eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
8هزار ویدیو
478 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 پیشنهاد برای مادران محترم دارم🌺 🔅استاد علیرضا  پناهیان:🔅 ⭕ حدیث کساء را بخوانید و ترجمۀ فارسی آن را به عنوان قصّه به فرزندان خود یاد بدهید. چون بچه‌ها قصّه‌های بدون تنش و درگیری را دوست دارند. قصّۀ حدیث کساء را برای بچه‌های خودتان بخوانید و تجربه کنید. جالب اینجاست که بچه‌ها دوست دارند همان قصه‌های قبلی را دوباره برای آنها تکرار کنید، چون با آن اُنس پیدا می‌کنند. ⭕قصّۀ حدیث کساء حادثۀ تلخی ندارد که بچه بدش بیاید، ضمن اینکه در این قصه خانواده وجود دارد، خصوصاً که محور داستان هم پدربزرگ خانواده است و بچه‌ها به لحاظ روانشناسی این را دوست دارند. این داستان سرشار از لطف، زیبایی، صفا و صمیمیت است و خواندش هم خیلی سفارش شده است. وقتی این بچه بزرگ شد، اگر به او بگویید که امام حسین(ع) مظلوم واقع شده، غم دلش را خواهد گرفت و ارتباط قشنگی ایجاد خواهد کرد. البته دقت کنید که از همان کودکی نباید بچه‌ها را با غم‌های اهل‌بیت(ع) آشنا کنید، بلکه با حدیث کساء آشنا کنید که سراسر شادی و محبت و صمیمیت است. ⭕الان باید در همۀ خانه‌ها قصه‌ها و اشعار مختلفی با موضوع حدیث کساء برای بچه‌ها وجود داشته باشد که مادرها برای بچه‌های خود بخوانند 🐣قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه:🐣 (مطالبی که داخل گیومه هست به حالت شعر خوانده میشه وبقیه مطالب به حالت قصه) "یه روز حضرت زهرا(س) مادر ما بچه ها که خیلی مهربونه تنها بود و نشسته بود تو خونه" که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی (ع) سر میزنه" اون کسی که پشت در بود فرمود: "منم منم پیامبر (ص) که اومدم پشت در سلام بر دخترم فاطمه اطهرم" حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن. پیامبر فرمودن: "ای دختر عزیزم مریضم و مریضم یدونه عبا میاری که رو سرم بذاری" حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن, بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن, مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن. بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود. ( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت, به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم "اسم عباشون چی بود" باید بپرید بالا و بگید "کسا بود و کسا بود") یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن. "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود؟ امام حسن (ع) سرور هر مرد و زن" بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: "سلام مامان خوبم مامان مهربونم" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم" امام حسن فرمودن: "چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد؟ این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه" بچه ها پیامبر, پدر بزرگ امام حسن بود, حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن. "اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود" امام حسن رفتن پیش پیامبر  گفتن: "سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم" پیامبر هم اجازه دادن و امام حسنم رفتن زیر عبا " اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود" یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود؟ امام حسین(ع) عزیز و نور دو عین" بچه ها امام حسین هم که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: "سلام مامان خوبم مامان مهربونم" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم" امام حسین فرمودن: "چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد؟ این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه" حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسین دادن. "اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود" امام حسین رفتن پیش پیامبر  گفتن: "سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم" پیامبر هم اجازه دادن و امام حسینم رفتن زیر عبا " اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود" یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود؟ امام علی(ع) وصی بعد از نبی(ص)" امام علی فرمودن: "سلام حضرت زهرا دختر رسول خدا" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام امیر مومنین سلام امام اولین" بچه ها حضرت علی, همسر حضرت زهرا بودن, ایشون فرمودن: "بوی خوش پیامبر پر شده توی خونه آیا رسول خدا مهمون خونمونه؟" @zedbanoo
