eitaa logo
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
1.9هزار دنبال‌کننده
91 عکس
31 ویدیو
88 فایل
ادمین @Alhamd_leallah کانال شرح الجامی @sharholjami کانال شرح ریاض السالکین @RiazAlsalekin کانال مختصرالمعانی @MOKHTASAR_ALMANI
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ بعضا جملاتی در کلام علما وجود دارد،که دارای تراکیب مشکله و دشواری می باشد. کتاب الفوائد العجیبه فی اعراب الکلمات الغریبه ۲۵نمونه(که در تصویر زیر قابل مشاهده است) را بصورت مختصر و مفید توضیح داده است. این کتاب یا رساله ارزشمند در فایل زیر،قابل استفاده می باشد. آپلود شده از کانال روش سنتی. @alnokat
4_6003426542418395163.pdf
2.19M
الفوائد العجیبه فی اعراب الکلمات الغریبه @alnokat
💠 داستان تحصیل علم سکاکی. 🔹سراج الدین سکاکی از علمای بزرگ ادبیات عرب بوده و در عصر خوارزمشاهیان می زیست. سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند. در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است. از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی، بیهوده عمرت را تلف مکن. ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما حافظه و استعدادش ‍ضعیف بود. استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن: 🔸"استاد گفت: پوست سگ با دباغی پاک می شود" وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: 🔸"سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود" !!! استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند. اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی بروی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود. مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: 🔹دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند. او بعدها کتابی به نام "مفتاح العلوم" مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود. *** برگرفته از: کتاب یکصد موضوع 500 داستان، اثر سيد على اكبر صداقت. @alnokat
‍ بسم الله الرحمن الرحیم ان شاء الله ادامه تدریس شرح ملاجامی،بزودی شروع خواهد شد،و صوت ها در کانال بارگزاری می شوند. همچنین سرعت بارگزاری نکات علمی نیز،که مدتی کمرنگ شده بود،با مدد پروردگار بیشتر می شود. @alnokat
فانّه لا محالةَ کذا... ✅تجزیه محالة و ترکیب جمله: 🔷محالة مصدر میمی به معنای تغییر و تحول به سوی چیزی (أی تحوّل إلیه...)می باشد. 🔶محالة اسم لای نفی جنس،وخبر آن موجودة محذوف است‌. ♻️جمله لامحالة معترضه بین اسم إنّ و خبر اوست،که افاده تأکید حکم را می کند.(زیرا هم معنای جمله لا محالة تأکیدی است یعنی حکم بلا تغییر همین است،و هم چون معترضه واقع شده بیانگر تأکید می باشد). 📙الفوائد العجیبه فی اعراب الکلمات الغریبه،ص۵۲ @ALNOKAT
از نظر لغت اجماع هم اتفاق است و اما اجماع اختصاص دارد به آراء فقهی و فقهاء. اتفاق مطلق توافق آراء است. بنابراین نسبت می‌شود اعم و اخص مطلق. و اما در اصطلاح فرق بین اجماع و اتفاق این است که اتفاق در امور عقلیه و غیر احکام است و اتفاق نظر بین اهل معقول و اتفاق نظر بین اصولیین را هم در بحث اصولی اصطلاحا اتفاق می‌گوییم نه اجماع، چون اجماع اختصاص دارد به اتفاق آراء نسبت به حکم. فرائد الاصول، شیخ انصاری، ج1، ص76.   @alnokat
