌ اوليای خود ملحق‌ می‌گرداند و به‌ آنها می‌رساند و از تمام‌ گزندها و رنجها محفوظ‌ و در ظِلّ ولايت‌ اوليای خود متنعّم‌ خواهند بود. در امور اعتباريّه‌ هم‌ همينطور است‌؛ در روايات‌ كثيری از ائمّۀ اهل‌بيت‌ عليهم‌السّلام‌ وارد است‌ كه‌: از همان‌ غذائی كه‌ می‌خوريد به‌ غلام‌ و كنيز و خدمتكار خود بدهيد، و از همان‌ لباس‌ كه‌ می‌پوشيد آنان را بپوشانيد، و با آنها در سر يک سفره‌ غذا بخوريد؛ خدا دوست‌ ندارد كه‌ آقای منزل‌ يک غذای خاصّی داشته‌ باشد و خدمتكاران‌ غذای دگری، آقا در اطاق‌ مجلّل‌ زيست‌ كند و آنان‌ در محلّ پست‌تری، آقا لباس‌ مزيّنی داشته‌ باشد و آنها لباس‌ ساده‌تری. پيامبر ما صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ائمّۀ طاهرين‌ صلوات‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ همينطور بودند.[1] حضرت‌ علیّ بن‌ موسی الرّضا عليه‌السّلام‌ تمام‌ غلامان‌ خود را جمع‌ می‌نمود و در سر يک سفره‌ با هم‌ غذا می‌خوردند، روی يک فراش‌، روی يک زمين‌، يک نوع‌ از غذا. آنها كه‌ مقام‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌السّلام‌ را نداشتند امّا چون‌ غلام‌ بودند مطيع‌ بودند، امام‌ راضی ندارد غذائی بخورد و به‌ غلامش‌ ندهد. اگر غلام‌ متمرّد و متجرّی باشد در مقابل‌ آقای منزل‌ قيام‌ كند، بچّۀ منزل‌ را بزند، به‌ زنِ منزل‌ تعدّی كند؛ آقا تنبيهش‌ می‌كند و با غلّ و زنجير او را در گوشۀ منزل‌ می‌بندد تا دست‌ از تجاوز و تجاسر خود بردارد، و هر روز او را پس‌ از نصيحت‌ و گوشمالی تازيانه‌ می‌زند كه‌: تو در مقابل‌ من‌ بپا خاستی و به‌ جای تمكين‌ و اطاعت‌، تمرّد كردی و خود در كار خود استبداد و استقلال‌ به‌ خرج‌ دادی. هر عمل‌ صالحی كه‌ غلام‌ بنمايد ديگر فائده‌ ندارد؛ يعنی هيچ‌ عملی با وجود سركشی و مخالفت‌ با مولای خود صالح‌ نخواهد بود. امّا غلام‌ و بندۀ مطيع‌، و خادم‌ و خدمتكار فرمانبردار را، امام‌ و مولی چون‌ جان‌ خود دوست‌ دارد. غلام‌ مطيع‌ با زبان‌ حال‌ خود می‌گويد: ای آقای من‌! ای مولای من‌! من‌ كه‌ علمِ تو را ندارم‌، مالِ تو را ندارم‌، قدرت‌ تو را ندارم‌، كمالات‌ و فضائل‌ تو را ندارم‌؛ امّا آمده‌ام‌ در اين‌ آستان‌ برای اطاعت‌. من‌ اراده‌ و اختيار ندارم‌، اختيار و اراده‌ از توست‌، حكم‌ و فرمان‌ از توست‌. بندگانيم‌ جان‌ و دل‌ بر كف چشم‌ بر حكم‌ و گوش‌ بر فرمان‌ گر سر صلح‌ داری اينک دل ور سر جنگ‌ داری اينک جان‌ عيناً مانند داستان‌ معروفی كه‌ از اَيازْ و اربابش‌: سلطان‌ محمود غزنوی، مشهور و در تواريخ‌ و أمثله‌ مسطور است‌. شيعيان‌ كه‌ در اطاعت‌ از موالی خود كوتاهی نمی‌كنند و به‌ جامۀ تقویٰ خود را می‌آرايند و اهل‌ تفويض‌ و تسليمند، به‌ ائمّۀ خود ملحق‌ می‌شوند و با آنها در تمام‌ منازل‌ و