هدایت شده از مسار
✍آینه شکسته 🌸همه‌ی فکر و خیالش شده بود خواهری مثل خودش با موهای طلایی صورتی گرد و چشمهایی درخشان. هربار به مادرش می گفت: «چرا من خواهر ندارم؟ » 🍃مادرش می‌گفت: «تنها که باشی، بیشتر بهت خوش میگذره بزرگ که بشی بابت این از من تشکر خواهی کرد.» ☘اما هیچ چیز محیا را آرام و جای‌خالی خواهر را برایش پر نمی‌کرد. اتاقش پر بود از عروسک‌های رنگی موطلایی کوتاه و بلند که هیچ کدام جان و نشاطی که محیا می‌خواست را نداشتند و بیشتر انگار پنجه بر قلبش می ‌کشیدند و تنهایی او را فریاد می‌کردند. ⚡️آن روز وقتی فاطمه مشغول آشپزی بود و سیب زمینی‌ها را قطعه قطعه می‌کرد، محیا را دید که رو به روی آینه قدی بزرگ در اتاق پذیرایی ایستاده و همینطور که مشغول بازی با خرسش است، خودش را به آینه چسبانده و در بازی می‌گوید: «بیا خواهر، حتما امشب بیا خونمون تا برات قرمه سبزی درست کنم.» ✨لبخندی روی لبش نشست و به آشپزخانه برگشت که ناگهان صدای بلندی شکستن چیزی او را از آشپزخانه به اتاق کشاند. 🍁در یک لحظه محیا با اسباب بازی‌اش، به آینه هجوم برده و خواسته بود، خواهرش را در آغوش بگیرد که ناگهان آینه شکسته بود و سر و صورت محیا خونی بود. 🌾فاطمه همین‌طور که جیغ میزد، در دلش به خودش‌ فحش نثار می‌کرد و دنبال گوشی می‌گشت تا با اورژانس تماس بگیرد. 🆔@tanha_rahe_narafte
sot_01.mp3
23.66M
﷽ 📌جلسه‌ی هم‌اندیشی خانوادگی 🎙سخنران: حجة‌الاسلام و المسلمین فخریان 👈 در جهاد تبیین چه اتفاقی باید بیفتد؟ آرایش ما در جهاد تبیین تدافعی است یا تهاجمی؟ 📆 چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🕌 قم، حسینیه آبشار این صوت را از دست ندهید. @t_manzome_f_r @zedbanoo
بسم الله گناباد را تا حالا از این زاویه دیده بودید؟ هیچ وقت فکر نمی کردم به واسطه تغییرات زندگیم، با دوستانی عزیز، در شهری به گردش بروم که تنها دانشم ازآن، دراویش گنابادی اش هست. شهری که اتفاقا بسیار دست نخورده و مذهبی باقی مانده و مردمی گرم ومهمان نواز دارد اما بعضیها از تغییر می ترسند. نگرانندمبادا تغییرمکان زندگی، تغییرات خانوادگی، تغییرات هجرت گونه، تغییر محله زندگی، تغییر یاد گرفتن حرفه ای یا تغییرشغل، یا تغییراتی مثل سرمایه‌گذاری‌های در تولیدی و در اقتصاد. یادگیری حرفه، شغل یا رشته تحصیلی جدید، اثری منفی درزندگی شان برجای بگذارد. انگاریادشان رفته پروانه از شجاعت کرم درشکستن پیله پدید میآید، قرمه سبزی و حاصل تغییر سبزی ولوبیا است که باعث ارزشمندی و دلنشینی آن می‌شود، کودکان با تغییر بزرگ می‌شوندو سرآغازجوانیمان به خاطر تغییر ثبوت به حرکت و رشد شکل می‌گیرد. از تغییر با همه ی دردهایش نهراسیم چه بسا خداوند خیری عجیب در ان نهاده باشد. @zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وهمچنان موج دل انگیز *اگه تونستی گریه نکنی 😭😭😭* *این‌طفل معصوم با این چشای پر اشک سرود " سلام فرمانده " را برای مادر ناشنواش می خونه 😭 @zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🚨فوری/مهم/فوری🚨* *لطــفا این بـــــازی را در گوگــل پــلی ببینید و اعتراض خـــود را با مراحل آمــــوزش داده شده اعـــلام بفرماییـــد.* 🙏 *لعنت‼️* *لعنت به خودتــــــون و سیاست های غلـــطتون، شما دشمنان اسلام و مسلمین، که از هـــــــر حربــــــــــه ای برای توهین به مقدّســات ما استفاده میکنیـــــد 🥺😔* *♻️ لطفا نشــــر حد اکثـــــــری🙏📲📱*.
28.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وهمچنان پنج دهه نودی ۸۹/۹۱/۹۵/۹۷/۹۹ ایهای ادمین در یک قاب برامون فیلم بچه هاتون بفرستید ❤️ @zedbanoo
هدایت شده از قدوسی
