eitaa logo
الماس دخترونھ♡
340 دنبال‌کننده
715 عکس
297 ویدیو
10 فایل
اینجا؟ پاتوق مجازی رفقاۍنوجوون🤝 ─• · · ⌞💎⌝ · · •─ گفتگو با مشاور @allmass ‌⇦ مشاورھ/پرسش و پاسخ رایگان: https://daigo.ir/secret/4936514737 اون کانالمون؛ هم‌قندِ و هم‌پندِ: @lobkhand ـ ــ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الماس دخترونھ♡
#راستکی_نبافتی🦋 #قسمت_ششم چند سالی رفته بود روی سنش.. جوان شده بود و شر و شور جوانی داشت.. تیپ می ز
🌿🖇 ـ ـ🌻 ـ چند وقتی بود که سرش رفته بود.. توی لاک خودش پنج شش ماهی می‌شد.. سوالات عجیب و غریبی توی ذهنش می آمد انسان‌چیست؟ جهان چیست؟ خلقت چیست؟ اصلا حق و حقیقت چیست؟ ذهنش شده بود پر از این سوال ها..🎈 ثبت نام کرد و رفت دانشگاه《پرینستون》 آمریکا.. در رشته ادیان و فلسفه شرق! رشته‌ای که هیچ نسبتی با خاندان آنیلی و گروه خونیشان نداشت..💢 سالها بود درس می خواند کم کم داشت دکترای ادیانش را می‌گرفت.. کتاب‌های زیادی را مطالعه کرده بود.. با دین‌های زیادی آشنا شده بود.. مسیحیت.. یهودیت.. هندو.. بودا تا ئو.. چیزی حدود ۳۰۰ مذهب😬 و آیین و فرقه و چه و چه.. هیچکدام اما عطشش را برطرف نمی‌کرد به سوالاتش پاسخ نمی داد.. دنبال گمشده ای بود؛ که شده‌ای که خودش هم نمی دانست چیست..!! 🌙✨ ـ ـ
الماس دخترونھ♡
#راستکی_نبافتنی🌿🖇 #قسمت_هفتم ـ ـ🌻 ـ چند وقتی بود که سرش رفته بود.. توی لاک خودش پنج شش ماهی می‌شد..
آن روز رفته بود کتابخانه دانشگاه رفته بود که سری بزند.. قبلا هم رفته بود بارهای بار این دفعه اما فرق می کرد..🗯 نمی دانست که قرار است آنجا سرنوشتش تغییر کند برای همیشه.. ـ ـ💢 ـ از کنار قفسه‌های کتابخانه رد میشد به کتاب ها نگاه می کرد.. جامعه‌شناسی روانشناسی فلسفه تاریخ و زمان شعر جلوتر رفت.. چشمش خورد به کتابی که در میان بقیه کتاب‌ها فرو رفته بود.. و مقداری خاک رویش نشسته بود.. بی اختیار دست برد سمتش و از قفسه درش آورد نگاهش کرد ترجمه انگلیسی کتاب مسلمانان بود که رویش نوشته بود The Holy Quran کتاب را باز کرد..📌 چند سطری از آن را خواند به نظرش جالب آمد کتاب را ورق زد چند سطر دیگر را خواند به نظرش جالب تر آمد گوشه‌ای از کتابخانه روی صندلی نشست و مشغول خواندن شد یک ساعت گذشت دو ساعت گذشت سه ساعت گذشت و... کتاب برایش زیبا بود.. ✨ نمی‌توانست برای یک لحظه هم کنار بگذاردش هر چه بیشتر می خواند.. بیشتر لذت میبرد حس می‌کرد.. گمشده اش به او نزدیک شده است.. کتاب را از کتابخانه دانشگاه امانت گرفته برد.. خوابگاه شب‌ها توی خوابگاه تا نزدیکی‌های صبح بیدار می‌ماند قرآن را مطالعه می‌کرد🦋 چند ساعتی می خوابید و دوباره بلند می‌شد مشغول می شد به مطالعه قرآن هرچه میخواند سیر نمی شد لحظه به لحظه عطشش بیشتر می‌شد حسابی رفته بود☔️ توی بهره قرآن روی آیه و کلمه کلمه آن فکر می کرد به نه توراتی که خوانده بود شبیه این کتاب بود نه انجیل و نه هیچ کتاب دیگری روزها می‌گذشت و هفته ها می گذشت و ماه ها هم می گذشت و ادواردو قرآن را مطالعه می‌کرد و ذهنش پر از آیاتی بود که لحظه‌ای رهایش نمی کردند🖇 بالاخره تصمیمش را گرفت.. ـ ـ🎈 ـ برداشت و رفت یک مرکز اسلامی در آمریکا گفت آمدم که مسلمان شوم آمدم که راه حق را پیدا کنم آمدم که چنگی بزنم به حقیقت.. آنجا شهادتین را گفت مسلمان شد به مذهب اهل سنت در آمد اسمش را هم عوض کرد گذاشت..هشام عزیز..🌺 ـ