مراحل‌ معيّت‌ پيدا می‌كنند. آنها در دنيا به‌ ما دستور می‌دهند كه‌: از غذائی كه‌ می‌خوريد به‌ اطاعت‌ كنندگان‌ و خادمان‌ خود بدهيد؛ چطور ممكنست‌ كه‌ خود آنها از نعمت‌های الهيّه‌ كه‌ برخوردار می‌شوند به‌ مخلِصين‌ و مطيعين‌ خود ندهند. حاشا به‌ كرمشان‌. ما هَكَذا الظَّنُّ بِهِمْ وَ لا الْمَعْروفُ مِنْ فَضْلِهِمْ وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلوا بِهِ الْمُحِبّينَ وَ الْمُطيعينَ مِنْ مَواليهِمْ. الحاق‌ مطيعين‌ به‌ اوليای خدا، نصّ آيۀ قرآنست‌ و مفاد روايات‌ كثيری كه‌ در اين‌ باب‌ وارد شده‌ است‌ كه‌: در هنگام‌ سكرات‌ مرگ‌ پرده‌ را از جلوی چشم‌ مؤمن‌ بر می‌دارند، و روح‌ مقدّس‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ و حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ و حضرت‌ صدّيقۀ كبریٰ و حسنين‌ و سائر ائمّه‌ عليهم‌السّلام‌ به‌ صورت‌ مثالی و برزخي‌ خود در نزد او حاضر می‌شوند، و آنها می‌گويند: ما رفقای تو هستيم‌ بيا با هم‌ برويم‌ در آن‌ بهشت‌ها سُكنیٰ گيريم‌ و در همۀ احوال‌ با هم‌، هم‌صحبت‌ و همنشين‌ باشيم‌ با هم‌ در يک قصر در مقام‌ امن‌ زندگی كنيم‌ و به‌ تماشای يكدگر در جَلَوات‌ الهيّه‌ مشغول‌ شويم‌؛ عَلَیٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ.[2] 📚 معادشناسی، ج2، ص95 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️ پاروقی در «پست بعدی» ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبلی» ⬇️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1ـ در «مكارم‌ الأخلاق‌» شيخ‌ طبرسی، در «فصلٌ في‌ الدّعآء عِند اللُبس‌» در ص‌53، از طبع‌ سنگی (سنۀ 1314) از مختار تمّار روايت‌ مفصّلی را از أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ می‌كند، و از جملۀ آن‌ اينست‌ كه‌: آن‌ حضرت‌ با غلام‌ خود قنبر در بازار كرباس‌فروش‌ها آمدند و دو جامه‌ خريدند يكی به‌ سه‌ درهم‌ و ديگری را به‌ دو درهم‌، و آن‌ سه‌ درهمی را به‌ قنبر دادند و خود دو درهمی را پوشيدند. قنبر گفت‌: شما به‌ اين‌ سه‌ درهمی سزاوارتريد، چون‌ بر منبر می‌رويد و خطبه‌ می‌خوانيد. حضرت‌ فرمود: ای قنبر! تو جوانی، و زيبائی جوانی بايد از آن‌ تو باشد، و من‌ از خدای خود خَجلت‌ می‌كشم‌ و حيا می‌كنم‌ كه‌ خودم‌ را در لباس‌ بر تو فضيلت‌ دهم‌. و من‌ از رسول‌ خدا صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ شنيدم‌ كه‌ می‌فرمود: ألْبِسوهُمْ مِمّا تَلْبَسونَ، وَ أطْعِموهُمْ مِمّا تَأْكُلونَ. «از آنچه‌ خود می‌پوشيد به‌ غلامان‌ بپوشانيد، و از آنچه‌ می‌خوريد به‌ آنها بخورانيد.» و نظير اين‌ حديث‌ نيز در ص‌59 از اين‌ كتاب‌ وارد است‌. ـ در جلد 12 «بحار» طبع‌ كمپانی، در كتاب‌ احوالات‌ حضرت‌ علیّ بن‌ موسی الرّضا عليه‌السّلام‌، در ص‌26 از كتاب‌ «عيون‌ أخبار الرّضا» از جعفر بن‌ نَعيم‌ بن‌ شاذان‌ از أحمد بن‌ إدريس‌ از إبراهيم‌ بن‌ هاشم‌ از إبراهيم‌ بن‌ عبّاس‌ روايت‌ می‌كند... ـ تا آنكه‌ می‌گويد: حضرت‌ رضا عليه‌السّلام‌ زمانی كه‌ از ملاقات‌ مردم‌ به‌ خلوت‌ می‌رفتند و سفره‌ برای غذا می‌گستردند، تمام‌ غلامان‌ خود را بر سر سفره‌ می‌نشاندند حتّی دربانها و ميرآخور اسب‌ها را، و با آنها تناول‌ می‌كردند. و در ص‌29 از «كافی» از عدّه‌ای از اصحاب‌ از أحمد بن‌ محمّد برقی از عبدالله‌ بن‌ صَلت‌ از مردی از اهل‌ بلخ‌ روايت‌ می‌كند كه‌: من‌ در سفری كه‌ حضرت‌ رضا بسوی خراسان‌ داشتند با آنحضرت‌ بودم‌، روزی حضرت‌ غذائی طلبيدند و جميع‌ غلامان‌ خود را از غلام‌های سياه‌ و غيرهم‌ بر سر آن‌ غذا نشاندند، من‌ عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌ خوب‌ بود برای اين‌ غلامان‌ يک سفرۀ علیٰحده‌ دستور می‌فرمودی. حضرت‌ فرمود: ساكت‌ باش‌ حضرت‌ ربّ تبارک و تعالی واحد است‌، و پدر واحد است‌، و مادر واحد است‌، و جزاء به‌ أعمال‌ است‌. 2ـ ذيل‌ آيۀ 47، از سورۀ 15: الحجر؛ و آيۀ 44، از سورۀ 37: الصّآفّات‌. 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟! 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
🔴 سالک تصنّعی به درد نمی‌خورد؛ سالک باید نفس عملش سلوک باشد ... اصلاً تصنّع درست نیست! سالک تصنّعی به‌درد نمی‌خورد. سالک باید نفس عملش سلوک باشد و آن قدر در دلش از آن مطالب و گمشده‌ها او را به خود مشغول کرده باشد که برای تفکّر و تصنّع و این طرف و آن طرف نگاه کردن و با این و آن مشغول شدن و سخن هرزه گفتن و داد و بی‌داد کردن و در مجلس صدا بلند کردن و امثال اینها مجال نداشته باشد. اصلاً مؤمن باید وَقور باشد! وقتی که انسان را می‌بینند خود عمل انسان معرّف باشد. «فی المَکارِه صَبورٌ»(1)؛ «در ناملایمات باید صابر باشی.» هرچه سالک می‌تواند باید وقور باشد و صبور باشد! وقور یعنی آرام باشد، سبکش متین و پسندیده باشد. صبور یعنی وارداتی که بر او می‌شود از جا در نرود؛ نه اینکه وقتی برایش یک غذای لذیذی می‌آورند، او صبر کند تا آن غذا را آماده کنند. در غذای لذیذ خوردن صبر معنا ندارد؛ معنایش این است که اگر غذای لذیذ به او نرسید صبر کند، ناملایم شد صبر کند، حرف زشتی از شخصی شنید صبر کند؛ از پدر و مادر و خواهر و دوستان یک حرف درستی نشنید، یک حرف غیر درستی شنید، او با بزرگی خودش و با سعۀ صدرش بگذرد و تحمّل کند. 📚 آیین رستگاری، ص173 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- الکافی، ج٢، ص٢٣١. 🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
💖 صاحب‌دل کیست؟ ❤️ به دل خودت مسلط باش 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌الل
🔰خود را بشناس تا خدا را بشناسی! آیات أنفُسی یعنی نفسِ خود انسان؛ انسان از خودش خدا را بشناسد، و این خیلی راه خوبی است که انسان از خودش خدا را بشناسد؛ خود را بشناس تا خدا را بشناسی! مگر انسان از خودش می‌تواند خدا را بشناسد؟! بله! چون خدا از خودِ انسان به انسان نزدیک‌تر است و خدا وجودش با وجود انسان معیّت دارد؛ پس بنابراین: حقیقتِ وجودِ انسان مندکّ در ذاتِ خداست، اگر انسان درون خود را بگردد، خودش را پیدا کند، خدا را پیدا کرده است؛ پس راه خدا پیدا کردن، خود پیدا کردن است! می‌گویند: فلان کس صاحب‌دل است، یعنی به دلِ خودش مسلّط شده است؛ دل‌های ما از دست ما رفته است، دل بر ما مسلّط است، بدون اختیار ما افکار عجیب و غریب در دل ما می‌آید، امّا صاحب‌دل آن کسی است که دل خودش را به دست آورده است و نمی‌گذارد افکاری در قلب او وارد بشود، تسلّط بر دل دارد، این را می‌گویند: صاحب‌دل، صاحب ضمیر. صاحب‌دل آن کسی است که به معرفت نفس رسیده و خودش را پیدا کرده است، و خود پیدا کردن ملازم است با خدا پیدا کردن. 📚 تفسیر آیهٔ نور، ص199 🆔 @allame_tehrani
💎 معرفت به نفس یعنی: خداوند علیّ أعلیٰ به ذات انسان متّصل است معرفتِ به نفس یعنی: خداوند علیّ أعلیٰ به ذاتِ انسان متّصل است و وجود انسان مندکّ و فانی در ذات پروردگار است. اگر انسان ذات خودش را به نحو اندکاک و فنا پیدا کند و به هستی خودش برسد که نیستی محض است، این نیستیِ محض در هستی محضِ پروردگار مندکّ شده، آن وقت به مقام هستی پروردگار می‌رسد و فنای در ذات پروردگار پیدا می‌کند. و لذا در راه معرفت نفس و معرفت پروردگار، در روایات مطالب عجیب و غریبی از ائمّه علیهم‌السّلام بیان شده است، که انسان اگر خداوند را بشناسد، به چه نعمت‌ها و فوزهائی می‌رسد! ... این معرفت پروردگار علیّ أعلیٰ لذّت‌هائی دارد که اگر تمام لذّت‌هائی را که در دنیاست با هم جمع کنند، به اندازۀ یک لذّت از لذّت‌های پروردگار نمی‌شود. تمام لذّت‌هائی که در دنیاست از جمال‌ها، از کمال‌ها، از نعمت‌ها، از جواهرات، از اطعمه و اشربه‌ای که خداوند علیّ أعلیٰ برای انسان خلق کرده است، و لذّت‌های جمال، و لذّت‌های صداهای موسیقی، و لذّت‌های عطرها، و هرچه هست همه را جمع کنند، به اندازۀ یک لحظۀ آن لذّتی که عارف از مشاهدۀ محبوب و پروردگار می‌برد، نمی‌شود؛ و راهش راهِ تزکیۀ نفس است. 📚 تفسیر آیهٔ نور، ص214 🆔 @allame_tehrani