۱. دلالت همان راهنمایی کردن، ارشاد کردن و دادن علم به دیگری است. ۲. اصل دلالت مصدر است، مثل کتابت و امارت. ۳. دال:شیء یا شخصی است که دلالت از او صادر می شود، و مدلول شیء یا شخصی است که به سوی او دلالت شده است. ۵. اگر دال در دلالت کردن از خودش اختیار داشته باشد مثل انسان، دلالت با فتح دال خوانده می شود، و اگر دال از خودش اختیار نداشته باشد مثل کلمه، دلالت با کسر دال خوانده می شود. ۶. دلیل: مبالغه در دلالت را دلیل گویند، مانند علیم و قدیر. ۷. دلالت کردن لازمه دارد اطلاع داشتن را، لذا مانند اطلاع با حرف جر (علی) متعدی می شود. ۸. ادله جمع دلیل است و نادرا به صورت دلایل جمع بسته می شود. ۹. انواع دلالت عبارتند از:لفظی، عقلی، نقلی، شرعی، فعلی، قطعی، ظنی، طبعی، وضعی، عادی، عرفی. ۱۰. استدلال:بر اساس قاعده کثرت المبانی تدل علی کثرت المعانی، استدلال در جایی است که اثبات مطلب مؤونه و زحمت بیشتری می طلبد. ر.ک:الکلیات، ص ۳۶۵. @alnokat
۱.شدت اتصال در اضافه به گونخ ای است که مدلول واحد می شود و دو اسم مثل جزء یک کلمه مفرد هستند مثل زاء در زید بگونه ای که اگر یک جزء نباشد مدلول اصلا فهمیده نمی شود اما در صفت و موصوف با نبود صفت موصوف استقلال در دلالت دارد. ۲.شدت اتصال مضاف با مضاف الیه در لفظ قوی تر از اتصال صفت با موصوف است به گونه ای که مضاف و مضاف الیه را کالکلمة الواحدة خوانند اما در معنا هر یک از مضاف و مضاف الیه دلالت بر یک شیء جدای از هم دارند مثل غلام زید که غلام یک شخص و زید نیز یک شخص ولی وقتی مرکب اضافی می شوند دال بر یک شخص واحد هستند برخلاف صفت و موصوف که هر دو دال بر یک ذات هستند (البته با تفاوت دلالت) مثل زید العالم که هم زید هم عالم در اینجا اشاره به یک شخص دارند. فیه نظر. شرح ملاجامی،ص۱۴۳ @alnokat
شرح ملاجامی_۸۴.mp3
15.92M
#التمییز 9۸/۱/۲۵ص ۱۸۳ @alnokat
شرح ملاجامی_۸۶.mp3
15.85M
#وعن_غیر_مقدار ۹۸/۱/۲۷ص ۱۸۷ @alnokat
قال الله عزّ مِن قائل. 💥قال الشارح الجامی: ✂️...لکن زیادة من فیها نحو(لله درّه فارسا) و وقولهم (عزّ من قائل)یؤید التمییز لأن من تزاد فی التمییز لا فی الحال.(۱) مِن در عزّ من قائل بیانیه یا زایده می باشد و قائل تمیز و چنین معنا می شود فرموده خدایی که عزیز است از نظر گفتار. 🔖آفندی می گوید عزّ من قائل مثل قاتله الله من شاعر (خدا اورا بکشد از از حیث شعر،که تعجب را میرساند) در اصل قاتله الله شاعرا بوده و همچنین است عزّ من قائل که عزّ قائلا بوده.(۲). ۱.شرح ملاجامی ص ۱۹۲ ۲.شرح محرم آفندی بر ملاملاجامی ص ۴۰۳ @alnokat
شكوى إمرة إلى العربية قالت إن اللغة العربية ظلمت المرأة في خمسة مواضع هي: 1- الرجل الذي على قيد الحياة يقال عنه " حي" أما المرأة التي على قيد الحياة فيقال عنها أنها "حية" . 2- إذا أصاب الرجل في قوله أو فعله فيقال عنه أنه "مصيب" أما المرأة فيقال عنها أنها " مصيبة". 3- إذا تولى الرجل منصب القضاء فيقال عنه أنه "قاضي". أما المرأة فيقال عنها أنها "قاضية" ....والقاضية هي المصيبة العظيمة التي تنزل بالمرء فتقضي عليه. 4- إذا أصبح الرجل عضواَ في احد المجالس النيابية فيقال عنه أنه "نائب" . أما المرأة فيقال عنها أنها "نائبة" ..... والنائبة هي أخت المصيبة. 5- إذا كان للرجل هواية يتسلى بها فيقال عنه أنه "هاوي" . أما للمرأة يقال أنها "هاوية" ....والهاوية هي أحد أسماء جهنم. وبا الاضافة اذا قرع الرجل الباب فيقال قارع واذا قرعت المرأة الباب فهي قارعة و في التنزيل: القارعة ما لقارعة @alnokat
