تولدی دوباره
🍃🍃برگی_از_معرفت 🍂🍂 #داستان_یک_انسان #قسمت_هشتم ❄فرشته گفت: خدا ابلیس را از آتش آفریده بود ولی تو
#برگی_از_معرفت 🍂🍂
#داستان_یک_انسان
#قسمت_نهم
ابلیس گفت :عیبی نداره میدونم. داری میری خودتو قربانی كنی، حتما اون فرشته دروغگو به تو گفته تا خودتو قربانی نكنی به خدا نخواهی رسید و منم دشمن توام و نمیخواهم تو خوشبخت بشی؛ غیر از اینه؟ انسان گفت: معلومه كه تو دشمن منی و غیر از این چیز دیگهای نیست. ابلیس گفت: مثل اینكه توی كله تو عقل نیست. خودت بگو، تو میخواهی بروی خودت را دستی دستی هلاك كنی بعد به من میگی كه من دشمن توام. تو خودت دشمن خودتی. انسان به فكر فرو رفت؛ ابلیس وقتی دید انسان سكوت كرده دوباره شروع كرد: اصلاً یك سوال دیگه؟ تو بهتیرن هستی چرا تو باید فدای دیگران بشوی؟ چرا دیگران خودشونو فدای تو نكنند؟ انسان پیش خودش گفت: خودمونیما زیادم بیراه نمیگه. توی دل انسان تردید افتاده بود: برم، نرم، برگردم، برنگردم،... یاد حرف فرشته افتاد: ابلیس یه اسلحه خطرناك به اسم ناآگاهی داره كه فقط با سلاح آگاهی میشه از پس اون برآمد. دست كرد توی كوله پشتیاش و یك بسته بیرون آورد و بازش كرد؛ توی بسته نوشته شده بود: اولین درس: هر كس بگوید انا خیراٌ منه؛ رجیم خواهد شد. بله اولین درس را روز اول ابلیس بصورت عملی به انسان یاد داده بود. انسان درس را خواند و تفكر كرد و فهمید . چه چیزی را فهمید؟ انسان فهمید هر كس در مقابل خدا بگوید انا خیراٌ منه هرگز به ملاقات او نایل نخواهد شد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم انسان بستههای آگاهی را در میآورد و یكی یكی مطالعه میكرد. هر درسی كه انسان یاد میگرفت، ابلیس یك گام به عقب میرفت و دور میشد. تا آنجاییكه دیگه دیده نشد. انسان در قرباگاه بود و فرشته نظاره میكرد. انسان به فرشته نگاهی كرد. فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب به سوی رستگاری. انسان منیت خود را در پیشگاه عشق قربانی كرد و فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب بسوی شكوفاشدن. انسان نفسی عمیق كشید و گفت:آزاد شدم.
جانی كه خلاص از شب هجران توكردم
در روز وصال تو به قربــــــــان تو كردم
خون بود شرابی كه به دوران توخوردم
غم بود نشاطی كه به دوران تـــو كردم
تا پرده برافكـــندم از آن صورت زیبــــا
صاحب نظران را همــــه حیران تو كردم
ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2678063114Cab9a0e3512
تولدی دوباره
🍃🍃برگی_از_معرفت 🍂🍂 #داستان_یک_انسان #قسمت_هشتم ❄فرشته گفت: خدا ابلیس را از آتش آفریده بود ولی تو
#برگی_از_معرفت 🍂🍂
#داستان_یک_انسان
#قسمت_نهم
ابلیس گفت :عیبی نداره میدونم. داری میری خودتو قربانی كنی، حتما اون فرشته دروغگو به تو گفته تا خودتو قربانی نكنی به خدا نخواهی رسید و منم دشمن توام و نمیخواهم تو خوشبخت بشی؛ غیر از اینه؟ انسان گفت: معلومه كه تو دشمن منی و غیر از این چیز دیگهای نیست. ابلیس گفت: مثل اینكه توی كله تو عقل نیست. خودت بگو، تو میخواهی بروی خودت را دستی دستی هلاك كنی بعد به من میگی كه من دشمن توام. تو خودت دشمن خودتی. انسان به فكر فرو رفت؛ ابلیس وقتی دید انسان سكوت كرده دوباره شروع كرد: اصلاً یك سوال دیگه؟ تو بهتیرن هستی چرا تو باید فدای دیگران بشوی؟ چرا دیگران خودشونو فدای تو نكنند؟ انسان پیش خودش گفت: خودمونیما زیادم بیراه نمیگه. توی دل انسان تردید افتاده بود: برم، نرم، برگردم، برنگردم،... یاد حرف فرشته افتاد: ابلیس یه اسلحه خطرناك به اسم ناآگاهی داره كه فقط با سلاح آگاهی میشه از پس اون برآمد. دست كرد توی كوله پشتیاش و یك بسته بیرون آورد و بازش كرد؛ توی بسته نوشته شده بود: اولین درس: هر كس بگوید انا خیراٌ منه؛ رجیم خواهد شد. بله اولین درس را روز اول ابلیس بصورت عملی به انسان یاد داده بود. انسان درس را خواند و تفكر كرد و فهمید . چه چیزی را فهمید؟ انسان فهمید هر كس در مقابل خدا بگوید انا خیراٌ منه هرگز به ملاقات او نایل نخواهد شد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم انسان بستههای آگاهی را در میآورد و یكی یكی مطالعه میكرد. هر درسی كه انسان یاد میگرفت، ابلیس یك گام به عقب میرفت و دور میشد. تا آنجاییكه دیگه دیده نشد. انسان در قرباگاه بود و فرشته نظاره میكرد. انسان به فرشته نگاهی كرد. فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب به سوی رستگاری. انسان منیت خود را در پیشگاه عشق قربانی كرد و فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب بسوی شكوفاشدن. انسان نفسی عمیق كشید و گفت:آزاد شدم.
جانی كه خلاص از شب هجران توكردم
در روز وصال تو به قربــــــــان تو كردم
خون بود شرابی كه به دوران توخوردم
غم بود نشاطی كه به دوران تـــو كردم
تا پرده برافكـــندم از آن صورت زیبــــا
صاحب نظران را همــــه حیران تو كردم
ادامه دارد....
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
تولدی دوباره
🍃🍃برگی_از_معرفت 🍂🍂 #داستان_یک_انسان #قسمت_هشتم ❄فرشته گفت: خدا ابلیس را از آتش آفریده بود ولی تو
#برگی_از_معرفت 🍂🍂
#داستان_یک_انسان
#قسمت_نهم
ابلیس گفت :عیبی نداره میدونم. داری میری خودتو قربانی كنی، حتما اون فرشته دروغگو به تو گفته تا خودتو قربانی نكنی به خدا نخواهی رسید و منم دشمن توام و نمیخواهم تو خوشبخت بشی؛ غیر از اینه؟ انسان گفت: معلومه كه تو دشمن منی و غیر از این چیز دیگهای نیست. ابلیس گفت: مثل اینكه توی كله تو عقل نیست. خودت بگو، تو میخواهی بروی خودت را دستی دستی هلاك كنی بعد به من میگی كه من دشمن توام. تو خودت دشمن خودتی. انسان به فكر فرو رفت؛ ابلیس وقتی دید انسان سكوت كرده دوباره شروع كرد: اصلاً یك سوال دیگه؟ تو بهتیرن هستی چرا تو باید فدای دیگران بشوی؟ چرا دیگران خودشونو فدای تو نكنند؟ انسان پیش خودش گفت: خودمونیما زیادم بیراه نمیگه. توی دل انسان تردید افتاده بود: برم، نرم، برگردم، برنگردم،... یاد حرف فرشته افتاد: ابلیس یه اسلحه خطرناك به اسم ناآگاهی داره كه فقط با سلاح آگاهی میشه از پس اون برآمد. دست كرد توی كوله پشتیاش و یك بسته بیرون آورد و بازش كرد؛ توی بسته نوشته شده بود: اولین درس: هر كس بگوید انا خیراٌ منه؛ رجیم خواهد شد. بله اولین درس را روز اول ابلیس بصورت عملی به انسان یاد داده بود. انسان درس را خواند و تفكر كرد و فهمید . چه چیزی را فهمید؟ انسان فهمید هر كس در مقابل خدا بگوید انا خیراٌ منه هرگز به ملاقات او نایل نخواهد شد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم انسان بستههای آگاهی را در میآورد و یكی یكی مطالعه میكرد. هر درسی كه انسان یاد میگرفت، ابلیس یك گام به عقب میرفت و دور میشد. تا آنجاییكه دیگه دیده نشد. انسان در قرباگاه بود و فرشته نظاره میكرد. انسان به فرشته نگاهی كرد. فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب به سوی رستگاری. انسان منیت خود را در پیشگاه عشق قربانی كرد و فرشته گفت: حی علی الفلاح بشتاب بسوی شكوفاشدن. انسان نفسی عمیق كشید و گفت:آزاد شدم.
جانی كه خلاص از شب هجران توكردم
در روز وصال تو به قربــــــــان تو كردم
خون بود شرابی كه به دوران توخوردم
غم بود نشاطی كه به دوران تـــو كردم
تا پرده برافكـــندم از آن صورت زیبــــا
صاحب نظران را همــــه حیران تو كردم
ادامه دارد....
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