eitaa logo
الماس دخترونھ♡
340 دنبال‌کننده
715 عکس
297 ویدیو
10 فایل
اینجا؟ پاتوق مجازی رفقاۍنوجوون🤝 ─• · · ⌞💎⌝ · · •─ گفتگو با مشاور @allmass ‌⇦ مشاورھ/پرسش و پاسخ رایگان: https://daigo.ir/secret/4936514737 اون کانالمون؛ هم‌قندِ و هم‌پندِ: @lobkhand ـ ــ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـ خوبِ‌من! مگر آنجا روی‌ زمین‌ چه‌خبر است که‌ انقدر دیربه‌دیر سرت‌را ســوی‌ آسمان‌ میگیری؟! ...♥️ ـ
الماس دخترونھ♡
#داستان🌺🌿 #قسمت_سیزدهم فرداش به دور از چشم پدر و مادرش برداشت و رفت سفارت ایران در ایتالیا.🌍 برای ا
🌙 ادواردو داخل سفارتخانه شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: - من ادواردو آنیلی هستم 🌺 چند سال است که مسلمانم. مناظره شما را دیشب از تلویزیون دیدم دوست داشتم از نزدیک ببینمتان و با شما آشنا شوم قدیری گفت: - فامیلیتان آنیلی است با آقای آنیلی معروف که مالک فیات است نسبتی دارید؟! - بله پسرشان هستم.🎈 قدیری جا خورد نمی‌توانست سنخیت این دو چیز را تصور کند پسر سناتور آنیلی و دین اسلام قدیری همچنان با تعجب گفت: - شما چه جور مسلمان شدی؟👀 ادواردو ماجرای آن روز کتابخانه اش را تعریف کرد اشک در چشمانش جمع شد و گفت: -وقتی قرآن را برای اولین بار دیدم فهمیدم این کلمات نورانی نمی توانند گفته بشر باشند دیدم همان چیزی است که من سال ها دنبالش می گشتم.🖇 قدیری خیلی خوشحال شده بودچند قرار دیگر گذاشت چند جلسه برای ادواردو از اسلام گفت - از دوازده نفری که جانشین پیامبر هستند. از همان معلمانی که ادواردو به دنبالشان می‌گشت از همان قرآن های سخنگو. -روزها میگذشت و قدیری برای او از مذهب تشیع می‌گفت.✨ -از ذلت ناپذیری امام حسین و عاشورا. -از امام زمان ڪھ برای عدل و داد خواهد آمد و مسیح پشت سرش نماز خواهد خواند.🌿 -اشتیاق ادواردو بیشتر شد حالا از انتخاب مذهب تشیع اطمینان داشت. او-از تفکر امام خمینی شنیده بود و -صد دل عاشق امام شده بود.♥️ - پدر مادر ادواردو دیگر داشتند دیوانه می شدند. تنها پسرشان شیعه و دوستدار آیت الله خمینی!🎈
الماس دخترونھ♡
#داستان🌙 #قسمت_چهاردهم ادواردو داخل سفارتخانه شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: - من ادواردو آنیلی
حجازی نماینده مجلس ایران رفته بود ایتالیا. گذرش افتاده بود به تورین. ادواردو فهمید ذوق زده رفت😍 پیشش و گفت که شیعه شده. حجازی هم مثل قدیری متحیر ماند. ادواردو گفت: -شما با امام خمینی ارتباط دارید؟ حجازی با لبخند گفت: - بله - آرزوی دیدار امام رو دارم✨ اگر به ایران بیایم میتوانید من را ببرید پیش امام؟ -بلھ اشک توی چشمان ادواردو جمع شد.. حجازی داشت از ایتالیا برمیگشت ایران می گفت: - عجیب ترین چیزی که در این سفر دیده‌ام ادواردو بوده است! 🦋 -ادواردو به جز قدیری با یک ایرانی دیگر که توی ایتالیا بود 🕊 هم رفیق صمیمی شده بود با حسین عبداللهی خیلی از شب ها ادوارد می رفت پیش عبد الهی و برادرش.. می‌نشستند و درباره قرآن و تشیع حرف میزدند. درباره انقلاب ایران امام خمینی مسائل جهان اسلام کلی مسائل دیگر روز به روز جلسات ادوارد با مسلمانان و ایرانی‌ها بیشتر می شد🌸 و روز به روز بیشتر زیر ذره بین پدر مادرش قرار میگرفت..