الماس دخترونھ♡
#قسمت_هشتم آن روز رفته بود کتابخانه دانشگاه رفته بود که سری بزند.. قبلا هم رفته بود بارهای بار این
ده سالی آمریکا ماند دکترایش را گرفت بعد برگشت ایتالیا.. پیش خانواده‌اش قبل از رفتن از ایتالیا مسیحی بود.. و حالا که داشت برمی‌گشت اسلام آورده بود..✨ خطرناک ترین دین از نگاه پدرش و خانواده‌اش و صهیونیست‌های ایتالیا که دور و بر پدرش بودند..🚧 ـ ـ خیلی با خودش فکر می‌کرد و کلنجار می رفت نمی‌دانست چه بکند مانده بود حقیقت درونش را فاش کند یا نکند.. با خودش گفت حقیقت را می‌گویم..🌿 هر چه می‌خواهد بشود؛ بشود. یک روز مقابل پدر و مادرش ایستاد چشم در چشمان دوخت و گفت: " من مسلمان شده‌ام پیرو دین محمد بن عبدالله"..♥️ می‌دانست.. می‌دانست گفتن این مطلب برایش گران تمام می‌شود اما گفت با جرئت هم گفت..!! ـ
هسته با حسرت گفت:😢 کاش روزی میوه‌ی زیبایی شوم..🍎 خاک‌گفت: چه زود یادت رفت.‌. پیش ازین میوه بودی..!! آرزو کن درخت زیبایی شوی..🌳 ـ
ــ ـ بسم الله الرحمن الرحیـم ــ ـ💚✨ 🚧ـ ــ ـــ ــــ🚲 📌سـوال -چرا به امام موسی کاظم؏ باب الحــــــــــوائج می گن؟ ✨✍️پاســـــخ: -↯🌼🍂البته خـــــ♡ـدا دعاے مارو برآورده مے کنھ -‌‌اما -↯🌼🍂پیامبران و امامان و شهدا به خاطر نزدیکے که به خاطر اعمالشـون به خدا دارن، اگر ما خدا را به حق اینان بخوانیم و یا از روح بلند این بزرگواران بخواهیم ڪه برای ما دعا کنن ، انشالله به نتیجه مےرسیم. و گره گشاه هاے زندگی ماهستن. ‌ -↯🌼🍂امامان ؏ ، هر كدوم به اسم خاصے شهرت پيدا كردن..در مورد صدا زدن خـدا هم اینطورھ ڪه مثلا بهتره فرد بیمار خدا رو به نام شــ✨ـــافی یا شفادهندھ و انسان بدہ کار خدا رو به نامـــــ غنی یعنے بی نیاز صدا بزنہ. -↯🌼🍂افراد گرفتار و بیمار بسياري كه به مشكلات مبتلا بودن ، به امام ڪاظم متوسل شده و ایشون از اونا شفاعت كردن وبه همین خاطر به باب الحوائج شهرت يافتن. -↯🌼🍂یادمون باشه ڪه همه امـــــ‌♡ـامان درهای رحـــــمت الهی هستن و میشه در هرموردی ازشون کمک خواست. و لقب باب الحوائج رو براشون به کاربرد. ──• · · ⌞💎⌝ · · •── ✾ . [ @allmass_d ]
آرھ درستھ! دنیـــــا بھ آدم هاے معمولے هـم نیاز دارھ ولے خیلی حیفھ تو یکے از اونا باشی
الماس دخترونھ♡
#داستان #قسمت_نهم ده سالی آمریکا ماند دکترایش را گرفت بعد برگشت ایتالیا.. پیش خانواده‌اش قبل از ر
جیانی آنیلی و همسرش مات و مبهوت مانده بودند 😧 انگار برق گرفته بودشان انگار داشتند خواب می دیدند باورشان نمی‌شد کسی از اقوام دورشان هم الف اسلام را روی زبانشان بیاورد تا چه رسد به پسرشان جیانی داشت دیوانه می شد برداشت و رفت پیش اقوام و فامیلش به آنها گفت که چه شده 🤭 و چه خانه ای بر سرش خراب شده بعد هم به اقوامش گفت ادواردو دیوانه شده یک دیوانه واقعی من برای یک لحظه هم نمی‌توانم 😣 با او صحبت کنم تا در ایتالیا جار نزده که "من مسلمان شده‌ام" باید او را از این دین منصرف کنید باید برش گردانید به دین قبلی‌اش هرطور که هست..!!💢 ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الماس دخترونھ♡
