eitaa logo
آل یاسین
1.5هزار دنبال‌کننده
64.1هزار عکس
21.8هزار ویدیو
589 فایل
این کانال ارزشی دارای موضوعات متنوع از جمله پزشکی و روانشناسی و مذهبی و قرآنی و احادیث و سیاسی و آشپزی و علمی و مناظر طبیعت و... ميباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
✅فایده خوردن تکه‌ای نان بعد از نماز صبح ✍امام صادق علیه السلام فرمودند: چون نماز صبح را خواندی، پاره نانی بخور تا با آن: 🍞 دهان خویش را خوش بو بسازی؛ 🍞 حرارت خود را فرو بنشانی؛ 🍞 دندان هایت را استوار سازی؛ 🍞 لثه ات را استحکام بخشی؛ 🍞 روزی خویش را به چنگ آوری؛ 🍞 و خوی خود را نیکو سازی. 📚 بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۴۳ @alle_yasen
✅خواص زیتون و روغن زیتون ✍زیتون درخت مبارکی است که در قرآن هم از آن نام برده شده و جای کار و تحقیق فراوان دارد تا بخشی از اسرار آن بر آدمی کشف شود. اما خواص زیتون که به ما رسیده 🔸خارج کردن التهاب ها از بدن 🔸سلامت قلب و دستگاه گردش خون. 🔸بهبود کبد چرب و چربی خون. 🔸کمک به هضم غذا 🔸بهبود عملکرد مغز و اعصاب @alle_yasen
✍توت سفید و خواص بینظیر آن 🔹پیشگیری از سرطان 🔹افزایش طول عمر 🔹تصفیه خون 🔹دوست کلیه ها 🔹درمان یبوست 🔹رفع کمخونی 🔹رفع حساسیت ✅آرزوی صحت و سلامتی @alle_yasen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین پنجشنبه ماه شوال همــان روزی ڪه اموات می آیند به سمت نزدیکانشان دستشان از دنیا ڪوتاه است و محتاج یادڪردن ما هستند با فاتحه ای یا صلواتی روحشون را شاد کنیم @alle_yasen
🔴🔵🔴🔵سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران... به نظرتون کارخوبیه؟؟ کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟ ❌اکثر دانشجویان مخالف بودن!!! بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!" بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!! تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📝⛔ همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد... یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما مسئول برگه هایمان بودی؟؟؟ استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...✋ استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟ همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ ✍گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... . هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... . استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با تکه تکه های برگه ها برگشت ... استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن! دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. ⚠برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، ⁉پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟ بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!! 🌷تنها کسی که موافق بود .... فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود. ❤️شهدا را یاد کنیم با عمل به وصیت هاشون.... @alle_yasen 💐💐💐💐💐💐💐
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره جالب مهران رجبی از دیدار با حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه روح سردار عزیزمان شاد یادش گرامی @alle_yasen
اقای قالیباف بی تعارف... @alle_yasen
آل یاسین
🌵روایت اسرای مفقود الاثر– رحمان سلطانی🌿 💢قسمت سی و سوم: احساس دوگانه غم و شادی 💢 شکمم از گشنگی به
🌵روایت اسرای مفقود الاثر– رحمان سلطانی🌿 💢قسمت سی و چهارم: مداوای زخمِ تیر و ترکش به شیوه بعثی💢 بچه ها از پیروزیای پی در پی جبهه اسلام می گفتن و من امیدوارم میشدم که سال ۶۵ سال پیروزی و پایانی جنگ باشه. دو روز بعد هم تعداد دیگه ای اسیر آوردن . در بین اسرا چهره های شاخصی بچشم میخورد که تیپ و قیافه بعضیشون به روحانی و فرمانده میخورد. در بینشون چن نفر سن و سالشون از من بیشتر بود، و دو سه تا نوجوون هم بود. این بچه ها تو تک و پاتکای مختلفِ عملیات کربلای پنج اسیر شده بودن. نه اونا و نه من فِک نمی کردیم این آغاز چار سال اسارت اونم بصورت مفقود و بی نام و نشان باشه. با اومدن این بچه ها دیگه برای بازجویی سراغِ من نیومدن و دم به دقیقه چن نفر از بچه ها رو با بزن بکوب میبردن و بعد از یکی دو ساعت با بدن کبود برمیگردوندن و درِ اتاق مدام در حال باز و بسته شدن بود. منم تا اونجاییکه از دستم برمیومد سعی می کردم اونا رو دلداری بدم که اینجور مسائل موقتیه و زود تموم میشه. جمعِ بسیار جمعِ باصفا و مقاومی بودن و در ادامه اسارت که بیشتر با اونا آشنا شدم ، دیدم این منم که باید از اینا روحیه بگیرم و بتونم در کنارشون شرایط محنت بار اسارت رو تحمل کنم. یکی از بچه های یزد بنام علی اصغر حکیمی از من پرسید غذایی چیزی به شما دادن؟ یه صمون خمیری که روز آخر برام اورده بودن و نتونسته بودم بخورمش نشونش دادم ، یعنی برادر همینه. اینجا خبری از غذا و چای و پذیرایی نیست. اولش تنها بودم شب چهارم شدیم نه نفر و روز چهارم و پنجم تعداد دیگه ای رو آوردن و سرِ جم شدیم سی و هشت نفر. نه روز آسایش داشتیم و نه شب. مرتب بچه ها در حال امدن و رفتن به اتاق بازجویی بودن و حسابی بساط نامبارک سور و سات بعثیا برپا بود و ضعف و زبونی خودشون تو جبهه رو با قهرمان بازی رو سرِ یه عده اسیرِ بی پناه و زخمی جبران می کردن. نه خبری از اعزام زخمیای بد حال به بیمارستان بود و نه حتی یه پانسمان و مداوای ساده انجام میدادن. صحنه خونریزی و درد کشیدن بچه ها برای اونا تفریح و تماشایی بود و از دیدن اون صحنه های فجیع لذت می بردن و هر لحظه زخمی بر زخمای بچه ها اضافه می کردن و جای شکستگی و تیر و ترکش رو با کابل و چوب نوازش میدادن. ادامه دارد✅ @alle_yasen 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . @alle_yasen