شرح ملاجامی_۸۷.mp3
16.13M
#ثم_ان_کان ۹۸/۲/۲،ص ۱۸۹ @alnokat
‍ 💠 یازده تریلیون وجه اعرابی برای پنج آیه!. 🔸در کتاب "تفسیر بیان السعاده" برای 5 آیه اول سوره بقره، بیش از 11 تریلیون وجه اعرابی صحیح ذکر شده است که هر کدام از این وجوه معنایی خاص دارد. 🔸در نتیجه فقط 11 تریلیون معنا، آن هم از نظر ادبی برای این 5 آیه پیش می آید! 🔹عدد دقیق این وجوه 11 تریلیون و 484 میلیارد و 205 میلیون و 770 هزار و 240 وجه می باشد. 🔸جالب اینکه مصنف تصریح میکند این وجوه مطرح شده، وجوه معتبر و صحیح هستند، اما اگر وجوه شاذ و نادر را نیز محاسبه کنیم بسیار فراتر از این خواهد شد! برای مطالعه چگونگی تشکیل این وجوهات اعرابی برنامه زیر را نصب کنید و به صفحه ۳۹به بعد رجوع کنید. منبع: تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، گنابادی، جلد1، صفحه 39. @alnokat
974889_468.apk
6.56M
تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة @alnokat
شرح ملاجامی_۸۸.mp3
11.15M
#احتملت_أی_الصفة_المذکورة ۹۸/۲/۸ ،ص۱۹۱ @alnokat
شرح ملاجامی_۸۹.mp3
13.55M
#المستثنی ۹۸/۲/۹،ص۱۹۵ @alnokat
هدایت شده از بایگانی
؛ ؛ ✅ جناب میرزا ابوطالب اصفهانی درباره معنی کاف در آیه شریفه (لیس کمثله شیء) نکات دقیقی مطرح کرده و می فرمایند: ((یمکن أن تکون هذه الکاف غیر زایده، و المعنی:لیس مثل مثله شیء، و یفید المقصود أی:نفی المثل عن الله تعالی بالکنایه اللتی هی أبلغ من التصریح، و ذلک بسته أوجه؛ لأن المراد من منطوق هذا الکلام حینیذ:إما نفی مثل مثل الله عن الله أو نفی المثل لمثل الله عن مثل الله. ✅ فعلی الأول تقول:لو کان لله مثل کان له مثل مثل، فالتالی باطل فالمقدم مثله، و الملازمه إما لأن الله تعالی حینیذ یصیر مثل مثل نفسه، أو لأن مثل الله حینیذ یصیر مثل مثله، أو لأن الله مع کونه بالنسبه إلی مثله أقوی و أرفع من أن یکون له مثل إذا کان ذا مثل، فمثله یکون ذا مثل بالطریق الأولی، فالمثل لمثله تعالی مثل مثله. ✅ و علی الثانی نقول:لو کان لله مثل لکان لمثله أیضا مثل، و التالی باطل فالمقدم مثله. و بیان الملازمه بالوجوه الثلاثه السابقه إلا أن الأخیر منها هنا لا یحتاج الی التفریع الثانی من التفریعین السابقین، فافهم. 📘 ر.ک:حاشیه ابوطالب بر سیوطی، باب معانی حرف جر، معنی کاف. @alafzal1400
«فافهم» و شبه آن، مانند: «فافهمه»،«فافهم جيّداً» و«فليُفهم» : سابقه ی تعبير «فافهم» به عصر أئمّه ي أطهار (عليهم السّلام) برمي گردد تا جايي كه در چندين روايت، اين تعبير ملاحظه مي شود، مثل سخن امام رضا (عليه السّلام): «كلّ ذلك علي خلافه و حالاته لم تقع الأسامي علي معانيها الّتي كانت بنيت عليه لأنّ الإنسان ليس بأسدٍ و لا كلبٍ فافهم ذلک رحمک الله. » وکلام امام صادق (علیه السّلام): « تعالی الله عن هذا القول علوّاً کبیراً بل هُو الخالقُ للأشیاء لا لِحاجة فإذا کان لا لِحاجة إستحال الحّد و الکیف فیه فافهم إن شاء الله تعالی . » بعد از ایشان نیز این تعبیر در دوره های مختلف دیده می شود . شیخ طوسی در أمالی از خلیل بن أحمد فراهیدی (م175) صاحب کتاب (العین) این سخن را نقل کرده است : «إنّ علیّاً (علیه السّلام) تقدّمهم إسلاماً و فاقَهم علماً و بذّهم شرفاً و رجحم زهداً و طالهم جهاداً فحسدوه و النّاس إلی أشکالهم و أشباههم أمیَل منهم إلی