🌸﷽🌸 امروز پنج شنبه است🌼 متعلق به امام حسن عسکری ع🌸 🔹السلام علیک یا ابا محمد یا حسن ابن علی ایها الزکی العسکری یابن رسول الله 🔹السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرسالَة و مختلف الملائکة اعمال امروزمون رو: 🌟هر ظرفی که شستیم❤️ 🌟هر خشمی که میتونستیم بروز بدیم ولی فروخوردیم🧡 🌟هر لبخندی که میتونستیم نزنیم ولی زدیم💚 🌟هر گلبوسه ای که تقدیم همسر و فرزندانمون کردیم💙 🌟هر قاشق غذایی که به دهان فرزندانمون گذاشتیم💜 🌟هر دلی که به دست آوردیم💛 🌟هرسلام پر انرژی که به اطرافیانمون کردیم و نشاط رو بهشون انتقال دادیم💙 🌟هر غذایی که پختیم و نیت نذری کردیم💜 🌟هرچشمی که بر خطای فرزندان عزیزمون بستیم💖 🌟 هر زبانی که از گناه محفوظ نگه داشتیم💗 ثوابش تقدیم به ارواح مطهر امام حسن عسکری و شهید...💞💞 کدوم شهید عزیز؟ شما بگید😊
🔴 آهنگ پیشواز برای همراه اول و ایرانسل پخش کنید و در پخش کردن ان کوشا باشید تا هیچ وقت این اهنگ از ذهن و زبان ها فراموش نشود @zedbanoo
همین الان شبکه سه، اجتماع بزرگ سلام فرمانده
بسم الله «خیالتان راحت» 💠شما را نمی‌دانم اما منی که نوجوانیم همزمان شد با زمانی که تازه مردم از ارزشها فاصله می‌گرفتند، اتفاق امروز چیزی شبیه معجزه بود. از همان ها که مثل موج شهادت حاج قاسم، دنیایی را تکان داد. ✴️کاش مثل همان جناب وزیر که تازه کودک دهه نودیش را از دست داده، در ورزشگاه آزادی بودم، میان بیش از صدهزارنفر آدم هم درد، هم پیمان، هم هوا، و همه عاشق حضرت یار. ✴️اینکه نوجوان و کودک و دختر با هودی یا چادر عربی یا کلاه، حتی کنار هم ایستادند و همه به عشق مولا دست روی سر می‌گذارند، وبه فرمانده سلام می‌کنند، صحه می‌گذارد برهمان حرف امام خمینی سال ۴۲،که سربازان من در گاهواره اند. ⚛ثابت می‌کند دشمن هرقدر هم پرتلاش هرقدرهم حیله باز، هرقدر هم پلید، وقتی خدا بخواهد نورش را فراگیر کند، فلج است و ناتوان. ثابت می‌کند ظهور حضرت دلبر، معطل همدلی وهمزبانی است. ⚛شاید معطل این دست اجتماعات، که همه دست بگذاریم روی نقاط تفاهم و اجماعمان، دل بدهیم به اربابمان و چشم ببندیم بر تفاوتهایمان. ✴️همراه،عاشق ودوستداریکدیگر باشیم و برادرانه با دلی پاک کنارهم زندگی کنیم.هنری که گاهی یادمان می‌رود. ✴️ هنری که همه‌ی شیاطین انسی و جنی دست به دست هم داده‌اند که مثل مگس روی زباله، دست بگذارند روی بدی ها، روی تفاوتها، روی دل ازهم دور کردنها. ✴️اجتماع امروز ثابت کرد؛ چقدر مولا حواسش به ما هست. به ما وهمه ی فرزندانی که نگران تربیتشان بودیم وهستیم... اجتماع امروز ثابت کرد، به مو می‌رسد اما قطع نمی‌شود. ثابت کرد خداهروقت که بخواهد جوری به کاری که برای باشد، برکت و اثر می‌بخشد که راحت بتوانی بگویی:«یریدون لیطفئوا نورالله بافواهم، والله یرید ان یتم نوره، ولوکره الکافرون؛ آنها می‌خواهند نورخدارا خاموش سازند اما خداوند می‌خواهد نورش را فراگیر کند، هرچندکافران را خوش نیاید.» ازنگاه مادرانه می‌گویم: حالا دیگر با خیال راخت فرزندبیاورید، امام زمان حواسش به کودکانمان هست تا در منجلاب نیفتند. @zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مسار
✍پیرزن مهربان محل 🍃پیرزن مهربان محل، نشسته بود روی صندلی و به عصای کوتاهش تکیه داده بود. عادت کرده بود هر روز حوالی همین ساعت، بنشیند کنار در زل بزند به باغچه‌ی بی‌طراوت حیاط، کمی معطل بماند تا سروصدای بچه‌های کوچه به بازی لی لی و فوتبال بلند شود. ☘امید داشت توپ پسرها از بالای دیوارهای کوتاه خانه میان حیاط، پرت شود و در باز شود و چند بچه کوچک و بزرگ، وارد حیاط شوند؛ شاید چند دقیقه‌ای سکوت بی‌رحم خانه بشکند و دیوارها دیگر هیولاهایی نباشند که به او خیره‌اند. 🍂اما امروز خبری از بچه‌ها نبود. عقربه‌ها روی ساعت شش بعد ازظهر تاب بازی می‌کردند که کلون در به صدا درآمد: «ننه مهمون نمی‌خـوای؟ » 🌸گمان کرد خیالاتی شده. اشک از گوشه ی چشمانش فرو ریخت. دلش برای جوانی و روزهایی که با حاج ماشاءالله در ایوان می نشستند، تنگ شده بود. او می‌خواست تا باز هم برایش فرزندی بیاورد؛ اما او فکر می‌کرد آوردن بچه‌های بیشتر اذیتش می‌کند. 🌾اما حالا با خودش می‌گفت کاش پنج تا، شاید هم ده بچه داشتم تا الان کنارم بودند و لااقل یکی از آنها فرصت می‌کرد در گیرودار زندگی به دیدنم بیاید؛ اما حالا دیر شده بود. حالا سالها بود حاج ماشاءالله زیر خرپارها خاک آرام گرفته بود و او مادر بزرگ دو نوه از دو فرزندش بود که سالها بود در شهرهای دور زندگی می‌کردند. ✨صدای کلون در و این بار چرخش کلید، او را به خود آورد. در باز شد و حامد و راضیه از در وارد شدند. فائزه و امین هم پیشاپیش آنان، خودشان را به مادر بزرگ رساندند و او غرق شادی شد. 🆔@tanharahenarafteh