ــ ـ بسم الله الرحمن الرحیـم ــ ـ💚✨ 🚧ـ ــ ـــ ــــ🏎 📌سـوال من یه جا خوندم که خدا گفته نباید به خودمون آسیب بزنیم پس نباید برای امام حسین گریه کنیم آیا این درسته؟!! _سلام دخترم و متشکرم از سوالت😘 -اول اینڪه کاملا درسته که ما نباید به خودمون اسیب بزنیم و این بخش صحبتتون عالی😍 -دوم اینڪه بھ نظرت این اسیب زدن به چھ معناست؟! ایا هر اشکی آسیبھ؟🤔 پاسخ منفیھ چون اشڪ بر اهل بیت روح ما رو شاداب تر میکنھ و قدرت به ما میده برای بهتر شدن و الگو گرفتن🌺🌿 و به معنای آسیب نیست!🙃 همون طور ڪه هر شادی هم مفید نیست!! مثلا اگھ ما به آهنگهای غیر مجاز گوش بدیم ممڪنه شاد بشیم اما این شادی برای روح ما مضره و باعث ضعف در تصمیم گیری و عاقلانه فکر نڪردن میشه! -سوم اینڪه منظور از اسیب زدن در اینجا، برخے افراد نادان هستن ڪه بخاطر اهل بیت قمه میزنن و این ڪار حرامه.. و اهل بیت هم راضی نیستن..🤭 -چهارم اینڪه این اشک، به قول ایت الله بهجت یڪ نشانه است..ما برای ارامش خودمون و دوری از ڪسانی ڪه دوستشان داریم گریھ می کنیم ..♥️ ما توسط اشک، با اهل بیت ارتباط عاطفی بهترے میگیریم ڪه در زندگی و نوع رفتارهای روزمرھ بھ ما ڪمک می کنھ🍃🌸 ──• · · ⌞💎⌝ · · •── ✾ . [ @allmass_d ]
✨آدم با چیزایی ڪه خیلی دوسٺ داره امٺحان میشه!...
الماس دخترونھ♡
#داستان✨ #قسمت_پانزدهم حجازی نماینده مجلس ایران رفته بود ایتالیا. گذرش افتاده بود به تورین. ادوارد
🌿 پدرش به او می گفت: - دوستی با پسر راکفلر را رها کرده ای و رفته با عبداللهی با این پسرک بی همه چیز مسلمان دوست شده ای! خاک عالم بر سرت!⚔ و ادوارد هیچ نمی‌کرد جز سکوت. 🙃 پدرش به این مسلمانان از جمله عبد الهی و هر مسلمان دیگری که رفیق ادواردو بود پول می‌داد و وعده و وعید می‌داد و هر چیز دیگری که می‌خواستند میداد خیلی هایشان را خریده بود می‌خواست کاری بکند که ادواردو خودش بیایدو بگوید غلط کردم.. ادواردو کم نمی آورد همان بود که بود پراکنده شدن بعضی از دوستانش از دور و برش هیچ تاثیری رویش نداشت یاد گرفته بود محکم باشد 😌 کمتر کسی توی ایتالیا جایگاه او را داشت. بعضی ها سعی می کردند به خاطر ثروت پدرش خودشان را هر جور شده به او نزدیک کنند و ادوارد و گوشه چشمی به شأن بکند ادواردو اما عین خیالش نبود 🙂 ـ
😍 داستان زیر رو بخونید و نتیجھ گیریهاتون رو برای ایدی ڪانال: تا اخر برنامھ امشب ارسال ڪنید. بهترین نتیجھ گیری شارژ هدیھ داره
🤓 -چندين سال قبل براي تحصيل وارد دبیرستان جدیدی شده بودم - يك كار گروهي براي دانش اموزان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد. -دقيقا يادمه از کسی كه درست توي نيمكت بغليم مي نشست پرسيدم كه براي اين كار گروهی تصميمش چيه؟ -گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانش اموزاها بود -پرسيدم اونو ميشناسي؟ -گفت آره، همون دختری كه چهره خندون داره و رديف جلو ميشينه! -گفتم نميدونم كيو ميگي! -گفت همون دختر خوش تيپ كه همیشھ فرم اتوشده و مرتب تنش ميكنه! -گفتم نميدونم منظورت كيه؟ -گفت همون دختری كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم! -بازم نفهميدم منظورش كي بود! -گفت: همون دختری که درسش از همه بهتره و تو درسا به همه کمک می کنه -گفتم: ببخشید چون تازه واردم متوجه نمیشم -اونجا بود كه صداشو يكم پايين آورد و گفت همون دختر خیلی مهربون و مودبی كه روي ويلچير ميشينه… -اين بار فهميدم كيو ميگه!!!