مَن بان منهم فافهم» شیخ مفید (م.413) در کتاب «المسائل الصّاغانیّة» می نویسد: «و الرّباع عند أهل اللّغة هی الدّور و المساکن خاصّة فلیس إلی سواها مدخل فیها فافهم ذلک إن کان لک عقلٌ تفهم به الأشیاء. » سیّد بن طاووس (م.664) در کتاب «أجوبة مسائل و رسائل فی مختلف فنون المعرفة» می فرماید : « و مَن حضر مِن مستحقّی الخمس یعطی و لا ینتظر الباقی بل یعطی الحاضر الجمیع و قد تقّدم شیءٌ مِن ذلک فافهمه. » در کتب قدمای أهل سنّت نیز این تعبیر وجود دارد، مثل :«أحکام القرآن » إبن عربی (قرن 6) و «المصباح المنیر » فیّومی (قرن 8). امّا تعبیر «فلیفهم» در روایات معصومین دیده نمی شود. اوّلین بار این تعبیر در کلمات ابن ادریس (م.598) دیده شد. ایشان در این کتاب می نویسد : « فلیلحظ هذا الموضع و یحصّل ما قلناه فإنّه غامضٌ ملتبسٌ فلیُفهم عنّا ما حرّرناه. » سپس در کلام سیّد بن طاووس در «أجوبة مسائل» یافت می شود. امّا بحث مهمّ در مورد معنا و موارد استعمال این واژه و واژه های مشابه به آن است. آنچه از کلمات قدماء استفاده می شود، این است که این واژه در مقام دقّت و فهم دقّت مطلب به کار رفته است، نه در مقام إشکال بر آن که برای نمونه به چند نمونه اشاره می کنیم : 1-دو روایتی که از معصومین (علیهم السّلام) گذشت . 2- کلام خلیل که گذشت؛ زیرا روشن است که خلیل شیعه بوده و بر برتری أمیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به صحابه إذعان داشته است. 3- کلام شیخ مفید که گذشت، به قرینه ی ادامه ی آن: «إن کان لک عقلٌ تفهم به الأشیاء.» 4- فاضل آبی در «کشف الرّموز» می فرماید: «بل یکون الرّبا ثابتاً فیه فافهم المسألة بعینَیِ التّحقیق فإنّ فیها غموضاً و کثیراً ما تشتبه علی المتفقّهة. » کلماتی که بعد از «فافهم» آورده ، قرینه بر این است که ایشان مطلب سابق را دقیق می داند، نه اشکال دار. 5- ابن سعید حلّی در «الجامع للشّرائع» می نویسد: «و قد أومأتُ إلی وجه کلّ قولٍ فلیُفهم إن شاء الله تعالی. » ولی با این وجود، در کلمات متأخّرین مشاهده می شود که این واژه را بر إشکال داشتن مطلب حمل کرده اند. آخوند خراسانی در «حاشیة المکاسب » می فرماید: « بخلاف ما إذا قیلَ بجوازه و عدم ملازمة بین عدم الفصل فی الواقع و عدم الفصل فی الظّاهر کما لا یخفی و لعلّه أشار إلیه بقوله : فافهم. » سیّد یزدی در «حاشیة المکاسب» می فرماید : « و أشار بقوله: فافهم إلی دقّة المطلب أو إلی ما ذکرنا مِن صدق الإعانة و إن کان موقوفاً علی القصد . » میرزای نایینی در «المکاسب و البیع» می نویسد: « هذا کلُّه بناء علی القول بالملک و أمّا علی القول بالإباحة فالحُکم أیضاً کذلک إلّا انّه لا یخلو عن إشکالٍ أشار إلیه بقوله: فافهم. » @alnokat
شرح ملاجامی_۹۰.mp3
11.25M
#أو_منقطعا ۹۸/۲/۱۰ ،ص۱۹۷ @alnokat
✅فرق بین اشهر با مشهور آن است که:قول اشهر در مقابل مشهور می باشد اما قول مشهور مقابل قول شاذ و نادر. ❕مثلا اگر ۶۰٪از علماء یک قول را اختیار کنند،این قول اشهر است و قول مقابل (بالنسبه الی الاشهر)که ۴۰٪است مشهور. ❕اما اگر ۹۰٪از علماء یک قول را اختیار کنند،این قول مشهور و قول مقابل (بالنسبه) قول شاذ یا نادر می باشد. 🔰در نتیجه قول مشهور (بالنسبه)از قول اشهر قوی تر است. 🔆هکذا یقاس فی الاقوی و القوی یعنی اقوی مقابل قوی است و قوی مقابل ضعیف ،در نتیجه قول قوی (بالنسبه)قوی تر از قول اقوی می باشد. @alnokat