💫 راه خداشناسی راه معرفت نفس است که آن هم به تزکیه حاصل می‌شود راه خداشناسی راهِ معرفتِ نفس، و معرفت نفس هم به تزکیه است که انسان خودش را درست کند؛ تزکیه، تهذیب، اخلاق. ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا * وَ قَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا﴾؛ «فلاح و رستگاری از آن کسی است که تهذیب نفس کند و بدبختی و خسران از آن کسی است که نفس خویش را گول بزند». ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡ لَايَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾؛ [«ای کسانی که ایمان آورده‌اید مراقب خود باشید، اگر شما راه یافته باشید (گمراهی) گمراهان به شما زیانی نتواند رساند.»] وقتی خودتان را اصلاح کردید می‌توانید مردم را اصلاح کنید، نه اینکه خودتان گمراه باشید آن‌وقت بخواهید مردم را درست کنید! امر به معروف و نهی از منکر کنید! این خودش را نشناخته و اصلاح نکرده است، آن‌وقت چگونه می‌خواهد مردم را اصلاح کند؟! آیه این‌طور می‌گوید، می‌گوید: راه اصلاحِ غیر، این است که اوّل خودت را اصلاح کنی؛ آن کسی که خود را اصلاح کرد می‌تواند غیر را اصلاح کند و الّا نمی‌تواند اصلاح کند. خُب در اثر اینکه انسان خودش را اصلاح کند، کم‌کم شوائب خودپسندی و استکبار از انسان بیرون می‌رود. انسان می‌فهمد که خودش موجودی فقیر و محتاج و جاهل و عاجز و مرده است؛ و این نوری که بر او تابیده است و این قدرتی که در اوست و این علم و حیات و وجودی که دارد، مال خودش نیست، مال خداست. پس کسی که به این معنی پی ببرد به علم و قدرت و حیات خدا پی برده است و این معنیِ معرفت نفس است که ملازم است با معرفتِ ربّ. 📚 تفسیر آیهٔ نور، ص218 🆔 @allame_tehrani
🔹اصل حیات انسان بر محور امید داشتن به پروردگار است ... اصل حیات انسان بر محور امید است، و حضرت سجّاد علیه‌السلام در این دعاها خیلی تکیه به امید و حسن ظنّ به پروردگار می‌کند که این را داشته باشد. انسان هر گناهی کند، تا هنگامی که امید در او هست قابل آمرزش است؛ امّا وقتی امید از بین رفت، دیگر مثل یخی است که باز می‌شود، دیگر قابل آمرزش نیست! چون امید، آن ریسمانی است که بین انسان و پروردگار متّصل است، وقتی امید بریده شد آن ریسمان بریده می‌شود. مثلاً انسان در ته چاهی گرفتار است و یک ریسمان هست که انسان را به بالا می‌کشد؛ توی این چاه، مار هست، عقرب هست، افعی هست، اژدها هست، در ته این چاه آب هست، و هزار مصیبت و گرفتاری هست، ولی انسان امید به این ریسمان دارد؛ ریسمان، ریسمان نجات است و می‌گیرد بالا می‌آید. تا هنگامی که دستش به این ریسمان است، اگر هزار تا آفت هم باشد، بالأخره دستش به ریسمان است یا او را می‌کشند بالا یا خودش بالا می‌آید؛ بالأخره این ریسمان، وسیلۀ نجات است. امّا اگر ریسمان بریده شد، به مجرّد بریده شدن ریسمان، وقوع در هلاکت و آفت است. و لذا انسان ریسمان را نباید از دست بدهد. این ریسمان، ریسمان فقر و گدایی است که همیشه انسان باید امیدش به خدا باشد و آن حال التجاء و تضرّع و مسکنت را از خودش دور نکند؛ غرور، عُجب، خودپسندی او را نگیرد؛ همین که گرفت، آن ریسمان پاره می شود؛ یأس که پیدا شد آن ریسمان به کلّی پاره می‌شود و انسان ساقط می‌شود. 📚 شرح فقراتی از دعای ابوحمزه ثمالی، ج2، ص88 🆔 @allame_tehrani