-این داستان کوتاه آموزنده خیلی به نظر من میشه ازش نتیجه گرفت😌 -1_🌸فقط خوبی ها رو ببینیم! به دنبال دیدن عیب دیگران نباشیم! تو داستان خوبی های اون دختر خییییلی بیشتر از عیب کوچیکی بود که داشت! پس چرا ما اکثرا تو خیابون یکی رو می بینیم معلولیت داره با انگشت نشونش میدیم؟☹️😔 نمی‌تونیم بگیم عه نگاه کن چه فرد خوش‌تیپی! چقدر با دیگران مهربون و خوش صحبته! درست مثل کاری که بغل دستی شخصیت داستان انجام داد😊 -2_🌸دیگران رو با خوبی هاشون بشناسیم نه بدی هاشون!تو داستان شخصیت اصلی هرچقدر بغل دستی ش از خوبی های اون فرد گفت نشناخت.این یعنی تمام مدت فقط حواسش به معلولیت اون شخص بوده و به چیزهای دیگه ش توجه نکرده! بیاید همدیگه رو با ویژگی های خوبمون بشناسیم.مثلا من دوستم رو با مهربونی و محبت ش میشناسم😘 💜💙💚💛🧡❤️💖 کد ۳۶
الماس دخترونھ♡
#داستان🌿 #قسمت_شانزدهم پدرش به او می گفت: - دوستی با پسر راکفلر را رها کرده ای و رفته با عبداللهی
🌿 خیلی دلش می‌خواست برود ایران. ایران برایش آخر همه چیز بود آخر خوبی‌ها. 🍃 حس می‌کرد مردمش با مردم به بقیه جاها فرق دارند الاخره طاقت نیاورد و رفت ایران. وقتے رسید مستقیم رفت پیش فخرالدین حجازی گفت: -قول داده بودید مرا ببری پیش امام. حجازی گفت: - بر روی چشمانم به زودی میبرمت خانھ اش.😉 چند روز بعد با حجازی رفت دیدار امام در خانه کوچک و ساده اما تعجب همه وجودش را فرا گرفت😳 باور نمی‌کرد اینجا منزل رهبر ایران باشد! (به خاطر سادگے منزل ایشان). رفت تو اتاق کوچک امام چند نفر دیگر هم از قبل آنجا بودند امام را که دید خوشحال رفت جلو دست امام را بوسید و نشست کنار آیت الله خمینی و چند نفر دیگر.💛حجازی در حال صحبت بود. امام حرف‌هایش گوش داد. تعجب کرده بود از شنیدن ماجرای ادوارد لبخندی از رضایت زد.😍🙃 موقعی که ادوارد می‌خواست خداحافظی کند و برود، امام پیشانی ادواردو را بوسید..😚🦋 آیت‌الله خامنه‌ای و دیگران با تعجب به این صحنه نگاه می کردند امام پیشانے کمتر کسی را بوسیده بود. از خانه امام بیرون آمد. شارژ شده بود. هنوز گرمی بوسه امام را حس میکرد.. چقدر دوست داشت این لحظه لحظه هارا.😌"♥️ ـ
الماس دخترونھ♡
#داستان🌿 #قسمت_هفدهم خیلی دلش می‌خواست برود ایران. ایران برایش آخر همه چیز بود آخر خوبی‌ها. 🍃 حس م
-دوست داشت حسینیه جماران را ببیند😍 همانجا که صدها جوان گاهی با یک کلام امام اشک از چشم هایشان سرازیر می‌شد.. - یک هفته بعد از دیدار با امام، توی اتاقش بدون هیچ ترسی از پدر و مادرش؛ تابلوی الله را زد به دیوار!!! -همان تابلویی که یکی از محافظان امام به او هدیه داده بود..❤️ -هر بار که نگاهش میکرد آرام میشد. -آن روز که بعد از دیدار با امام به استراحت گاهش برگشت و در دفترچه یادداشتش با ادبیات خاص ایتالیایی نوشت: - به نام خداوند بخشنده مهربان✨ یک شهروند از ایتالیا امروز به دیدار امام خمینے آمد. به خاطر انقلابی که امام خمینی در این دوره و زمان در دنیا بر پا کرده است او از رهبر انقلاب تشکر کرد.🙏 - خبر رفتن پیش امام فردایش در روزنامه های ایران پخش شد و به گوش پدرش و بعضی از سران ایتالیا رسید.😠😤 - ادواردو نماز جمعه تهران هم رفت. تا آن روز در میان آن همه مسلمانان قرار نگرفته بود حسی داشت که تاکنون تجربه نکرده بود!!😌 -بعد از نماز تعدادی از بچه های نوجوان را آوردند. آیت الله خامنه ای تک تک شان را بوسید. ادواردو داشت از فاصله چند متری صحنه ها را می دید و لذت می برد...چقدر زیبا بود این لحظاتـــــ...