#داستان #قسمت_دهم جیانی آنیلی و همسرش مات و مبهوت مانده بودند 😧 انگار برق گرفته بودشان انگار داشت
🎈 اقوام و فامیل و این و آن رفتند پیش ادوارد و نشستند و صحبت کردند با او اولش با روی خوش و با ملایمت بعد هم با عصبانیت و تهدید و تشر اما فایده نداشت ادواردو همان بود که بود محکم ایستاده بود سر حرف‌هایش اقوام ادواردو که دیدند او درست بشو نیست 😬 و رهایش کردند خواستند بروند ادواردو نگهشان داشت و گفت چند دقیقه با شما کار دارم بعد برایشان صحبت کرد از خداوند و پیامبر و دعوتشان کرد به دین اسلام اقوام ادوارد مات و مبهوت مانده بودند از پیشش بلند شدند و رفتند و گفتند جیانی حق داشت ادواردو واقعاً دیوانه است 🍭 ـ ـ🖇🦋 ـ با اینکه چند سالی بود که مسلمان شده بود اما احساس می‌کرد دینی که انتخاب کرده هنوز آن دین کامل نیست ⛅️ احساس می‌کرد جاهایی لنگ می زند قرآن برای هیچ عیب و نقصی نداشت اما با خودش می گفت کتابی با این عظمت معلم می‌خواهد معلمی که بهتر از هر کس آن را بفهمد معلمی که ذوب در قرآن باشد معلمی که هم طراز قرآن باشد معلمی که خودش یک قرآن سخنگو باشد..!!🌿 ـ
ــ ـ بسم الله الرحمن الرحیـم ــ ـ💚✨ 🚧ـ ــ ـــ ـــــ🔦 📌سـوال⁉️ پرسیدین من چگونه آدم خوبی باشم..؟ • اول همین که این سوالو پرسیدی.. معلومه که آدم خوبی هستی✨ • دوم اینکه همین که به حرفهای خداوند گوش بدیم واجباتش رو انجام بدیم و کارهای حرامو انجام ندهیم❌ برای خوب بودن کافیه هر چند انجام بعضی از کارهای خوب برامون سخت به نظر بیاد مثلا یه مادر که فرزندش رو خیلی دوست داره اون رو از یه سری کارها منع کنه🎈 هر چند اون فرزند خیلی دلش بخواد ا ون کارو انجام بده.. جلوگیری از برخی اشتباهات و یا دستور مادر به یه سری رفتارها به معنای این نیست که فرزندش رو دوست نداره 🚧 اتفاقا برعکسه و به خاطر تربیت و محبت به فرزندش هست.. "خداوند هم برای رشد ما و خوب ماندن ما یک سری دستوراتی داده که عمل به اونها باعث خوب بودن و خوب ماندن ما میشه.🌺 پس در دو کلمه برای خوب بودن انجام واجبات و ترک محرمات!!! ـ ──• · · ⌞💎⌝ · · •── ✾ . [ @allmass_d ]
ــ ـ بسم الله الرحمن الرحیـم ــ ـ💚✨ 🚧ـ ــ ـــ ـــــ🧰 📌سـوال⁉️ پرسیدین چرا برای شهادت معصومین از چند روز قبل عزاداری می کنند؟! اما برای ولادتشان هیچ خبری از چند روز قبلش نیست! سوال خیلی خوبی پرسیدین👌 ❇️ اول این رو بگم که دین ما دین غصه و غم نیست و شادی هست مثلاً امام کاظم علیه السلام می فرمایند هرکس دل مومنی را شاد کند خداوند در قیامت او را شاد می‌کند ❇️دوم اینکه برای ایام شهادت معصومین بیشتر از ایام ولادتشان عزاداری می کنیم درستترش اینه که برای ولادتشون هم همونقدر نشاط داشته باشیم که برای عزا داریشون .. ❇️سوم به خاطر علاقه فراوانیه که به وجود معصومین داریم ❇️چهارم برای زنده نگه داشتن یاد معصومین و همچنین جنبه بیزاری و تنفر از ظلم رو داره ❇️پنجم دیگه اینکه گریه برای اهل بیت باعث از بین رفتن گناهان انسان ومهربانتر شدن دل و در نتیجه باعث شاد شدن انسان میشه ──• · · ⌞💎⌝ · · •── ✾ . [ @allmass_d ]