🔴 گناهان عامل اصلی سوء ظنّ بالله ... گناهان موجب سوء ظنّ بالله می‌شود و آنچه انسان را در میان آتش می‌افکند، سوء ظنّ به خداست! پس بنابراین اگر سوء ظنّ به خدا انسان را در آتش می‌افکند، ضدّش که حسن ظنّ به خداست، منجی است دیگر! پس اگر انسان حسن ظنّ به خدا داشته باشد، خود حسن ظنّ به خدا موجب تکفیر گناهان و آمرزش سیّئات انسان می‌شود. بر همین اصل است که خداوند علیّ‌أعلیٰ وعده داده است و بر خود عهد کرده است که درگذرد از آن افرادی که حسن ظنّ به خدا دارند! لذا حضرت در اینجا از این فقره خوب استفاده می‌کنند: «مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدتَ مِنَ الصَّفحِ عَمَّن أحسَنَ ظَنّاً؛» من متنجّزم، این مطلب را قرص گرفتم؛ کدام مطلب؟ این وعده‌ای را که تو داده‌ای که: کسانی که به تو حسن ظنّ داشته باشند تو از گناهان آنها اغماض می‌کنی و از معاصی آنها درمی‌گذری! 📚 شرح فقراتی از دعای ابوحمزه ثمالی، ج1، ص164 🆔 @allame_tehrani
💫 معنای قلب سلیم سُفیان بن عُیَینه از حضرت امام صادق علیه‌السّلام روایت می‌کند: خدمت آن حضرت عرض کردم: در این آیۀ مبارکه که می‌فرماید: ﴿روزی می‌رسد که مال و فرزند به درد انسان نمی‌خورد مگر قلب پاک﴾، مراد از قلب پاک چیست؟ حضرت فرمودند: «القلبُ السَّلیمُ الَّذی یَلقیٰ ربَّهُ و لیسَ أحدٌ فیه سِواه! و کلُّ قلبٍ فیه شکٌّ أو شرکٌ فهو ساقطٌ! و إنّما أُمِروا بالزُّهدِ فی الدُّنیا لتفرُغَ قُلوبهم فی الآخِرة.»(۱) «قلب سالم آن دلی است که وقتی به ملاقات خدا می‌رسد، هیچ چیزی در آن قلب جز خدا نیست! و هر دلی که در آن شک یا شرک باشد، از درجۀ اعتبار ساقط است (و آن قلب مریض و معیوب است و او را به‌سوی خدا راه نمی‌دهند!) و مردم را در دنیا دعوت کرده‌اند که زهد پیشه کنید و زیاد به دنیا رغبت نکنید، برای اینکه دل‌ها برای آخرت سالم بشود.» دل انسان دو گنجایش ندارد: ﴿مَّا جَعَلَ ٱللَهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِ﴾(۲)؛ «خدا در جوف یک انسان، دو دل نگذاشته است!» انسان در راه توحید نمی‌تواند با دو دل حرکت کند! اگر دل از محبّت دنیا پر بشود و قلب انسان را خودنمایی، صیت، آوازه، جاه و سایر محبّت‌های فانیۀ دنیا بگیرد، آن قلب دیگر ظرفیّت برای نورِ خدا ندارد؛ عمر سپری می‌شود و انسان نه‌اینکه دست خالی از دنیا می‌رود، بلکه با قلب آلوده و مریض می‌رود و قلب آلوده در آنجا عَقباتش سخت است. 📚 مبانی اخلاق، ج2، ص55 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- الکافی، ج٢، ص۱۶. ۲- سورهٔ أحزاب (٣٣) آیهٔ۴. 🆔 @allame_tehrani